مصاحبه با تارنمای سفیران سبز امید

علی افشاری فعال سیاسی ساکن آمریکا در گفتگوی خود با سایت سفیران سبز امید به مناسبت ششصدمین روز حصر رهبران جنبش سبز معتقد است که شکست حصر باید اولویت فعالین و حامیان جنبش سبز در داخل و خارج از کشور باشد.این فعال سابق جنبش دانشجویی با تاکید بر اینکه در شرایط عادی حکومت به هیچ عنوان تن به این خواسته نمی دهد تصریح می کند که باید با خلق یک فشار اجتماعی حکومت را وادار کرد.

علی افشاری می گوید: طیب الله بر رهبران این جنبش. مقاومت و ایستادگی برای کسانی در جایگاه آقای موسوی و کروبی در مقایسه با وضعیتی که می توانستند داشته باشند ولی به دلیل مبارزه، به دلیل مخالفتشان این هزینه ها را تحمل کردند،

متن کامل این گفتگو پیش روی شماست:

هدف حاکمیت از حصر رهبران جنبش سبز و تداوم آن؟

حاکمیت به علت هراسی که داشت از فعالیت های آقای مهندس موسوی، آقای کروبی و خانم رهنورد و بخصوص احیای جنبش سبز پس از آغاز بهار عربی، علیرغم خواست اولیه خود مجبور شد این سه فعال سیاسی و دو رهبر نمادین جنبش سبز را در خانه محصور کند. دلایل ادامه این حصر هم این است که آنها هنوز اعتماد به نفس پیدا نکرده اند و نگران هستند که رفع حصر دوباره منجر به احیا و تحرک مجدد جنبس سبز شود. و نگرانی از اینکه آزادی آنها منجر به این شود که موازنه قوا در جامعه به ضرر حکومت تغییر پیدا کند. همچنین که آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد محکم بر سر مواضع خود ایستاده اند و نشان دادند که حاضر به هیچ گونه سازش یا عقب نشینی از مواضعشان نیستند. و همین هم عاملی است که منجر به تداوم حصر شده است.

در خلا رهبران جنبش حامیان در داخل و خارج این جنبش چه باید بکنند؟

خلا این بزرگان بسیار مشهود هست و نشان داده شد که در غیاب آنها جنبش نتوانست این خلا را جبران کند و از پس این کمبود بر بیاید و این عامل تاثیر منفی بر هویت جنبش گذاشته است. به نظر من مساله شکست حصر و نه فقط رفع حصر مهمترین مساله است. می گویم شکست چون رفع حصر می تواند به این شکل باشد که این افراد بیرون بیایند و هیچ کاری هم نکنند و سرگرم زندگی خود شوند که این مطلوب حکومت هم هست. اما مطلوب جنبش سبز نیست. به همین دلیل من تاکید دارم بر عنوان شکست حصر! شکست حصر که منجر شود به اینکه رهبران نمادین جنبش سبز و خانم رهنورد بتوانند فعالیت های خود را داشته باشند و آزادانه حرف بزنند و به سمت بسیج، هماهنگی و رهبری جنبش حرکت کنند و فعالیت کنند. به این معنا شکست حصر باید اولویت فعالین و حامیان جنبش سبز در داخل و خارج از کشور باشد.

برای آزادی و رهایی رهبران از حصر چه می توان کرد؟

در وهله نخست باید این مساله را تبدیل کرد به اولویت عمل سیاسی در مقطع کنونی در کشور. یعنی این مساله به نظر من اهمیتی فراتر از انتخابات دارد. ولی از فرصت های انتخاباتی هم می شود استفاده کرد. به نظر من باید برای جنبش سبز مساله اصلی در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو مساله پایان دادن و شکست حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد باشد. شیوه انجام این کار هم این هست که گروه ها و رسانه هایی که فعال هستند این پیام مناسب را به جامعه منتقل کنند، ایجاد انگیزش کنند، و اهمیت موضوع را در وحله نخست برای فعالان سیاسی مخالف و منتقد وضع موجود روشن بکنند و سعی کنند یک جبهه فراگیر در این زمینه ایجاد کنند و سپس روی مردم عادی تاثیر بگذارند. چون در نهایت باید با خلق یک فشار اجتماعی حکومت را وادار کرد. در شرایط عادی حکومت به هیچ عنوان تن به این خواسته نمی دهد. بنابراین باید فشار خلق کرد. این مساله هست که به نظر من هنوز به لحاظ بعد نظری و گفتمانی خودش خوب تبیین نشده که چرا آزادی موسوی و کروبی و رهنورد در مقطع فعلی اولویت هست و ضرورت هست. چگونه این مساله خود می تواند منجر به تسهیل آزادی کل زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران شود و خود این امر می تواند فضای پلیسی عمومی را بشکند و همچنین انجام آن هم در مقایسه با دیگر فعالیت های سیاسی و اکسیون های سیاسی که گروه های اپوزیسیون می خواهند دنبال بکنند هزینه کمتری دارد و بطور نسبی هم می شود تجمیع نیروی بهتری را برای این مساله داشت.

اگر شما الان می توانستید یک جمله به گوش رهبران در حصر برسانید پیغامی که مطمئن باشید به آنها می رسد چه می گفتید به آنها؟

می گویم دست مریزاد و طیب الله…. یعنی مقاومت و ایستادگی برای کسانی در جایگاه آقای موسوی و کروبی در مقایسه با وضعیتی که می توانستند داشته باشند ولی به دلیل مبارزه، به دلیل مخالفتشان این هزینه ها را تحمل کردند، من واقعا دست مریزاد می گویم و تحسین می کنم و آفرین می گویم و از آنها می خواهم که به این مسیر محکم ادامه بدهند ولی در عین حال به مسئولیت های رهبری هم توجه بیشتری داشته باشند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مصاحبه‌ها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.