تحریف تاریخ برای برخورد با روشنفکران

سرمقاله روزنامه کیهان مورخه ۱۱ اردیبهشت با تفسیری وارونه و کژتاب از نهضت مشروطه سعی کرده است تا جریان روشنفکری را متهم به وابستگی به کشورهای غربی از جمله انگلستان و آمریکا کند .این جریان که تا پیش از این جهت گیری منفی نسبت به کل نهضت مشروطه داشت و در هر بزنگاه سیاسی پرچم نگذارید تجربه مشروطه تکرار شود را بلند می کرد .امروز می خواهد همچون دیگر اقدامات پلیسی – رسانه ای به تحریف تاریخ معاصر در راستای منافع نو محافظه کاران قبضه کننده قدرت بپردازد . بخصوص در زمانی که فشار های داخلی و خارجی بر این جریان شدت یافته و حتی در داخل بلوک قدرت نیز مقاومت جدی در برابر ترک تازی های آنان بوجود آمده است .این جریان تلاش می کند موقعیت متزلزل سیاسی خود را با فر افکنی به جریانات سیاسی رقیب و پنهان شدن در سنگر بیگانه ستیزی و آدرس غلط دادن به جامعه جبران کند .
از طلیعه ورود تجدد در ایران و پدید آمدن نیاز های جدید در جامعه و عقب ماندگی از قافله تمدن جهانی ، دستگاه سلطنت وقت مجبور شد تغییراتی در سیاستهای خود بو جود بیاورد .اما این تغییرات واکنش دو نوع نیروی سیاسی را پدید آورد .نخست نیروهایی که تغییرات حکومت را سطحی می دانستند و از سوی دیگر شکل گیری مناسبات تجدد و پایان دادن به عقب ماندگی را در گرو تحول ساختار مطلقه قدرت به ساختار مشروطه و نظام استبدادی به نظام پارلمانی و مبتنی بر حاکمیت قانون در چهارچوب نظم دموکراتیک می دانستند .لذا این نیرو و از موضع رادیکال ، مدرن و ترقی خواهانه به مخالفت با حکومت پرداخت . اما نیروی دوم کسانی بودند که شکل گیری مناسبات تجدد و تغییر دولت و جامعه از پارادایم سنت به پارادایم مدرنیته را تهدیدی برای موقعیت خود می دانستند و از همین رو به مخالفت با سیاست های شبه تجدد گرایانه حکومت و بویژه مبادلات تجاری آن با جهان خارج پرداختند .جماعتی نیز که از شکل گیری تجدد دچار بحران هویت شده بودند و جریاناتی نیز که راه حل درمان عقب ماندگی کشور های اسلامی را در بنیادگرایی و ایستادگی بر سنت می دانستند نیز به این نیرو پیوستند . در واقع موضع مخالفت نیروی دوم جنبه گذشته گرایانه و محافظه کارانه داشت . اگر چه در نهضت مشروطه این نیرو دچار تفرق شد و بخشی از آن در کنار نیروهای مرتجع دربار قرار گرفتند و بخشی دیگر نیز به مشروطه خواهان پیوستند .اما رقابت بین این تفکر و تفکر نیروی اول از عوامل اصلی شکل دهنده به تحولات جامعه ایران از بدو نهضت مشروطه تا کنون بوده است .تشنگی و نیاز مفرط جامعه ایران به عدالت و به ستوه آمدن مردم از ظلم و بی کفایتی پادشاهان قاجار کمک کرد تا نهضت مشروطه پیروز شود .اما تفاوت ماهیت این دو نیرو باعث شد دستاوردهای نهضت مشروطه به غایت خود نرسد و به دولت مدرن اقتدارگرای رضاخان منجر شود .باز در جریان اعتراضات به نظام پهلوی دوم منازعه این دو نیرو دیده می شود که نهایتا پس از پیروزی انقلاب ۵۷ نیروی گذشته گرا و محافظه کار که سلسله جنبانان آن از سر حفظ منافع به آن تعلق داشتند توانست به تدریج انقلاب را منحرف کند .اینک این جریان پس از انتخابات ریاست جمهوری نهم احساس کامیابی می کند و درصدد است تاریخ ایران را در چهارچوب پارادایم سنت گرایی ایدئولوژیک خود پایان یافته اعلام کند و رقبای سیاسی و نظری خود را با استفاده از اهرم قدرت و تحریف تاریخ از صحنه حذف کند .
بنابراین روشنفکران آماج حمله قرار گرفته اند .آن هم در زمانه ای که ترفند های اقتدارگرایان در گرفتن تضمین امنیتی از دولت آمریکا و زد و بند پنهانی با آن کارساز نیفتاده است و جریان افراطی اقتدارگرایان نیز درگیری جنگی محدود را مائده ای الهی برای خروج از موقعیت شکننده و تکمیل پروژه حاکمیت پادگانی – امنیتی خود می داند .
