آیت الله بهشتی و تحکیم استبداد دینی (بخش چهارم)

سفر به آلمان
در اواخر سال ۱۳۴۳ آیت الله بهشتی تهران را به مقصد هامبورگ ترک کرد. وی عهده دار تولیت مسجد ایرانیان در هامبورگ شد که بعد ها نامش را به مرکز اسلامی هامبورگ تغییر داد.
در سال ۱۳۳۲گروهى از ایرانیان مقیم هامبورگ در یک گردهمایى پیرامون لزوم تشکیل مرکزى اسلامى و بناى مسجدى براى ایرانیان و سایر مسلمانان مقیم این شهر به توافق رسیدند. آنها سپس طى نامه اى به آیت الله العظمی بروجردى پیشنهاد تاسیس مسجدى برای انجام عبادت و برگزارى جلسات دینى براى مسلمانان را با وی مطرح کردند. او در نامه اى ضمن موافقت با اجراى این طرح مبلغ ۱۰ هزار تومان (معادل حدود ۶ هزار مارک در آن ایام) نیز به عنوان نخستین رقم مالى براى انجام این کار حواله کردند.
اجلاس دیگرى که در همان سال برگزار شد، هیئت ۹ نفره مسئول ساخت مسجد را انتخاب کرد. همزمان با این اقدام گروهى از بازرگانان تهران نیز مسئولیت جمع آورى کمک هاى مالى براى احداث مسجد هامبورگ را بر عهده گرفتند. در سال ۱۳۳۴ حجت الاسلام محمد محققى به عنوان نماینده آیت الله بروجردى و نخستین امام مسجد هامبورگ انتخاب شد. پس از ورود وی به هامبورگ نسبت به خرید زمین مسجد که وجه آن از سوى یکى از تجار خیر ایرانى اهدا شده بود، اقدام شد.
نخستین کلنگ ساختمان مسجد بهمن در ۱۳۳۶ زده شد. ولى با فوت آیت الله بروجردى و بازگشت آقاى محققى به ایران، کار ساختمانى مسجد به وقفه افتاد.
خود آیت الله بهشتی اصرار آیت الله میلانی ،حائری و محمد تقی خوانساری از یک طرف و مصلحت سنجی همراهان سیاسی اش پس از دستگیری عوامل ترور حسنعلی منصور و امکان کشیده شدن پای وی به این پرونده را دلایل پذیرش سفر به هامبورگ علی رغم ترجیح وی به ماندن در ایران معرفی می کند.
اما سید علی خامنه ای مدعی است جمعی از تجار ایرانی مقیم در آلمان و از جمله آقای حاج حسین آقای اخوان از بهشتی برای تصدی مسجد هامبورگ دعوت کردند اما وی رفتن به خارج را منوط کرد به درخواست روحانیون و علمای برجسته آن زمان از جمله آقای میلانی که ایشان هم درخواست کردند و آقای بهشتی عازم آلمان شدند.(۲۳)
البته مشکل بتوان تصور کرد که ساواک ویا دادگستری قصد برخورد جدی با بهشتی در جریان پرونده ترور حسنعلی منصور را داشتند . زیرا اگر چنین هدفی را دنبال می کردند یا مانع خروج وی می شدند ویا در جریان بازگشت از آلمان با وی برخورد قضایی و یا امنیتی می گشت.
بهشتی گذرنامه نداشت و به وی نمی دادند این مشکل با پا در میانی آیت الله محمد تقی خوانساری که دربار شاه به تقاضا های وی توجه نشان می داد حل شد. بدینترتیب بهشتی به آلمان رفت.
برخی مدعی شده اند وی با نظر شاه و شریف امامی به این ماموریت ارسال شده است و یا فرخ رو پارسا به وی ماموریت داده تا اداره مسجد هامبورگ را در اختیار بگیرد ! این ادعا ها به دلیل اینکه اینکه سند محکمی ندارند دور از واقعیت به نظر می رسند.
