مناسبات سرد آیت الله خوئی و خمینی

رابطه آیت الله ابوالقاسم خوئی و جمهوری اسلامی از مباحث مورد توجه تاریخ پس از انقلاب است. پس از رهبر شدن سید علی خامنه ای بر خلاف دوران حیات آیت الله خمینی ، برخورد مثبت با آیت الله خوئی در دستور کار تریبون های تبلیغاتی حکومت قرار گرفت. گوئی اختلافی بین آیت الله خوئی با نظرات و عملکرد آیت الله خمینی وجود نداشته است.

889s
اخیرا نیز نوشته هایی از سوی برخی از طرفداران آیت الله خمینی و مقلدینش در دفاع از آیت الله خوئی منتشر شده است که به نوعی بر کم رنگ سازی شکاف و اختلاف تاریخی فوق استوار است. البته اتخاذ نگرش انتقادی نسبت به تضییع حقوق و سختگیری بر مقلدین آیت الله خوئی در دهه شصت از سوی مقلدین آیت الله خمینی امر مثبت و در خور تجلیلی است. اما حقیقت اختلاف فاحش بین مشرب فقهی ، دیدگاه سیاسی و شخصیت آنان را نشاید و نباید پوشاند و یا نادیده گرفت. تقرب به حقیقت و بیان درست واقعیت ماجرا برای جلوگیری از تحریف تاریخ ضروری می سازد تا تفاوت های مشی آنان به شکل دقیق روشن گردد. البته شباهت و هم نظری ها نیز به نوبه خود قید گردد.
البته تکلیف نیرو های ولایت مدار جمهوری اسلامی و بلند گوهای تبلیغاتی آنان روشن است تا با طرح ادعای مغایر با واقعیت مدعی یکسانی دیدگاه های همه فقها و بزرگان روحانیت شوند و همانطور که خامنه ای در سفر به خراسان شمالی گفت تصویر باطلی را نشر دهند که هیچ روحانی واقعی با جمهوری اسلامی مخالفت نمی کند!
خامنه در این راستا پس از فوت آیت الله خوئی اظهار داشت: « ما به ایشان نه از دید یک مرجع، بلکه از دید یک محقق، مؤلف و مُدرّس نگاه می کنیم. اگر شما به زندگی این بزرگوار نگاه کنید، می بینید که حداقل در سه رشته علمی و درسیِ مهمْ دارای فرآورده های تحقیقی هستند که یکی فقه، دیگری اصول و سومی رجال است. این همه کتاب فقهی و اصولی که شاگردان ایشان نوشته اند، همه از کلمات ایشان است، علاوه بر آن چه از قلم خود ایشان مستقیما صادر شده است؟» (۱)
اخیرا نیز در سالگرد فوت آیت الله خوئی عکسی از وی در کنار پدر رهبری منتشر شده است. بی تردید این اقدامات هدف مشروعیت سازی کاذب فقهی و پر رنگ سازی وجه مرجعیت خامنه ای را دنبال می کند.
اما مهمترین وجه اختلافی با آیت الله خوئی، در حمله پیروان آیت الله خمینی به وی بعد از دیدار با فرح پهلوی رخ داد که موجب برخورد تند و تهمت و افترا به آیت الله خوئی شد. در واقع از این جا به بعد آیت الله خمینی و نیرو های طرفدار انقلاب مسیر شان را از آیت الله خوئی جدا کردند و وی را به منزله غیر خودی به حساب آوردند. حتی افرادی چون ربانی شیرازی ، علی مشکینی و محمد یزدی از طلاب حوزه علمیه قم خواستند شهریه آیت الله خوئی را نگیرند.
اما سه روایت از ملاقات فرح پهلوی و آیت الله خوئی وجود دارد. نخست این ملاقات با رضایت وی بوده اما درخواست فرح برای تایید حکومت شاه را نپذیرفته است و انتقاداتی نیز مطرح کرده است. روایت دوم که از سوی ‌جمال خویی پسر آیت الله ذکر شد و توسط داماد و نمایندگان وی در تهران نیز تایید گشت ، ایشان اطلاع قبلی از ملاقات نداشته و پس از حضور فرح در معیت سربازان عراقی در شهر کوفه در مقابل عمل انجام شده قرار می گیرد و انتقاداتی را به نحوی تند در سه محور زیر بیان می نماید:
• نفوذ بهائیان در ایران.
