اروپا در سال ۲۰۰۶ به واقعیتها خواهد اندیشید تا نظریات و ایدئولوژیها *

خبرنگار بلژیکی اکونومیست در مقاله ” جهان در سال ۲۰۰۵ “پیش بینی کرد :
اگرچه اتحادیه اروپا بوسیله نخبگان و دولتمردان پایه گذاری شده است , اما سال ۲۰۰۵ سال اروپای توده های مردم خواهد بود . برخورد و شکاف بین طرحها و برنامه های نخبگان و افکارعمومی بالا خواهد گرفت و این مسئله می تواند بالقوه برای اتحادیه اروپا خطرناک باشد . او تقریبا آنچه را اتفاق افتاد به خوبی حدس زده بود .
در سال ۲۰۰۶ چه چیزهایی به وقوع خواهند پیوست ؟ ابتدا باید دید چه مواردی به عنوان حداقل انتظارات منطقی قابل ملاحظه و تامل است .
نخستین مسئله ناخوشایندی که خود را نشان می دهد , نبود قانون اساسی جدید اتحادیه اروپا در سال ۲۰۰۶ می باشد . این سال در حالی آغاز می شود که اتحادیه اروپا از دو عضو بنیانگذارش یعنی فرانسه و هلند پاسخ منفی دریافت کرده است . اتحادیه اروپا در این سال تلاش می کند این مشکل حادش را حل کند . مشکلی که جدایی و شکاف بین سیاستمداران و شهروندان را آشکار کرد .
اما دومین مسئله که اروپا با آن مواجه است :
دنیا در سال ۲۰۰۶ به خاطر اروپا توقف نخواهد کرد . فراگرد جهانی شدن با گامهای پرشتابی ادامه خواهد یافت . تکنولوژی دراین سال حتی سریعتر از آثار نتایجش از قسمتی جهان به بخشهای دیگر منتقل خواهد شد .سرعت بالای تغییرات و تحولات و گسترش برد جهانیشان و رقابتهای سرسخت در سطح جهان , برای اعضاء اتحادیه اروپا کاستی نخواهند گرقت .
اما در سال ۲۰۰۶ مسئولیت اروپا برای توسعه جهانی به مراتب بیشتر از سال قبل خواهد .شهروندان و دولتهای عضو اتحادیه اروپا با توجه به نهادها و رویه های تعیین شده نیاز به اتحادیه ای دارند که بیش از مجموع اعضایش قادر به چاره اندیشی برای حل مشکلات باشد .
در حالی که دولتهای عضو تا به حال ناتوان از ارائه تدبیری موثر بوده اند , مسئولیت اروپا چه می باشد ؟
مسئولیت اروپا در وهله نخست بازکردن افق های جدیدی است که قادر به درک و تبیین واقعیتها باشد و به جای آنکه واقعیتها را مخفی کند , آنها را بپذیرد و در نهایت از طریق یک تکاپوی جدید در قالب اصلاحات به آنها پاسخ دهد . اروپا باید در عمل نشان دهد که برای تغییرات آماده است و آغوشش برای خلق فرصتهای جدید و افزایش همبستگی در داخل و بیرون مرزها گشوده است .
کلید دستیابی به این موضوع رشد و اشتغال است .
اروپا در سال ۲۰۰۶ بیشتر به جای تاکید بر نظریات و ایدئولوژی ها بر روی نتایج متمرکز شده است . رهبران اروپا با تشخیص و تبیین اصول برابری و اتحاد به سازمان دهی اقتصادی کشورها و مدلهای اجتماعی آنها می پردازند . این اصول ضروری است با مولفه های رشد قابل قبول و رقابت سازگار باشند . در واقع آنها به یکدیگر وابسته هستند . رشد در فضای رقابتی به دست می آید .میزان و شدت چالش ها و رقابتها کمک خواهد کرد تا مذاکرات پارلمانی از رویکرد بیهوده ” مدل من از مدل شما بهتر است ” به مدلی بر اساس واقعیتها , تجزیه و تحلیلها و ارتباطات ارتقاء یابد .
کمیسیون اروپایی در تمامی سه محور فوق نقش خواهد داشت . واقعیتهایی که دامنه و عمق اصلاحات و حصول به منافع اقتصادی و شرایط انسانی متعاقب آن را نشان می دهند از این محورها به دست می آیند .
