انقلاب بهمن ۵۷ و تقابل اسلام سنتی و اسلام بنیاد گرا

فرارسیدن سی و ششمین سالگرد انقلاب اسلامی فرصت مناسبی است تا دگردیسی که در رویکرد به اسلام در عرصه عمومی ایران رخ داد و گرایش بنیاد گرا در سایه تسلط انحصاری بر منابع قدرت سیاسی بر رویکرد‌های سنتی و نو گرا بالادستی یافت، مورد بررسی قرار بگیرد.

البته این بالادستی فقط محصول اراده و خواست و رشد نیرو‌های بنیاد گرا نبود بلکه بخشی از نیرو‌های مدرن و روشنکفران نیز با دل بستن به خصلت مبارزاتی روحانیت بنیاد گرا و حمایت از مرجعیت آیت الله خمینی به این روند کمک کردند.

download

در واقع بر کشیدن بنیادگرایی اسلامی در ایران که بعد از سال ۱۳۶۰ پرونده سویه ضد استبدادی انقلاب را بست و به تدریج استبداد مخوف تر دینی را جایگزین دیکتاتوری شبه مدرن پهلوی‌ها کرد ، پدیده پیچیده‌ای است که در شکل گیری آن نیرو‌های متضادی مشارکت داشته اند؛ اگرچه نیرو‌های مدرن و غیر خودی در مقطع بعدی خود قربانی شدند.

ژرف کاوی این پدیده آشکار می سازد چرایی بروز پدیده مزبور رجحان رویکرد انقلابی آیت الله خمینی بر رویکرد سنتی و محافظه کار مراجعی بود که میراث دار سنت غالب بر حوزه‌های علمیه بودند. پاره‌ای از روشنفکران و نیرو‌های سیاسی نوگرای مذهبی ، ملی و چپ در آن مقطع مراجعی چون آیت الله بروجردی ، شریعتمداری ، گلپایگانی و … را مرتجع و در خدمت جریان حاکم می دانستند و بر عکس به دلیل اعتراضات آیت الله خمینی و آیت الله سید هادی میلانی آنها را نیروی مترقی بشمار می آوردند!

دکتر علی شریعتی برای نخستین بار ضرورت توجه و سرمایه گذاری بر روی آیت الله خمینی را به نیرو‌های نوگرای مذهبی توصیه کرد. بنا به پیشنهاد او افرادی چون دکتر ابراهیم یزدی ، دکتر ابولحسن بنی صدر ، دکتر حسن حبیبی ، صادق قطب زاده به آیت الله خمینی نزدیک شده و فعالیت‌های سیاسی خود را به وی پیوند زدند.

در برخوردی مشابه فعالان نهضت آزادی در داخل کشور نیز به این نتیجه رسیدند که مشوق آن دسته از روحانیت بشوند که جهت گیری اصلی آنها در مخالفت فعال با حکومت شاه است.

نسل‌های نخستین سازمان مجاهدین خلق نیز چنین نظری داشتند. البته فقط مذهبی‌های نواندیش و خواهان تلفیق سنت و مدرنیته چنین نمی اندیشیدند . بخشی از نیرو‌های ملی و چپ نیز دیدگاه مشابهی داشتند. مصطفی شعاعیان خواهان بازسازی جهاد بود و جزوه‌ای به نام جهاد امروز یا تزی برای تحرک نوشت و یک نسخه از آن را برای آیت الله خمینی فرستاد . پاره‌ای از رهبران حزب توده به تجلیل از مبارزات آیت الله خمینی پرداختند.حزب زحمتکشان در برجسته سازی مرجعیت آیت الله خمینی فعال بود. افرادی چون علی اصغر حاج سید جوادی ، کریم سنجابی ، داریوش فروهر و حتی شاهپور بختیار نیز در مقطعی دلبسته مبارزات آیت الله خمینی شده بودند.

