خمینی، فرودگاه مهرآباد و آغازی بر پایان انقلاب

اتفاقاتی که در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ بعد از نشستن هواپیمای ایر فرانس در فرودگاه مهرآباد تهران رخ داد به خوبی نشان می‌دهد چگونه فرایند انحراف، روحانیت سالاری و پایان دادن به سویه ضد استبدادی و آزادی خواهانه انقلاب از همان جا شروع شد.

پیش از سفر دوران ساز آیت‌الله خمینی، ستاد استقبال از وی در تهران با مشارکت روحانیون نزدیک به وی اعضاء نهضت آزادی، جمعیت موتلفه، برخی از بازاریان تهران، گروه‌هایی که بعدا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند، جبهه ملی و آیت‌الله طالقانی تشکیل شده بود. آنها طی جلساتی تصمیماتی را برای شکل مراسم ورود آیت‌الله خمینی و نحوه اقامت وی در تهران گرفتند. افراد خاصی مسوول فعالیت‌های تعریف شده گشتند.

12(2)

البته در همان ابتدا کمیته فوق پیشنهاد حفاظت از آیت‌الله خمینی توسط سازمان مجاهدین خلق را رد کرد و نیرو‌های نزدیک به محمد بروجردی و لطف الله میثمی این کار را بر عهده گرفتند.

در عین حال این ترس و نگرانی هم وجود داشت که به هواپیما اجازه فرود در فرودگاه مهرآباد داده نشده و یا آیت‌الله خمینی بعد از ورود به ایران دستگیر شود. شایعاتی مبنی بر امکان انفجار هواپیما در آسمان نیز مطرح بود که جدی گرفته نمی‌شد.

بعد از مذاکرات با شاهپور بختیار اطمینان حاصل شد که آیت‌الله خمینی بعد از تبعید ۱۵ ساله به وطن بر می‌گردد. اگر چه وی در جریان پرواز در پاسخ به خبرنگار گفت که هیچ حسی از این بازگشت دل‌نشین ندارد و همه را غرق حیرت ساخت که چگونه فردی می‌تواند اینگونه عاری از احساس باشد. اما عملکرد وی در سالیان حکومت ۱۱ ساله‌اش نشان داد در وی احاساسات متعارف انسانی مغلوب دیدگاه اعتقادی و به خصوص تصور کاذب این همانی با اراده شارع و حکم پیامبر اسلام شده بود و گرایش عرفانی وی نیز به جای آنکه شفقت بر خلق را به ارمغان بیاورد قاطعیت و برخورد قهری را به بار آورد که با فرض دریافت کامل حقیقت سرمدی، اتصال به غیب و رسالت خود خوانده حاکمیت بخشیدن به اراده قادر متعال، هیچ قید و محدودیتی برای بسط و جلو بردن نظراتش قائل نبود. اینگونه بود که نظام سیاسی متبوع وی در چارچوب نظریه ولایت فقیه دولت لویاتانی (هیولا اژدهایی) را در قرائت شیعه مستقر ساخت.

اما قبل از اینکه نظریه ولایت فقیه در قالب اصل محوری قانون اساسی در مجلس خبرگان تصویب شود، آیت‌الله عملا خود را در جایگاه این منصب قرار داد. رفتار وی در نخستین لحظات ورودش نشان داد که او اهل تقسیم قدرت و مشارکت جمعی نیست و در تحلیل آخر نظرات فردی‌اش را جلو می‌برد.

او بعد از پیاده شدن از هواپیما و شتاب‌زدگی نامتعارف برای بیان برنامه‌اش در ساقط کردن نظام پهلوی و تحقق بخشیدن به آرزوی دیرینه‌اش در استقرار حکومت اسلامی نه تنها تمایل به نظم خودکامه را نشان داد بلکه در همان‌جا روشن ساخت که بعد از این حلقه نزدیکانش آنهایی نیستند که اداره امور محفل نوفل لوشاتو را در دست داشتند. البته این اتفاق به یکباره رخ نداد بلکه فرایندی چند ماهه را طی نمود.

