معمای خامنه ای و روحانی

تغییر موضع خامنه ای عامل اصلی شگفتی انتخابات ریاست جمهوری یازدهم بود. البته نقش مردم نیز حائز اهمیت بود. اما هر گاه فرصت انتخاب به مردم داده شده و رای های شان محترم بشمار امده است برخوردی منفی با کاندید حاکمیت و مدافع وضع موجود انجام داده اند اما نظام در مقاطعی چون سال ۱۳۸۸ چنین اجازه ای را به آنان نداد و در این دوره نیز تا روز های پایانی پیشبینی غالب تداوم این مسیر بود.

Untitled-1 copy
در حالی که قرائن و شواهد معتیر و قابل استناد حکم به تداوم مشی حاکمیت در انتخابات ۸۸ می داد ، ناگاه رهبری تصمیمش را عوض کرد و ریاست جمهوری روحانی را پذیرفت. این تغییر دستکم ظاهری فضای سیاسی داخل و خارج ایران را متحیر ساخت.
خامنه ای در سال گذشته با حمله به انتخابات آزاد و تاکید بر نقشه دشمنان مبنی بر ایجاد اختلال در امر انتخابات و دفاع از وضع موجود فضا را به سمتی هدایت کرد که بنا نیست تغییری در عرصه سیاسی رخ بدهد. رد صلاحیت رفسنجانی و تهدید خاتمی درستی این تصور را تقویت کرد .
رابطه سید علی خامنه ای و حسن روحانی پیچیده است. این پیچیدگی تبیین چرایی رضایت رهبری به پذیرش ریاست جمهوری را دشوار می سازد. از یکسو روحانی در طول دوران رهبری ۲۴ ساله خامنه ای از حلقه نیرو های نزدیک و معتمد او بوده است. حتی در سالیان اخیر که از گرمای رابطه کاسته شد اما روحانی کماکان به بیت راه داشت و نمایندگی رهبری در شورای امنیتی ملی را حفظ کرد. می توان گفت خامنه ای ، روحانی را بر خلاف رفسنجانی و خاتمی فردی غیر وفادار به خود نمی داند و از این منظر جایگاه روحانی با رفسنجانی در حلقه اصلی قدرت تفاوت دارد. اما تریبون های نزدیک به رهبری در ۸سال گذشته به شدت دیدگاه هسته ای روحانی را مورد حمله قرار داده اند . همکاران روحانی حبس و مهاجرت ناخواسته را تحمل کردند. در این انتخابات نیز نیرو های پیرو رهبری روحانی را نماد تسلیم طلبی و سازش در برابر بیگانگان معرفی کردند. کار به جایی رسید که سید احمد خاتمی صریحا روحانی را سرزنش کرد که راه حل مشکلات را در جلب نظر آمریکا به عنوان کدخدای جهان می داند!تفاوت نظرات روحانی با گقتمان خامنه ای امری است که نمی توان آن را انکار کرد.
بررسی مواضع خامنه ای ، منسوبان وی و مطالبی که در پایگاه اطلاع رسانی رهبری منتشر می شد ، جلیلی را در جایگاه کاندید مطلوب رهبری می نشاند. ملاک هایی که رهبری مطرح می کرد با جلیلی سنخیت داشت. تنها در ۴۸ ساعت مانده به انتخابات سخنان خامنه ای اندکی تغییر کرد ولی باز جلیلی به سخنان وی در صبح روز انتخابات نزدیک بود.
این تعارضات چگونگی رئیس جمهور شدن روحانی را در هاله ای از ابهام قرار می دهد. فقدان اطلاعات قابل استناد ،تبیین این ماجرا را دشوار می سازد. فرضیه های متعددی قابل طرح هستند. می توان آنها را در دو سر فصل کلی نخواستن و نتوانستن تقسیم نمود.
اگر فرض شود خامنه ای نتوانست جلوی پیروزی روحانی را بگیرد. آنگاه دلایلی مختلفی را می توان بررسی کرد. ممانعت از پیروزی روحانی نیازمند ائتلاف اصول گرایان و دست اندازی نه چندان بزرگ در شمارش آراء بود. شکاف و تجزیه اصول گرایان از ابتدا تهدیدی جدی برای حاکمیت بشمار می رفت. حاکمیت ابتدا سعی کرد از این موضوع برای گرم کردن تنور انتخابات استفاده نماید.با دخالت شورای نگهبان تعداد کاندیدا های اصول گرایان به سه نفر تقلیل یافت. ولی هیچکدام از آنها حاضر نشدند به نفع دیگری صحنه را ترک کند.