این چنین بود که اسطوره خمینی در گذر سال‌ها ساخته شد. اگر چه عنصر کانونی توانایی وی در بسیج توده ها بود. بیژن جزنی این ویژگی را به درستی پیشبینی کرده و در اوایل دهه پنجاه این چنین گفته بود :

« با این پیشینه، خمینی از محبوبیت بی‌سابقه‌ای در میان توده‌ها به ویژه صاحب کاران خرده بورژوا برخوردار است و با امکاناتی که برای فعالیت نسبتاً آزاد سیاسی در اختیار دارد، از شانس بی‌سابقه‌ای برای موفقیت برخوردار است.»(۱)

کنه و علت اصلی توجه آنها توان آیت الله خمینی در بسیج عمومی ، سرمایه اجتماعی وی در جایگاه یک مرجع و عالم روحانی و مخالفت سیاسی اش با شاه بود. آنها در برخوردی تک بعدی و غفلت از رویکرد همه جانبه زمینه ساز رشد اقتدار گرایی دینی و واپس گرایی اجتماعی شدند.

آنها توجه نداشتند که علت و انگیزه مخالفت آیت الله خمینی آزادی ، عدالت و تشکیل جامعه‌ای برخوردار از مواهب دنیای جدید نیست بلکه در پی بازسازی الگوی خلافت در قرائت شیعی است.

بخشی از نیرو‌های مدرن و تحولخواه جامعه ایران در اقدامی پارادوکسیکال حامی نیروهایی شدند که خواهان بازسازی مناسبات کهن و سپری شده بر زمانه کنونی و نفی آزادی‌های فرهنگی و اجتماعی و باز سازی سنت در الگویی تمامیت خواهانه بودند. بی‌ توجهی این نیرو‌ها به مواضع و دیدگاه های جریان بنیاد گرایی دینی و محاسبه غلط از توانایی خود و موازنه قوا در جامعه ایران نه تنها حیرت انگیز و سخت باورانه به نظر می رسد بلکه نتایج فاجعه باری را برای کشور و ملت ایران نیز رقم زد.

در این روند اجتماعی که البته استبداد حکومت پهلوی ، مدرنیزاسیون از بالا ، توسعه نامتوازن فرهنگی ، سیاست‌های مستبدانه و تنگ نظرانه محمد رضا شاه پهلوی و الگوی توسعه آمرانه رضا شاهی بستر مساعد برای رشد آن را فراهم ساخت ، تضاد و تقابل با حکومت شاه تنها معیار ارزیابی وتصمیم گیری کثیری از نیرو‌های سیاسی در ایران شده بود.

این برخورد تک عاملی که رهزن حقیقت شد، در حوزه اسلام و روحانیت بین مراجع سنتی و بنیاد گرا دومی را ترجیح داد. البته مطلوب آنها روحانیت نواندیش سیاسی بود اما وقتی آنها قدرت بسیج کنندگی و توان سیاسی آیت الله خمینی را نداشتند لاجرم وی را از منظر انقلابی گری بر مراجعی چون آیت الله بروجردی ، شریعتمداری ، مرعشی نجفی و خوئی و … ترجیح داده و آنها را به دلیل محافظه کاری و واپس گرایی مورد تخطئه قرار دادند.

البته این برخورد خالی از تعارض و استاندارد‌های دوگانه نبود، چون آیت الله سید حسن قمی سابقه مبارزاتی پر رنگ تری از آیت الله خمینی داشت اما به مانند وی نیروهایی نداشت که برای بسط مرجعیت و زعامت سیاسی‌اش فعالیت کنند. همچنین مراجع دیگر نیز هیچ یک موافق حکومت پهلوی نبودند و به درجاتی مخالفت می کردند. حوزه نزاع اصلی ضرورت و یا امتناع تشکیل حکومت دینی و به تعبیر دقیق تر حکمرانی انحصاری روحانیت بود.

بخش مهمی از نیرو‌های تحول خواه و روشنفکران ایرانی در پیش از انقلاب به این شکاف توجه لازم را نداشته و در دو گانه فوق به دلیل ظرفیت گرایش خواهان حکومت اسلامی در تقویت گرایش انقلابی جانب آن را گرفتند. در حالی که اگر برخورد مسئولانه ، همه جانبه و آینده نگر داشتند باید جانب بخشی از جامعه روحانی و فقها را می گرفتند که بنا به دلایل شرعی تشکیل حکومت دینی بر مبنای قرائت شیعی از اسلام فقاهتی را به صلاح نمی دانستند و تفکیک حکومت توسط حکما به ولایت عرفی و دینی را تجویز می کردند و در برابر سیاست نوسازی پهلوی به خواست‌های حد اقلی برای نقش آفرینی روحانیت در حکومت روی آورده بودند.

