آیت الله بهشتی و تحکیم استبداد دینی (بخش دوازدهم)

بحث پیرامون نقش آیت الله بهشتی در تحکیم استبداد دینی وجوه مختلفی دارد که در وقایع مختلف پس از انقلاب تا کشته شدن وی در تیر ماه ۱۳۶۰ تبلور یافته است. مهمترین وجه ماجرا برای اثبات تعارض دیدگاه و عملکرد بهشتی با موازین دموکراسی کوشش خستگی ناپذیر ومصمم وی برای تشکیل یک نظام سیاسی ایدئولوژیک است.


او سرانجام فضای مناسب برای تحقق حکومت اسلامی که بیش از دوه دهه برای استقرار آن تلاش نظری و کادر سازی کرده بود، را یافت و بنابراین همه هم و غم خود را بر سر این راه متمرکز کرد. همراهان اصلی وی در این پروزه هاشمی رفسنجانی ،محمد جواد باهنر ، سید علی خامنه ای و در فاصله ای بیشتر موسوی اردبیلی بود. وی از نیروی سیاسی جمعیت موتلفه ،جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ،جامعه روحانیت مبارز تهران و سازمان مجاهدین انقلاب و بخصوص مشاوره افرادی چون حسن آیت و جلال الدین فارسی بهره برد. اما مغز اصلی طراح نظام سیاسی مبتنی بر اندیشه ولایت فقیه و بالادستی روحانیت در حکومت خود وی بود.
او همانطور که خود می گوید پس از اینکه نتوانست هسته هدایت کننده انقلاب در جمع محدود ۵ نفره را جا بیندازد ، ناگزیر به پذیرش گسترش کمی شورا و اضافه شدن افراد غیر همفکر می شود.نخستین رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی ابتدا سعی می کند تا هژمونی خودش ر ابر شورا تحمیل نماید. سپس برنامه دراز مدت برای تصویب قانون اساسی و نهاد های جدید بر مبنای برداشت خود از حکومت اسلامی تنظیم نماید. البته وی در مواجهه با حوادث و اتفاقاتی که رخ داد نقشه خود را مورد بازبینی قرار می داد و همچنین آنقدر توانایی نداشت تا اراده خود را به صورت کامل محقق سازد ولی به طور نسبی توانست خمومت اسلامی مورد نظرش ر ااز جریان انقلاب بیرون بیاورد. این موفقیت ناشی از موقعیت کاریزماتیک آیت الله خمینی و اقبال توده ها به اسلام در آن زمان بودو ولی اقدامات مهندسی شده وی و کار های تشکیلاتی اش توانست از بین قرائت های موجود از اسلام نظام مورد نظرش را جا بیندازد. در عین حال باید توجه داشت جنبش توده ای که تمایلات سنتی گرایانه داشت و بخصوص حاشیه نشین ها که در جریان انقلاب آزاد شدند پشتوانه اصلی موفقیت بهشتی و جریان مدافع نظام ولایت فقیه بود. این جریان و فشار های از پائینش به افرادی امثال بهشتی مجال فعالیت داد. بهشتی توانست خواسته های عریان و امیال بیرون افتاده از قطار زمان آنان و متعلق به اعصار سپری شده را در قالب جدید مطرح کنند. از این رو بهشتی در قالب یک بنیاد گرا و نه سنت گرا در انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ظاهر می شود .
او تمایلش برای قبضه کردن همه کار ها را اینگونه توجیه می کرد که مردم و رهبری انقلاب از وی انتظار دارند که از فرصت بوجود امده برای تداوم و تثبیت انقلاب استفاده کند و همچنین می گفت چون دیگران کار ها را انجام نمی دهند وی مجبور می شود تا جور آنها را بکشد!
خود وی توضیح می دهد که دو خط از ابتدا در شورای انقلاب در مقابل هم قرار داشت. او اگر چه در ابتدا با خط مقابل تعامل و مدارا داشت ولی از اواخر سا ل۱۳۵۸ علنا به تقابل تمام عیار با آنها برخواست و کمر به حذف همه آنها بست. وی اختلافات در شورای انقلاب را این چنین مدل می کند:
«سه طرز فکر در شورای انقلاب وجود داشت. یک طرز فکر ،طرز فکری که در این انقلاب بیش از همه چیز روی آزادی تکیه می کرد و سایر ابعاد انقلاب برایش بفوریت مطرح نبود . یک طرز فکر دیگری که در این انقلاب بیش از همه چیز روی مکتب و اسلام تاکید می کرد و معتقد بود برخورد مکتبی با مسائل ، پافشاری روی هویت اسلامی انقلاب و استقلال کامل سیاسی و اقتصادی جامعه را ایجاب می کند. عده ای هم بینابین بودند.
