آیت الله بهشتی و تحکیم استبداد دینی (بخش نهم)

بهشتی طبق گفته محمد موسوی خوئینی ها از آیت الله خمینی می خواهد تا به مردم پیام دهد تا به مراکز دولتی ومیادین حمله نکنند. چون به خاطر این کار نیرو های نظامی و پلیس به سمت آنها شلیک می کردند و عده ای کشته می شدند. اما آیت الله خمینی موافقت نمی کند و می گوید :«من نمی توانم چنین کاری بکنم. مردم کشته داده اند، احساسات جریحه دار است و عصبانی هستند. من نمی توانم به اینها بگویم شما فعلا کاری نکنید و بماند برای بعد»(۸۶)


همچنین بهشتی در مقطعی از طریق موسوی خوئینی ها به آیت الله خمینی پیغام می دهد که برخی از نیرو های معتمد به وی مراجعه کرده اندو اجازه می خواهند تا به سمت ارتش تیراندازی نمایند تا نیرو هایش ترسیده و دیگر بی باکانه به سمت مردم تیراندازی نکنند .

اما آیت الله خمینی مخالفت کرده و می گوید :«این کار صلاح نیست. الان افکار عمومی دنیا به نفع مردم ایران است چون دنیا می بیند که مردم در خیابان ها راه می روند و فقط می گویند که ما این شاه را نمی خواهیم و ارتش در مقابل این حرف به آنان تیراندازی می کند و می کشد. الان دنیا ارتش شاه را محکوم می کند و می گوید جواب حرف که گلوله نیست.»(پیشین)
حضور در مذاکرات مربوط به مصالحه بین بختیار و آیت الله خمینی یکی دیگر از جنبه های بحث برانگیز فعالیت های بهشتی پیش از انقلاب است. شاپور بختیار مدعی است که بهشتی همراه با یزدی و بازرگان قبول کرده بودند که وی با آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو ملاقات کند و استعفا داده و دوباره از سوی آیت الله خمینی حکم نخست وزیری دریافت نماید. بهشتی اصل ماجرا را قبول دارد اما می گوید وی در تدوین این طرح نقشی داشته و سعی کرده با تغییراتی عملا موفقیت طرح را نا ممکن گرداند.
وی اظهار داشته است : « این مسئله مکرر مورد بحث قرار گرفت و از مسائل طولانی آنروزها بود و خیلی‌ها هم خودشان را قاطی کرده بودند. چنین هم بنظر می‌رسید که کارگردان فعّال جریان آقای امیرانتظام است چون من ظاهراً اوّلین بار بود که ایشان را می‌دیدم در شب ماجرای همان نامه (آقای امیرانتظام که عضو شورا هم نبود) وقتی آن شب من به شورا رفتم پرسیدم ایشان به چه مناسبت به شورای انقلاب آمده‌اند.گفتند: پیامی دارند، آن شب قرار بود من در جلسه روحانیون بلاد و مدرّسین قم که برای استقبال امام به تهران آمده بودند شرکت کنم جلسه آنها قرار بود که در مدرسه علوی دخترانه باشد که روبروی کوچه مستجاب است. آمدند و گفتند:کار فوری هست. بیائید. رفتم آنجا دیدم عدّه‌ای از دوستان آنجا هستند و یک چهره غیر هم در آن جلسه بود و نوشته‌ای در مقابلش، نشستم. گفتند: بله. با پاریس مذاکره شده و توافق شده است که بختیار یک اعلامیه‌ای را بخواند و برود پاریس که این، آن متن اعلامیه است.آنکه ما قبلاً در جریانش بودیم این بود که ایشان ( بختیار ) اگر استعفا بدهد می‌تواند برود پاریس. این مقدار معلوم بود که ایشان استعفا بدهد، می‌تواند برای ملاقات با امام برود.
وقتی آن متن را خواندم دیدم در آن استعفا نیست. گفتم: اینکه با مطالب قبلی منافات دارد مگر تماس تازه‌ای بوده؟ گفتند: بله. همین چندین ساعت قبل تلفن شده .گفتم: من که با این متن به هیچ عنوان نمی‌توانم موافقت کنم برای اینکه در این متن هیچ چیزی که برای بختیار تعهدآور باشد گنجانده نشده است.
پیشنهاد کردم (حالا عین جمله یادم نیست) که این جمله را بگذارید: «می‌روم آنجا و تسلیم نظر امام خواهم بود» یا یک چیزی شبیه این مطلب. این تصویب را مثل اینکه رفتند تماس گرفتند نپذیرفت، به هر حال یک جمله دیگری که به همین معنا بود با تأکید و پیشنهاد من که بعضی از دوستان هم موافقت کردند، از جمله آقای مطهری. من از آنجا آمدم به جلسه آقایان علماء و بلاد و مدرسین، مطالب را بری آنها گفتم. چند تا از دوستان بسیار ناراحت شدند و گفتند: نه آقا ! اصلاً نمی‌شود.
