چرا آیت‌الله خمینی در شکل‌گیری جنگ ایران و عراق مقصر است؟

با وجود گذشت ۳۴ سال از آغاز جنگ هشت ساله ایران و عراق هنوز زوایای پنهان و ناگفته های زیادی از چگونگی وقوع، تداوم  و پایان این رویداد مهم تاریخی وجود دارد. سالگرد هفته نخست جنگ که البته زمان درست شروع نیست و بر خلاف تصور غالب فقط آغاز گسترش منازعه از حملات محدود به نبردی  تمام عیار را نمایان می سازد، فرصتی است تا به  ابعاد مغفول این  واقعه زیان بار برای کشور پرداخته شود.

جنگ-ایران-و-عراق

 یکی از این ابعاد  نقش آیت الله خمینی در تحریک دولت وقت عراق به تهاجم نظامی به ایران است. البته بر اساس مستندات معتبر آغاز کننده جنگ صدام حسین بود. اما نه وی و نه سلفش حسن البکر هیچکدام از ابتدا قصد حمله به ایران را نداشتند. اما  سهل انگاری و برخورد نا مناسب مسئولان وقت  حکومت و  بخصوص تحریکات  آیت الله خمینی باعث شد تا خواست بالقوه عراق برای تضعیف ایران جامه عمل بپوشد. در واقع ترکیبی از عوامل تهاجمی و  دفاعی صدام حسین را به سمت این تصمیم سوق داد. شناسایی دولت وقت عراق به عنوان تجاوز گر دلیل نمی شود مسئولیت حکومت ایران و بخصوص آیت الله خمینی در شکل گیری جنگ و یا عدم انجام اقدام موثر برای بازدارندگی را نادیده گرفت.

مسئول اصلی و آغاز کننده جنگ دولت وقت عراق است. آیت الله خمینی و حکومت ایران نقش مستقیمی در راه اندازی جنگ نداشت. مواضع تحریک آمیز آیت الله خمینی و سهل انگاری دیگر بخش های نظام  باعث شد تا زمینه برای تحقق برنامه صدام در حمله نظامی به ایران مساعد شود.

منتها باید توجه داشت سیاست اولیه دولت عراق ایجاد رابطه خوب با جمهوری اسلامی و در عین حال تقویت قومیت عرب در معادلات سیاسی خوزستان بود. عراق اولین کشوری بود که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت. حسن البکر  پیروی انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی را به آیت الله خمینی تبریک گفت  و خواهان روابط دوستانه شد.  آیت الله خمینی نیز تشکر کرد ولی در پاسخ وی  هشدار به دولت عراق برای تغییر عملکرد وجود داشت که باعث سوء ظن می شد. او تلویحا دولت عراق را به تکرار سرنوشت حکومت شاه در صورت تداوم خفقان در عراق انذار داد.  دولت بازرگان نیز تشکر کرد و عباس امیر انتظام سخنگوی دولت خواهان روابط برادرانه بین دو کشور شد. در شهریور ۱۳۵۸ صدام دعوت نامه ای برای مهندس مهدی بازرگان رئیس دولت موقت فرستاد تا برای بهبود روابط فی مابین به عراق سفر کند. اما این اتفاق نیفتاد و مسئولان دولت اهمیتی  به بهبود روابط با عراق ندادند. آخرین تلاش صدام دیدار با دکتر یزدی در اجلاس کشور های غیر متعهد در کوبا بود که باز فرجام مثبتی در بر نداشت. صدام در این دیدار صریح مشکلات را با دکتر یزدی در میان می گذارد و حسن نیت خود برای حل اختلافات را بیان می کند. مقابلا دکتر یزدی نیز از اراده جمهوری اسلامی برای ایجاد رابطه خوب با دولت عراق سخن می گوید.

