مناسبات خامنه ای و مصباح، دعاگویی برای استمرار ولایت

مناسبات خامنه ای و محمد تقی مصباح یزدی از موضوعات مورد توجه اهالی سیاسی و رسانه ها است . تا کنون غالبا تصور می شده رابطه این دو بر اساس نیاز و  منافع مشترک در عرصه سیاسی است. مصباح یزدی در دوران رهبری آیت الله خمینی مورد اقبال نبود  ودر حاشیه قرار داشت. نزدیکان آیت الله خمینی به دلیل کناره گیری  از مبارزات سیاسی در دهه پنجاه نظر  نظر منفی نسبت به او داشته و وی را خارج از دایره انقلابی ها می دانستند. ازاینرو مصباح مسئولیتی در نظام اعم از نمایندگی مجلس و خبرگان و یا نمایندگی ولی فقیه در آن زمان بر عهده نداشت. اما در عین حال از ظرفیت وی برای بحث و مهار نظری دگر اندیشان استفاده می شد.

139764_780

به عنوان مثال در این خصوص می توان به حضور  در جلسات مناظره با اعضای حزب توده در تلویزیون اشاره کرد. همچنین فرصت های ویژه ای در حوزه علمیه قم در اختیار مصباح یزدی قرار گرفت. در دهه شصت وی توانست  بخش آموزش در مؤسّسه در راه حق، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه و بنیاد فرهنگى باقرالعلوم  را راه  بیاندازد.

 

اما در دوره رهبری خامنه ای اقبال مصباح یزدی بلند شد و توانست به  مقامات روحانی بالای نظام ارتقاء یابد. خامنه ای اداره موسسه پژوهشی امام خمینی را به او سپرد و همچنین فرصت اعزام مبلغ و روحانی به خارج از کشور و بخصوص آمریکا و کانادا را در اختیار او قرار داد. خامنه ای  نیاز به روحانیون معتبری داشت تا جایگاه ضعیف  روحانی ومنزلت  ابتدایی فقاهتی   وی را تا حدی جبران سازند. مصباح یزدی فارغ از موافقت یا مخالفت با نظرات وی در جمع  فقها و روحانیون درجه یک حوزه علمیه قم می گنجد. تا حدودی به دانش علوم انسانی نیز مسلط است. از این رو بخصوص در دوره ای که خامنه ای اعلام مرجعیت کرد، حمایت مصباح برای وی ارزشمند بود. همچنین افزایش  امکانات مصباح در حوزه  علمیه قم و رشد وی نیز کمک می کرد تا برای خامنه ای تبلیغ شده و نفوذ وی در مراکز مذهبی گسترش یابد.

 

اما استفاده خامنه ای از مصباح فقط در حوزه مسائل روحانیت و حوزه ها نبود، بلکه بعد از شکل گیری جنبش اصلاحی دوم خرداد، از او در حوزه سیاست  نیز بهره برداری شد. از  نیمه دوم دهه هفتاد مصباح در عرصه سیاسی فعال شده و به یکی از چهره های نظری فعال در دفاع از گفتمان کلاسیک جمهوری اسلامی و بنیاد گرایی اسلامی شیعه محور تبدیل شد. مصباح از این مقطع به بعد با مجوز هایی که دریافت کرد ، یکی از تریبون های اصلی مخالفت با تجدید نظر طلبی و نوگرایی در درون نیرو های نظام شد. او به صراحت به توجیه خشونت در برابر مخالفان حکومت دینی پرداخت.  تقابل با مدرنیته و دفاع از سنت دیگر حوزه ای بود که مصباح و شاگردانش در آن فعال شدند. سابقه مصباح یزدی در مخالفت با دکتر علی شریعتی و دیدگاه های نو گرایی دینی در  پیش از انقلاب ، باعث شد تا  خامنه ای مشوق  فعالیت مجدد وی در حمله به اصلاح طلبان و حلقه نزدیکان رفسنجانی شود. این نیرو ها به زعم رهبری و حامیانش با قرائت  ایدئولوژیک از اسلام فقاهتی زاویه پیدا کرده بودند. انتصاب عنوان مطهری زمانه نیز با این هدف صورت گرفت تا شبیه سازی تاریخی صورت گرفته و اصلاح طلبان و رفسنجانی و نیرو های روشنفکری دینی به التقاط، استحاله و اسلام منهای روحانیت متهم شوند.

