مشکلات حاد خامنه‌ای با دولت موسوی

اعتراف خامنه‌ای به مسلوب الاختیاری در دهه شصت -قسمت دوم

خامنه‌ای در جریان پرسش و پاسخ از خود در قبال دولت رفع مسوولیت می‌کند و به صراحت می‌گوید دولت بی‌اعتنا به نظرات وی است. وی در پاسخ به فردی به نام کوثری که به احتمال زیاد اسماعیل کوثری از فرماندهان سابق سپاه و نماینده اصول‌گرای فعلی مجلس است، چنین می‌گوید:

47211_485

«این ســوالی که آقای کوثری اخیرا کردند که چرا سیاست‌های دولت این نیست؟ خب این مســوولش دولت است نه من. ممکن است بگویید خب مگر دولت زیر نظر رئیس جمهور نیست؟ نه، جوابش نه است… حالا دیگر بالاخره قانون اساسی را می‌خواهید بیاورید این‌جا بخوانید، آنی که من دارم می‌گویم، شــما این را بــه عنوان یک برادر بزرگ‌تر از خودتان که وارد هم هســت تو کارها- من هم که دارم این حرف را می‌زنم، حرفی نمی‌زنم که آن طرف منکرش بشوند. این حرف را، در نماز جمعه هم می‌شود زد، منتها من مصلحت نمی‌دانم توی نماز جمعه این چیزها را بگویم، یا در مأل- اما شــما یک عده خواصید. هم صاحب فکرید، صاحب نظرید، الاقل بعضی‌های‌تان و هم این که تو مســائل صاحب اعتقاد هستید، یعنی یک نظری دارید، اعمال نظر می‌کنید. برادرهای مسوولی هم هســتید. باید شما این‌ها را بدانید؛ نه، مسوولش من نیستم. بنده‌ای که فلان وزیر ســه ســال است، چهار سال است از نظر من عملش غلط، موضع‌گیری‌اش در زمینه کاری، نه مسائل سیاسی و خطی- آن که خبر پوچ است- کار ملموس از نظر من غلط، ضعیف، ناقص است و بنده هیچ قادر نیستم کــه این وزیر را نه فقط برش دارم، طبق قانون اساســی من نمی‌توانم وزیر را بردارم، باید نخست وزیر به من پیشنهاد کند، من قبول کنم.»

وی در ادامه می‌گوید: «من نمی‌توانم به نخست وزیر پیشنهاد کنم که بیا این وزیر را برداریم و اگر نخست وزیر صد سال هم به فرض محال، یک نفری را پیشنهاد نکند که عوض کنیم، بنده قادر به کار نیستم. من مجبورم این وزیری را که دارم می‌بینم جلوی چشم خودم که نمی‌تواند کار کند و دارد اشتباه می‌کند و دارد غلط عمل می‌کند، باید تحملش بکنم، قبولش کنم. خب بنده چه کار می‌توانم بکنم آن وزیر هم شگرد کار را فهمیده… یک مدتی تا دو، سه سال اوایل ریاست جمهوری که این وزرا هنوز تازه کار بودند، نمی‌دانستند چی به کجاست، با این‌ها رفتار می‌کردیــم. بعد یواش یواش وزرا فهمیدند نه، بی‌خودی از ما می‌ترسند! اصلا نباید بترسند. تنها جایی که رئیس جمهور می‌تواند در مورد وزیر اعمال نفوذ بکند، اول، پیشنهاد دولت است که وقتی نخست وزیر گفت آقا این وزیر را ما می‌خواهیم به مجلس بدهیم، رئیس جمهور بگوید: نه، آقا من این وزیر را قبول ندارم؛ این‌جا آن گلوگاه قدرت رئیس جمهور است. آن هم که در دوره دوم ریاست جمهوری به خاطر مشکلاتی که در باب نخست وزیر پیش آمد که بنده آن نخست وزیر را قبول نداشتم، بعد امام فرمودند، بنده از امام تبعیت کردم، برادرمان آقای موسوی را تصویب کردم و ازشان حمایت هم کردم؛ تا این ساعت هم من از آقای موسوی همیشه حمایت کردم. …

حجت را سر قضیه نخســت وزیر هم به امام گفتم. گفتم آقا من حجت شــرعی می‌خواهم، این جوری برای من حجت شرعی نیست؛ حجت شرعی به من بدهید، من اقدام می‌کنم. امام هم حجت شرعی به من داد، من هم اقدام کردم.»

خامنه‌ای در ادامه از نافرمانی وزراء و حتی گستاخی آن‌ها سخن به میان می‌آورد اما می‌گوید به دلیل عدم اختیارات قانونی کاری نمی‌تواند انجام دهد. او بدون این‌که اسم بیاورد وزیری را مثال می‌زند که در میانه راه پاسخ سوال‌های مکتوب وی را نمی‌دهد ومی‌گوید نمی‌خواهد وقت رئیس جمهور گرفته شود؟

