آیت الله بهشتی و تحکیم استبداد دینی (بخش سوم)

فعالیت های بهشتی در شهر قم و تشکیل جلسات منظم باعث حساسیت ساواک شد. برخی منابع حضور وی در جلسه محاکمه سران نهضت آزادی را دلیل قرار گرفتن وی تحت نظر ساواک می دانند .در مکاتبه ای که اداره کل سوم ساواک با ساواک استان تهران دارد چنین آمده است : « « طبق اطلاع واصله پس از حادثه قم و بازداشت آقای خمینی بین معلمین و فرهنگیان و دانش آموزان قم تحریکات شدیدی علیه هیأت حاکم به عمل می آید که سردسته آنان سعید تهرانی آموزگار دبستان ملی فیض است ، یکی دیگر از محرکین سید بهشتی لیسانسه معقول و منقول می باشد که در دبیرستان دین و دانش شهرستان مزبور تدریس می کند و آنچه مسلم است تحریکات نامبردگان در دانش آموزان علیه دستگاه دولتی مؤثر و محسوس است خواهشمند است دستور فرمائید سریعا به موضوع بالا رسیدگی و گزارش مشروحی از این فعالیت ها در قم تهیه و ارسال دارند . » (۱۷)


پیرو این تحقیقات ساواک قم به نتیجه رسید که خروج وی از قم و انتقال محل خدمت وی در اداره آموزش و پرروش ضرورت دارد. رئیس وقت ساواک تهران طی نامه ای به رئیس اداره کل سوم چنین می نویسد: « :
« برابر گزارش ساواک قم نامبرده از عناصر ناراحت فرهنگی قم بوده است که ضمن تماس با اداره فرهنگ قم نسبت به انتقال وی اقدام گردد … رئیس ساواک تهران . مولوی » (۱۸)
فشار ساواک باعث می شود آیت الله بهشتی شهر قم را ترک کرده و به تهران برود . همچنین در وزارت اموزش و پرورش منتظر خدمت گردد. اما وی از این اداره اخراج نشد و پس از ورود به تهران در دبیرستان کمال به تدریس ادبیات مشغول شد. دبیرستان کمال توسط دکتر یدالله سحابی تاسیس شده بود. او فعالیت های فرهنگی وسیاسی خود را در تهران ادامه داد. نخست پس از تشکیل جمعیت هیات های موتلفه اسلامی با نظر آیت الله خمینی به همکاری با آنان پرداخت. بهشتی به همراه مطهری ،انواری و مولایی اعضاء شورای فقهی و سیاسی این جمعیت بودند که به توصیه آیت الله خمینی انتخاب شدند. در این دوره تحولی در بینش سیاسی بهشتی ایجاد می شود آنطور که خود پس از پیروزی انقلاب گفته است در واکنش به برخورد تند و سیاست سرکوب حکومت شاه اقدام مسلحانه و ترور صاحب منصبان حکومت شاه را ضروری می دانست. پاره ای از اظهارات وی در ادامه ذکر می شود:
« پس از اینکه رژیم با آن سفاکی و شدت و بیرحمی مردم بی سلاح را در روز ۱۵ خرداد به رگبار گلوله بست و سرکوب کرد و این سرکوبش با شدت ادامه پیدا کرد مردم این تجربه را در کنار تجربه ۳۰ تیر و ۲۸ مرداد گذاشتند و به این نتیجه رسیدند که قیامهای سیاسی بدون بازوی مسلح همواره در معرض تهدید سرکوب مسلحانه رژیم است و گروههایی به فکر مبارزه مسلحانه افتادند. از جمله هیئت‌های موتلفه که یک تشکیلات منظم زیرزمینی سیاسی بود و من هم در او شرکت داشتم یک بازوی مسلح و یک شاخه نظامی بوجود آورد که شهید امانی و شهید عراقی مسئولیت این شاخه را بعهده داشتند. شهید عراقی و امانی دو تن از دوازده تن اعضای شورای مرکزی هیئت‌های موتلفه بودند. بنظر من اصلاً استفاده از سلاح برای رویاروئی با رژیم ضرورت داشت.» (۱۹)
البته این حرکت مسلحانه به نظر وی زمانی مشروعیت دارد که زیر نظر یک شاخه سیاسی باشد که به بینش اصیل اسلامی اعتقاد داشته باشد و از دید وی حضور و نظارت روحانیت انقلابی و آگاه شرط لازم تحقق چنین بینش اصیل اسلامی است
وی از جمله معدود افرادی است که می گوید ترور حسنعلی منصور با فتوی و کسب رضایت آیت الله خمینی انجام شد. در حالی که اکثر چهره های نزدیک به موسس جمهوری اسلامی این ادعای حزب موتلفه را رد می کنند . طبق قول مشهور آیت الله هادی میلانی این فتوی را صادر کرده بود.