بررسی سابقه اصول گرایان تردیدی جدی ایجاد می نماید که آنها در برابر علائم صادر شده از بیت برای ائتلاف تمکین نکنند. اما در عین حال انتقاد تند ولایتی از سیاست های هسته ای حاکمیت و رویکرد متفاوت عسگراولادی در مواجهه با موسوی و کروبی را می توان قرینه ای دانست که اصول گرایان سنتی تن به پذیرش خواست انصراف رهبر که با وساطت حداد عدال انجام شده بود ندادند. آنگونه که حسین فدائی و حسین الله کرم ادعا کرده اند طرفداران جوان و بدنه حامی جلیلی نیز حاضر نشده اند وی به نفع قالیباف کنار برود. تنها قالیاف شانس داشت که تمامی رای های ولایتی و جلیلی را جذب کند ولی با کسب این آراء هم نمی توانست از روحانی پیشی بگیرد. فقط نبود جلیلی می توانست با سلب انگیزه از برخی از رای دهندگان، از رای های روحانی بکاهد و انتخابات به دور دوم برود. اما پیروزی قالیباف بر روحانی در دور دوم در شرایط طبیعی سخت بود و به تقلب در حد متعارف نیاز داشت. در این حالت شکاف در حاکمیت و بخصوص نلفوذ جریان احمدی نژاد در استانداری ها و فرمانداری ها و ارائه اطلاعات به بیرون موانعی جدی برای انحرف شمارش آراء از مسیر طبیعی بود. معمولا تقلب در انتخابات هایی که دو قطبی می شود کارایی دارد.
اگرچه احتمال نتوانستن خامنه ای و نبریدن چاقوی او می تواند صحت داشته باشد اما اتفاقاتی در جریان انتخابات به وقوع پیوست که فرض نتوانستن را با چالش مواجه می سازد. در این دوره ماشین رای حکومت راه نیفتاد. سپاه به مانند بسیج به صورت یکپارچه در انتخابات سمت گیری نکرد. مداح های حکومتی در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری به مانند گذشته فعال نبودند. سخنان خامنه ای مبنی بر دعوت از مخالفین نظام به رای دادن نیز صحت فرضیه نتوانستن را زیر سئوال می برد. وی عامدانه از نیرو های منتقد خواست به پای صندوق های رای بیایند وبدینترتیب روحانی را تقویت نمود.
البته نتوانستن می تواند ناشی از افول قدرت و اعتبار رهبری در داخل نظام نیز باشد که موازنه قوا به نفع دخالت وی نبوده و او به ناچار تسلیم شده است. ولی موضع گیری یکسان تمام بخش های اصول گرا در برابر روحانی و برخورد مثبت با ریاست جمهوری او و تاکید بر لبیک مردم به خامنه ای ، تصور زوال نفوذ خامنه ای در درون بلوک قدرت را متزلزل می سازد. با توجه به اختلافات اصول گرایان به شکل منطقی انتظار نمی رفت که همه گرایش ها واکنشی یکسان به برد روحانی نشان بدهند. این کار محصول هماهنگی از سوی مرکزی خارج از اصول گرایان است. اصول گرایان در دو انتخابات گذشته نشان دادند که دیگر مرجع هماهنگ کننده ندارند . روز قبل از رای گیری خبری پخش شد که یکی از اعضای شورای نگهبان استعفا داده است . بعدا خبر تکذیب شد . اما با توجه پخش خبر بررسی مجدد صلاحیت روحانی می توان این حالت را در نظر گرفت که بحث رد صلاحیت روحانی در روز های آخر به صورت جدی مطرح بوده است که با تهدید برخی از اعضاء شورای نگهبان به استعفا و مصلحت سنجی رهبری منتفی شده است .
بنابراین با توجه به مطالبی که گفته شد فرضیه نتوانستن خامنه ای از ممانعت در خصوص رئیس جمهور شدن روحانی محتمل است اما دلایل کافی برای اثبات ان فعلا وجود ندارد.
