نامه شگفتی ساز

نامه محمود احمدی نژاد به جورج بوش بار دیگر در فضای سیاسی کشور شگفتی آفرید .این اقدام غیر مترقبه زمانی اهمیتی درخور می یابد که این نامه خطاب به رئیس جمهور کشوری نوشته شده است که از طرف بنیانگذار جمهوری اسلامی لقب شیطان بزرگ گرفته بود . موضوع رابطه با آمریکا یکی از بزرگترین تابوهای سیاست خارجی پس از قطع روابط دو کشور در جریان حادثه گروگانگیری در بیست و هفت سال گذشته بوده است .تا جایی که ملاقات مرحوم مهندس بازرگان با برژینسکی در الجزایر ، سرآغاز حذف او از نخست وزیری شد .کیک و انجیل مک فارلین کارساز نیفتاد و بحرانی را در فضای سیاسی آمریکا پدید آورد . تلاش هاشمی رفسنجانی در دوره اول ریاست جمهوری نیز با مقاومت جریان راست به بن بست رسید و سید عطاء الله مهاجرانی معاون پارلمانی او به دلیل ارائه پیشنهاد مذاکره با آمریکا مورد هجمه قرار گرفت و برای مدتی به محاق رفت .تهاجم سازمان یافته و گسترده محافظه کاران ، چنان سید محمد خاتمی را از تنش زدایی در روابط دو کشور عقب راند که حتی از انداختن عکس مشترک با کلینتون در جمع رئیس جمهور های دنیا نیز صرفنظر کرد! و حال کسی این تابو را شکسته است که وی و مجموعه همراهانش تند ترین و خصمانه ترین مواضع بر علیه آمریکا را در طی سالهای اخیر اتخاذ کرده اند و همواره مخالفان شان را به جاسوسی و یا مرعوب شدن در برابر امپریالیسم جهانخوار متهم کرده اند .
تعارض با اقدامات و مواضع اخیر مقامات جمهوری اسلامی دیگر ویژگی برجسته این اقدام است .این نامه درست در زمانی انتشار یافته است که مقامات شورای امنیت در تلاش برای نهایی کردن واکنش جامعه جهانی در برابر سرپیچی حکومت ایران از قطعنامه شورای امنیت هستند و دولت ایران به صورت رسمی اعلام کرده که خواست شورای امنیت مبنی بر توقف کامل غنی سازی اورانیوم را نمی پذیرد .در هفته پیش حتی کسانی چون علی لاریجانی و هاشمی رفسنجانی که تا پیش از این به عنوان مدافعان سازش با آمریکا مطرح بودند ، نیز در لحنی غیر دیپلماتیک مواضعی تند بر علیه دولت آمریکا ، آژانس انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل اتخاذ کردند .در حالی که این موضع گیری های تند در کنار تهدید کردن دولت آمریکا از سوی مقام رهبری نشان از دور شدن ایران از مسیر مذاکره و سازش بود و مقالات روزنامه کیهان و دیگر جریانات همسو ، نشان از استقبال از گزینه جنگ محدود می داد . ولی انتشار این نامه فضای متفاوتی را بازتاب داد .تعارض این نامه با بازداشت دکتر رامین جهانبگلو به اتهام رابطه با بیگانگان دیگر وجه عجیب ماجرا است که از یک طرف به رئیس جمهور نئو کان آمریکا مورد خطاب دومین مقام رسمی کشور قرار می گیرد و در همان حال روشنفکر و پژوهش گری آرام و غیر سیاسی در شرایط نامشخص مورد بازجویی قرار می گیرد و بر اساس پاره ای خبرهای غیر رسمی ، فعالیت های تحقیقاتی و علمی وی در موسسات تحقیقاتی آمریکایی عنوان مجرمانه و جاسوسی گرفته است !!
البته برای تحلیل چرایی این نامه باید منتظر شد تا مفاد آن آشکار شود . چه بسا ممکن است محتوی نامه در ادامه سیاست های بحران ساز و حساسیت برانگیز باشد و در تداوم توهّمات نشستن هاله نور به نوعی تقلید مضحک نامه های پیامبر به سران حکومت های قدرتمند زمان خود را بازتاب دهد و یا برعکس علامت جدیدی از تمایل برای حل مشکلات را نشان دهد .اما در این میان می توان گمانه زنی هایی در این خصوص داشت . نگاهی به چند رویداد می تواند به درک بهتری از علت صدور این نامه کمک نماید .
برای اولین بار دبیر شورای امنیت ملی از پذیرش گفتگوی علنی و مستقیم با نمایندگان دولت آمریکا در خصوص مسائل کشور عراق خبر داد.چندی پیش غلام رضا آقازاده رئیس سازمان انرژی اتمی اعلام کرد غنی سازی اورانیوم در سطح پایلوت تا میزان ۵ درصد ادامه و ارتقاء می یابد و سپس متوقف می شود .از طرف دیگر ، محمد جواد ظریف نماینده ایران در سازمان ملل در نامه ای خطاب به دبیر کل این سازمان از عواقب سیاست های تهاجمی آمریکا اعم از جنگ ، تحریم و اقدامات محدود کننده ابراز نگرانی می کند . معاون دبیر شورای امنیت ملی سرزده به آمریکا سفر می کند و مذاکراتی نیز با یک سری از لابی ها انجام می دهد سرانجام دیدگاهی در درون ساختار قدرت بر لزوم مذاکره مستقیم با آمریکا و عدم گره زدن سرنوشت نظام به پای کشورهای غیر قابل اعتمادی چون روسیه و چین اصرار می ورزد . قرار دادن این نامه در کنار رویداد های فوق الذکر نشان می دهد که حاکمیت برخلاف ادعاهای تبلیغاتی در داخل کشور به میزان زیادی نسبت به اقدامات تهاجمی و تحدید کننده جامعه جهانی و دولت آمریکا آسیب پذیر است بخصوص آنکه زمزمه توقیف اموال شخصی صاحب منصبان جمهوری اسلامی در کشورهای آمریکای شمالی و برخی از کشورهای اروپایی نیز به گوش می رسد.اعلام توقف غنی سازی اورانیوم در سطح ۵ درصد که اعتبار علمی آن هنوز مشخص نشده است و رنگ و بوی تبلیغاتی نیز دارد می تواند بستر مناسبی برای حل و فصل آبرومند مشکلات هسته ای حاکمیت در شورای امنیت باشد .