محسن سازگارا مدعی است دکتر ابراهیم بزدی که نفر اول مشاوران آیت‌الله خمینی بود و نقش وی در مدیریت دفتر آیت‌الله در نوفل لوشاتو بیش از همه بود شب قبل از پرواز انقلاب در گفتگویی دو نفره به وی گفته است که می‌داند مسوولیت آنها فردا به پایان می‌رسد و روحانیت آیت‌الله را تحویل می‌گیرند. اظهار نظر مشابهی نیز از سوی برخی از چهره‌های انقلابی بیان شده که در فرودگاه مهرآباد، روشنفکران و نیرو‌های نو گرا از قطار انقلاب پیاده شدند.

اما فاصله چشمگیر دیدگاه‌ها و هویت بنیادگرای آیت‌الله خمینی با نوگرایان دینی و نیرو‌های مدرن اجازه همکاری استراتژیک و بلند مدت به آنها نمی‌داد. رویکرد آیت‌الله خمینی به آنها و چه بسا طرف مقابل مقطعی و ابزاری بود و طبیعتا در چارچوب تبعیت از وی معنا داشت و این امر نیز به لحاظ تعارض ذاتی قابلیت تداوم نداشت. بنابراین تاثیر خطای نوگرایان مذهبی و نیرو‌های مدرن در این خصوص قابل نادیده گرفتن نیست. این مساله با بصیرت و شناخت حداقلی قابل فهم بود. البته ارزیابی اشتباه از توانایی خود و ضعف دیگران نقشی مهم در این خطا داشت.

اما مروری بر آنچه در روز دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا گذشت به خوبی چشم انداز تیره را برای نیروهای توسعه‌گرا و آزادی خواه را روشن می‌نماید و پرده از عطش سیری ناپذیر اطرافیان روحانی و سنت‌گرای ایدئولوژیک حامی آیت‌الله خمینی در انحصار قدرت سیاسی بر می‌دارد.

آیت‌الله خمینی مدت زمان زیادی را در داخل هواپیما ماند و نسبت به نحوه خروج از قبل برنامه‌ریزی شده مشکل داشت. سرانجام وی قبول کرد تنها وی و احمد خمینی و میهماندار هواپیما از پلکان پایین بیایند و دیگران با فاصله زمانی پیاده شوند تا در تصاویر دوربین‌ها فقط آیت‌الله و پسرش باشند.

آیت‌الله ابتدا قصد داشت در سالن فرودگاه نیز حاضر نشود اما با اصرار برادرش آیت‌الله پسندیده و آیت‌الله مرتضی مطهری قبول کرد لحظاتی در فرودگاه حاضر شده و به ابراز احساسات افراد حاضر پاسخ دهد. هجوم جمعیت برنامه‌ها را به ریخت. ستاد استقبال نیز پیشبینی لازم را نکرده بود و در نتیجه کنترل کار از دستش خارج شد. اما از همانجا حضور روحانیون در کنار آیت‌الله خمینی و به حاشیه رفتن نیرو‌های ملی و مذهبی‌ها وجه نمادین اتفاقی بود که بعد‌ها با استعفای دولت موقت به‌وقوع پیوست.

آیت‌الله خمینی هنگام نشستن در اتوموبیلی که محسن رفیقدوست راننده‌اش بود، عذر مهندس هاشم صباغیان را خواست که بر اساس مصوبه ستاد استقبال قرار بود در معیت آیت‌الله خمینی باشد. قرار بود آیت‌الله به دانشگاه تهران برود اما شلوغی جمعیت اجازه نداد. البته خود آیت‌الله نیز چندان تمایلی نشان نداد. طبق مصوبه ستاد استقبال که افرادی چون آیت‌الله مطهری و بهشتی نیز آن را پذیرفته بودند، قرار بود خلیل رضائی پدر«رضائی‌های شهید» در بهشت زهرا به آیت‌الله خمینی خیر مقدم بگوید. اما در میانه راه مرتضی مطهری خواهان لغو سخنرانی وی می‌شود و در پاسخ به مخالفت سید احمد خمینی تهدید می‌کند اگر این اتفاق بیافتد دیگر رابطه وی و آیت‌الله خمینی به هم می‌خورد. در نتیجه خلیل رضائی از مراسم حذف شده و فرزند یکی از شهدای وابسته به جمعیت موتلفه جایگزین می‌گردد که نامه‌ای مکتوب را قبل از سخنان آیت‌الله خمینی می‌خواند.