• اشاره به تظاهرات های پس از قم و کشتار دسته جمعی.
• اهانت به علماء و زندان کردن و تبعید کردن آنها (۲)
اما روایت سوم از سوی رادیو دولتی پهلوی بیان شد که مدعی بود آیت الله خوئی برای ملت و کشور ایران دعا کرده است. پس از این ملاقات شایعه ای گسترده از سوی برخی از طرفداران آیت الله خمینی و انقلاب مطرح شد که آیت الله خوئی انگشتری از فرح پهلوی هدیه گرفته است. امری که موکدا از سوی وی و نزدیکانش تکذیب گشت.
رابطه آیت الله خوئی با آیت الله خمینی و انقلاب اسلامی متغیر بود. اما در کل آیت الله خوئی اعتقادی به دخالت در سیاست نداشت. وی از موضع مذهبی انتقاداتی به حکومت می کرد و انتظار اصلاح و تغییر رویه حکومت را داشت. در واقع وی دنبال کننده سنت علمای قدیم شیعه چون افرادی چون سید کاظم یزدی ، آخوند خراسانی ، آیت الله اصفهانی ، آیت الله بروجردی و آیت الله کمپانی و میرزا حسین نائینی در تفکیک ولایت سیاسی و دینی بود .
او داعیه تشکیل حکومت دینی توسط فقها را نداشت. به باور وی ولایت فقیه فقط در حوزه امور حسبیه از جمله امور انتظامی و قضایی بود و شامل حکومت نمی شد. همچنین بر عکس آیت الله خمینی فقیه را دارای اختیارات پیامبر و معصوم نمی دانست. وی همچنین ولایت فقیه را بر اساس اسناد روایی و نقلی فاقد اعتبار می داند و درستی آن را بر اساس دلایل عملی چون لزوم اجرای حدود برای سلامت جامعه و جلوگیری از جرم و تجاوز اثبات می نماید. ایشان می گوید : « اصل عملی نیز به این معناست که چون شارع به ترک و اهمال اموری که بایستی حتما انجام بگیرد راضی نیست، بنابراین از باب واجب کفایی واجب است که همه در انجام آن اقدام کنند. اما قدر متیقن در انجام و تصدی امور، «فقیه» است. پس او مسئولیت تصدی و تصرف در امور مورد نظر را از سوی شارع به عهده خواهد داشت» (۳)
ایشان تصدی فقیه را بر امور از نوع «ولایت» نمی­داند بلکه از نوع «جواز تصرف» می­داند. تفاوت دو عنوان «ولایت» و «جواز تصرف» در این است که «ولایت» از دیدگاه فقهی حق محسوب می­شود در حالی که «جواز تصرف» حق تلقی نمی گردد. اگر تصدی فقیه از قبیل حق باشد برای پیشبرد امور و دستورات خود می تواند از نیروی زور و اجبار بهره گیرد ولی اگر ریاست او از قبیل جواز تصرف باشد چنین قدرت و اختیاری برای او اثبات نمی گردد.(۴)
البته ایشان در اواخر عمرش چندین بار مفهوم ولایت مطلقه فقیه ر ا بدون توضیح بکار برده است . این امر باعث شده برخی این امر را دال بر موافقت وی با نظریه آیت الله خمینی و تفسیر ولایت فقیه در قانون اساسی بدانند. اما در واقع چنین امری در نوشته وی موجود نیست.
در کل از آثار و عقاید آیت الله خوئی نمی توان نظام حکومتی و یا سیستم قانونگزاری استخراج نمود.
