تفاوت فعالیت جنبشی با کنشگری سیاسی

رابطه جنبش های اجتماعی مطالبه محور با کنش سیاسی معطوف به قدرت
تعیین چگونگی نسبت میان حوزه کاری یک فعال جنبش اجتماعی با کنشگر سیاسی امر دشواری است. اگر چه این دو مقوله از هم جدا یند اما پیوستگی و درهم آمیختگی هایی بین این دو نقش اجتماعی وجود دارد. همچنین در تغییر و تحولات اجتماعی این دو حوزه کار یعنی عرصه مدنی و سیاسی می توانند مکمل هم باشند.
کارکرد درست جنبش های اجتماعی و عملکرد موثر نیرو های سیاسی، نیازمند تفکیک مرزهای مفهومی وکارکردی آن دو نقش است . اما این تمایز مانعی برای همکاری در حوزه علائق مشترک نیست. هر فردی می تواند هر دو نقش را با رعایت تفاوت های آنها بر عهده بگیرد.
اما شکل و موضوع فعالیت در این دوعرصه متفاوت است. نیرو هایی که در جنبش های اجتماعی فعالیت می کنند مطالبه محور هستند و خواست های معینی را مطرح می کنند. برای آنها شکل و چگونگی تحقق این خواست ها اهمیت اولیه ندارد. حرکت و تکاپوی شان تا جایی پیش می‌رود که خواست ها تحقق یابند.
جنبش های اجتماعی کارکرد حزبی و تلاش معطوف به کسب قدرت سیاسی ندارند. یک فعال دانشجویی ، یک کنشگر حقوق زنان ویک فعال کارگری به دنبال دولتمرد شدن و یا دریافت سهمی در قدرت نیست. او نمی خواهد وکیل ، وزیر و یا رئیس جمهور شود. انگیزه فعالیت او دستیابی به مطالباتی است که که متکی به یک گفتمان تعمیم بخش است.
جنبش های اجتماعی مطالبه محور می کوشند تا با خلق قدرت اجتماعی بر قدرت سیاسی تاثیر بگذارند. سمت گیری جنبش های اجتماعی به سمت وجه نهادی قدرت است تا خواه چه به صورت اصلاح طلبانه ( رفرومیستی)و چه تغییر رادیکال ( انقلابی) آن را تحت تاثیر قرار دهند تا با درخواست ها و اهداف جنبش همراه و سازگار گردد.
بنابراین نگاه آنها به قدرت از منظر بازیگری در عرصه قدرت سیاسی نیست. بلکه به عنوان ناظر فعال می خواهد زمین بازی و قواعد آن تضمین کننده، نگهدارنده منافع و مطالبات جنبش های فوق باشد .
وجه تفاوت دیگر که پایه رابطه مکمل گروه های سیاسی و فعالان جنبش های اجتماعی را تشکیل می دهد ، رویکرد مطالبه محور است. کار یک فعال جنبش اجتماعی ارائه طرح و برنامه نیست.
او فقط مطالبه دارد و سعی می کند با گسترش دامنه فعالیت هایش حمایت های بیشتری را برای این خواسته ها در اقشار جامعه فراهم کند. وظیفه ارائه رهیافت وبرنامه با کنشگران و احزاب سیاسی است.
مطالبه محوری برای یک فعال سیاسی بی معنا است. او باید برنامه ای برای تحقق مطالبات ارائه بدهد. البته قبل از ارائه برنامه نیاز است تا مطالبات مورد نظر مورد پذیرش گروه سیاسی قرار بگیرد. بنابراین ارائه طرح و رهیافت نقطه اتصال کنشگر سیاسی با فعال جنبش اجتماعی است و همکاری بین این دو در چهارچوب پایبندی و توانایی گروه سیاسی در اجرای مطالبات مورد نظر شکل گرفته و ادامه می یابد.
به عنوان مثال اگر در یک انتخابات ، فرصت سیاسی برای مشارکت اصلاح طلبانه در عرصه عمومی فراهم شود. گروه های سیاسی که خواهان تغییر وضع موجود شوند کاندیدای خود را معرفی می کنند. جنبش اجتماعی درپی معرفی کاندیدا نیست بلکه در وهله نخست درمی یابد که کدام یک از گروه ها پذیرای مطالباتش هستند و در بین گروه های مدافع مطالبات مورد نظر ،کدام یک توانایی و کارآمدی بیشتر در تحقق خواسته ها دارند.
