نگاهی به ماجرای کاریکاتور جنجالی

بحران پیش آمده بر سر انتشار کاریکاتور جنجال آمیز روزنامه ایران ، بار دیگر از یک سو دامنه و حدود آزادی بیان در فعالیت های مطبوعاتی و فقدان جایگاه مطلوب رکن چهارم دموکراسی و از سوی دیگر معضلات حاد موجود در حوزه قومیت ها را پدیدار ساخت .
اعتراض گسترده و خودجوش هموطنان ترک نسبت به سخره گرفتن هویت قومیشان ، حاکمیت را که توجهش معطوف به استان سیستان و بلوچستان بود را غافلگیر کرد و به وحشت انداخت .از این رو حاکمیت از یک طرف تجمع مسالمت آمیز معترضین را با اتکا به شیوه های مرسوم در استفاده از حربه های امنیتی و نظامی و دخالت لباس شخصی ها به خشونت کشاند و از طرف دیگر مانند همیشه آزادی مطبوعات را قربانی کرد .البته در این میان جریانات تجزیه طلب و پان ترکیست نیز به بحران دامن زدند .روزنامه کیهان با متهم کردن دست اندرکاران چاپ کاریکاتور به خط گیری از خارج جهت ایجاد اغتشاش و پیگیری توطئه ، آتش تهیه لازم را فراهم کرد تا دو روزنامه نگار بی پناه ، قربانی سناریو های نخ نمای امنیتی شوند و تمامی تقصیر ها بر سر آنان خراب شود .
بدینترتیب فرجام کار تا این زمان منجر به جان باختن و بازداشت جمع قابل توجهی از مردم مناطق ترک نشین ، تخریب اموال عمومی و قربانی شدن اعضایی از جامعه مطبوعاتی کشور شده است .امری که بی شک مطلوب هم وطنان غیور ترک نیست .اما مطلوب حاکمیت اقتدارگرا است .تا هم حرکت اعتراضی و اقتدار شکنانه مناطق ترک نشین را سرکوب و مهار کند ، فعالین ترک را شناسایی و قربانی برخورد های امنیتی سازد و سرانجام نیز برای سیاست تحدید و تعطیلی مطبوعات و بازداشت روزنامه نگاران تحت پوشش اقدام علیه امنیت ملی ، مشروعیت دست و پا کند .
به باور نگارنده درخواست مجازات و برخورد قضایی با دست اندرکاران روزنامه ایران و طراح کاریکاتور توهین آمیز ، اشتباهی استراتژیک بوده است که نتیجه آن تیز کردن تیغ ساختار سلطه است و آن هم به نوبه خود ،اعمال سلطه و محروم کردن قومیت ها از حقوق حقه خود را تقویت می کند و در نهایت دودش به چشم مردم این مناطق خواهد رفت . مطبوعات آزاد و امنیت حرفه ای روزنامه نگاران از پیش نیازهای اصلی تحقق حقوق قومیت ها است .علت بروز واکنش گسترده و خشم آگین
مردم آذری و دانشجویان ترک را باید در جایی ماورای این کاریکاتور جست و جو کرد .
این برآشفتگی بیشتر معلول حس تبعیض ، تحقیر و محرومیتی است که در سینه هر ترک زبان به طور خاص و اقوام ایرانی به طور عام وجود دارد .به مجرد شکل گیری دولت مطلقه مدرن متمرکز در ایران در دوران پهلوی اول این تصور غلط شکل گرفت که حفظ تمامیت ارضی و پایان دادن به منازعات مناطق مرزی منوط به یکسان سازی نژادی و هژمونیک شدن فارسی زبانان هست و قومیتهای غیر فارس را باید در شرایط محرومیت و نابرابر قرار داد و گرنه رفاه و برخورداری مردمان این مناطق میل به تجزیه طلبی را در آنان تحریک می کند . برای مهار گرایش های تجزیه طلبانه باید از آموزش رسمی زبان های محلی ممانعت کرد ، با نفی الگوی اداره محلی و استفاده از مدیران محلی به اعمال سانترالیسم اقتدارگرایانه پرداخت ، جمعیت ها را جابجا کرد ، نهاد های آموزشی رسمی را منحصراٌ در اختیار زبان فارسی قرار داد و از دیگر گویش ها حرمت زدایی کرد و …
متاسفانه این نگرش غلط و تبعیض آمیز و غیر انسانی کماکان وجود دارد و علت اصلی ناآرامی ها و مناقشات در استانهای مرزی کشور در شمال و جنوب ریشه در همین مسئله دارد .
اما تبریز داستان دیگری نیز دارد . ستاره های تبریز همواره خواب را از چشمان مستبدین سکنی گرفته در پایتخت تهران گرفته است .ظهور میرزا ابولقاسم قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیر کبیر که اشرافیت فاسد دربار قاجار را وحشت انداختند ،ظهور افکار تجدد خواهانه و آزادیخواهانه از دروازه تبریز و آذربایجان به ایران ، بنا نهادن بنای مشروطیت ، دلاوری های جانانه ستار خان و باقر خان در حفظ مشروطیت و شکست استبداد صغیر ، استیفای شیوه حکمرانی غیر متمرکز ، پشتیبانی از جنبش چریکی و انقلاب بهمن ۵۷ ، اهداء شهدای بسیار در راه آزادی و پاسداری از میهن در برابر بیگانگان
همه و همه باعث شده تا دیار صمد بهرنگی و دیگر دلاوران ساده و خون گرم آذری مورد بغض خاص اقتدار گرایان پناه گرفته در پشت ساختار مطلقه و متمرکز قدرت قرار گیرد .