به لحاظ سیره عملی آیت الله خوئی رویکرد اصلاح طلب نسبت به حکومت پهلوی داشت. او نه از حکومت فوق طرفداری کرد و نه علم عصیان بر علیه آن بر افراشت. در عین حال منتقد جدی آن بود البته نسبت به رعایت احکام شرع از سوی دولت حساس بود. به عنوان مثال در زمینه لوایح شش گانه انقلاب سفید شاه و ملت و بخصوص نسبت به امکان قسم خوردن به دیگر کتب آسمانی و حق رای زنان اعتراض کرد. همچنین حمله به فیضیه و سرکوب تظاهرات ۱۵ خرداد را محکوم نمود. اما این موضع گیری ها هدف سیاسی را دنبال نمی کرد بلکه هشدار یک مرجع مذهبی برای رعایت حرمت روحانیت و قواعد شرع بود. رویه کنونی آیت الله سیستانی در عراق دقیقا متاثر از خط مشی آیت الله خوئی است.
در کل آیت الله خوئی معترض و منتقد عملکرد حکومت شاه از زاویه مذهبی بود. مطابق ادعای مرکز اسناد انقلاب اسلامی فهرست موضع گیری های آیت الله خوئی بر علیه حکومت شاه به شرح زیر است :
۱- تلگرام‌ به‌ آیت‌الله بهبهانی‌ درباره‌ی‌ تصویبنامه‌ی‌ انجمن‌های‌ ایالتی‌ و ولایتی‌ در تاریخ‌ ۲۶/۷/۱۳۴۱
۲ـ تلگرام‌ به‌ شاه‌ در اعتراض‌ به‌ تصویبنامه‌ی‌ انجمن‌های‌ ایالتی‌ و ولایتی‌ در مهر ماه‌ ۱۳۴۱
۳ـ تلگرام‌ به‌ آیت‌الله بهبهانی‌ درباره‌ی‌ برگزاری‌ رفراندوم‌ شاه‌ در بهمن‌ ماه‌ ۱۳۴۱
۴ـ تلگرام‌ به‌ امام‌ خمینی‌ در فاجعه‌ی‌ مدرسه‌ی‌ فیضیه‌ در فروردین‌ ۱۳۴۲
۵ـ تلگرام‌ به‌ شاه‌ درباره‌ی‌ فاجعه‌ی‌ مدرسه‌ی‌ فیضیه‌ در فروردین‌ ۱۳۴۲
۶ـ تلگرام‌ به‌ ۲۴ نفر از علمای‌ ایران‌ درباره‌ی‌ محکومیت‌ اهانت‌ رژیم‌ شاه‌ به‌ مقدسات‌ اسلامی‌ در تاریخ‌ ۱۴/۱/۱۳۴۲
۷ـ تلگرام‌ درباره‌ی‌ فاجعه‌ی‌ ۱۵ خرداد به‌ تاریخ‌ ۱۷/۳/۱۳۴۲
۸ـ تلگرام‌ به‌ شاه‌ درباره‌ی‌ لزوم‌ آزادی‌ امام‌ خمینی‌ و جمعی‌ از علما از زندان‌، به‌ تاریخ‌ ۳۱/۵/۱۳۴۲
۹ـ تلگرام‌ در پاسخ‌ به‌ نامه‌ی‌ جمعی‌ از علما درباره‌ی‌ اعمال‌ ضد اسلامی‌ رژیم‌ شاه‌، ۱۲/۸/۱۳۴۲
۱۰ـ تلگرام‌ به‌ آیت‌الله میلانی‌ درباره‌ی‌ بازداشت‌ جمعی‌ از علمای‌ آذربایجان‌ در آذرماه‌ ۱۳۴۳‌
۱۱ـ تلگرام‌ به‌ آیات‌ عظام‌ قم‌ درباره‌ی‌ بازداشت‌ جمعی‌ از علمای‌ آذربایجان‌ در آذر ماه‌ ۱۳۴۳
۱۲ـ تلگرام‌ به‌ جمعی‌ از علما و آیت‌الله عاملی‌ و حجت‌الاسلام‌ تبریزی‌ در اعتراض‌ به‌ بازداشت‌ جمعی‌ از علمای‌ آذربایجان‌ در آذر ماه‌ ۱۳۴۲
۱۳ـ تلگرام‌ به‌ حسنعلی‌ منصور درباره‌ی‌ لغو قوانین‌ خلاف‌ اسلام‌ و درخواست‌ آزادی‌ آیت الله خمینی امام‌ و دیگر علما، به‌ تاریخ‌ ۲۸/۱۲/۱۳۴۲
۱۴ـ تلگرام‌ به‌ آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌ درباره‌ی‌ لزوم‌ محکوم‌ کردن‌ اقدام‌ رژیم‌ در تبعید امام‌ خمینی‌، به‌ تاریخ‌ ۲۶/۸/۱۳۴۲
