آیت الله بهشتی و تحکیم استبداد دینی (بخش چهاردهم)

یکی از وجوه مهم طرفداری آیت الله بهشتی از حکومت استبدادی دفاع وی از اعدام های سریع و فرا قضایی مقامات رژیم سابق در ابتدای انقلاب است که بدون رعایت اصول دادرسی منصفانه و بر اساس انتقام و گسترش جو خشونت انجام شدند. او این اعدام ها را اعدام های انقلابی و مورد حمایت نیرو های مکتبی می دانست. سخنان وی بشرح زیر به بهترین نحو روشنگر موضوع است:


« یادم میاد حدود هشت، نُه ماه قبل یکروز وارد جلسه شورای انقلاب شدم دیدم دوستان قبلاً اومدند و مطلبی مطرحه، گفتم چیه؟ گفتند که باید خدمت امام رفت و از امام خواهش کرد که به دادگاه های انقلاب بگویند دست از تعقیب این نوکران و مزدوران رژیم بردارند دیگه، یک عفو عمومی. خب گروهی از دوستان با این نظر مخالف بودند

می گفتند ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسپندان؛ عفو در جای خود، قهر در جای خود، اگر رحم و عفو به غلط در جای قهر به کار افتاد خطر انقلاب را و محرومان را و مومنان را تهدید خواهد کرد. گفتیم آقا این حرفها نیست، اینجورها هم نیست که می گویید. ملت ما از هر اعدام انقلابی استقبال می کنه، جشن می گیره برای این اعدام های انقلابی. گفتند نه آقا شما تو مردم نیستید. گفتم چه طور؟ خوب دقت کنید، گفتم چه طور؟ یکی از این چهره ها که من ایمان و صفا و همه چیزش را دوست دارم ولی این ضعفش را دوست ندارم، گفت این که امروز یکی از آشنایان مورد اعتماد من تلفن کرد که در اتوبوسی می رفتم، سوار بودم می رفتم، یک خانمی دیدم نسبت به انقلاب و رهبر انقلاب، حرف هایی می زنه که نشانه دلخوریش از انقلابه، از انقلاب دلخور شده، بد بین شده به انقلاب. و حاصل حرفهاشو گوش کردم، دیدم این یکی از بستگان این ساواکی های تحت تعقیب هست و می گوید آخه تا کی ما باید در این ناراحتی به سر ببریم، گفتم آقا! شما خیال کردید که این خانم، نمونه و الگو و نماینده این ملته؟ از شما خواهش می کنم از این اتوبوس منطقه کذایی که اسکورت، در اون منطقه حرکت می کرده، تشریف ببرید توی اتوبوس های ده ها منطقه دیگر خودتون سوار بشوید. ببینید مردم می گویند، تا کی باید ببینیم ما، قاتلان فرزندان رشید امت انقلابی امان، راست راست توی خیابان ها راه می روند؟ (تکبیر حضار) اونها فریادشان اینه. و نیروهای اصیل انقلاب اینها هستند، نه این یکی دو میلیون نازک نارنجی های سایه پرورده.