در این میان انتخاب سید محمود دعایی نیز به عنوان سفیر ایران در عراق نیز باعث ناراحتی صدام شده بود. بر  مبنای برخی از ادعا ها که بر اساس مستندات موجود راست آزمایی آنها ممکن نیست، دعایی پیش از انقلاب از امکانات مالی و سیاسی دولت وقت عراق استفاده می کرده و از موضع پایین با مسئولان عراقی مرداوده داشته است. از این رو انتخاب وی به عنوان سفیر از دید دولت عراق عملی توهین آمیز تلقی می شد.

اما صدام دلایل مختلفی برای برخورد تهاجمی با ایران داشت. او به عنوان کسی که می خواست قهرمان اعراب باشد از گشودن جبهه جنگی با ایران و بخصوص جمهوری اسلامی  که به عنوان جریانی شیعی داعیه  صدور انقلاب به کشور های اسلامی و زعامت جهان اسلام را داشت، استقبال می کرد.

از سویی دیگر مسائل ژئوپلتیکی و منافع عراق  نیز وی را تشویق می کرد  تا از فرصت ضعف  ارتش ایران  بعد از انقلاب استفاده کرده و امتیاز هایی  که در قرار داد ۱۹۷۵ الجزایر  از دست داده بود را دوباره به چنگ آورد. در این میان نیم نگاهی نیز به الحاق بخش هایی از خاک خوزستان و  یا تقویت اعراب خوزستان در اداره این استان را نیز داشت. رویارویی حکومت با آمریکا و غرب ستیزی  و همچنین روابط غیر حسنه با شوروی و کشور های عربی در منطقه نیز صدام  را به برخورداری از پشتیبانی منطقه ای و جهانی در تضعیف جمهوری اسلامی و مهار آن  امیدوار ساخته بود.

اما آنچه به صدام جرات داد تا در تحلیل آخر  برای دفاع حمله را انتخاب کند، احساس خطر از حرکت های تحریک آمیز جمهوری اسلامی در بین شیعیان عراق بود. تحرک حزب الدعوه و تلاش برای تکرار  تجربه انقلاب اسلامی در عراق زنگ خطری برای حکومت عراق بود. آغاز ترور  برخی از وزراء کابینه صدام موجبی شد تا سیاست سخت گیری بر شیعیان و اخراج عراقی های ایرانی تبار از سوی دولت عراق کلید بخورد  و در نهایت برای دفع خطر به اقدامی تهاجمی برای سرکوب نهضت اسلامی – شیعی عراق روی آورد.

با این مقدمه ،مسئولیت آیت الله خمینی در وقوع جنگ را می توان در دو محور کلی دسته بندی کرد. نخست تحریک و تشویق مردم عراق به قیام  و براندازی  حکومت حزب بعث و سپس بی اعتنایی در خصوص هشدار های صدام

تحریک به قیام در عراق

آیت الله خمینی به دلایل متعددی انگیزه بالایی برای دعوت به  راه اندازی انقلاب اسلامی در عراق داشت. از دید وی انقلاب بهمن ۵۷ در ایران با انگیزه اسلامی انجام شده و محدود به مرز های ایران نبود. وی در اندیشه بسط  گفتمان انقلاب اسلامی به کل جهان اسلام و احیای خلافت اسلامی بود. در این مسیر عراق را به دلیل حضور قوی مراجع شیعه نزدیک ترین کشور به ایران می دانست. از این رو سعی کرد تا شیعیان عراقی را برای تکرار تجربه جمهوری اسلامی تشویق نماید.  در عین حال وی نظر شخصی منفی به حکومت عراق و شخص صدام حسین نیز داشت و انها را در جبهه کفر و غیر اسلامی بشمار می آورد.او در هنگام اقامت در عراق روابط تنش آلودی با دولت این کشور داشت و حاضر به همکاری با آنها در دعوای ایران و عراق نشده بود. صدام مدعی بود که همه خواست های آیت الله خمینی را دولت عراق انجام داده بود . اما وی  به همکاری دولت عراق احترام نگذاشته بود.