بنابراین در جمع عده ای بودند که تفکر و عمل شان در خط انقلاب بود و کسانی نیز بودند که تکنوکرات بودند و فقط سمپات انقلاب بودند.»
وی در ادامه توضیح می دهد که چرا شورای فوق نتوانست یک شورای انقلاب واقعی باشد و اتصال مستقیم با مردم داشته باشد. و در نهایت سه عامل را دلیل فراتر نرفتن شورای فوق از یک جمع مشورتی معرفی می کند: «
۱- نبودن هماهنگی فکری ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی در راستای انقلاب
۲- حضور چهره هایی که ارزش آنها از جنبه فنی و تکنوکراسی بود نه از نظر انقلابی و رهبری
۳- ضرورت مخفی بودن نام اینان برای مدت طولانی به دلیل توافق مسئولیت های ناشی از اداره مملکت بعد از سقوط رژیم » (۹۶)
البته بررسی عملکرد شورای انقلاب نشان می دهد این شورا به مراتب قدرت و نقشی بیشتر از آن چیزی که بهشتی توصیف می کند داشت و بسیاری از تصمیم گیری های سالیان اول انقلاب در این شورا انجام شد که همیشه اکثریت آن با بخش روحانی بود وبه قول مهندس بازرگان همیشه روحانیون عضور آن پیش آقای خمینی مقرب تر بودند.

اما از دید بهشتی انقلاب به معنی انقلاب اسلامی بود و مکتب اسلام بر مبنای برداشت فقه سالارانه تحت عنوان ” اسلام اصیل” بیان می شد. البته این برداشت با نگاه نیروی های سنتی روحانیت تعارض داشت اما بنیاد های مدرنیته را نیز نمی پذیرفت. بنابراین با تلفیقی از انقلاب به معنای مارکسیستی و اصول فقه شیعه ،ترکیب اسلام اصیل به زعم وی خلق شد که به جای مارکیسیسم برداشت بنیاد گرایانه از فقه را جایگزین می کرد وبه جای طبقه انقلابی، روحانیت انقلابی را قرار می داد که منظور جمع محدودی از روحانیت همسو بود.
بهشتی بار ها نظام شوروی سابق ر ابه عنوان مثال و نمونه مطرح می کرد ومی گفت در انقلاب اسلامی روحانیت و اسلام جایگزین کمونیسم و طبقه کارگر می شود. بنابراین وی مدل حکومتی اش را از بلوک شرق وام می گیرد. توجه به فراز هایی از سخنان وی در این زمینه روشنگر است:
«… انقلاب اسلامی اجتماعی ما یک رویداد دو ساله نیست. اندیشه های این انقلاب در تاریخ ملت ما ده ها سال به جلو می رود وبخصوص در سی و هشت سال اخیر یعنی از ۲۰ شهریور ۱۳۲۰ به این طرف در ملت ما جنب و جوش ها ،تحرک ها، مبارزه ها و درگیری های فراوان وجود داشته ،فعالیت ها و کوشش های زیادی از طرف افراد و گروه های مختلف وجود داشته و سابقه دارد و همه این کوشش ها وفعالیت ها زمینه اجتماعی ما را برای یپروزی انقلاب در مرحله کنونی فراهم کرده و همه افراد و گروه هائی که به صورت مثبت در فراهم کردن زمینه های گوناگون پیروزی خدمتی کرده اند وسهمی داشته اند خواه سهمی معمولی و خواه سهمی برجسته بی شک مورد تقدیر هستند ولی تقدیر ما ، تجلیل ما، قدردانی ما از نقش موثر افراد و گروه های مختلف در جای خود محفوظ بماند بشرط آنکه ما را از یک نکته اساسی غافل نکند و آن نکته اساسی اینست که انقلاب ملت ایران در مرحله سال های ۱۳۴۲ – ۱۳۴۱ به بعد یعنی حوادثی که به رویداد ۱۵ خرداد سال ۴۲ انجامید نقطه عطف بزرگی را نشان می دهد و آن نقطه عطف اینست که انقلاب از این سال بخصوص از ۱۵ خرداد ۴۲ به اینطرف خیلی مشخص شده که انقلاب اسلامی خالص بوده است. در سال های ۱۳۲۸-۱۳۲۹ ایران انقلابی بزرگ و درخشان داشت و در این انقلاب هم قشر های مختلف مردم شرکت داشتند و هم گرو ههای مختلف و شخصیت های مختلف در رهبری این انقلاب نقش موثر داشتند و از جمله مرحوم دکتر مصدق بعنوان یک چهره سیاسی محبوب و با سابقه مطلوب و مورد قبول در میان اکثریت ملت ما توانست نقش برجسته ای را در آن مبارزه درخشنده داشته باشد ولی شعار این مبارزه ملی شدن صنعت نفت ایران بود… مسلمانان زیادی در این مبارزه شرکت کردند ، برخی چهره های روحانی در رهبری شرکت کردند ولی مبارزه مستقیما و بصورت تمام عیار بر سر ایدئولوژی اسلام و تحقق بخشیدن به نظام اسلامی نبود . حتی دکتر مصدق و یاران و همفکران او حضور شاه را پذیرفته بودند ،نظام سلطنتی را به صورت مشروطه پذیرفته بودند . شاه سلطنت کند نه حکومت. …خوب ما وقتی این مبارزه را بر ایدئلوژی اسلامی عرضه می کردیم می دیدم سلطنت موروثی از اساس بر خلاف اسلام است.