اما چونان گذشته جنگ قدرت بر سر واریز شدن منافع و مزایا ، این سازش را در هاله ای از ابهام فرو برده است و چالش هایی را برانگیخته است .از ابتدا هم تصور می شد که مخالفت جریانات افراطی اقتدار گرایان در برابر نگرش های تفاهم طلب جناح های میانه مبنایی نیست بلکه آنان با توجه به صبغه ستیزه جو و بحران ساز شان می خواهند مذاکرات در شرایطی انجام شود که مزایای سازش در اختیار پروژه تصرف انحصاری قدرت آنان قرار گیرد و بهره بردن رقبای شان از این موضوع باعث حاشیه ای شدن و حذف آنان از مناسبات قدرت نشود. عاملی که از ابتدای قطع روابط تا کنون مهمترین علت نا فرجامی فرصت های تفاهم و سازش بوده است .از این رو می بینیم درست موقعی که هاشمی رفسنجانی تلاش هایش در مسیر مذاکره در داخل و خارج به بن بست می رسد و با حالتی عصبی به پرخاش گویی به آمریکا و مقامات سازمان ملل می پردازد ، آنان سوار اسب مذاکره می شوند و مشابه ایام انتخابات و اعلام خبر خوش هسته ای او را غافلگیر می کنند .
در سطحی دیگر این رویداد فی نفسه و مستقل از فرجام آن می تواند برای جامعه ایران نتایج مثبتی را به بار آورد .در وهله نخست از امکان شعله ور شدن آتش جنگ می کاهد و در ثانی تابوی مذاکره و رابطه با آمریکا از سوی افراطی ترین بلوک قدرت می شکند .این تابو از عوامل مهم ماندگاری اقتدارگرایان در عرصه سیاست ایران بوده است . بسیاری از مخالفین تحت همین عنوان مورد تضییقات و محرومیت های مختلف قرار گرفته اند .نخستین اتهامی که از سوی محافل امنیتی نثار منتقدین می شود ، همسویی با آمریکا و شیطان بزرگ است .دیگر حکومت نمی تواند مخالفان خود را با چوب جاسوسی برای آمریکا و یا مرعوب شدن و وابستگی به آن از صحنه حذف کند .عادی شدن روابط حکومت را از این حربه خلع سلاح خواهد کرد . بی تردید تنش زدایی در رابطه با آمریکا و پایان رهیافت ستیزه جو و خصمانه در عرصه بین المللی محصول تلاش های اپوزیسیون و دوران اصلاحات است که اینک رئیس جمهور منتخب نهادهای غیر انتخابی ، سنت گرایان ایدئولوژیک و غیر دموکراتیک و احزاب پادگانی نیز بدان تن داده است .
اگرچه با توجه به امتناع دولت آمریکا از گفتگو و مذاکره مستقیم پیرامون مشکلات فی مابین و وجود مراکز متعدد تصمیم گیر در داخل بلوک قدرت و چالش های موجود در آن نمی توان چندان فرجام روشنی برای این نامه و گفتگو های احتمالی قائل شد اما دولت بوش زیر بار فشار فزاینده داخلی و خارجی برای مذاکره مستقیم با حکومت ایران قرار دارد و در صورتی که محتوی نامه از لحنی سازش جویانه برخوردار باشد و اطمینانی را ایجاد کند که ایران در داخل مناسبات جهانی عمل می کند و به مقاومت موجود در برابر برنامه خاور میانه جدید آمریکا دامن نمی زند ، چه بسا دولت بوش این منع را بردارد همچنانکه حاضر شد بر سر مسئله عراق گفتگو کند .
ولی فعالیت و تلاش نیروهای مدافع دموکراسی و منافع ملی ایران در تعقیب و روشنگری در این خصوص می تواند به این تلاش ها جهت دهد بگو نه ای که این گفتگو ها در خدمت منافع ملی باشد و داستان های تلخ زد و بند کشورهای خارجی مسلط با حاکمیت های غیر مردمی بر علیه مردم ایران تکرار نشود .این اقدامات فرصتی مناسب را فراهم می سازد تا نیروهای اپوزیسیون به توانند در مذاکره با دولت آمریکا و دیگر کشورهای خارجی قدرتمند خواستار توجه به خواسته های مردم ایران در فرایند عادی سازی روابط شوند . البته در این میان رفتار دولت آمریکا نیز صحت دعاوی آن در حمایت از خواست مردم ایران را نشان خواهد داد .
سرنوشت پرونده دکتر رامین جهانبگلو و ادعای وزیر ارشاد در تلاش برای آزادی او تا حدی می تواند مشخص کند که آیا این نامه علامت خط مشی جدید ساختار قدرت در پایان دادن به تنش ها با دولت آمریکا و حل مسالمت آمیز بحران هسته ای است و یا اقدامی تاکتیکی برای گرفتن زمان و ایجاد اخلال در فرایند تصمیم گیری شورای امنیت سازمان ملل و یا مانوری تبلیغاتی در منازعات درون بلوک قدرت است .
علی افشاری

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.