خامنه‌ای البته توضیح می‌دهد که عدم برخورد وی ناشی از ضعف نیست بلکه قدرت قانونی ندارد ومصلحت نظام را هم در این نمی‌بیند. اظهارات وی چنین است: «بنده هیچ ضعیف نیستم. این را شاید بدانید، من آدمی هستم که به فضل پروردگار زحمت را بر تن خودم و بر جان خودم تحمیل می‌کنم؛ من تنم از زحمت نمی‌ترسد. هیچ لذت و آسایشی را که به طور معمول وجود دارد، بنده دنبالش نیستم؛ نه این که اگر لذت بیاید، پس می‌زنم. اما اصلا بدن من احتیاج به لذت ندارد. روی زمین خوابیدن، تنها خوابیدن، گرسنگی کشیدن، حتی سختی‌های روحی را من می‌توانم تحمل کنم؛ به هیچ‌وجه احتیاج به هیچ کس و هیچ چیز و هیچ مقامی ندارم که بخواهم از آن ملاحظه بکنم. آدم دنبال‌گیری هستم، آدم این‌جوری قوی است. …آدمی که این جور اســت، از گروه فشار نمی‌ترسد؛ دنبال آســایش و راحتی خودش نیست؛ این آدم، ضعیف نمی‌تواند باشد؛ من ضعیف نیستم. اما وقتی که امکان قانونی من ندارم، فشار قانونی نمی‌توانم روی مقامی بیاورم، بنده مسوولیت آن مقام را به عهده نمی‌گیرم.»

خامنه‌ای تصریحا می‌گوید مقام تشریفاتی است . ادعای وی در خصوص ضرورت داشتن مسوولیت شرعی نیز قابل قبول به نظر نمی‌رسد. او هر کاری کرد تا در دوره ریاست جمهوری، موسوی نخست وزیر نشود. اما موفق نشد و اصرار آیت الله خمینی عرصه را بر وی تنگ ساخت. ادعای گرفتن حجت شرعی از سوی آیت الله خمینی نیز ادعای خلاف واقعی است. حتی علی اکبر ناطق نوری و محمد رضا مهدوی کنی که از نیروهای مدافع و هم جناحی وی در آن دوران بودند در خاطرات‌شان تصریح کرده‌اند که آیت الله خمینی حجت شرعی و حکم حکومتی برای نخست وزیری موسوی به خامنه‌ای نداد.

 

تشکیل دولت چهارم با نظر شورای حکمیت

خامنه‌ای فاش می‌سازد که وی بعد از تایید نخست وزیری مهندس موسوی توسط مجلس پیش آیت الله خمینی رفته و می‌گوید او امکان توافق با موسوی بر سر وزراء را ندارد و وی حکمی را برای حل اختلافات معرفی نماید. او ماجرا را این چنین توضیح می‌دهد: «آقا ما ســر قضیه نخست وزیری این‌قدر مشکل تحمل کردیم. ســر قضیه وزرا من و آقای موسوی به توافق نخواهیم رسید؛ من می‌دانم ۱۳ تــا، ۱۵ تا وزیر ما اختلاف پیدا خواهیم کرد.

ایشان یک کســی را معرفی می‌کند، من آن را قبول نخواهم داشت، قبول ندارم اصلا. شما بیایید یک فکری بکنید، این را من خودم به امام گفتم، هیچ کس دیگر پیشنهاد نکرد. پیشنهاد من به امام این بود که شما بیایید یک حکمی را- من نگفتم یک هیأت- گفتم یک شخصی را به عنوان حکم معین کنید که هر جا من و آقای موسوی اختلاف نظر پیدا کردیم در وزیر آن حکم بگوید این، حرفش تمام باشد. امام گفتند این خوب فکری است. من سه نفری را معین می‌کنم؛ سه نفر معین کرد. ســه نفر هم مورد رضایت من است: یکی آقای هاشمی، یکی آقای موسوی اردبیلی، یکی آقای حاج احمد آقا. خیلی خب، ما گفتیم بسیار خب، من خودم رفتم به برادرها حکمیت را ابلاغ کردم- ســال ۶۴- و گفتم این پیشنهاد من به امام بوده. بنده هم می‌خواهم کار و تکلیف الهی انجام بگیرد؛ من چه کار دارم کــه کی می‌آید، کی می‌رود؟ هر کی می‌خواهد بیاید، هر کی می‌خواهد برود. این را شما بدانید، الان هم هر کسی می‌خواهد بیاید، هر کسی می‌خواهد برود، برای بنده یک سر سوزن ولله تفاوت نمی‌کند. من فقط حجت شرعی داشته باشم، بتوانم فردا جواب خدا را بدهم.»

خامنه‌ای توضیح می‌دهد بر سر ۱۱ نفر از وزراء پیشنهادی موسوی اختلاف نظر بود که هیات حکمیت در همه موارد به نفع موسوی رای داد. او نیز قبول کرده و در مجامع عمومی از وزیران و دولت حمایت کرده است. اما او در جمع رزمندگان تاکید می‌کند وزیری که با نظر شورای حکمیت آمده به حرف‌های وی گوش نمی‌کند. از این‌رو حرف‌های خامنه‌ای سندی قطعی دال بر تشریفاتی بودن ریاست جمهوری وی است که به نوبه خود وزن پایین او در تصمیمات حکومت در زمان رهبری آیت الله خمینی را نشان می‌دهد. حال این سوال جدی مطرح می‌شود چطور کسی که با علم و صلاحدید آیت‌الله خمینی جایگاهی مهم در نظام سیاسی نداشته است می‌تواند مورد حمایت وی برای جانشینی‌اش باشد ؟ این سخنان خامنه‌ای تزلزلی جدی در ادعای نظر مثبت آیت‌الله خمینی به رهبری خامنه‌ای ایجاد می‌نماید.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.