بنابراین ما می دیدیم مبارزه برای ما تمام عیار اسلامی نیست. د رحالیکه از سال های ۴۱ و۴۲ مسائل طور دیگری شد . مبارزه با رژیم با تمام ابعادش قرار گرفت . رژیم ایران چه از نظر مستبد بودن، چه از نظر اصلا سلطنتی بودن ، چه از نظرش برخورد با معیار ها وقوانین نجات بخش اسلام از همه نظر مورد تعرض قرار گرفت. رهبری مبارزه مستقیما در دست چهره های برجسته روحانی و در سطح عالی ترین مقام روحانیت یعنی مرجع تقلید قرار گرفت.
امام خمینی بعناون پیشگام ، مراجع تقلید دیگر و روحانیت دیگر همراه با ایشان وارد مبارزه شدند.روحانیت در سراسر کشور بسیج شدند. … رهبری مبارزه آشتی نا پذیری خود با رژیم را نشان داده بود. به این ترتیب مبارزات ملت ایران از سال ۴۱ به این طرف یک مبارزه تمام عیار اسلامی بود که همه چیز دیگر را در داخل اسلام داشت و به شرط اسلام داشت . ملت برای آزادی در سال ۴۱-۴۲ مبارزه کرد اما در لوای اسلام و در چهارچوب اسلام نه آزادی در شکل دمکراسی غربی و نه در شکل دمکراسی کشور های سوسیال دموکرات شرق ،آزادی در چهارچوب قران و [ در این چهارچوب] ملت دنبال بهبود وضع اقتصادی اش بود. ملت برای بهبود وضع اقتصادی اش مبارزه می کرد ولی نه بهبود وضع اقتصادی بعنوان یک هدف مادی فقط بلکه بهبود اقتصادی در چهارچوب زندگی اسلامی که در عین حال که انسان از زندیگ و لوازام و ضروریات زندگی بهره می برد و در عین حال حرکت الی الله و سیر تکاملی انسانی خودش را به رفاه مادی متوقف نمی کند »(۹۷)
این سخنان بهشتی غلط و مغایر با واقعیت های تاریخی است. هژمونی یافتن اسلامی بودن حرکت در سال ۱۳۵۷ اتفاق افتاد. پیش از آن سه گرایش چپ ، اسلامی و ملی در سپهر مبارزاتی مردم وجود داشت و هیچکدام دست بالا را نداشتند و حتی چنین ادعایی نیز نمی کردند بلکه بیشتر بر روی مقابله با رژیم شاه تاکید می نمودند. خود بهشتی نیز در ابتدای پیروزی انقلاب و ماه های قبل آن چنین سخن نمی گفت . بر عکس بر ضرورت وحدت همه نیرو ها تاکید می کرد.
ثانیا تفسیر ها وقرائت های مختلف از اسلام وجود داشت. نیر وهای مذهبی اعم از سنت گرا ویا مدرن پیش از خردا د۱۳۴۱ وارد مبارزه شده بودند. تلقی خاص بهشتی در این سخنان که با حرف هایش در اول انقلاب در تضاد است پدیده ای متاخر و پسینی بود که جریان متبوع وی سعی نمود در این چهارچوب انقلاب را مصادره نماید.