۱۵ـ تلگرام‌ به‌ هویدا در اعتراض‌ به‌ قانون‌شکنی‌های‌ رژیم‌ شاه‌، به‌ تاریخ‌ ۱۲/۱۱/۱۳۴۳
۱۶ـ تلگرام‌ به‌ هویدا در اعتراض‌ به‌ محاکمه‌ی‌ جمعی‌ از روحانیون‌ و کسبه‌ به‌ تاریخ‌ ۹/۲/۱۳۴۴
۱۷ـ تلگرام‌ در پاسخ‌ به‌ نامه‌ی‌ آیت‌الله حاج‌ شیخ‌ محمد صدوقی‌ درباره‌ی‌ مفاسد اجتماعی‌ و تخلفات رژیم‌ شاه‌ در ایران‌ به‌ تاریخ‌ ۱/۳/۱۳۵۷
۱۸ـ اعلامیه‌ درباره‌‌ حوادث‌ ایران‌ و عملکرد رژیم‌ شاه‌ به‌ تاریخ‌ ۱۰/۹/۱۳۵۷ (۵)
وقتی حکومت شاه تصمیم به تبعید آیت الله خمینی به ترکیه گرفت. آیت الله خوئی به این امر اعتراض کرد و خواستار بازگشت وی به ایران شد. در هنگام حضور در عراق نیز به دیدن آیت الله خمینی رفت. اما دیری نگذشت که نسبت به فعالیت های سیاسی و مذهبی آیت الله خمینی بی اعتنایی در پیش گرفت. پس از فوت آیت الله حکیم رقابتی بین طرفداران آنها بروز پیدا کرد که موجب کدورت و فاصله گرفتن بیشتر آنها شد. سید عباس خاتم یزدی در خاطراتش می گوید آیت الله خمینی تنها دو بار از مراجع به صورت آشکارا در جمع شاگردانش گله کرد و آن دو بار هر دو مربوط به آیت الله خوئی بود. (۶)
اما در جریان فوت حجت الاسلام سید مصطفی خمینی ، آیت الله خوئی بر جنازه وی نماز گزارد و دلیل آن را می توان بر برجستگی موقعیت آیت الله خوئی در حوزه علمیه نجف دانست. در جریان انقلاب و بعد از ملاقات با فرح پهلوی و انعکاس خبر در رادیو و تلوزیون حکومت شاه ، روابط تیره تر شد. کلا علماء حوزه نجف اکثرا نظر مثبتی نسبت به آیت الله خمینی و کلا فعالیت سیاسی بر علیه حکومت شاه نداشتند. آیت الله سید محمد باقر صدر در روز های آخر حکومت شاه نظرش را تغییر داد و خود و حزب الدعوه حامی انقلاب اسلامی و آیت الله خمینی شدند.
آیت الله سید محمد علی کاظمینی بروجردی که از روحانیون مخالف آیت الله خمینی و جمهوری اسلامی و کلا تداخل دین و حکومت بود مدعی است آیت الله خوئی در سا ل۱۳۵۷ به آیت الله خمینی پیغام می دهد : « من خواب دیده ام که ایران به شکل مزرعه ای پر از خرمن است ولی با آمدن شما، به آتش کشیده می شود.” و بنیانگزار جمهوری اسلامی در پاسخ می گوید “من به اینجور چیزها اعتقادی ندارم چرا که مردم مرا انتخاب کرده اند!”
از آنجاییکه این ادعا مستندی جز قول شفاهی ندارد لذا نمی توان صحت آن را قطعی دانست. اما در عین حال دریچه ای برای شناسایی اختلافات می گشاید.
البته علی رغم اختلاف نظر موجود ،آیت الله خوئی از تشکیل جمهوری اسلامی حمایت و از مردم خواست تا در رفراندوم شرکت کرده و به گزینه جمهوری اسلامی رای بدهند.
