فرجام دادگاه‌های نظامی بعد از پایان جنگ چه بود؟

خش دوم و نهائی- بررسی میانجیگری‌های رفسنجانی

حجت‌الاسلام محمدجعفر منتظری، رئیس دیوان عدالت اداری، توضیح می‌دهد که رسیدگی به پرونده‌های جاسوسی بخش دیگری از فعالیت دادگاه‌های نظامی در زمان جنگ بوده است. بر طبق ادعای وی افرادی به جرم جاسوسی به اشد مجازات که به احتمال زیاد اعدام است، محکوم گشته و احکام آنها اجرا شده است. در خصوص اسامی این افراد و جرائم آنها اطلاعاتی وجود ندارد.

n00000093-r-s-011

از فحوای سخنان منتظری می‌توان نتیجه گرفت دادگاه‌های نظامی در زمان جنگ بیشتر به تخلفات نظامیان در رده‌های میانی و پایین، متهمان به جاسوسی، متمردان از دستورهای مافوق و اشتباهات غیر عمدی ناشی از عدم آشنایی با سلاح و فقدان آموزش مناسب پرداخته است. به احتمال زیاد در آن دوران بحث رسیدگی قضائی به تخلفات فرماندهان و مسوولان ارشد جنگ با عراق مطرح نبوده و یا اجرائی نشده است.

بنابراین با توجه به این مساله اهمیت دستور آیت‌الله خمینی به رازینی در سال ۱۳۶۷ بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ روشن می‌شود. وی درست یک هفته بعد از پذیرش آتش‌بس، فرمان فوق را صادر کرده است. می‌توان این حکم را به عصبانیت وی از تفاوت‌های مدیریت جنگ با تصورات او ارتباط داد. آیت‌الله خمینی حداقل تا دو هفته قبل از موافقت با قطعنامه ۵۹۸ به صورت جدی مدافع تداوم جنگ تا سقوط حکومت صدام حسین در عراق بود. خود وی در نامه پیرامون پایان جنگ تلخی این رویداد را به پذیرش جام زهر تشبیه می‌کند. در واقع پذیرش صلح برای وی حالت اجبار داشت. اگر چه خود او تصمیم نهایی را در پایان دادن به جنگ ۸ ساله با عراق را گرفت و مسوولیت آن را پذیرفت ولی این تصمیم خوشایند او نبود و واقعیت‌های حاکم بر صحنه جنگ و به هم خوردن موازنه قوا به ضرر ایران وی را وادار ساخت علی رغم میل قلبی صلح را قبول کند.

در پیام وی به مسوولان ارشد نظام که سال‌ها بعد فاش شد، فرازی وجود دارد که به بخش‌هایی از نامه محسن رضائی استناد می‌کند که شرایط و امکاناتی را برای کسب پیروزی بزرگ تعیین کرده است. آیت‌الله خمینی با ذکر بخشی از نامه در انتهای نامه به محسن رضائی طعنه تلخی می‌زند. آیت‌الله خمینی می‌گوید:

«فرمانده مزبور نوشته است تا ۵ سال دیگر، ما هیچ پیروزی نداریم. ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول ۵ سال به دست می‌آوریم، قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر… – که از ضرورت‌های جنگ در آن موقع است – داشته باشیم، می‌توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی می‌گوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به ۷ برابر و ارتش به ۲ برابر و نیم افزایش پیدا کند. او آورده است البته آمریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم و الا موفق نخواهیم بود. این فرمانده مهم‌ترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه به‌موقع بودجه و امکانات دانسته و آورده است که بعید به نظر می‌رسد دولت و ستاد فرماندهی کل قوا بتوانند به تعهد عمل کنند. البته با ذکر این مطالب می‌گوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست»

در آن مقطع در فضای داخل حکومت و عرصه سیاسی زمزمه‌هایی دال بر ناخشنودی آیت‌الله خمینی از فرماندهان ارشد سپاه به گوش می‌رسید. آیت‌الله خمینی نامه فرمانده وقت سپاه را تکان دهنده توصیف می‌کند که بار معنایی منفی دارد. در آن ایام شایعه بازداشت محسن رضائی نیز مطرح شده بود که علی اکبر رفسنجانی در خاطرات ۲۹ تیر ۱۳۶۷ خود می‌گوید: «آقای محسن رضایی آمد. ناراحت است. کمی گریه کرد. دلداری‌اش دادم. آماده استعفا است؛ گفتم در سمت خود بماند. قرار شد فردا مصاحبه تلویزیونی داشته باشد که شایعه بازداشت رد شود.»

بعد از پذیرش قطعنامه ارتش عراق مجددا به داخل خاک ایران حمله می‌کند. در این مقطع شایع است که آیت‌الله خمینی از طریق پسرش احمد پیام تندی به سپاه می‌دهد که حالت اولتیماتوم دارد: «اینجا جایی است که باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست، یا سپاه، دشمن را به عقب می‌راند یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مرده‌ای می‌شود.» این پیام آیت‌الله خمینی در صحیفه نور وجود ندارد. حسین باستانی در نوشته خود شان تحت عنوان «چرا آیت‌الله خمینی خواستار اعدام فرماندهان مقصر ‘شکست’ در جنگ شد؟» این پیام را ذکر کرده و منبع آن را کتاب «علل و عوامل پذیرش قطعنامه ۵۹۸» نوشته کامران غضنفری معرفی کرده است. اما در نسخه جدید کتاب نقل قول یاد شده وجود ندارد. به احتمال زیاد در نسخه‌های بعدی حذف شده است.