اسناد ساواک روشن می سازد که اداره ساواک قم مخالف حضور مدیریت وی بر مرکز اسلامی هامبورگ بوده است. مفاد این سند بشرح زیر است: « طبق اطلاع واصله سید محمدحسین بهشتی تصمیم دارند برای تبلیغ به آلمان عزیمت نمایند به نظر این ساواک [ساواک قم ] مسافرت مشارالیه به آلمان به مصلحت نیست . از طرف رئیس ساواک استان مرکز . مولوی »(۲۴)
البته بهشتی با حفظ شرایط استخدامی در آموزش و پرورش به سفر رفت و علی القاعده این وزارتخنه با تقاضای سفر وی موافقت کرده است. اسناد ساواک نشان می دهد وی به پیشنهاد روحانیون و با اطلاع وزارت خارجه به آلمان اعزام شده است .کمک مالی نهاد های دولتی در زمان شاه به مرکز اسلامی هامبورگ نیز در قالب حمایت های این حکومت از مراکز دینی در خارج از کشور قابل ارزیابی است. بنیاد پهلوی به عنوان مثال چند مرکز مذهبی در آمریکا تاسیس کرد. این کمک ها به مسجد انجام می شد نه شخص بهشتی. گفته می شود بهشتی از کمک های اتاق بازرگانی وقت و شخص شریف امامی برای تکمیل مرکز اسلامی هامبورگ استفاده کرده است. چگونگی دریافت این کمک ها معلوم نیست . علیرضا بهشتی پسر وی گفته است که اطلاعات مربوطه بزودی در طرج جامع زندگینامه او منتشر خواهد شد. اما پسرش می گوید که برای دریافت این کمک ها آیت لله بهشتی تقاضایی نداده است.( مطلب علیرضا بهشتی در وبگاه انجمن های اسلامی دانشجویان ایرانی در آلمان )
بر اساس برخی منابع تایید نشده آیت الله خمینی نظر مثبتی نسبت به سفر بهشتی به هامبورگ نداشتند و ترجیح می داده وی در ایران بماند اما در نهایت می پذیرد که با توجه به خواست و محذوراتی که او دارد ایران را ترک کند.
بهشتی پس از ورود به هامبورگ در ظرف یک سال ساختمان مسجد و استقرار نظام اداری و مالی آن را تکمیل می نماید. وی همچنین ارتباطات گسترده ای با دیگر فرق اسلامی و بخصوص اسلام گرایان برقرار می کند. سید محمود دعایی می گوید که وی جزواتی را در آلمان تهیه و به ایران می فرستاد. (۲۵) یکسری از این جزوه ها را برای دفتر آیت الله گلپایگانی ارسال می کرد.
او تلاش زیادی در جذب جوانان و دانشجویان ایرانی به مرکز اسلامی نمود. همچنین در شکل گیری انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا نقش مهمی داشت و مجامع عمومی آنها با میدان داری وی تشکیل می گشت. البته وی این نهاد ها را بیشتر در تقابل با کنفدراسیون دانشجویان تقویت می کرد تا دانشجویان جذب گروه های کمونیستی نشوند.
او در زمینه تشکیل حکومت اسلامی با گروه های عربی که خواهان احیاء نظام خلافت بودند نیز گفتگو می کرد و روی تکمیل این طرح کار می نمود. سید هادی خسرو شاهی می گوید : « یادم هست روزی به دفتر ایشان در مسجد هامبورگ رفتم، دیدم که با دو سه نفر از اعضا “حزب التحریر اسلامی” کتاب “الخلافه” شیخ محمدتقی النبهانی را که درباره نوع حکومت از دیدگاه این حزب بود باز کرده اند و درباره مطالب آن بحث و گفت وگو می کنند. من از آقای شبستری پرسیدم که چرا آقای بهشتی کتاب “الخلافه” را برای بحث انتخاب کرده اند. ایشان جواب دادند به سه دلیل. اول آنکه دیدگاههای اهل سنت درباره خلافت به دست می آید، دلیل دوم آن است که دیدگاه شیعه را در مورد امامت مورد بحث قرار می دهد و دلیل سوم باعث می شود تا زبان عربی شان تکمیل شود.» (۲۶)
وی در زمینه کادر سازی کماکان فعال بود. در فاصله اقامت در آلمان دو بار به نجف رفت و با آیت الله خمینی دیدار کرد. همچنین چند بار به ایران رفت. سفری نیز به لینان و سوریه و ترکیه داشت وبا امام موسی صدر ملاقات کرد. از جزئیات این سفر ها و اهداف وی خبری در دست نیست. وی به صورت کلی هدفش را آشنائی با فعالیت های اسلامی در آن کشور ها بیان کرده است. سفریی نیز به عربستان برای انجام مراسم حج نمود. اما ساواک که بشدت فعالیت های وی و ارتباطاتش با ایران را تحت نظر داشت، به تدریح نظر منفی نسبت به تداوم حضور و عدم صلاحیت وی برای تصدی مرکز اسلامی هامبورگ در آلمان پیدا می کند.
