تکذیب ناشیانه و رسوایی دوباره حسین شریعتمداری

نمایش فیلم مستند اعترافات اجباری از شبکه بی بی سی فارسی بازتاب گسترده ای در عرصه عمومی ایران پیدا کرد . تدوین این فیلم به سفارش شبکه خبری بی بی سی و توسط مازیار بهاری انجام شد. بخش هایی از این فیلم به نقش گردانندگان روزنامه کیهان در اجرای پروژه های تواب سازی و تولید مصاحبه های نمایشی اختصاص یافته بود.


از جمله اینجانب اشاره داشتم به مقاله ای با مضمون ” براندازی در سکوت” که توسط مرتضی قمری وفا در روزنامه کیهان منتشر شده بود و تیم باز جویی آن را در اختیار من گذاشت تا از محتوی مطلب فوق الهام گرفته و در متن اعترافات و محتوی مصاحبه اجباری آن را بگنجانم. امری که البته من به نوعی از پذیرشش طفره رفتم.
بیان این واقعیت باعث بر آشفتگی روزنامه کیهان شد. مسئولین این روزنامه سراسیمه و ناشیانه به تکذیب این ادعا پرداختند و گفتند کتاب براندازی در سکوت نوشته مرتضی قمری وفا چند ماه بعد از پخش مصاحبه تلوزیونی من منتشر شده است.! و بدینترتیب در خیالی خام خواستند روشنگری من را بی اعتبار سازند. در این میان القابی که شایسته خود و دیگر اقمار شان است را نیز نثار من کردند.
اما حضرات غافل بودند که عرصه عمومی مطبوعات مثل اتاق های بازجویی در تاریک خانه های اشباح نیست که بدون توجه به واقعیت از متهم مستاصل و درمانده می خواهند هر دروغی را راست جلوه داده و شب را روز نشان دهد. شدت بی اعتنایی حافظان بسط ولایت خامنه ای آنچنان است که اگر روزی از کسی اعتراف گفتند که قاتل امام حسین بوده است نباید تعجب کرد. بی منطقی و بی شرمی این جماعت چنین حدتی دارد.
آرشیو روزنامه کیهان موجود است و این آرشیو را نمی توانند از بین ببرند. تورقی بر شمارگان این روزنامه در اریبهشت ماه ۱۳۸۰ برای چندمین بار دروغگویی تقدیس گران خشونت و تحریف گران حقیقت را آشکار می سازد
روزنامه کیهان در تاریخ ۲ اردیبهشت ماه ۱۳۸۰ در ص ۷ مقاله ای را تحت عنوان ” از هامبورگ ۶۸ تا برلین ۷۹ پروژه براندازی چگونه عملیاتی شد” منتشر کرد. پای این گزارش تحلیلی اسم مرتضی قمری وفا گذاشته شده بود. امری که بنده در صحت آن تردید دارم و فکر می کنم محصول کار تیمی جمعی از بازجویان و نیرو های اطلاعات موازی بود.
در این مقاله مغشوش و آشفته مطالب بی ربط با همدیگر در قالب یک سناریوی امنیتی جعل شده بود تا نشان دهد پروژه اصلاح طلبی دوم خرداد و اساسا هر نوع مخالفت با حکومت جمهوری اسلامی منبعث از پروژه براندازی غرب با صحنه گردانی سازمان سیا است.
غلظت نا درستی و اعوجاج مفهومی این مطلب آنقدر بالا بود که حتی مرغ پخته را هم به خنده می انداخت .در این گزارش تحلیلی از نقشه جامع براندازی پرده برداشته می شود که شامل سیکل ها و مراحل مختلفی است و نیرو های مختلفی را در بر می گیرد تا در یک حرکت پیچیده و تو در تو ساختار جمهوری اسلامی استحاله شده و زمینه برای فروپاشی آن مهیا گردد.
طراح نقشه کنت تیمرمن از اعضاء ارشد سازمان اطلاعاتی آمریکا است. اقدامات او مجموعه فعالیت های ظاهرا مجزا و بی ربط با یکدیگر را از سا ل۱۳۶۸ در بر می گیرد که از فعالیت های دکتر علی امینی ، محسن حیدریان ،و حسن ماسالی در خارج از کشور شروع شده و با کوشش های عبدالکریم سروش، عزت الله سحابی ، ابراهیم یزدی ، حسین بشیریه و اصلاح طلبان در داخل پیوند می خورد و خروجی روزنامه های اصلاح طلب و حلقه کیان نیز تقویت کننده این پروژه است!
همان موقع که این مطلب را خواندم از شدت پریشان گویی اش در شگفت شدم. اما می دانستم با جماعتی طرف هستم که متوهمانه فکر می کنند می توانند فهم مردم را در سطح ذهن های تنگ و حقیر و برنامه های شریرانه خود تنزل بدهند.
البته این مطلب برای مرتضی قمری وفا مفید واقع شد و باعث شد پله های ترقی را پیموده و از هیات تحریریه کیهان به سردبیری روزنامه ایران و سپس مدیر رسانه های نهاد ریاست جمهوری در دوره احمدی نژاد برسد. البته وی با با تنزل درجه در حال حاضر معاون خبرگزاری شبه امنیتی فارس است.