اما نخواستن نیز بحثی جدی است. این فرضیه که خامنه ای نخواست جلوی ریاست جمهوری روحانی را بگیرد خود گزینه های مختلفی را شامل می شود. حد افراطی آن سنارویی را مطرح می سازد که روحانی از ابتدا گزینه مطلوب و مورد نظر رهبری بوده است و او با بازی پیچیده فضا را به گونه ای مهندسی کرده است تا در نهایت روحانی از صندوق های رای بیرون بیاید. در این حالت فرض بر این است که حضور جلیلی و حمایت های تلوییح رهبری عواملی گمراه کننده و برای ایجاد ترس بوده است تا مردم به سمت روحانی متمایل شوند. آنچه در صحنه انتخابات رخ داد و پیوستگی نسبی گفتمان خامنه ای و نوع حضور اصول گرایان تند رو و بخصوص رد صلاحیت رفسنجانی این سناریو را در آزمون راست آزمایی مردود می سازد. همچنین اگر عارف از صحنه کنار نرفته بود و یا اصول گرایان حول قالیباف اجماع کرده بودند آنگاه نتیجه در دور اول متفاوت می شد. بنابراین احتمال صحت این سناریو کم است اما منتفی نیست.
بررسی تصمیمات و موضع گیری های رهبری و حاکمیت نشان می دهد که او در این دوره از ابتدا قصد تقلب بزرگ و جابجایی نتایج آراء را نداشت و هدف از این اقدام بازسازی مشروعیت ساز و کار انتخاباتی حاکمیت بود. بنابراین این محدودیت خود خواسته دست حاکمیت را برای جلوگیری از ریاست جمهوری روحانی بست. اشاره سربسته و گذرای روحانی که در یک سخنرانی اعلام کرد اتفاقات سال ۸۸ در این دوره رخ نمی دهد و مردم نگران سلامت انتخابات نباشند ، کلیدی است که می تواند چرایی تصمیم حاکمیت مبتنی بر عدم تکرار الگوی رفتاری سال ۸۸ را روشن سازد.
در سناریویی متفاوت می توان تصور کرد که رهبری در میانه راه تن به پذیرش ریاست جمهوری روحانی داد. در اصل وی حساسیت های خود را در بررسی صلاحیت ها اعمال کرده بود و بعد از ان دیگر بنای دخالت مستقیم و خاص نداشت . پیروزی هر کدام از کاندیدا ها از دید او خطری نداشت و نگرانی برایش ایجاد نمی کرد. ترجیحات وی متفاوت بودند ولی پذیرفته بود که ممکن است هر کدام از کاندیدا ها پیروز بشوند. اولویت او در این انتخابات بازسازی مشروعیت نظام و مشارکت حدا کثری در انتخابات بود و سپس انتخاب فردی که حتی المقدور به گفتمان وی نزدیک تر باشد. بنابراین مهندسی انتخابات بعد از مشخص شدن کاندیدا های تایید صلاحیت شده پایان یافت. البته او کد هایی برای تقویت کاندید نزدیک به خود داد اما حمایت کنترل شده وی سیاسی بود وبه معنای بیرون آوردن کاندید مورد نظر از صندوق های رای به هر قیمتی مانند سال ۱۳۸۸ نبود.
حالت دیگری نیز متصور است که بعد از رد صلاحیت رفسنجانی وی گمان می برد که دیگر مانعی برای تداوم وضع موجود ندارد. اما سونامی به یک باره ایجاد شده به نفع روحانی معادلات ر ا به هم ریخت و او با سبک و سنگین کردن اوضاع به این نتیجه رسید که هزینه های تقلب بزرگ در خصوص کنار زدن روحانی به منافعش نمی ارزد و وی توان مهار روحانی را دارد لذا در ۴۸ ساعت مانده به انتخابات رویه دیگری را برگزید و تصمیم گرفت از تهدیدات ریاست جمهوری روحانی فرصت بسازد. امری که با هدف بازسازی مشروعیت فرو ریخته نظام سنخیت داشت.
اگر فرض شود رویه و سیاست قبلی خامنه ای تداوم می یابد آنگاه نخواستن در کل نسبت به نتوانستن توانایی بیشتری در حل معمای پذیرش روحانی دارد. اما اگر فصل جدیدی در نظام سیاسی گشوده شده باشد و خامنه ای رفتار جدیدی را پی بگیرد آنگاه فرضیه نتوانستن به واقعیت نزدیک تر خواهد بود.
ماه های آینده و انتشار اطلاعات بیشتر کمک خواهد کرد تا این معما کاملا حل شود.

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.