گفتم که آنها گفتند که از پاریس موافقت شده، وضع حسّاس است، صحیح نیست که اگر آنجا گفته‌اند می‌شود. ما اینجا بگوئیم نمی‌شود. صحیح این است که باز با امام تماس بگیریم. و یکی از دوستان اصرار داشت که نه نمی‌شود. من یک مقداری ناراحت هم شدم. گفتم: آقا ! نهضت رهبری دارد اگر ایشان واقعاً گفته باشند بعد از همه این تذکرات باید دید دلیلش چیست. لابد گفته‌اند، بیاید آنجا استعفاء بدهد. فقط بحث سر این است که اینجا استعفا بدهد یا آنجا و الا اصل استعفاء قطعی بود. در این تردیدی نبود، ولی دوستان ما معتقد بودند که این ممکن است توطئه‌ای باشد. قرار بود این را ( بختیار ) ساعت ۸ بخواند. ساعت ۸ گذشت. بعداً خوشبختانه مطلع شدیم که ساعت بعد این متن را بدون آن جمله‌ای که ما تصویب کردیم که اضافه بشود، خوانده که وقتی به من گفتند گفتم: خوشبختانه اگر هم از پاریس موافقتی شده بود با این تخلّف بختیار، تعهّد منتفی است.حدود ساعت ۱۱ یا دیرتر بود که بالاخره توانستند [ مقصود آقایان روحانی است ]پیامی برای امام بفرستند و امام آن اعلامیه چند سطری بعدی را صادر کردند که اصولاً این مطلب منتفی است این تمام جریان آن شب است.
اگر آن متن باشد. اوّلاً: به خط من نیست و ثانیاَ: زمانی من وارد جلسه شدم که آن متن مورد بحث قرار داشت و احتمال داشت که من آن شب نباشم وثالثاَ: آن جمله، آن کلمه، آن تغییر هم با پیشنهاد و تأکید بنده اضافه شد که آن متن مصوبه هم خوانده نشد، پایه‌اش هم این بود که این آقایان گفتند: با پاریس تماس گرفته ایم و موافقت شده. محدوده بحث نیز این بود که بختیار آیا از اینجا استعفا بدهد و به پاریس برود یا نه می‌تواند استعفا نداده برود. تمام مطلب روی این دور می ‌زد و نه بیشتر از این.»(۸۷)
صادق خلخالی جلسه روحانیون را تایید می کند اما مدعی است بهشتی و مطهری اصرار داشتند آیت الله خمینی بختیار را بپذیرد و وی در آنجا استعفا بدهد اما او و آیت الله منتظری سخت مخالفت می کنند. مطهری ناراحت می شود و می گوید در مقابل نص اجتهاد معنی ندارد. در نهایت با پیغامی که آیت الله منتظری می دهد و هشدار می دهد که ملاقات با بختیار انقلابیون را نا امید می سازد ، پیام از سوی آیت الله خمینی می آید که من چنین قصدی نداشتم. البته مهندس بازرگان بعد ها بیان داشت آیت الله خمینی موافقت نموده بود اما بعدا خلف وعده کرد.
بدینترتیب بهشتی اگر چه پیشنهاد دهنده مصالحه با بختیار نبوده است اما مخالفت اصولی با آن نداشته و دنبال طرحی بوده تا بختیار در نوفل لوشاتو استعفا داده و در نهایت مجددا مامور به کار گردد .
چنین به نظر می رسد برخورد وی با این مساله تاکتیکی بوده تا در نهایت مسیر برای استقرار حکومت اسلامی مساعد گردد. او در آن مقطع بمانند خیلی از افراد دیگر پیشبینی سقوط سریع حکومت شاه را نمی کرد.
همچنین باید توجه داشت هدف مدافعان مصالحه با بختیار کاهش خونریزی و سپری کردن مسالمت آمیز دوره انتقالی قدرت بود تا نظم جدید شکل بگیرد. در آن ایام وضعیت مشخص نبود و تشکیل جمهوری اسلامی نیز امری محتوم و تخلف ناپذیر نیز نبود. پاره ای از اتفاقات می توانست وضعیت را دگرگون سازد.
اعضاء نهضت آزادی نیز معتقدند آنها مصالحه بین بختیار و آیت الله خمینی را برای پیوستن وی به اردوگاه انقلاب می خواستند و نظری در مورد آینده بختیار نداشتند بلکه استعفای وی مورد نظر آنها بود. اما ابوالحسن بنی صدر روایت متفاوتی از ماجرا دارد :
«… درآن دوران وقتی خاله زاده ایشان آقای عباسقلی بختیار به پیش من آمدند پیشنهادی در گفتگو من کردم که ایشان نخست وزیری شاه را رها کند و نخست وزیری انقلاب را بپذیرد بشرط قبول آقای خمینی. او خیلی تعجب کرد که ایشان ممکن است که چننین چیزی را بپذیرد و من گفتم میروم و با ایشان صحبت میکنم. من با آقای خمینی صحبت کردم و ایشان هم پذیرفت. آقای عباسقلی بختیار که روز بعد آمد گفت که آقای دکتر بختیار گفتند که نظامیان زیر بار نمی روند و کودتا میکنند. گفتم نظامیان خودشان با آقای خمینی در ارتباط هستند. آنها کودتا نمیکنند. شما هم این فرصت را از دست ندهید. متاسفانه از دست داد»( سایت یورو نیوز، http://persian.euronews.com/2011/08/05/20th-anniversary-of-shapour-bakhtiar/)
عباس امیر انتظام نیز مدعی است که وی پیشنهاد استعفاء بختیار را داد و موضوع را پیگیری می کرد و استعفاء بختیار را حتی پس از شروع به کار دولت مهندس بازرگان گرفت. ( خاطرات مهندس عباس امیر انتظام)

منابع :
۸۶- ر.ک. ۵۲
۸۷- روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ ۲۳ بهمن ۱۳۵۸، ص ۱۰

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.