اگر چه در ابتدای امر دیدگاه‌های آیت الله خمینی به لحاظ فرهنگی و تعامل با نیرو‌های مدرن و روشنفکر و اعتراض به مشکلات و نابسامانی‌ها به طور نسبی بهتر به نظر می رسید اما در نهایت عملکرد به مراتب بدتری را به همراه داشت.

مراجعی چون آیت الله گلپایگانی و بروجردی اگر چه در حوزه فرهنگ سخت گیر و بسته تر از آیت الله خمینی بودند اما تفاوت محدود آنها به اندازه‌ای نبود که نتایج معنا داری داشته باشد. تبعات منفی نظرات آیت الله خمینی بعد از تشکیل جمهوری اسلامی، در عرصه فرهنگ به مراتب مشکل آفرین تر شد. آیت الله بروجردی و هم مسلکان وی هیچگاه خواهان حجاب اجباری نشدند و همچنین در حوزه نشر و بیان دخالت موثری نداشتند اما آیت الله خمینی به مراتب محدودیت‌ها و سانسورشدید تری در قیاس با سلطنت پهلوی را در عمل پیاده نمود.

در حوزه ی سیاسی، تجربه جمهوری اسلامی به لحاظ عینی ثابت کرد که مخاطرات و تبعات منفی حکومت دینی بسیار بیشتر از فعال نشدن پتانسیل حوزه‌های علمیه در تغییرات سیاسی و حضور آنها در مبازرات سیاسی است.

مراجع سنتی دلایل روشنی برای مخالفت با تشکیل حکومت اسلامی داشتند. خلاف گفتمان رسمی جمهوری اسلامی و ادعا‌های آیت الله خمینی، تشکیل حکومت اسلامی و حکمرانی روحانیت مورد خواست همه طیف‌های روحانیت و مذهبی‌ها نبود.

البته همه گرایش‌های روحانیت وقت، منتقد اعمال و سیاست‌های محمد رضا شاه پهلوی بودند، اما اکثریت چهره‌های شاخص در پی براندازی نظام سیاسی و تشکیل حکومت دینی نبودند. این خواست تحول یافته بنیاد گرایان دینی بود که در پی اقبال بخشی از نیرو‌های معترض و معترضان جامعه، توانستند موقعیت خود را در فضای مذهبی و حوزه‌های علمیه هژمونیک کنند.

حتی نواب صفوی که پدر معنوی و از موسسان بنیاد گرایی دینی در ایران است، خواهان سقوط حکومت پهلوی و سلطنت نبود، بلکه می خواست شاه مجری احکام شرع در شکل تاریخی باشد.

در اینجا اشاره به نظر آیت الله بروجردی در مخالفت با تشکیل حکومت دینی روشنگر است. وی به درستی درخواست ملاقات نواب صفوی را نپذیرفت و در نهایت نیز ضمن مخالفت با تندروی های وی سرانجام او را از حوزه علمیه قم اخراج کرد.

مقایسه برخورد آیت الله بروجردی و افراد سلیم النفسی چون آیت الله طالقانی، مهندس عزت الله سحابی و مهندس مهدی بازرگان، اکنون بعد از گذشت شش دهه عبرت آموز است. آیت الله بروجردی با فراست و دورنگری تحسین برانگیزی، خطر دیدگاه‌های مخرب نواب صفوی را دریافت؛ در حالی که افراد فوق الذکر به اشتباه رفتند و از حرکت نواب صفوی حمایت کردند.
نقل است پدر آیت الله فاصل لنکرانی که روحانی شناخته شده‌ای در حوزه علمیه قم بود به آیت الله بروجردی اعتراض می کند چرا این افراد را که خواهان حکومت اسلامی هستند نپذیرفتید ؟ ایشان در جواب می گویند : « این آقایان می خواهند شاه را بردارند ولی امثال شما را به جای او بگذارند.» در این حین شخص دیگری که به احتمال زیاد آیت الله کبیر بوده است می گوید مگر چه اشکالی دارد ؟ آیت الله بروجردی در جواب می گوید « اشکال بزرگ در اینجا است که شاه با اسلحه ، توپ و تفنگ به جان مردم می افتد، با این اسلحه می شود مقابله کرد ولی اگر شما به جای او نشستید، اسلحه شما ایمان و عقاید مردم است که به جان مردم می اندازید. با این اسلحه نمی توان به راحتی مقابله کرد و لذا دین و ایمان مردم به بازی گرفته می شود». (۱)