اسناد زیر در این خصوص روشنگر هستند:
اداره سوم ساواک طی گزارشی می نویسد :« محترما به استحضار می رساند نامبرده بالا چندی قبل بنا به پیشنهاد مراجع تقلید و با اطلاع وزارت امور خارجه جهت تصدی و اداره امور مرکز اسلامی هامبورگ به آلمان عزیمت نموده و مشغول انجام تعلیمات اسلامی به جوانان ایرانی و دانشجویان مسلمان هامبورگ می باشد .ضمن کنترل نامه ها در پست خانه، تعدادی نامه زیاد شده که برای دوستانش و همچنین روحانیون مقیم ایران فرستاده بدست آمده که در پرونده مربوطه مضبوط می باشد .
مفاد این نامه ها حاکی است که وی فردی مشکوک و ناراحت می باشد … به عنوان مثال در تاریخ ۱۴/۶/۱۳۴۴ نامه ای به شخصی به نام محمدتقی مصباح فرستاده و در ضمن آن در مورد آزادی یکی از طلاب ناراحت به نام هاشمی رفسنجانی که چندی پیش به اتهام اخلال نظم و تحریک مردم علیه دولت زندانی بوده اظهار خوشحالی کرده و افزوده :
« من اینگونه شجاعت ها را در زندگی دوستانی چون تو مفید می دانم از خستگی و ملال روحی شما که خواه ناخواه نشانه ملال بسیاری از دوستان دیگر نیز هست، ناراحتم و امیدوارم دوستان عزیز در راهی که با هم در پیش گرفته ایم – با هم شروع کرده ایم – با پایداری و همبستگی هر چه تمام تر جلو روید ». (۲۷)
«… در تاریخ ۱۶/۶/۱۳۴۴ ضمن ارسال نامه ای … به عنوان صالحی نجف آبادی از نامبرده تقاضا نموده شخصی را که دارای صلاحیت باشد و بتواند در آلمان تبلیغ دینی نماید انتخاب و با ایشان معرفی تا ترتیب عزیمت وی به آلمان داده شود .» (۲۸)
خلاصه پیشینه وی از دید ساواک بشرح زیر است:
«یاد شده فوق از گذشته رئیس دبیرستان دین و دانش شهرستان قم بوده است . و دارای مدرک فوق لیسانس از دانشکده معقول و منقول تهران می باشد . در سال ۴۲ به نفع آیت الله خمینی فعالیت می کند و از فرهنگ قم به تهران منتقل می شود و در جریانات مدرسه فیضیه قم به اصفهان مسافرت می نماید و علما اصفهان را وادار به مخابره تلگراف به مراجع تقلید قم می کند که در مورد جریان دوم فروردین سال ۴۲ به آنها تسلیت بگویند .» (۲۹)
در نهایت این اداره راهکارش برای مهار بهشتی را این چنین ارائه می دهد:
«با بررسی نامه هائیکه شخص مزبور برای دوستان خود و همچنین روحانیون مقیم تهران ارسال داشته چنین استنباط می گردد که وی شخصی مشکوک و ناراحت می باشد .
قوانین و شواهد حاکیست که مشارالیه به منظور خاص وسیله عناصر ناراحت و روحانیون مخالف جهت تصدی امور مذهبی ایرانیان مقیم آلمان و تبلیغ به نفع جناح های مخالف ظاهرا مذهبی به آن کشور مسافرت نموده است که ضمن انجام امور مذهبی نیات آنان را تأمین کند .