وی در این سخنان به روشنی مشخص می کند که رهبری انقلاب و تصمیم گیری را حق روحانیون و مسلمانان با روایت خودش می داند. فراز دیگر سخنانش این نگرش را به خوبی توضیح می دهد : « … در این روز ها رهبر و مرجع عالیقدر ما آیت الله خمینی ایشان نگران شده اند که گروه های اجتماعی دیگر که آنها هم مبارزه داشته اند و مبارزه کرده اند آنها هم سابقه های طولانی مبارزه دارند وسوابق شان را نمی خواهیم نادیده بگیریم . آنها به دلیل اینکه در دو طول دو سال اخیر ،البته در سال های قبل هم برخی از این گروه ها آمده بودند بمیدان مبارزه ولی بخصوص در دو سال اخیر آمدند و به صفوف انفلابیون با آرمان خالص اسلامی پیوستند ، آنها بخواهند در مرحله جدید از مبارزه ما بار دیگر مبارزه و انقلاب ما را که در مقطع جدید خصلت و ماهیت کاملا اسلامی و رهبری کاملا اسلامی پیدا کرده بکشانند بسمت آن نوع رهبری و آن نوع اندیشه اجتماعی و آن رنگی از مبارزه که قبل از سال ۴۱ داشت. بخواهند بار دیگر مبارزه تمام عیار اسلامی ما را صرفا یک مبارزه ملی، یک مبارزه لیبرالیستی ،یک مبارزه برای دستیابی به رفاه بیشتر اقتصادی و امثال اینها بکنند. » (۹۸)
سپس وی با یک تحلیل تاریخی دلیل ناکامی جنبش های قبلی را عدم انتخاب شعار و آرمان متناسب با خواست اکثریت ملت ایران یعنی اسلام و به عبارت دقیق تر تحقق حکومت اسلامی بشمار می آورد. این بار نیز وی دچار خطای فاحش تحلیلی می شود. چون اگر پایه استدلال وی پذیرفته شود انگاه ناکامی حرکت اعتراضی ۱۵ خرداد ۴۲ را نیز باید ناشی از ناکارامدی شعار آن و گرایش سنت گرایی انقلابی میتنی بر اسلام فقاهتی و رهبری آیت الله خمینی دانست!
بهشتی پس از طرح نگرانی آیت الله خمینی منظوراز طرح خود برای آینده نظام جمهوری اسلامی به شرح زیر پرده بر می دارد : «
مطلب اساسی این است انقلاب ملت ما که با رنج ها ….. و تلاش های خستگی ناپذیر افراد و گروه های پیشتاز و پیشگام در مرحله نخستین به ثمر رسیده است . این انقلاب باید همچنان در مجرای اصلی اش باقی بماند. این است مسئله اصلی. حالا ما از این تحلیل گران می پرسیم آیا شما بالاخره انقلاب ما را اسلامی می دانید یا نه ؟ اگر این انقلاب را اسلامی می دانید که بسیار خوب بفرمائید مثل گذشته در متن این انقلاب قرار بگیرید و در جای خودتان پیش بروید و اگر این انقلاب را اسلامی نمی دانید پس بدانید جامعه ما ،جامعه انقلابی ما ، انقلابیون ما ، و رهبران انقلابی ما نمی توانند وحق ندارند اجازه بدهند شما در این انقلاب و میدان انقلاب نفوذ کنید و اگر رهبری قاطع موفق انقلاب مربوط به امام و روحانیت مبارز و آگاه و همه قشر های مبارز و آگاه دیگر ، تحصیل کرده های مومن و مبارز و آگاه ، کارگران وکشاورزان مومن ومبارز و آگاه ،پیشه وران وبازرایان مبارز ،مومن و آگاه فرهنگیان ، دانشگاهیان ،دانشجویان و دانش آموزان ،اگر شما رهبری را مربوط به این خط می دانید که در سر این خط امام خمینی قرار دارد خوب بفرمائید بیایید. اگر مومن به خط انقلاب و رهبری رهبری انقلاب هستید کسی با شما حرفی ندارد ،انتقاد کنید و عیب ها رابر طرف کنید. ولی یادتان نرود که این انقلاب یک انقلابی بود سازش ناپذیر و رهبری اش رهبری بود که هیچگاه کارش را رها نکرد و رهبری بود که در بیرون از کشور و در داخل کشور محکم بر سر حرفش ایستاد و اگر نایستاده بود ما الان در اینجا نبودیم.. اگر شما در این خط انقلاب و بدنبال رهبری این انقلاب می خواهید حرکت کنید اهلا و مرحبا بفرمائید . بحثی نیست انتقاد هم بکنید. عیب ها ر اهم بگوئید فقط هم عیب نگوئید، ولنگاری فقط نکنید. بیاید کمک کنید عیب ها ر ابر طرف کنیم. اگر غیر از این باشید در هر سمت که باشید با هر عنوان که باشید جامعه انقلابی ما و خط انقلاب ما و رهبری انقلاب ما حق دارد به شما با دیده شک و تردید نگاه بکند در برابر نقش شما حساسیت نشان بدهد و اگر غیر از این باشد خود او اصلا به انقلابش خیانت کرده است. خط را نگه داشتن ،جهت را نگاه داشتن ، رهبری را نگهداشتن مساله شوخی نیست .»(۹۹)