وقتی مردم ترک زبان علی رغم میل و تعصب فراوان به زبانشان محروم از آموزش و آموختن رسمی و کتبی زبان ترکی هستند ، جمعیت های فرهنگی علاقمند به زبان و فرهنگ ترکی اجازه فعالیت آزادانه داده نمی شود و حتی گردهمایی عادی علاقمندان در قلعه بابک با خشونت نیرو های انتظامی متفرق می شود و اساساٌ شرایط زندگی و شهری سزاوار فرهنگ و پیشینه درخشان این دیار نیست ، و ….. طبیعی است انتشار یک کاریکاتور چون شعله کبریتی بر انبار باروت نارضایتی های انباشته شده جلوه گر می شود .
اما هموطنان ترک شایسته است توجه کنند که برخورد و زندانی کردن روزنامه نگاران و تعطیلی روزنامه نگار علاج کار نیست .در یک جامعه آزاد و عقلانی حق خطا کردن یک حق بدیهی هر کوشنده اجتماعی و سیاسی است .وقتی یک روزنامه خطا می کند و خود به صراحت چندین بار معذرت خواهی می کند دیگر جایی برای سرسختی جهت تعقیب کیفری باقی نمی ماند .
یک جامعه اخلاقی و دموکرات جامعه ای متشکل از رواداری و تحمل است .در این شرایط گزاره ” انسان جایز الخطا است ” بسیار راهگشا به نظر می رسد .اگر کاریکاتوریست و مسئولین مربوطه بر خطایشان پافشاری می کردند و تعمد داشتند حق بود که اعتراضات بر علیه آنها ادامه یابد و ماجرا توطئه قلمداد شود
.در ثانی تلاش عده ای برای بهره گیری از این رویداد برای دامن زدن به اختلاف ترک و فارس هم از دیگر وجوه آزار دهنده است .احقاق حقوق و پاسداشت حرمت نماد های فرهنگ ترک و هر قومیت دیگری دلیلی بر تهاجم و ابراز تنفر نسبت به گویش فارسی نمی شود .مردم فارس زبان هم قربانی تمامیت خواهی ها و بی عدالتی ها بوده اند .مشکل تمایز فارس و غیر فارس نیست .بلکه اقتدار گرایی و اعمال سلطه ، دامن زدن به قومیت برتر و استهزاء دیگر قومیت ها و همانند سازی های تحمیلی و مصنوعی معضل هستند .مسئله اصلی در تلاش برای توزیع عادلانه ثروت ، منزلت ، قدرت و اطلاعات در تمامی اقوام و اعضاء خانواده بزرگ ملت ایران نمایان می شود .شایسته است به جای قربانی شدن روزنامه نگاران و آزادی فضای گردش اطلاعات و روزنامه نگاری فرهنگ گفتگو را رواج داد و آستانه تحمل ها را ارتفاع بخشید .این کاریکاتور و متن مرتبط با آن اگر از زاویه توهین و حرمت شکنی تفسیر شود ، فقط محدود به زبان ترکی نیست ، اکثریت حجم آن مربوط به فارسی زبانان است !
از بعدی دیگر ، این رویداد پتانسیل عظیم خفته در مناطق ترک نشین را آشکار کرد که حکومت را غافلگیر کرد و به تکاپو برای انحراف و مهار آن واداشت .این پتانسیل می تواند با تمرکز بر مبارزه با ساختار قدرت مطلقه و اقتدار گرا به عنوان علت اصلی نابسامانیهای اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی در حوزه قومیت ها نقشی مهم در تسریع گذار مسالمت آمیز به دموکراسی و بهروزی و بهبود شرایط زیست مردم مناطق ترک نشین ایفا کند و سناریوی محافل اقتدار گرا در برنتافتن آزادی مطبوعات و تفرقه افکنی بین مردم و خنثی سازی پتانسیل آنان در تصادم با یکدیگر را ناکام سازد.
کاریکاتوریستی که مرتکب خطایی سهوی شده و از اقدام خود عذرخواهی نیز نموده است ، سزاوار زندان ،برخورد قضایی و نگریستن از دریچه تئوری توطئه نیست .ماشین سرکوب و سلطه قربانی دیگری را هدف گرفته است . در این شرایط از مردمان خطه دلاورخیز ی که عزیمت گاه نهضت بیداری ایرانیان است ، انتظار می رود خواهان آزادی کاریکاتوریست بی گناه شوند . او اینک قربانی همان دستانی است که سالیان سال است که سایه شومشان بر سر خطه پهلوان پرور آذربایجان سنگینی می کند .ترک زبانان شایسته است به مبارزه با معضل اصلی بپردازند .آذربایجان نگین درخشان حوزه تمدن ایرانی است که آبادانی آن در گرو شکل گیری ساختاری دموکراتیک و مبتنی بر عدالت و پایان دهی به رفتار های خود کامه و اقتدار گرا می باشد .
این مطلب در روزنامه اینترنتی روز در تاریخ ۷ خرداد منتشر شده است :
http://r0ozonline.com/02article/015820.shtml

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.