البته باید در نظر داشت آیت الله خمینی فعالیت وسیعی در تهییج و تحریک مردم عراق انجام نداد و به صدور  تعداد محدودی پیام  و  سخنرانی تا قبل از جنگ بسنده کرد. اما همین موارد در  مشتعل کردن آتش درگیری بین دو کشور تاثیر بسزایی داشت. حکومت و بخصوص نهاد های انقلابی و بخش های افراطی  کمک های سیاسی ، رسانه ای  و مالی در اختیار انقلابیون شیعی عراقی قرار دادند و عملا ایران را  به مرکز اصلی فعالیت اپوزیسیون مذهبی عراق بدل ساختند. در عین حال دولت وقت عراق نیز به حمایت از نیرو های هویت طلبی قومیتی و دخالت در درگیری ها در  استان های خوزستان و کردستان پرداخت.

تحریکات  آیت الله خمینی  در خصوص تشویق  مردم عراق به  راه اندازی  انقلاب اسلامی  را می توان بشرح زیر دسته بندی کرد :

  • تلگراف به آیت الله محمد باقر صدر

آیت الله خمینی در تیر ماه ۱۳۵۸ طی تلگرافی به آیت الله صدر خواستار ماندن وی در عراق و سرپرستی حوزه علمیه نجف شد. وی به دلیل افزایش سخت گیری های صدام می خواست وارد ایران شود اما آیت الله خمینی مخالفت کرد. آیت الله صدر نیز پذیرفت. آیت الله خمینی در پیامی مردم عراق را به راه اندازی حرکتی اسلامی دعوت کرد.

  • ·         پیام برای پذیرش مهاجران عراقی

پس از اینکه دولت عراق اولین موج اخراج عراقی های ایرانی تبار را شروع کرد. آیت الله خمینی طی پیامی در تاریخ ۲۰ فرودین ۱۳۵۹  چنین گفت :

« ملت شریف ایران، میهمانان عزیزی که به توطئه آمریکا و دست جنایتکار رژیم منحرف بعث عراق با  از خانه های خود  آواره شده اند و با وضع اسفناک فجیعی فرستاده شده اند را گرامی دارید…. صدام حسین که با ملت شریف عراق مواجه شده است و خود را در معرض هلاکت می بیند می خواهد با صحنه سازی ها اذهان برادران اسلامی ما  را از خود و رژیم منحط خود منصرف کند تا چند صباح دیگر به جنایات خود ادامه دهد. آنکه دستش تا به مرفق به خون جوانان  غیور عراقی آلوده است، می خواهد خود را طرفدار ملت عرب جا بزند آنکه به خیال خود عربیت را از اسلام والا تر می داند. به اسلام پشت کرده به زعم آنکه ملت های عرب را به خود متوجه کند. غافل است که ملت عزیز عرب از اسلام چون جان شیرین حفاظت می کند و با دشمنان اسلام چون اسلاف خود در صدر اسلام به جنگ  وستیز بر می خیزد- برادران عرب ما بدانند که ملت عزیز ما با دشمنان آنان که در راس آنها رژیم  منحوث بعث است دشمن و با دوستان آن دوستند و در مصیبت هایی که آنان از آن رژیم فاسد می کشند، با آنان شریک هستند . به امید آنکه رژیم بعث چون رژیم شاهنشاهی به زباله دان تاریخ افکنده شودو امید است نصر  و فتح مسلمین نزدیک باشد» (۱)

  • ·         دعوت ارتش عراق به قیام علیه صدام حسین

آیت الله خمینی در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۵۹ در دیدار با اعضاء ستاد بسیج شهرستان ها گفت : « دولت عراق دولتی است که یک عده نظامی آمده اند و دور هم نشسته اند و خودشان هرچه می خواهند می کنند. اینها پوسیده هستند، این صدام حسین عقلش هم عقل درستی نیست و پوسیده است و همه حرفهایش این است که ما عرب هستیم. معنایش این است که ما عرب هستیم و اسلام نمی خواهیم … ارتش اینها از همین مسلمان ها، از همین اهل سنت هستند، از همین شیعه ها هستند. خب ارتشی که از مسلمین است قیام می کند. ملت شریف عراق خودش را از چنگ اینها بیرون بیاورد. ارتش عراق باید توجه به این معنا داشته باشد که اینها را خودش سرکوب کند و خودش از بین ببرد.”