دلیل آیت الله بروجردی از جنس استدلال هایی است که آخوند خراسانی در رد پیشنهاد میرزا حسین نائینی مبنی بر در دست گرفتن حکومت و اعمال ولایت مطرح می سازد. دلایل مهم آخوند خراسانی در مکتوب تاریخی‌اش بشرح زیر است :

تحریک و تشویق سنی‌های افراطی و ضد شیعی به تشکیل حکومت و اذیت و آزار شیعیان( تعارض با الزامات اقلیت بودن در جهان اسلام)
قرار گرفتن روحانیت در جایگاه دفاع مطلق از حکومت و ندیدن ضعف‌ها و کاستی‌ها و تقلیل یافتن روشنگری به توجیه گری
آلوده شدن روحانیت به فساد حکومتی و از دست دادن سنگر مبارزه با فساد
عدم آشنایی با فنون و شیوه‌های اداره حکومت
دولتی شدن دین ووابستگی نهاد‌ها و رهبران مذهبی به قدرت سیاسی
تشدید اختلافات و رقابت‌های غیر سازنده بین علمای دینی
رواج بدبینی نسبت به امام زمان به دلیل مشکلات حکومت مدعی نیابت
عدم تناسب وکفایت علوم درسی حوزه‌ها برای حکمرانی شایسته در زمان جدید
تضعیف حوزه‌ها و دولت محور شدن فعالیت‌های اسلامی
سوء استفاده وابستگان و نزدیکن روحانیون حاکم
از بین رفتن اعتماد مردم به روحانیت
ابتلا روحانیت به آفات قدرت از جمله دروغ و متفاوت بودن اخلاق قدرت از اخلاق متعارف و عادی
فدا کردن حقیقت در پای مصلحت به خاطر علاقه به ثروت و قدرت
ضرورت سقوط و زوال حکومت‌های مطلقه و غیر مقید به قانون
ایجاد توقع بیجا در مردم که دین حلال همه مشکلات سیاسی ،فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی است
ناممکن بودن درست شدن کشور به صرف حاکم شدن نظرات یک فقیه مدعی جانشینی امام زمان
وجود افراط و تفریط و نبود اعتدال در رفتار بسیاری از علماء دینی
بسته شدن مسیر اجتهاد آزاد
محدود شدن دسترسی مردم به روحانیت و کانالیزه شدن آنها در کریدور‌های قدرت
سرکوب و حدف برخی از فعالان سیاسی و افراد نخبه به خاطر حاکم شدن روحانیت بر دولت
تعارض بین کسب مشاغل دنیوی با افتضاءات زهد و تقوی

اما جمعی از نیرو‌های تحول خواه ، نوگرایان دینی، روشنفکران و بخصوص نسل جوان در دهه‌های چهل و پنجاه، با ترجیح منش آیت الله خمینی بر آیت الله بروجردی و سنت حاکم بر حوزه‌های علمیه ناخواسته زمینه ساز رشد بنیاد گرایی و شکل گیری و تثبیت استبداد دینی برای بیش از سه دهه در کشور شدند. سالگرد انقلاب بستر مناسبی برای توجه به این غفلت تاریخی و انتخاب غلط در دو گانه بنیاد گرایی- سنت گرایی از زوایای گوناگون و چاره اندیشی برای عدم تکرار آن در بزنگاه‌های سیاسی آینده است.

منبع
————————-
۱- بیژن جزنی، طرح جامعه شناسی و مبانی استراتژیک جنبش انقلابی خلق ایران، انتشارات مازیار
۲- خاطرات سیاسی و اجتماعی دکتر صادق طباطبایی ، موسسه تنظیم و نشر آثار آیت الله خمینی ، جلد اول ، ص ۲۷

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.