اولاً انقلاب ما مکتبی است، نگاه تو دهن هیچ کس نمی کنه، نه اون ۲ میلیون، نه این ۳۴ میلیون. نگاه می کنه به مکتب، ببینه مکتب چی میگه. این ۳۴ میلیون هم بزرگترین امتیازش اینه، که اول از رهبری انقلاب می خواهد، ای رهبر، و ای رهبری انقلاب، اول بگو ببینم اسلام چی میگه، من همون را می گویم که اسلام و قرآن می گوید. این بزرگترین امتیازشه، امتیازش اینه که صدای این ۳۴ میلیون با صدای قرآن در هم آمیخته، یکی شده. و الا یک انقلاب مکتبی نه تو دهن ۲ میلیون نگاه می کنه نه تو دهن ۳۴ میلیون نگاه می کنه. ۳۴ میلیون، به ۳۴ میلیون اهمیت می ده، احترام می گذاره اما اگه دید یک حرفی که اشتباه می زنه، وظیفه رهبری چیه؟ این که رو کند به این ۳۴ میلیون بگه، عزیزان انقلابی من در این مورد برداشت و سخنتان اشتباه بود. شما غیر از این از رهبری صادق و متعهد انتظار دارید؟ ولی خوشحال باشید که تا این لحظه همواره این ۳۴ میلیون ندایش سخنش خواسته اش، آرمانش، همون ندا و سخن و خواست آرمان اسلام و قرآن بوده است. عزیز من بیا برو ببین این ۳۴ میلیون چی می گن، اینها چی می خواهند؟ من رفته بودم یکی دو ماه قبل فارس، شیراز، خانواده های شهدای انقلاب اونها اومده بودن اونجا، می نالیدند، می غریدند، می گفتند قاتلان عزیزان ما، آنها که در مسجد شیراز آن فاجعه رسوا را به بار آوردند و حمله کردند به اجتماع برادران و خواهرانمان، اینها توی زندان نگهشون داشته اند، هنوز می ترسند حکم اعدام آنها را صادر کنند. ببینید اینها چه می گویند، ای دولت ، ای نخستین دولت منتخب مجلس شورای اسلامی. ملت از تو انتظار دارد، انتظاری قاطع که با دوستان انقلاب با کمال عطوفت و مهر رابطه برقرار کنی و با دشمنان انقلاب مومنانه بستیزی، أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُم» (۱۱۰)
وی در خصوص مخالفین همواره برخوردی تحقیر آمیز و از موضع بالا داشت و خود ر ادر جایگاه حق مطلق و سخنگوی نظام سیاسی می دید که گویی روح انقلاب اسلامی در وی حلول کرده است و بین خود و انقلاب این همانی برقرار کرده بود. به عنوان مثال وی خطاب به دولت موقت می گوید : « تریبون مستضعفین – دولت انقلاب! ملت ما می خواهد که تو دولت این ۳۴ میلیون باشی نه دولت اون ۲ میلیون. کدوم ۲ میلیون؟ ما یه ۲ میلیون آدم تی تیش مامانی داریم تو این مملکت که اینها همیشه نق می زنند. می گن این چه انقلابی شد آخه ما درست و حسابی می تونستیم شبها به مجالس بزم برویم، عیش و نوشی داشتیم، هرزگی ها داشتیم، برا خودمون روزگار خوشی داشتیم، این چه انقلابی شد، مرگ بر این انقلاب که شب نشینی های ما را بر هم زد» (۱۱۱)
وی در اینجا اولا واقعیت را تحریف می کند. به شهادت همه چهره های فعال در اول انقلاب و حتی طرفدارانش و فرزندانش وی تا قبل از مرگ مورد اعتراض جمع قابل اعتنایی از مردم کشور و نیرو های سیاسی قرار داشت. محبوبیت بالا نداشت و جو بر علیه وی سنگین بود. حسن روحانی مدعی است که اسم او را به دشواری می توانستیم در تریبون ها ببریم. بنابراین مخالفین او همه جزء نیرو های ضد انقلاب و مدافع رژیم گذشته نبودند و طیف زیاد و متنوعی را تشکیل می دادند. ثانیا مخالفین اعدام ها و گسترش فضای خشونت و انتقام نیز تنها طرفداران رژیم گذشته نبودند. از منظر اخلاقی و حقوق بشری زیبنده نیست که از الفاظی که وی استفاده کرده برای تخریب مخالفین بکار رود.