این سخنان  با تیتر “امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد”، تیتر اول  شماره شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۵۹ روزنامه کیهان بود.

  • ·         تقاضای کمک وزارت خارجه از دول اسلامی

صادق قطب زاده وزیر خارجه وقت طی نامه ای به دول اسلامی خواستار نجات جان سید محمد باقر صدر رهبر شیعیان مخالف صدام در عراق شد. او در این نامه خواستار پیمان آسمانی کشور های اسلامی می شود و می گوید امروز روز نابودی حکومت بعث عراق شبیه حکومت شاه است. در بخشی از این نامه آمده است : « جمهوری اسلامی ایران دیگر سکوت و مدارا را در مقابل این همه جنایت [ توطئه قتل محمد باقر صدر] جایز نمی داند، و مبارزه با این رژیم منفور را جزئی از مبارزه خود با امپریالیزم و صهیونیزم بین الملل تلقی کرده ، تجاوز نظامی رژیم بعث عراق را به شدید ترین وجه جواب می دهد» (۲) این نامه تقریبا به معنای اعلان جنگ است. با توجه به رابطه نزدیک قطب زاده با آیت الله خمینی غلط نیست اگر گفته شود این  نامه با نظر مثبت  وی منتشر شده است.

  • ·         پیام تسلیت بمناسبت کشته شدن سید محمد باقر صدر

آیت الله خمینی با صدور بیانه ای در تسلیت کشته شدن آیت الله محمد باقر صدر با خطاب قرار دادن نیرو های میانی و رده پایین ارتش عراق می گوید :« … من از رده بالای ارتش عراق مایوس هستم لکن از افسران،درجه داران  وسربازان مایوس نیستم و از آنان چشمداشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکاری را برچینند همانسان که در ایران واقع شد و یا از پادگان ها و سرباز خانه ها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مایوس نیستم و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم بدهند، و این لکه ننگ را از کشور بزدایند. (۳)

طبق ادعای روزنامه جمهوری اسلامی  ،پیام های آیت الله خمینی و دعوت وی به براندازی حکومت عراق به زبان عربی ترجمه شده و در بین نظامیان و مردم عراق توزیع شده بود. (۴)

آیت الله خمینی همچنین با درخواست سید محمد باقر صدر برای حضور در ایران مخالفت می کند  و اصرار می کند او در عراق بماند و رهبری قیام شیعیان عراق را در دست بگیرد.

با توجه به اینکه آیت الله خمینی نفر اول حکومت ایران و قدرت مند ترین در تصمیم گیری ها بود لذا اظهارات وی به معنای دخالت و تشویق شورش در عراق تفسیر می شد.

بی اعتنایی به هشدار های صدام در مورد حمله نظامی به ایران

ادعا ها و گزارش های متعددی وجود دارد که نشان می دهد آیت الله خمینی عل رغم آگاهی از تهدیدات صدام و برنامه ریزی دولت عراق برای حمله نظامی ، بی اعتنایی اختیار کرده و از  اقدام لازم برای بازدارندگی خودداری کرده است. این موارد به شرح زیر هستند.

  • ·         دیدار سید محمود دعایی

سید محمود دعایی می گوید چندین مورد با آیت الله خمینی در خصوص برنامه ها و مقاصد دولت عراق صحبت کرده است و گفته  آنها خواهان تعیین یک مذاکره کننده رسمی خارج از دولت موقت از سوی آیت الله خمینی هستند  تا با خود صدام مذاکره نماید، اما آیت الله خمینی می گوید به حسن نیت عراقی ها اعتماد ندارد و قصد آنها فریب است و  موضوع را به بعد از تشکیل دولت و مجلس احاله می دهد. البته مهندس بازرگان روایت دیگری از رایزنی دعایی داشت که در سالیان گذشته توسط پسرش عبدالعی بازرگان بیان شد. بر طبق این روایت که دعایی آن را تکذیب کرد، صدام به دعایی می گوید به ایران برود و به آیت الله خمینی پیغام دهد که اگر ایران از تحریم قومی و مذهبی در عراق دست بر ندارد به کشور حمله نظامی می کند. دعایی پیغام را می دهد  و تصریح می کند صدام را می شناسد  و تهدیدش را جدی باید گرفت. اما آیت الله خمینی در  این دیدار  که  آیت الله بهشتی و مهندس بازرگان  نیز حضور داشتند، می گوید ادعای صدام بلوف است. دعایی به گریه می افتد اما باز هم تاثیری نمی کند و در نهایت آیت الله خمینی به وی تکلیف می کند که به سر کارش بر نگردد.