تریبون بهشت زهرا در دست روحانیون بود. مرتضی مطهری، صدوقی، مفتح مرتب مانور داده و از جمعیت می‌خواهند تا اجازه دهند آیت‌الله خمینی به محل تعیین شده برای سخنرانی بیاید. روحانیون دیگر عبدالمجید معادیخواه، دکتر غلامرضا دانش، محی الدین انواری، علی اکبر اکبر ناطق نوری و از مکلا‌ها نیز اسدالله بادامچیان، محمد طالقانی، محمود مرتضی‌فر و… بودند. تقریبا هیچ‌یک از چهره‌های ملی مذهبی و ملی در کنار تریبون آیت‌الله خمینی قرار نداشتند. اگر چه فشار مطهری که در برخوردی غیر اخلاقی مصوبه ستاد استقبال را به صورت خودسرانه ملغی کرد، در حذف خلیلی رضائی از چهره‌های انقلابی شاخص و زجر دیده موثر بود اما آیت‌الله خمینی نیز بدان راضی بود.

آیت‌الله خمینی در روز اول ورود عزم و اراده خود بر جلو بردن فرد محورانه و تکیه بر سنت‌گرایان ایدئولوژیک به عنوان حلقه خاص خود را به نمایش گذاشت. همچنین روحانیون حامی وی و بنیاد گرایان نیز با کسب اولین موفقیت انگیزه و قوت بیشتری در جلو بردن پروژه یک دست سازی نظام سیاسی جدید در دست نیرو‌های موسوم به خط امام پیدا کردند.

دومین اقدام مغایر با مصوبه ستاد استقبال تصمیم مشترک آیت‌الله مطهری و منتظری بود که در شب اول اقامت آیت‌الله خمینی در مدرسه رفاه در اواخر شب سراغ وی رفته و علی‌رغم اکراه محافظش با او صحبت کرده و با تهدید تلویحی خواستار انتقال او به مدرسه علوی شدند. دلیل آنها سخت‌گیری نیرو‌های نهضت آزادی در تردد‌ها بود. بدین‌ترتیب از روز چهاردهم بهمن ۵۷ آیت‌الله خمینی به مدرسه علوی رفت و عملا توسط نیروهایی که بعد‌ها به خط امام مشهور شدند و در قالب بنیادگرا و سنت‌گرای ایدئولوژیک قابل توصیف بوده، محصور گشت.

دیگر واقعیت هراس آفرین، برخورد عاری از احساس آیت‌الله خمینی از لحظه خروج از هواپیما تا پایان سخنرانی در بهشت زهرا بود. انرژی و توان جسمانی وی نیز حیرت انگیز بود که چگونه پیرمردی ۷۶ ساله ان ازدحام جمعیت و فشا طاقت فرسا را تحمل کرد و از پا نیافتاد.

اما وی هیچ حالتی دال بر بروز عاطفه و احساس انسانی از خود نشان نداد و وضعیتی غیر طبیعی داشت. مقایسه رفتار و واکنش‌های احمد خمینی با او در این زمینه کاملا روشن‌گر است. حتی وی در بهشت زهرا و هنگام مشاهده قبر کسانی که در مبارزات انقلاب جان باخته بودند، متاثر نشد و اشکی از چشم‌های او جاری نگشت. خنده و شادی ای نیز از او مشاهده نشد. این درجه از خشکی و عبوثی باید زنگ خطر را به صدا در می‌آورد که متاسفانه نشد و چه بسا دیگر هم دیر شده بود.

از این رو در همان دو روز اول مشخص شد حرکتی که قرار بود با رهبری بلا منازع آیت‌الله خمینی به تشکیل نظام سیاسی جدید منتهی شود از مسیر آرمان‌های انقلاب فاصله می‌گیرد و زمینه ساز باز سازی استبداد دیرین در قالب اقتدار گرایی دینی می‌شود.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.