اما در رفراندوم قانون اساسی که شامل اصل ولایت فقیه بود سکوت کرد و در خصوص هیچیک از انتخابات های دیگر در جمهوری اسلامی موضع مشابهی اتخاذ نکرد . در خصوص ترور آیت الله مطهری نیز اعلامیه ای صادر و این حرکت را محکوم نمود.
در جریان جنگ با عراق نیز طی فتوایی اعلام کرد حقوق شرعیه‌ در راه‌ تهیه‌‌ خوراک‌ و پوشاک‌ در جریان‌ جنگ‌ اسلام‌ مصرف‌ گردد و اکثر جوانان‌ عراقی‌ که‌ خود را به‌ نیروهای‌ ایران‌ تسلیم‌ می‌نمودند، از مقلدین‌ وی بودند. (۷)
آیت الله خوئی از انتفاضه مردم عراق پس از جنگ اول خلیج فارس حمایت کرد و کمیته رهبری هفت نفره در نجف و کربلا زیر نظر وی تعیین شد. اما بعد از سرکوب حرکت فوق در برخورد با مامورین امنیت وی و پسرش مدعی شده بودند که این کار را برای حفظ نظم شهر ها و جلوگیری از هرج و مرج انجام داده بودند. وی تقریبا مجبور به دیدار با صدام شد . ارتش عراق محترمانه ایشان را بازداشت کردند. اما برخوردی صورت نگرفت و سرانجام پس از ملاقاتی محترمانه با صدام حسین آزاد شد. اما همراهانش آزاد نشدند. برخی کشته و جمعی نیز به زندان های طولانی محکوم گشتند . تلقی غالب نیرو های امنیت عراق این بود که آیت الله خوئی هدف سیاسی نداشته است. (۸)شاید هم صدام حسین برخورد تنبیهی با وی را به مصلحت ندید. ولی دیدار آنها از تلوزیون عراق پخش شد و پیامی دال بر آشتی بین طرفین را به افکار عمومی منتقل ساخت.
بنابراین اختلاف نظر فقهی و سیاسی و تفاوت های شخصیتی بین آیت الله خمینی و خوئی آنقدر زیاد هست که نمی توان آنها را در یک سنخ قرار داد و بین مشی آنان آشتی برقرار کرد. البته این واقعیت را نیز باید متذکر شد که مناسبات بین آنها به خصومت نیز نگرائید. آیت الله خمینی در سال ۱۳۶۲ به مناسبت فوت پسر آیت الله خوئی پیام تسلیتی برای وی ارسال کرد و تثبیت موقعیت وی در حوزه های علمیه عراق را از خداوند خواستار شد. اما تضییع حقوق و هتک حرمتی که نسبت به آیت الله خوئی و پیروانش در دوران رهبری آیت الله خمینی از سوی شماری از مسئولین حکومتی و برخی جریان های افراطی صورت گرفت امری نیست که بتوان آن را انکار کرد. برخی از شاگردان آیت الله خوئی در ایران مورد اذیت و آزار و بازداشت قرار گرفتند. در این خصوص اقدام جبرانی تا کنون از سوی حکومت انجام نشده است.
منابع :
۱- http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/3282/4620/39166
۲- http://www.historylib.com/site/SViewDocument.aspx?DocID=1003&RT=List
۳- عارفی، محمداکرم، اندیشه­ی سیاسی آیه­الله خویی، قم، موسسه­ی بوستان کتاب، ۱۳۸۶، ج اول، ص ۱۰۷-۱۰۸
۴- توحیدی، محمدعلی؛ مصباح­الفقاهه، قم، انصاریان، ۱۴۱۷ ه­.ق، ج۵، چ چهارم، ص ۴۶٫
۵- http://daneshnameh.irdc.ir/?p=2315
۶- خاطرات آیت الله خاتم، ص ۱۳۷
۷- اسلامی‌، غلامرضا، غروب‌ خورشید فقاهت‌، تهران‌ دارالکتب‌الاسلامیه‌، چاپ‌ اول‌، ۱۳۷۳ ،ص ۱۳۸
۸- http://www.khabaronline.ir/detail/254759/weblog/jafarian

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.