  • ·         روایت عباس امیر انتظام

مهندس عباس امیر انتظام گزارش می دهد بخش‌هایی از جامعه اطلاعاتی آمریکا از جمله «ستاد هشدارهای استراتژیک شورای امنیت ملی آمریکا» در شهریور ۱۳۵۸ با امیر انتظام تماس گرفته  واخباری مبنی بر قصد عراق به حمله نظامی می دهند. در نهایت در جلسه ای که مهندس بازرگان و دکتر ابراهیم یزدی حضور داشته اند، اطلاعاتی از سوی نمایندگان دولت آمریکا ارائه می شود. امیر انتظام مدعی است آیت اله خمینی در جریان این اطلاعات بوده اند. اما دکتر یزدی می گوید ، اطلاعات در مورد احتمال حمله عراق به ایران، برای ما چندان تازه و جالب نبود… اطلاعات خود ما از تحرکات عراق در مرزهای ایران به مراتب بیشتر از آن عکس‌های هوایی بود. مدارکی دال بر اطلاع آیت الله خمینی از محتوی این دیدار در دست نیست. اما دکتر یزدی مدعی است آیت الله خمینی و اعضاء شورای انقلاب در جریان اراده دولت عراق برای حمله نظامی به ایران بوده اند.

  • ·         روایت ابوالحسن بنی صدر

بنی صدر مدعی است حداقل دو مورد موثق  درباره اطلاع آیت الله خمینی از احتمال حمله عراق به ایران و بی توجهی او به این مسئله وجود دارد: “گزارش ستاد ارتش که به دستور من با نفوذ در عراق تهیه شده بود و توسط سرلشگر ولی الله فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش  و رئیس اداره اطلاعات وقت  ارتش به خمینی گزارش شد و گزارشی که با تصویب شورای انقلاب و توسط صادق قطب زاده به مبلغ ۲۰۰ هزار دلار خریداری شده و به آقای خمینی ارائه شده بود.”

او اشاره ای به اینکه این گزارش از کجا خریداری شده بود نمی کند اما اضافه می کند که پاسخ رهبر نخست جمهوری اسلامی به تمام این هشدارها و گزارش ها درباره احتمال قریب به یقین حمله عراق به ایران، بی توجهی محض بود

“خمینی گفت اینها همه اش دروغ است. ارتشی ها اینها را می سازند تا پای آخوند را از قشون قطع کنند.”

مهدی کتیبه سرهنگ بازنشسته و رئیس وقت اداره دوم ارتش می گوید دو هفته قبل از جنگ از تصمیم ارتش عراق برای حمله نظامی به ایران مطلع و با تهیه گزارشی بنی صدر را در جریان قرار می دهد. بنی صدر پیشنهاد می دهد گزارش را به آیت الله خمینی هم بدهند. او و ولی الله فلاحی پیش آیت الله خمینی می روند و گزارش را به همراه نقشه جابجایی نیرو های ارتش عراق برای وی توضیح می دهند. آیت الله خمینی آنها را به دیدار با رجایی ، خامنه ای  و رفسنجانی احاله می دهد. سرانجام موضوع به گزارش در صحن علنی مجلس در جلسه خصوصی  منتهی می شود که نتیجه مشخصی ندارد.