اما صرف نظر از این پیام تند، آیت‌الله خمینی بعد از اطلاع از نامه محسن رضائی از دست مسوولان سپاه ناراحت بوده است. به احتمال زیاد دلیل این عصبانیت ارزیابی غلط آنها از اوضاع جنگ و تصویرسازی از محتمل بودن پیروزی نهائی و سقوط صدام در چارچوب امکانات موجود بوده است.

از این رو آیت‌الله خمینی قصد داشته برخی از آنها را مجازات نماید. در خصوص محاکمه فرماندهان متخلف جنگ فقط آیت‌الله خمینی پیگیر نبود. بلکه طبق ادعای رفسنجانی، خامنه‌ای و برخی از نمایندگان مجلس نیز پیگیر بودند. سازمان قضائی مسلح نیز پرونده‌هایی در دست بررسی داشت.

اما چرا این پرونده‌ها به جایی نرسید؟

اطلاعات اندکی که وجود دارد گواهی می‌دهند که میانجی‌گری هاشمی رفسنجانی در نجات چندین نفر از مسوولان سپاه موثر بوده و در واقع دخالت وی اجازه نداده تا فرایند قضائی مسیر طبیعی خود را طی کند. او حداقل در دو مورد رحیم صفوی و سردار احمد وحیدی دخالت کرده است. سازمان قضائی نیروهای مسلح وحیدی را به دلیل ضعف در عملیات مرصاد و فرار از کرمانشاه بازداشت کرده بود که در پی میانجی‌گری رفسنجانی از وی می‌خواهد به صورت مکتوب نامه بنویسد.

خود رفسنجانی مدعی است بر اساس اختیاراتی که از آیت‌الله خمینی داشته دادگاه‌های ویژه‌ای با حضور کارشناسان قوه قضائیه تشکیل داده و تخلفات را بررسی کرده است. خود وی تایید می‌کند که برخی از قضات فوق خواهان مجازات شدید برخی از مسوولان جنگ ( به احتمال زیاد فرماندهان ارشد سپاه) بودند ولی وی به خاطر زحمات آنها و خیرخواهی‌شان اجازه صدور حکم را نمی‌دهد. بررسی سوابق فرماندهان سپاه بعد از جنگ نشان می‌دهد به استثنای افرادی که وابسته به جناح چپ و آیت‌الله منتظری بودند و وفاداری‌شان را حفظ کردند، مابقی ارتقاء مقام یافتند. بنابراین بعید به نظر می‌رسد کسی محکوم و متحمل کیفر شده باشد.

دخالت رفسنجانی نیز فاقد وجاهت قانونی بوده است. بر اساس دستور آیت‌الله خمینی سازمان قضائی نیروهای مسلح مسوول رسیدگی به تخلفات جنگی بوده است. در خصوص ادعای کسب اختیارات رفسنجانی سندی در صحیفه نور وجود ندارد. رفسنجانی نه تنها سمتی در سازمان قضائی نیرو‌های مسلح نداشت بلکه به دلیل ریاست قوه مقننه دخالت وی در امور قضائی نقض استقلال سه قوه محسوب می‌شود.

انگیزه رفسنجانی می‌تواند موارد مختلفی را شامل شود. نخست ارتباطی بوده که وی با فرماندهان سپاه داشته و از نزدیک مطلع بوده که آنها قصد و عمدی در ارتکاب اشتباه نداشتند و تنها ارزیابی غلطی داشتند. اما روابط رفسنجانی و فرماندهان سپاه در اواخر جنگ خوب نبود. از زاویه دیگر می‌توان تحلیل کرد رفسنجانی این میانجی‌گری را فرصتی برای مدیون کردن این نیروها و استفاده از آنها در برنامه‌های آینده سیاسی خود به حساب آورده است. اما مجازات و اعدام احتمالی چهره‌هایی چون رحیم صفوی، وحیدی و … می‌توانست پیامدهای منفی در داخل سپاه ایجاد کند که مقام‌های عالی رتبه نظام در آن مقطع مصلحت را در فرو گذاشتن مجازات متخلفان جنگ دیدند.

اما باز این سوال مطرح است که چگونه آیت‌الله‌ خمینی را قانع ساختند و چگونه وی رضایت داد تا دستورش عملی نشود. با رصد کردن مواضع آیت‌الله خمینی و به‌خصوص فرمان وی به سازمان قضائی نیروهای مسلح تعداد زیادی از فرماندهان ارشد سپاه می‌توانستند قربانی شوند. چون فقط سطوح میانی و بالای سپاه می‌توانستند تصمیم‌هایی بگیرند که منجر به قربانی شدن افراد زیادی بشود که در حکم به آن اشاره شده است.

بررسی خاطرات جنگ روشن می‌سازد که فرمانده ارشد سپاه به حفظ جان رزمندگان توجهی نداشته، نسبت به افزایش تعداد شهداء بی‌اعتنا بوده‌اند. در واقع شمار «شهیدان» برای آنها به عنوان یک تنگنا و محدودیت در تصمیم گیری‌ها و برنامه ریزی‌ها مطرح نبوده تا به نوعی عمل کنند که تعداد تلفات انسانی حداقل شود. موارد متعددی وجود دارد که سهل‌انگاری‌ها و ارزیابی‌های غلط به فجایعی منتهی شده است.

موارد ناگفته و پنهان در خصوص چرایی عدم اجرای حکم آیت‌الله خمینی در بررسی تخلفات جنگ هشت ساله با عراق زیاد است که فاش شدن آنها به فهم چگونگی این اتفاق و پیامد‌های آن کمک می‌کند.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.