او اساسا همیشه مواضع خود را عین حقیقت می دانست و تمایلش به گفتگو نه برای رسیدن به نقطه تفاهم بلکه برای هدایت و تغییر موضع طرف مقابل بود. او در مصاحبه اختصاصی با روزنامه جمهوری اسلامی در پاسخ به نگرانی از ایجاد شکاف بین نیروهای انقلابی جوان و روحانیت چنین می گوید :
« این نگرانی کما بیش وجود دارد. علتش هم این است کسانی که در انقلاب شرکت کردند از نقطه نظر دید اسلامی و اجتماعی متفاوت بودند. در یک تقسیم بندی کلی عده ای با اهداف مکتبی و نه شخصی در انقلاب شرکت کردند . و عده ای دیگر با هدف های شخصی یعنی گم شده شخصی داشتند. نمی خواهم بگویم صرفا شخصی بلکه در ضمیر در نا خود آگاه شان ،انگیزه های شخصی بیشتر محرک آنها بوده است . هر چند لایه هایی از شور و ایمان وشوق هم روی آن وجود داشته است.وقتی انقلاب پیروز می شود و دیگر آن رویاروئی با دشمن بصورت ظاهر ضعیف می شود ، این انگیزه های درونی کم کم خود را نشان می دهد و طبیعی است کسانی که انگیزه شخصی داشته اند و کسانی که انگیزه های مکتبی داشته اند دیگر آن همبستگی بمقیاس سابق را نمی توانند داشته باشند. آنها که انگیزه های شخصی دارند سراغ دسته بندی شخصی می روند و گرو هبندی ها بر اساس منافع شان بوجود می آید. انهائی نیز که انگیزه مکتبی داشتند نیز کمابیش دچار اختلاف می شوند و به مرحله ای می رسیم که هر کسی مطابق دیدی که از مکتبش دارد جامعه را بسمت آن دید و آرمان پیش ببرد و چون آرمان ها متفاوت است اینجا است که اختلاف نظر پیش می آید» (۱۱۲)
همانگونه که می بینیم وی به صراحت مخالفانش ر ابدون دلیل مدرک ، منفعت طلب و دارای انگیزه های شخصی می خواند. وی حق داشت با افرادی دیگر همکاری نکند اما حق نداشت آنها را تخطئه کند ویا فرصت عمل سیاسی را از آنها بگیرد. این برخورد ها در چارچوب مردم سالاری نمی گنجید.
وی سپس برای حل مشکل اختلاف نظر در بین نیروهای مکتبی پیشنهاد می کند :«نیرو های اسلامی مومنی که برداشت شان از اسلام ، برداشتی است که مورد قبول صاحبنظران برجسته پاک اسلامی است و توده ها آنرا می توانند بپذیرند و به آن اعتماد کنند بدون هیچگونه هوای شخصی برای خدا با همدیگر نیروی بزرگی را تشکیل دهند. » (۱۱۳)
بدینگونه وی هدف خود از تشکیل حزب جمهروی اسلامی را بیان می دارد و تلویحا آدرس می دهد تا نیرو های مورد نظر در حزب فوق جمع شوند.
بهشتی همواره بر ضرورت یکپارچه سازی نهاد های دولتی از نیرو های مکتبی اسلامی و کنار زدن نیروهای غیر خودی دفاع می کند و این کار را لازمه حفظ انقلاب می داند. وی برای رسیدن به این هدف پروای شیوه ها و روش های کار را ندارد.
او در مصاحبه ای دیگر با ترسیم موانع داخلی سیاست نه شرقی و نه غربی ،نیرو هایی که باید از گردونه انقلاب حذف شوند و با آنها برخورد گردد را در چهار دسته به شرح زیر تقسیم بندی می کند:
۱- گروه های رنگارنگ سیاسی و اجتماعی که حاضرنیستند که بکلی از غرب و خلق وخوی غربی ببرند و شکل نوینی از زندگی اسلامی را پدید آورند.
۲- گروه های سیاسی و اجتماعی دیگر که تمایل به اردوگاه شرق و سوسیال امپریالیسم دارند و حاضر نیستند از تفکرات مادی و التقاطی دست بردارند و در خط اسلام خالص در بیایند.
۳- باقیمانده های رژیم گذشته که آلت دست عناصر سرشناس مزدور رژیم گذشته هستند که اینک در خارج از ایران بسر می برند و هنوز آرزو می کنند کشور ما به راهی شبیه راه گذشته بازگردد.
