نوبت عالیجناب

هیاهو و فریاد عده ای معدود ولی مستحضر به قدرت در حرم حضرت معصومه، فضای سخنرانی هاشمی رفسنجانی را متشنج کرد و باعث شد وی سخنرانی را نیمه تمام رها کرده، حتی قید برنامه های باقیمانده در سفرش به قم را نیز بزند و سراسیمه راهی تهران شود. بازداشت شدگان بلافاصله با نظر مثبت هاشمی آزاد شدند و از همین الان می توان پیش بینی کرد که پرونده تعقیب کیفری برهم زنندگان مراسم نیز فرجامی مشابه دیگر پرونده های ایجاد اخلال در سخنرانی ها و تجمعات خواهد یافت. این سومین باری است که هاشمی آماج حملات گروه های فشار قرار می گیرد. بار اول هنگام دفاع از کرباسچی در خطبه های نماز جمعه و بار دوم در هنگام تبلیغات ریاست جمهوری نهم در جنوب شهر تهران بود که طعم تلخ غوغا سالاری و قلدری گروه های فشار را چشید. از کوتاه آمدن هاشمی در دو اتفاق گذشته می توان گمانه زنی کرد که او این بار هم ایستادگی نخواهد کرد. شاید شناخت او از سازمان دهندگان این نوع حرکات او را به سکوت و عدم رویارویی فرا می خواند و یا نگران فعال شدن پرونده فرزندانش در محاکم دادگستری است که از مقابله با آنان می هراسد و یا بهره بردن از این نوع هجمه ها در کنار زدن مخالفین و صعود از نردبان قدرت او را ناچار از سکوت می کند تا اسرار مگو فاش نشود.
حال شاید هاشمی بتواند حس و حال کسانی را که در ۲۷ سال گذشته و در دوران عزیز بودن او در حلقه قدرت قربانی رفتار فاشیستی غوغا سالاران شدند را دریابد. ازهنگامی که رئیس اولین دولت انقلاب مورد فحاشی و حملات فیزیکی مهاجمین تحریک شده واقع شد گرفته، تا بعد ها که گروه ها، فعالین سیاسی و روشنفکران نتوانستند اجتماعات و برنامه هایشان را فارغ از هجوم گروه های فشار که به ناحق مدعی حزب الله بودند، برگزار کنند، و مراجع تقلید منتقد نیز از ترس هتاکی و پرده دری غوغاسالاران، زبان در کام کشیدند و سکوت اختیار کردند. حتی قائم مقام رهبری و تئوریسین ولایت فقیه، بیتش آماج حمله ددمنشانه گروه های فشار و بی سیم به دست ها قرار گرفت. عبدالکریم سروش در هیاهوی آزادی ستیزان از تدریس در دانشگاه محروم شد. دانشجویان در انقلاب فرهنگی قربانی خشونت عوامی شدند که با بیل و کلنگ برای تغییر فرهنگ آمده بودند و تا کنون نیز جنبش دانشجویی همواره مورد بغض عمله استبداد دینی قرار داشته است. روشنفکران جانشان نیز در امنیت نبوده است، چه برسد به سخن و نظرشان.
شاید یورش اخیر، فرجام منطقی خنده ای بود که هنگام حمله خشونت طلبان به دکتر علی اکبر معین فر در صحن علنی مجلس بر لبان هاشمی نقش بست. این تشنج، علاوه بر آنکه بازتاب دهنده تنش ها درونی ساختار قدرت در مواجهه با پرونده هسته ای بوده و به نوعی ترکش اظهارات اخیر هاشمی در خصوص تخلفات انتخابات ریاست جمهوری اخیر است، خبر از روزهای دشوار انتخابات مجلس خبرگان رهبری برای وی می دهد.
همان دست هایی که در درون قدرت علیه او در انتخابات گذشته فعال شدند، این بار در تکاپوی ممانعت از ورود او به مجلس خبرگان هستند تا پروژه خانه نشینی او به گام نهایی نزدیک شود. دیگر دوران بازنشستگی مردی که سالیان سال نفر دوم عرصه ظاهری قدرت و نفر اول پشت پرده قدرت نامیده می شد، فرا رسیده است.
حاشیه ای شدن و حذف سنتی رایج در قاموس جمهوری اسلامی است. حضور در عرصه قدرت هیچ تضمینی برای تداوم و مصونیت از دست اندازی عوامل حکومت نمی دهد و هر آن ممکن است فرد به یک باره از سقف قدرت به زمین انداخته شود. فرایند انحصار و فعالیت مستمر ماشین حذف در هر ایستگاه عده ای را از قطار قدرت پیاده کرده است و این مسئله حوادث عبرت انگیز و شگفت آوری خلق کرده است.