در این سخنان بهشتی خود را در جایگاه قیم و متولی ملت قرار می دهد و خود راسخنگوی جامعه انقلابی و رهبری انقلابی معرفی می نماید . از موضع بسیار بالا و از موقعیت نظام سیاسی و به صورت خودسرانه امر و نهی می کند. مرز های مجاز انتقاد را تعیین می نماید و اساسا نقشی برای انتخاب مردم در تعیین سیاست ها وخطوط انقلاب قائل نمی شود. بلکه بر تفسیری پیشینی که صرفا قرائت و به بیان دقیق تر آرزوی وی را بازتاب می دهد ، مسیر آینده انقلاب ر ابه صورت قطعی تعیین می کند و چنان دامن افراط را می پیماید که هیچگونه تغییری در مسیر دلخواه خود ر ا حتی برای مردم ورهبری انقلاب نیز قائل نمی شود و به صورت تلویحی با بلند کردن شمشیر خیانت آنها را تهدید نیز می نماید.
این اظهارات در حالی بیان می شود که وی در مقطع زمانی فوق فقط یک عضو شورای انقلاب بوده که ظاهرا ارحجیتی بر دیگران نداشته است. وی از سوی مردم نیز برگزیده نشده بود تا بتواند ادعای سخنگویی ملت ر اداشته باشد. کثیری از نیر وها بودند که سوابق انقلابی و مبارزاتی انها به مراتب از بهشتی بیشتر بود. لقب میراث خوار انقلاب به بهشتی از دیگرانی که وی آنها را به این صفت متهم می ساخت ،بیشتر تناسب داشت. وی جز چند روزی را در زندان نگذرانده بود. سختی و محرومیتی خاصی که قابل مقایسه با متوسط هزینه های پرداخت شده از سوی نیروهای انقلابی باشد تحمل نکرده بود. همچنین وی در آن زمان مخالفینی جدی در بین نیر وهای مذهبی و حتی روحانیت داشت .
اما سخنان او به خوبی نشان می دهد که بهشتی نه تنها اساسا به موازین دموکراسی پایبند نبود بلکه شیفتگی به حاکمیت تک صدایی و قرائتی از اسلام داشت که معرف استبداد دینی بود.
وی در سخنانی مشابه قریب به مضمون اعلام کرده بود: « آقایان این انقلاب اسلامی است و با رهبری روحانیت حاصل شده است. کسانی که می توانند با این نگرش کار کنند ، قدم شان مبارک است اما کسانی که چنین نگرشی ندارند لطف کنند جای شان را به کسانی بدهند که تقدم روحانیت در انقلاب را می پذیرند »
دفاع وی از دیکتاتوری صلحاء دیگر انگاره ای است که تعلق وی به استبداد دینی را تایید می کند.
حال اگر وی ایده اش را در چهارچوب انتخابات آزاد طرح می کرد اگر چه با مردم سالاری تطبیق نداشت اما به زنندگی نظر بیان شده تاریخی اش نبود. ولی همانگونه که در سخنان وی دیدیم وی چنین انتخابی را به صورت قطعی بر قامت مردم ایران پیشاپیش دوخته بود.
حاکم کردن نظام ولایت فقیه در کنار اقبال توده ای ، با روش های فاشیستی و غیر مرد مسالارانه چون ارعاب ، تن ندادن به الزامات انتخابات آزاد و منصفانه ، حذف مخالفین ، جلوگیری از آزادی بیان و تجمع مخالفین ، بستن روزنامه های دگر اندیش ، زندان ، شکنجه ، بهره برداری از امکانات دولتی و عمومی ، انحصار طلبی و تسخیر مراکز قدرت ، تبعیض ؛دستکاری در انتخابات ها و … محقق شد.
ادامه دارد
منابع :
۹۶- روزنامه جمهروی اسلامی مورخ ۶/۱۲/۱۳۸۵ ص ۶
۹۷- روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ ۱۰/۰۳/۱۳۵۸ ص ۳
۹۸- پیشین
۹۹- پیشین

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.