۴- گرایش های ملیتی افراطی در نقاط مختلف کشور ، در این زمینه انقلاب اسلامی ما و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران همه ارزش های فرهنگی خاص این ملیت ها را حق آنها برشمرده و مورد احترام قرار داده است. به زبان خودشان بگویند ، بنویسند ، بخوانند ، لباس وسایر سنت های خود را حفظ کنند.
هیچوقت در یک جامعه اسلامی کوشش نمی شود که اینگونه هویت های فردی و قومی را از بین ببرند و بخواهند همه را در لباس و نظایر آن آداب و سنت زندگی و شیوه زندگی متحد الشکل بسازند.
ولی با این وجود می بینید عوامل گروه های اول تا سوم می آیند و از احساسات گروه چهارم سوء استفاده می کنند . همچنان که در کردستان ،بلوچستان ،ترکمن صحرا و بخشی از خوزستان کردند و احیانا جاهای دیگر ودر آذربایجان نیز می خواستند بکنند . ولی امید ما اینست که ملت بیدار ما برادارن آذربایجانی ، کرد ، عرب ، بلوچ ، ترکمن ما و برداران لر ما و دیگر برادران ما بدانند در یک جامعه اسلامی همه با هم برادر هستند و این تفاوت های قومی آنها را از یکدیگر جدا نمی کند. (۱۱۴)
بر مبنای همین دسته بندی برخورد های خشن و حذفی با نیرو های سیاسی مخالف ومنتقد صورت گرفت.
بهشتی با نشر آزادانه بیان و دیدگاه های مختلف به صورت مستقل و یکطرفه مخالف بود و طرح هر اندیشه مخالف دیدگاه اسلام و یا به طور دقیق تر برداشت خاص آنها از اسلام در جامعه را مشروط به حضور همزمان مدافعان بینش اسلامی و طرح نظرات در چهارچوب مناظره و به صورت دو طرفه می دانست.
به عبارت دیگر وی آزادی را مقید می کرد تا گفتمان رسمی و ایدئولوژی حکومت آسیب نبیند. بدینترتیب آزادی بیان مد نظر وی به آزادی بیان موافقین ویا طرح خنثی دیدگاه های بدیل و مخالف اسلام در بحث های د وطرفه و محدود تنزل می یافت.
فرازی از سخنان وی در مناظره تلویزیونی با نور الدین کیانوری در این زمینه روشنگر است: ـ« از نظر آزادی بیان و تبلیغ، مبانی اسلامی ما این طور می‌گوید که نشر یک طرفه عقاید و افکار ضداسلامی در جامعه اسلامی ممنوع است و از انتشار کتب ظلال و نشریات گمراه کننده‌ جلوگیری می‌شود مگر آنکه با نشریاتی دیگر همراه باشد که به خواننده در تجزیه و تحلیل رسای این گونه عقاید و افکار ضداسلامی کمک کند. این موضع جمهوری اسلامی است… این راجع به متون کتبی. بحث‌ها و سخنرانی‌ها نیز چنین است. الان اینجا بحث‌ها دوطرف است. آقایان بحث‌های الحادی و مارکسیستی ضداسلامی دارند، ما بحث‌های اسلامی داریم… جامعه اسلامی نه همچون جامعه‌های دربسته اردوگاه مارکسیسم است که انسانها را در پشت دیوارهای آهنین نگه دارند و نه همچون جامعه‌های لیبرال غربی که بازار مکاره عرضه‌ی بی‌ضابطه آرا و افکار باشد، بلکه در این زمینه هم به راستی نه شرقی است نه غربی» (۱۱۵)
ادامه دارد

منابع :
۱۱۰- سایت پارسینه – ۲۶ آذر ۱۳۸۹

۱۱۱- پیشین
۱۱۲- روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ ۱۲ آبان ۱۳۵۸ ، ص ۹
۱۱۳- پیشین
۱۱۴- روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۲۰ اسفند ۱۳۵۸ ، ص ۱۵
۱۱۵- روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۱۰ خرداد ۱۳۶۰، ص ۵

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.