چه کس باور می کرد شیخ صادق خلخالی که زمانی نامش لرزه بر اندام افراد می انداخت، توسط حاجی بخشی زمین گیر شود. سید علی اکبر محتشمی که زمانی بر سپاه و وزارت کشور حکمفرمایی می کرد به دادگاه ویژه روحانیت فراخوانده شود و روزنامه اش توقیف شود. و حال نوبت هاشمی فرا رسیده است.
پیرامون ماجرای اخیر، روزنامه کیهان در استدلالی سست و متناقض تلاش کرده است تا تشنج در سخنرانی هاشمی را توطئه ای پیچیده از سوی اصلاح طلبان و یا بیگانگان نسبت دهد. البته گردانندگان این روزنامه که از خط دهندگان و پشتیبانان اصلی گروه های فشار و خشونت طلب هستند، معمولا در هنگام بروز این وقایع سعی می کنند تا با محکومیت ظاهری، آدرس غلط به مخاطبین بدهند تا سلسله جنبانان اصلی مشخص نشوند و خود نیز از مظان اتهام به درآیند.
حال موضعگیری اخیر این روزنامه را یا باید ناشی از سنت همیشگی آنان دانست و یا – مشابه موضعگیری حسین شریعتمداری در برابر مدعیات کتاب “شنود اشباح “- نشانه غافلگیری آنان از ظهور طیف جدیدی از افراطیون خشونت طلب در منتهی الیه جناح راست بلوک قدرت ارزیابی کرد. که در این صورت جریان جدیدی در اردوگاه اقتدارگرایان پدید آمده است که از این به بعد میدان داری گروه های فشار و اعمال خشونت و جنجال بر علیه قانون، حقوق بشر و آزادی ها را بر عهده خواهد داشت و باید منظر بود که در آینده ای نه چندان دور محفل حسین شریعتمداری نیز آماج حملات موج جدید گروه های فشار قرار گیرد.
البته در حکومت های غیر دموکراتیک و نظام های اقتدار گرا، اخراج از قدرت که معمولا شکل خونین و خشنی نیز به خود می گیرد، فرجام حتمی بازیگران و اجرا کنندگان فرامین اقتدارگرایانه است. همانگونه که در رژیم گذشته، نصیری و هویدا پس از عمری خدمت به دربار، نهایتا سر از زندان در آوردند. البته این ویژگی وقتی به حلقه نزدیک راس قدرت می رسد بیانگر علائم زوال نیز است.
یکی از ویژگی های خاص ساختار قدرت جمهوری اسلامی، متغیر بودن حاملان و نقش آفرینان گروه های فشار بوده است. در تمامی ۲۷ سال گذشته، اعمال غیر قانونی در اعمال خشونت علیه آزادی ها و حقوق ملت، ترور فیزیکی و شخصیتی دگر اندیشان، ممانعت از فعالیت احزاب و گروه های منتقد توسط گروه هایی که عنوان حزب الله، اصول گرا و مدافعین ولایت فقیه را یدک می کشیدند، در تثبیت و قوام ساختار قدرت و وضع موجود موثر بوده است. اما حاملین، عاملین و مدافعین تغییر کرده اند و چه بسا کسانی که خود در برهه ای از زمان از حامیان رفتار های فراقانونی بودند در مقطعی دیگر خود قربانی شدند. به عنوان مثال می توان از حجت الاسلام موسوی خوئینی ها نام برد که در مجلس اول در مقام رئیس کمیسیون اصل ۹۰، تعرض و شکستن دماغ نماینده وقت مردم گرگان را سزاوار تعقیب و پیگرد قضایی ندانست وتلویحا از آن نیز به عنوان واکنش مردم انقلابی حمایت کرد ولی خود در دهه بعد مورد حمله همان جریان قرار گرفت.
از این زاویه است که حل مشکل گروه های فشار نیازمند تمرکز بر منطق، ماهیت و سرچشمه های فکری و سازمان ده این رفتار ناهنجار است و تقلیل مشکل به برخورد با عاملان و مجریان آن پاسخگو نخواهد بود.
از این رو هاشمی رفسنجانی در روزهای سخت آینده دو راه پیش روی خود ندارد یا تسلیم شرایط تحمیلی شود همانگونه که با روحیه محافظه کار او سازگار است و یا به افشاگری و مقاومت علیه کانون های سازمان ده گروه های فشار و احزاب پادگانی بپردازد. راه دوم نیازمند برخورد صادقانه با مردم در بیان خطا ها و مظالم و جبران آنها در پیوستن خالصانه و واقعی به جنبش دموکراسی خواهی است.
این مطلب در روزنامه اینترنتی روزدر تاریخ ۲۱/۳/۱۳۸۵ منشر شده است .

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.