یا در یک جنبش انقلابی ورادیکال مانند انقلاب بهمن ۵۷ ،جنبش سبز و بهار عربی ،جنبش های اجتماعی به صف ابر جنبش اعتراضی می پیوندند اما هم چنین خواهان گنجانده شدن مطالبات صنفی خود در اهداف ابر جنبش می شوند. در واقع آنها در امر تشکیل ساخت قدرت جدید و قانون اساسی آن مشارکت می کنند، تا عناصر پایه های نظم جدید هم حافظ خواسته های آنها شود و اهداف شان را تامین کند.
حضور مستقیم فعالان جنبش های اجتماعی در معادلات قدرت آفاتی را در بر دارد و در مجموع تاثیرات منفی آن بیشتر از مزیت های آن است.
ایفای نقش بازیگری در رقابت های سیاسی و سهم خواهی، مسائل نا مربوط به اهداف جنبش های اجتماعی را وارد این جنبش ها کرده و به مرور به صرف انرژی آن‌ها برای رقابت های معطوف به کسب پست های سیاسی و چانه زنی بر سر مسائل منتهی می شود.
این رقابت ها ممکن است تنش و درگیری هایی را در داخل جنبش ها پدید آورد. همچنین امتیازاتی که از این راه نصیب فعالانی می شود که از نرده بان قدرت سیاسی بالا رفته اند، خصلت سلحشوری و انتقادی را در کلیت مجموعه تضعیف می کند. و هم باعث امکان حضور برخی از افراد در جنبش شود که صرفا مقاصد جاه طلبانه و یا منفعات طلبانه شخصی دارند .
از سوی دیگر حضور در قدرت احتمال دورافتادن جنبش ها از موضع استقلال و انتقادی ، و به سمت توجیه و حمایت از قدرت سیاسی را بالا می برد . این عارضه در دراز مدت جنبش های اجتماعی را از شکل اصلی خود دور و منجر به جدایی نیروهای بدنه جنبش از آنها می شود.
جنبش دانشجویی در دوران اصلاحات با معرفی کاندید در انتخابات شورا های شهر و مجلس ششم کارکرد حزبی را تجربه کرد. دفتر تحکیم وحدت در عمل متوجه تبعات منفی کارکرد حزبی شد و ضمن جمعبندی از این تجربه منفی راهبرد خود را تغییر داد. سپس دوری از قدرت و نقد همه جانبه آن را جایگزین حضور اصلاحی در قدرت نمود.
این دوری همه جانبه به معنای نفی بازیگری و تعیین مصادیق برای ساختار قدرت بود. اما در خصوص تعیین و یا حمایت از برنامه اصلاحی ، نقد قدرت و تاثیر گذاری برساختار آن حضور فعالی داشت.
بنابراین جنبش های اجتماعی به طور معمول ظرفیت لازم برای تحقق مطالبات در ساختار قدرت و فضای سیاسی را ندارند و همچنین فاقد ساز و کارهای لازم برای نظارت بر عملکرد افراد راه یافته به مناصب سیاسی و پاسخگویی آنها هستند.
از منظری دیگر سیاست و بازیگری در میدان قدرت ماهیت دائمی و مستمر دارد، در حالی که جنبش های اجتماعی خصلت موقت و مطالبه محور دارند. نیرو هایی که در جنبش های اجتماعی حضور می بایند مرتب در حال تغییر هستند اما نیرو های فعال در عرصه سیاسی به صورت حرفه ای کار می کنند و به شکل ثابت حضور دارند.
عرصه سیاسی برنامه محور است و نیرو های خاص خود را می طلبد که که بدور از تنزه طلبی و بر اساس درک واقعی از مسائل بر اساس راهبرد واقعیت گرایی عمل می کنند. سیاست ورزی به فعالان با تجربه نیاز دارد که در کوره تجارب سیاسی آبدیده شده اند و توانایی گره گشایی از معضلات سیاسی را دارند. آنها صاحب توانایی و قابلیت هایی در اداره کشور شده اند. همچنین سالها فعالیت مستمر زمینه کسب اعتماد عمومی را برای آنان مساعد کرده است.
در این میان باید توجه داشت که مسئولیت سیاسی با سیاست ورزی خلط نشود. هرانسان و شهروند جامعه مسئولیت سیاسی دارد. این مسئولیت به معنای مشارکت در سیاست گذاری عمومی ، رای دادن ، برخورداری از حق تشکیل اجتماعات، بیان نظرات سیاسی ، تاثیرگذاری برعرصه عمومی و اعتراض به ظلم و نا برابری است.
ازاینرو رعایت مرزهای مفهومی و کارکردی بین فعالیت در جنبش های اجتماعی مطالبه محور، کنش های سیاسی و درعین حال تعامل و ارتباط مناسب میان این دو حوزه نقش مهمی در تقویت جامعه مدنی و توسعه سیاسی در ایران دارد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.