برخلاف ادعای گردانند گان روزنامه کیهان بانیان نهضت مشروطه، روشنفکران و روحانیت توامان بودند و روحانیت نیز در مواحهه با مشروطه یک پارچه نبود .برخی جانب استبداد را گرفتند و برخی دیگر نیز با مشروطه همراه شدند که باز در این طیف دوم نیز دسته بندی های مختلفی وجود داشت .تحصن در سفارت انگلیس با پیشنهاد آیت الله سید عبدالله بهبهانی زمانی صورت گرفت که به دلیل بیرون کردن اجباری علماء متحصن از صحن حضرت عبدالعظیم و هتک حرمت آنها و تعرض به سنت بست نشینی در اماکن مقدسه ، امکان بست نشینی در حرم های متبرکه وجود نداشت .از این رو بانی حضور و برخورداری از دیگ پلوی سفارت انگلیس یک شخصیت معروف روحانی بود که البته به هیچ عنوان به دنیال وابستگی به دولت انگلیس نبود بلکه می خواست از این امکان در راستای پیروزی نهضت مشروطه و تحقق آمال مردم استفاده کند .حمایت شیخ فضل الله نوری از استبداد صغیر و مشارکت او در توپ بستن مجلس و همراهی با کسانی که عربده کشی های مستانه آنان در بزم های شبانه پس از زنجیر کردن مشروطه خواهان و تعرض به نوامیس مردم هرگز از صحنه تاریخ پاک نخواهد شد به خوبی سست بنیادی دعاوی کیهانیان را روشن می سازد . عاقبت نیز شیخ فضل الله با حکم دو مرجع معروف و شاخص زمان یعنی شیخ عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی به دار مکافات آویخته شد .البته به باور اینجانب هم در تاسیس نهضت مشروطه و هم در نا فرجامی آن هر دو قشر روحانیت و روشنفکران حضور داشتند و در هر دو دسته افراد خادم و خائن حضور داشته و دارند .
به شهادت اسناد و مدارک رضا خان سردار سپه به دنبال جمهوری بود .مقاومت بخش غالب روحانیت و پیشنهاد مشخص میرزا حسین نائینی به او باعث شد تا از ریاست جمهوری منصرف و به دنبال پوشیدن ردای سلطنت برود .داستان فرستادن شمایل عکس امیر المومنین از عتبات عالیات از سوی میرزا حسین نائینی و روحانیت همراه که طرفداران سردار سپه مانور تبلیغاتی سنگینی پیرامون آن راه انداختند و به مردم القا کردند که رضاخان مورد عنایت خاص حضرت علی است را نمی توان از عرصه تاریخ زدود. پیام های تبریک فراوان و مملو از مدح و ثنای برخی از شخصیت های طراز اول روحانی در مجموعه اسناد تاریخی کشور مضبوط است .در به سلطنت نشستن رضا شاه بخشی از روحانیت همانقدر دخالت داشتند که روشنفکران و عرفی مسلک های طرفدار او
.پژوهش های تاریخی محتاج اذهانی غیر متعصب است .می توان در کوتاه مدت قلم ها را شکست در کتاب ها و نوشته های رسمی خائن را خادم معرفی کرد و قهرمان را ضد قهرمان . اما گذشت زمان گرد و غبار تحریف را می شوید و تاریخ بر اساس واقعیت ها قضاوت خواهد کرد نه بر اساس خوشایند جریانات سیاسی که تقدیس گر قدرت و تحریف گر حقیقت هستند .
اما همانگونه وقایع گذشته نشان داده است معمولا پس از سرمقاله های جهت دار کیهان برخوردی امنیت صورت می گیرد .چه بسا بین این مقاله و بازداشت روشنفکر پر تلاش دکتر رامین جهانبگلو پیوندی برقرار باشد .بازداشت دکتر رامین جهانبگلو ضمن آنکه نشانگر حساسیت ساختار قدرت به روشنفکران عرفی است و شاید به روشنگری های پژوهشی و علمی ایشان در خصوص فاجعه هولوکاست مربوط باشد .اما با توجه به جهت گیری روزنامه کیهان در حمله به روشنفکران این امکان وجود دارد که با توجه به تعاملات بین المللی ، عدم تجربه سیاسی و فقدان چتر حمایتی مناسب ایشان در بین گرو ههای سیاسی ، وی را قربانی سناریوی امنیتی جدیدی سازند .مشابه برخوردی که سیامک پور زند به نوعی دیگر تجربه کرد و با وابسته کردن ایشان به دولت آمریکا سعی کنند به افکار عمومی القا کنند که توطئه هایی در راه است .دکتررامین جهانبگلو به شهادت پیشینه اش همواره به دنبال اعتلای ساختار فکری و فلسفی جامعه بوده است و از این رهرو می طلبد اصحاب فکر و نظر اعم از دانشجویان ، اساتید و روشنفکران به حمایت از آزادی او بپردازند و او را تنها نگذارند .
این مطلب در روزنامه اینترنتی روز چاپ شده است .
http://www.ro0zonline.com

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.