به عنوان نمونه می توان موارد زیر را ذکر کرد :
• حرکت به سمت طرحهای حمایتی دولت از” بازنشستگی پیش از موعد ” به منظور نگهداشت سطح اشتغال موثر و تقلیل محرومیت اجتماعی برای کسانی که به پایان عمر کاریشان نزدیک می شوند .
• کاهش کودکان تهی دست . منابعی در اروپا وجود دارد که باید آنها را صرف این موضوع کرد و نهادها و گرایشات سیاسی را به سمت پشتیبانی از این طرح ترغیب نمود .
• اعطاء فرصت های برابر واقعی به زنان در بازار کار . با این کار بخشی از جمعیت با سطح مهارت بالا به نیروی کار افزوده می شود که با توجه به تغییرات ناپایدار در آمار جمعیتی اروپا , امری ضروری است و در نهایت باعث می شود سهم سن در اشتغال مردم کاهش یابد .
خط مشترکی که در تمامی مثالهای فوق تعقیب می شود , اینست که :
سال ۲۰۰۶ سال توجه اروپا به در حاشیه واقع شدگان است . در این سال می بایست فرصتها و حقوق در اختیار محذوفین جامعه قرار گیرد , به جای آنکه به برخورداران داده شود .
اتحادیه اروپا باید از درسهای سال ۲۰۰۵ عبرت بگیرد . چرا دو کشور مهم بنیانگذار اتحادیه اروپا در جریان رفراندوم به قانون اساسی اروپای واحد رای منفی دادند ؟ اروپا اگر بتواند توجه خود به خواست شهروندان اروپایی را نمایش دهد , آنگاه مشکل گسست و افتراق بین اتحادیه اروپا و رای دهندگان حل می شود .
نهاد اتحادیه اروپا به تنهایی قادر به انجام این مهم نیست . دولتهای عضو که با کمیسیون اروپایی همکاری می کنند ودر کانون سیاست گذاری اروپا در زمینه رشد و اشتغال هستند , می بایست سیاستهای فوق را با سیاستهای ملیشان هماهنگ سازند .در مورد ارتباطات نیز همین امر صادق است .
این تمایل وجود دارد که بتوان کمرنگ شدن عادت ” ستایش اروپای متحد در یک روز هفته و سپس سرزنش آن در ۶ روز دیگر هفته به محض پیش آمدن هر مشکلی ” را پیش بینی کرد . گسترش ارتباطات و مراسلات نیازمند تلاش جدی تمامی نهادهای اروپایی و دولتهای عضو اعم از کوچک و بزرگ است .
دولتهایی که به عنوان عضو جدید به اتحادیه اروپا می پیوندند , نقشی مهم و رو به افزایش خواهند داشت .
۲۰۰۶ به نوعی سال اعضاء جدید می باشد . بدیهی است ورود هر عضو جدید به معنای الحاق ایده ها , تخصص ها و منابع انرژی جدید خواهد بود که در نهایت رشد اقتصادی برای اتحادیه اوپا به ارمغان خواهد آورد .در این میان دولتهای عضو قدیمی امکان خواهند یافت تا فرصتهای سرمایه گذاری و تجاری اعضاء جدید را شناسایی کنند .
اما آخرین عبارت در فراسوی پیش بینی قرار دارد .
امید می رود شرایطی فراهم شود که اتحادیه اروپا هم از دستاوردهایش قدردانی کند و هم بتواند آنها را نقطه اتکا و اطمینانی برای چاره اندیشی پیرامون چالش ها و مشکلات جدید قرار دهد .اروپا راهی طولانی و پرفراز و نشیب را طی کرده است , ۶۰ سال از فاجعه هولوکاست می گذرد , ۳۰ سال است که دیکتاتورها اروپای جنوبی را ترک کرده اند ,قریب به بیست سال است که اختناق کمونیست ها دز اروپای شرقی و مرکزی سپری شده است و در نهایت ده سال از محو سایه شوم پاکسازیهای نژادی در منطقه بالکان می گذرد .
تشکیل اتحادیه اروپا , بخشی از راه حل پایان دادن به مشکل جنگها و خونریزیهای اسفناک و دهشتناک اروپا در قرن بیستم بود . سال پیش رو شاید نشانگر آن باشد که این مسئله برای قرن بیستم و یکم نیز تداوم خواهد یافت .
* این مقاله برگرقته از ویژه نامه اکونومیست با عنوان ” جهان در سال ۲۰۰۶ ” می باشد .

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.