بعد از چند ماه فشار ساواک بر وی کم می شود و می تواند به شهر قم مسافرت هایی را داشته باشد . وی در زمان حضور در قم مباحث مربوط به تشکیل حکومت اسلامی را پی می گرفت. این جلسات ادامه داشت تا اینکه ساواک یکسری از روحانیون شرکت کننده در این جلسات را بازداشت کرد. همچنین بهشتی در سفر به قم به نظارت بر روند اداره مدرسه حقانی نیز می پرداخت که ریاست آن با حجت الاسلام علی قدوسی بود
اما فضای ۱۵ خرداد و متشکل شدن گروه هایی چون جمعیت موتلفه اسلامی باعث دوری بهشتی از جریان نو گرایی دینی و سمت گیری به نفع نیرو های سنت گرای ایدئولوژیک شد. البته وی رابطه خود با نیر وهای نو گرا را قطع نکرد و در سطحی با آنها همکاری داشت اما گرایش اصلی مطلوب وی تیپ هایی نظیر جمعیت موتلفه اسلامی بودند که دید تعبدی و بنیاد گرا به اسلام داشتند و برتری روحانیت و هژمونی مذهبی آنها را پذیرا بودند.
محمد بسته نگار می گوید آیت الله بهشتی پس از ۱۵ خرداد دیگر دعوت انجمن اسلامی دانشجویان برای سخنرانی را نپذیرفت . وی ماجرا را اینگونه شرح می دهد :
« بعد از ۱۵ خرداد سال ۴۲ ما به عنوان اعضای جبهه ملی دوم، بازداشت شدیم. بعد از برگزاری دادگاه آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان، ما را به قید وثیقه آزاد کردند. پس از آزادی از زندان، من با یکی از دوستانم به دیدن آقای بهشتی رفتیم و با ایشان گفت‌وگو کردیم تا برای ایام ۱۹، ۲۱ و ۲۳ رمضان به منظور ایراد سخنرانی به جلسات انجمن اسلامی دانشجویان بیایند ولی در طی زمانی که ما در زندان بودیم، دیدگاه او تغییر کرده بود. شهید بهشتی نپذیرفت که برای سخنرانی به دانشگاه بیاید. او معتقد بود که دیگر باید به دنبال کار‌های تشکیلاتی برود. از آن زمان بود که بهشتی و مطهری به «موتلفه» نزدیک‌تر شدند.»(۲۰)
همچنین بهشتی در این سال ها طی همکاری با دکتر محمد جواد باهنر و آقای دکتر علی گلزاده غفوری و آقای سید رضا برقعی ،سید رضی شیرازی و روزبه برنامه و کتابهای جدید تعلیمات دینی را پایه گذارد . (۲۱) آنها از طرف وزارت آموزش و پرورش مسئول نظارت بر کتاب تعلمیات دینی بودند.
البته حامی اصلی آنها فرخ رو پارسا وزیر وقت آموزش و پرورش بود. گویا سید رضا برقعی واسطه کار بود. همچنین دکتر مهدی حائری یزدی نیز نقش داشته است .بهشتی مدعی شده این کار دور از چشم ساواک صورت گرفت. اما در اسناد ساواک نامه ای است که به همکاری بهشتی و باهنر در تدوین کتابهای دینی مدارس به دلیل مواضع آنها بر علیه سلطنت و حکومت اعتراض می کند. اما فرخ رو پارسا که بعد از انقلاب اعدام شد به نظر منفی ساواک وقعی نمی نهد. البته حساسیت ساواک به وی بالا نبود وگر نه طبیعی بود که آنها جلوی فعالیتش در وزارت آموزش و پرورش را می گرفتند. در آن سالها ساواک و دربار در کل نگاهی مثبت به فعالیت های کنترل شده امثال بهشتی و نو گرایان دینی داشتند که به زعم آنها تعالیم این افراد می توانست جلوی پیوستن جوانان به مارکسیسم و کمونیسم را بگیرد. ولی در سال های بعد نظر ساواک و دربار تغییر پیدا کرد.

منابع :
۱۷- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی ۴۱۰ ، ص ۱۲-۱۱ ( تاریخ سند ۱۱/۷/۴۲)
۱۸- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی ۴۱۰ ، ص ۱۴ ( تاریخ سند ۱۵/۸/۴۲ می‌باشد)
۱۹- مصاحبه روزنامه جمهوری اسلامی با بهشتی ،خرداد سال ۱۳۵۹
http://www.shoma-weekly.ir/fa/news/1465/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%BE%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D9%86-%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%8A%D8%AA-%D9%85%D8%B3%D9%84%D8%AD%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%D9%88%D8%AA%D9%84%D9%81%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%8A
۲۰- ر.ک ۹
۲۱- ر.ک ۱۲

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.