  • ·         روایت منصور فرهنگ

منصور فرهنگی تعریف می کند پیش از دیدار با صدام در اجلاس کشور های غیر متعهد همراه با دکتر یزدی دیداری با آیت الله خمینی داشته اند.

« من شاهد بودم که آقای یزدی پس از توضیح کوتاهی درباره اهمیت قرارداد الجزایر و مثبت بودن آن برای ایران، از آیت الله خمینی سوال کرد که “چنانچه عراقی ها در طی ملاقاتی که در کوبا با آنها خواهیم داشت جویا شوند که آیا ما قرارداد الجزایر را می پذیریم یا خیر و پاسخ ما چه باید باشد؟” آیت الله خمینی مکث کوتاهی کرد و گفت: “نه بگویید آری، نه بگویید نه.”

حالت چهره آقای یزدی بعد از شنیدن این “راهنمایی” بیانگر تعجب و نگرانی او از برخورد آیت الله خمینی با مسائل سیاست خارجی کشور بود.

هنگام بازگشت از قم به تهران از آقای یزدی سوال کردم که آیت الله خمینی با چه حساب و منطقی از تایید قرارداد الجزایر امتناع می کند؟ پاسخ او این بود که آیت الله خمینی هیچ توجهی به محتوا و اهمیت قرارداد و پیامدهای مبهم گذاشتن موضع ایران ندارد، بلکه در ذهن او این نکته حاکم است که شاه و صدام حسین – دو مردی که مورد نفرت او هستند – این قرارداد را امضا کرده اند و لذا تایید آن برای آیت الله خمینی، اکراه آور است.»

  • موضع گیری بعد از حمله عراق حمله به صدام

حتی بعد از حملات گسترده زمینی و هوایی عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ باز  آیت الله خمینی قضیه جنگ را جدی نمی گیرد و در پیامی تلوزیونی خطاب به مردم ایران  و عراق می گوید :

«یکى اینکه گمان نکند ملت ما که دولت ایران و ارتش ایران عاجز از این است که جواب به اینها بدهد. هر وقتى که مقتضى بشود من پیامى به ملت خواهم داد و به صدام حسین و امثال او خواهم ثابت کرد که اینها، این اذناب امریکا قابل ذکر نیستند و ما همیشه بنا داریم که در این برخوردها، طورى برخورد بشود که جواب برخورد آنها داده بشود که به ملت عراق- خداى نخواسته- صدمه‏اى وارد نشود.

ملت ایران نباید خیال بکنند که جنگى شروع شده است و حالا فرض کنید که دست و پاى خودمان را گم کنیم. نه، این حرفها نیست. یک چیزى آوردند و یک بمبى اینجا انداختند و فرار کردند، رفتند. الآن هم دولت ایران جواب آنها را مشغولند که جواب آنها را بدهند و مى‏دهند جواب آنها را. قواى بحریه‏شان  بکلى از بین رفته است و قواى بریّه‏شان  هم از بین خواهد رفت. شما خیال نکنید که یک چیزى است. این جنگهاى متعددى که واقع شده است یک مقدارش هم نصیب ایران شده است که من هر دو جنگ را یادم هست. هیچ، ابداً مسئله‏اى نیست. شایعات یا چیزهایى را اگر دشمنهاى ما، این احزاب مختلفه‏اى که الآن در ایران هستند، این گروهها و گروهکهایى که در ایران هستند، حالا اگر فرصت مى‏خواهند به دست بیاورند و شایعه‏سازى کنند و هى تلفن کنند به این طرف و آن طرف که چه شده است، چه شده، کودتا شده- نمى‏دانم- این حرفها در کار نیست. این یک دزدى آمده است یک سنگى انداخته و فرار کرده، رفته است سر جایش. دیگر قدرت اینکه تکرار بکند ان شاء اللَّه ندارد. من به ملت ایران سفارش مى‏کنم که چند جهت را ملاحظه کنند: یک جهت اینکه خونسردى خودشان را حفظ کنند