ازاینرو نگرانی ناشی از روشنگری فیلم باعث شد تا حسین شریعتمداری و شرکاء سراسیمه واکنش نشان بدهند و خبط بزرگی را مرتکب گردند. تاریخ انتشار این مقاله ۲ اردیبشهت ۱۳۸۰ است در حالی که مصاحبه تلوزیونی اجباری من در تاریخ ۲۶ اریبهشت ۱۳۸۰ از شبکه یک تلوزیون پخش شد و روزنامه کیهان نیز متن مکتوب مصاحبه من که قبلا در بازداشتگاه آماده شده بود را در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۰ در صفحه ۱۴ منتشر ساخت .
زمانی که این مقاله منتشر شد من و تیم بازجویی در حال تمرین و اجرای نمایشی بودیم که بعدا در شکل مصاحبه داوطلبانه با صدا و سیما در معرض دید افکار عمومی قرار داده شد.
مرتضی قمری وفا نیز مجموعه ای مقالاتش در این خصوص را در اواخر سال ۱۳۸۰ به عنوان کتاب براندازی در سکوت منتشر کرد که این کتاب مورد اشاره من در فیلم مستند اعترافات اجباری نبود.
در کل چهره حقیقت را نمی توان پوشاند این ماجرا تنها نشانگر مشتی از خروار ها فعالیت های اطلاعاتی و ضد فرهنگی تیم مدیریتی کیهان است که این روزنامه عمومی را به رسانه پلیسی تنزل دادند. حسین شریعتمداری هر چقدر هم کوشش بکند نمی تواند منکر حضورش در پروژه های ترور شخصیت ،پرونده سازی و حذف فیزیکی روشنفکران ، آزادی خواهان ، فعالان اجتماعی و سیاسی منتقد گردد . تقلا های ناکام و نخ نمای وی مصداق آیه شریفه “و مکروا و مکرا الله و الله خیر الماکرین” است.
البته انکار متصدیان روزنامه کیهان و اظهارات کذب آنان در اختفای نقش شان در پروژه های تواب سازی از زاویه ای مثبت است. این امر نشان می دهد قبح این نوع کار ها در جامعه آنچنان زیاد است که حتی دست اندرکاران فعالیت های ننگین فوق نیز نه تنها شهامت پذیرش مسئولیت نداشته بلکه حاضر به پذیرش هزینه های آن نیستند و ترجیح می دهند با تکذیب های بی پایه خود را بری جلوه دهند.
البته در عصر انفجار اطلاعات نتیجه این تکذیب های ناشیانه جز رسوایی چیز دیگری نیست.
این برخورد مزورانه و بزدلانه را در چند نوبت دیگر نیز شاهد بوده ام. یک بار در دوران تحمل مجازات حبس در بخش عمومی زندان اوین به بازداشتگاه سپاه منتقل شدم و پرونده جدیدی بر علیه من گشوده شد. یکی از اتهامات جدیدم شناسایی و به زعم حضرات سوزاندن بازجو ها و سر بازجو های تیم اطلاعات موازی بود که من چهره آنها را در دوران طولانی بازجویی دیده بودم. من متحیر بودم این افراد که در اطاق های بازجویی آنقدر خود را مقتدر نشان می دادند و کار های خود را در هاله قداست و عمل به تکلیف شرعی می پیچاندند چرا از اینکه به عنوان بازجو معرفی شوند اینقدر خوف دارند!
مورد دیگر مواجهه اتفاقی با یکی از آنها در یک مراسم عروسی بود. طرف در مقابل چهره متحیر بستگانش که نمی دانستند او یک چهره فعال در اطلاعات سپاه است ،به همه چیز قسم می خورد که بازجو نیست و حتی حاضر بود رکیک ترین فحش ها به تیم اطلاعات موازی سپاه را تحمل کند اما بگوید که وی جزو آنها نیست.
از سروکله زدن ناخواسته با این جماعت و مشاهده موارد فوق مطمئن شدم اکثر این افراد نه شهامت و جرات دارند که بیرون از بازداشتگاه و داغ و درفش آن روی مواضع شان و درستی شغل شان بایستند ونه اعتقادی به کاری که انجام می دهند دارند، فقط این شغل های شنیع فرصتی برای رشد مادی و ارضای عقده های شخصیتی است که گرفتار آن هستند.
اما دیر یا زود پرونده دخالت های گسترده حلقه حسین شریعتمداری در پرونده های امنیتی دهه هفتاد و هشتاد آشکار خواهد شد. این امر لزوما مستلزم تعییر حکومت ویا گشایش های سیاسی نیست. بررسی اوضاع و آرایش جدید در بلوک قدرت نشان می دهد که دوران افول وی نیز شروع شده است . او نیز رونده همان سیرقهقرایی است که افرادی نظیر صادق خلخالی ،عبدالمجید معادیخواه ، قاصی احمدی ، نیری ، رازینی ، ری شهری ، اسدالله لاجوردی ، حسن دهنوی ، فلاحیان ، پور محمدی و … پیش از وی در جمهوری اسلامی طی کردند . کسانی که زمانی نماد های اقتدار و وحشت پراکنی حاکمیت بودند اما پس از سپری شدن دوره های شان به افرادی عادی و چه بسا آسیب پذیر تبدیل شدند.
رو سیاهی فرجام گریز ناپذیر کسانی است که از بیدادگری و اذیت و آزار افراد ارتزاق کرده و خود را بالا می کشند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.