علیهذا گذشته از اینکه ادامه اقامت یاد شده از آلمان به مصلحت نمی باشد عزیمت شخص دیگری که نامبرده در نظر دارد انتخاب گردد و جهت تبلیغ به آلمان برود به مصلحت نمی‌باشد. ضمنا در صورت تصویب ترتیبی اتخاذ گردد که به نحو مقتضی موجبات مراجعت سید محمد بهشتی به ایران فراهم و تشخیص موجه و واجد شرایط دیگری جهت تصدی امور مذهبی ایرانیان مقیم هامبورگ با نظر مراجع مذهبی میانه رو انتخاب و رهسپار آن کشور گردد ضمنا با مذاکراتی که با بخش ۳۱۵ به عمل آمده به نمایندگی این اداره کل در آلمان توصیه شده است که اعمال و رفتار این شخص فعلا تحت نظر باشد» (۳۰)
ساواک در تعقیب و کنترل فعالیت های وی در می یابد که وی با آیت الله خمینی در ارتباط است ویک نامه او را خطاب به رهبر انقلاب در منزلش پیدا می کند. همچنین متوجه سازماندهی جوانان توسط وی می شود. از ارتباطات وی با داخل ایران و بخصوص جمعیت موتلفه و تلاش برای چاپ کتاب ها و از جمله انتشار کتاب صدای اسلام در اروپا در ایران وتوسط انتشارات اقبال آگاه می گردد. مدیر این انتشارات اعلام می کند وی در کتاب فوق اظهارات موهنی را بر علیه شاه ابراز نموده است.
مجموعه این گزارش های باعث می شود تا آیت الله بهشتی پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۴۹ دیگر اجازه خروج از کشور پیدا نکند. البته معلوم نیست چرا ساواک علی رغم گزارش هایی که بر علیه او تدوین کرده بود نه تنها وی را بازداشت نکرد بلکه حتی مانع تدریس و کار وی در آموزش و پرورش نیز نگشت. ساواک به نحو زیادی بر فعالیت های بهشتی در هنگام اقامت در آلمان اشراف اطلاعاتی داشت . ممکن است فعالیت های وی از نظر ساواک به آن حدی نرسیده باشد که منجر به برخورد امنیتی گردد. تعجب از عدم برخورد با آیت الله بهشتی فقط مختص مخالفانش نیست. همراهان و دوستان وی نیز در این تعجب شریک بودند. به عنوان مثال سید علی خامنه ای معتقد است همه ما پیشبینی می کردیم دکتر بهشتی دستگیر شود اما دستگاه برای اینکه وی چهره نشود از این کار صرف نظر نمود! (۳۱)
البته بهشتی مدعی بود که قبل و بعد از سفر به آلمان احضار های متعددی به ساواک داشته که به باز جویی های چند ساعته و سپس آزادی منجر گشته است.

بهشتی در هنگام حضور در آلمان سفر های متعددی به دیگر کشور های اروپایی و ایراد سخنرانی داشت اما وی رابطه حسنه ای با نو گرایان مذهبی و اعضاء جبهه ملی مانند ابوالحسن بنی صدر نداشت.
بدینترتیب وی پس از گذشت ۵ سال از آلمان به ایران برگشت . نتیجه سفر وی آشنا شدن با جهان مدرن و افزایش شناخت و مهارتش بود اما او این آگاهی را نه در خدمت تلفیق سنت و مدرنیته بلکه استفاده از ابزار های مدرن در خدمت اسلام گرایی ایدئولوژیک بکار گرفت. وی همچنین یکسری نیرو تربیت کرد و پایگاهی در اروپا نیز برای نیر وهای مذهبی سنت گرا فراهم ساخت.
ادامه دارد
منابع :
۲۲- گوشه ای از فعالیت های بهشتی در مسجد هامبورگ
http://rozatoshohada.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=283&Itemid=81
۲۳- ر.ک ۱۴
۲۴- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی ۴۱۰ ، ص ۴۹ (تاریخ سند ۱۹/۱/۴۳)
۲۵- مصاحبه با سید محمود دعایی ، نشریه شاهد یاران ،
http://shahedmag.com/official/shahed/showpdf.asp?no=336346
۲۶- ر.ک ۱۰
۲۷- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی ۵۸۲ ، ص ۴-۳
۲۸- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی ۵۸۲ ، ص ۳
۲۹- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی ۵۸۲ ، ص ۵ـ۳
۳۰- پیشین
۳۱- ر.ک ۱۴

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.