و یک حرفى [هم‏] که با ارتش عراق دارم این است که ارتش عراق با کى جنگ مى‏خواهد بکند؟ طرفدار کى هست و مخالف کى؟ طرفدار صدام است که اشتراکى است و کافر است؟! بر ضد کى؟ بر ضد اسلام؟! ارتش عراق باید بداند که این آدم که حالا آمده است اسم على بن ابى طالب- سلام اللَّه علیه- را مى‏آورد و اسم حسین بن على- سلام اللَّه علیه- را مى‏آورد، این دشمن اینهاست؛ این شخص با اینها دشمن است، با اسلام اصلًا دشمن است این. ارتش عراق باید بداند که این جنگ، جنگ با اسلام است به هوادارى کفر و یک همچو جنگى بر خلاف رضاى خداست و خداى تبارک و تعالى نخواهد بخشید بر آن کسانى که قیام کنند بر ضد اسلام به واسطه همراهى با کفر، که هم خود صدام حسین- به حسب حکم شرعى- کافر است و هم این طرفدار کفّار است،طرفدار کارتر است و به واسطه طرفدارى از کارتر و گرفتن قوا از او، دارد به ایران حمله مى‏کند و کارتر این نوکرهاى خودش را مثل صدام حسین و مثل سادات و امثال اینها را وادار کرده است که به ایران حمله بکنند یا به ایران صدمه بزنند. ملت عراق و ملت مصر باید بدانند این معنا را که اگر- خداى نخواسته- با ایران طرف بشوند و ارتش عراق با ایران طرف بشود، طرف شدن با اسلام است و ضرر زدن به اسلام و ضرر زدن به پیغمبر اسلام است به طرفدارى از کفر، به طرفدارى از صدام، به طرفدارى از کارتر.

ملت عراق باید بدانند که این جرثومه فساد همان طورى دارد با شما عمل مى‏کند که محمد رضا با ایران عمل مى‏کرد. ما محمد رضا را بیرون کردیم و شما هم باید این شخص را بیرون بکنید از عراق. تا قیام نکنید و تا مقابله نکنید با این جرثومه فساد، این مى‏خواهد اسلام را از بین ببرد و مى‏خواهد عربیّت را به خیال خودش- آن هم نه اینکه واقعاً عقیده دارد به او- مى‏خواهد او را جانشین کند و همچو خیالى هم ندارد»

بدینترتیب دلایل  و استنادات پیش گفته مسئولیت آیت الله خمینی در  آغاز و شکل گیری جنگ ۸ ساله خانمان سوز ایران و عراق را روشن می سازد. البته سهل انگاری و عدم اقدام موثر  فقط مشمول وی نمی شود  و دیگر بخش های حکومت و نهاد هایی چون دولت موقت، شورای انقلاب ، ریاست جمهوری ، سپاه و ارتش  نیز به فراخور در این خصوص قصور و کوتاهی هایی دارند که پرداختن به آنها خارج از حوصله این مطلب است. همچنین مراجعی چون آیت الله سید محمد شیرازی نیز در آن دوران با حمایت از مواضع تحریک آمیز آیت الله خمینی و دعوت از ارتش و قبایل عراق برای قیام بر علیه صدام نیز در مساعد کردن فضا برای تهاجم نظامی عراق به خاک ایران تاثیر داشتند. (۵)

منابع :

۱-     روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ ۲۱/۰۱/۱۳۵۹ ، ص ۱۲ ، شماره ۲۴۹

۲-     روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ ۲۸/۰۱/۱۳۵۹، ص ۱، شماره ۲۵۵

۳-     روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ ۰۳/۰۲/۱۳۵۹٫ ص ۲، شماره ۲۶۰

۴-     روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ ۱۴/۰۳/۱۳۵۹  ، ص ۴، شماره ۲۹۳

۵-     روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ ۲۴/۰۱/۱۳۵۹، ص ۴ ، شماره ۲۵۱

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

2 پاسخ به چرا آیت‌الله خمینی در شکل‌گیری جنگ ایران و عراق مقصر است؟

دیدگاه‌ها بسته هستند.