 

همچنین مصباح یزدی محور معنوی نیرو های تند رو شد تا دسته بندی جدیدی را در درون نظام در فراسوی دو جناح چپ و راست درست کنند. مصباح یزدی با هیچکدام از بزرگان  جناح های اصلی نظام   میانه خوبی نداشت. اگرچه جزو بنیانگذاران جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود اما بعد از انقلاب در جلسات این مجموعه شرکت نکرد.  از اینرو تلاش وی برای راه اندازی جریان سوم در درون نیرو های ولایی با حساسیت توامان دو جناح همراه شد. البته اصول گرایان سنتی به اندازه اصلاح طلبان با وی مخالفت نداشتند اما تک روی های او را نمی پسندیدند. تجربه احمدی نژاد و تحولات سالیان اخیر باعث شد  تا آنها نزدیک شده و در انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم در یک صف قرار بگیرند.

 

بلندپروازی مصباح یزدی و تلاش برای میدان داری در عرصه عمومی و حکمرانی باعث شد تا وی به حمایت خامنه ای نیاز داشته باشد. این تصور تا کنون توضیح دهنده روابط راهبردی و گسست ناپذیر  آنها بوده است. اما انتشار سخنان خامنه ای در منزل مصباح یزدی که اخیرا صورت گرفت، زاویه جدیدی از روابط این دو را گشود که مستقیما ارتباطی با سیاست ندارد. خامنه ای در این دیدار ضمن تجلیل های اغراق آمیز از مصباح یزدی بگونه ای صحبت می کند که گویی مصباح در  برخورداری وی  از الطاف الهی و حمایت عای غیبی ادعایی نقش داشته است. خامنه ای مدعی می شود که خداوند به او کمک کرده تا هیچ خطایی در تصمیم گیری ها نداشته باشد و این مسئله را ناشی از  دعا ها و توجهات شخصیت هایی شبیه مصباح یزدی می داند! وی در بخشی از سخنانش می گوید:

 

«جلسه به‌شدت عاطفی است. عواطف نقش مهمی در ادامه راه و اقامه حدود الهی و حاکمیت الهی دارند. در انقلاب ما هم فکر به تنهایی نمی‌توانست این حرکت عظیم را انجام دهد عواطف هم مورد لطف الهی است. دوستی و دشمنی یکی از معیارها و ملاک‌هاست. این محبتی که ابراز می‌شود بر می‌گردد به لطف حضرت‌عالی، و سرچشمه جوشان محبت و التفات شما نسبت به ما سرازیر می‌شود در همه خانواده و مجموعه فرزندان و اهل و همه.

 

این یک جهت، جهت دوم اینکه این هم مربوط به شخص من نیست؛ مربوط به معیارها، مربوط به اسلام و انقلاب و مربوط به این راه است. این را الحمد‌لله من می‌دانم و خداوند متعال نگذاشته من اشتباه کنم و تصور کنم که این مربوط به شخص من است.» همچنین معلوم می شود ارتباط نزدیک خامنه ای با مصباح در دوران ریاست جمهوری وی در دوره دوم شروع شده است. در آن دوران خامنه ای از مصباح خواسته است تا به دلیل نیاز بیشتر  به کمک های معنوی واسطه ارتباط وی و آیت الله بهجت شود. بدینترتیب مشخص می گردد خامنه ای   از طریق مصباح  با آیت الله بهجت ارتباط پیدا کرده است. خامنه ای در این دیدار بشدت از مصباح یزدی تعریف می کند و می گوید :

 

«بنده هم به سهم خودم قدر آقای مصباح را می‌دانم. واقعا می‌دانم که ایشان در کشور و برای اسلام چه وزنه‌ای هستند و حقا و انصافا ما امروز نظیر ایشان را – حالا به این تعبیر بگوییم – خیلی نادر نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد با این وزانت علمی و عمق علمی و احاطه و وسعت و با این آگاهی و بینش و صفا. این سه جهت در ایشان جمع است؛ هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است. خداوند متعال انشاء ‌الله وجود ایشان را برای ما و انقلاب محفوظ بدارد و وجود ایشان را سالم بدارد»

 

از این سخنان می توان نتیجه گرفت رابطه خامنه ای با مصباح فراتر از مسائل سیاسی است  وجنبه های معنوی را در بر می گیرد. خامنه ای  در خصوص  رابطه با خداوند دیدگاه های عامیانه ای و خرافاتی  دارد و همواره می کوشد از طریق روحانیون و عرفایی که  به ارتباط با عالم بالا شهره هستند، نیاز های معنوی خود را حل کند که البته جهت اصلی این نیاز ها معطوف به قدرت و حفظ حکمرانی است. در این راستا وی رابطه نزدیکی با آیت الله عزیز خوشوقت و مجتبی طهرانی نیز داشت. حتی شایع است  به دعا نویسی اعتقاد داشته و همچنین ارتباط متناوبی با جن گیر ها نیز دارد.

 

آیت الله بهجت معروف بود که با امام زمان در ارتباط است و همچنین در سیر و سلوک تا جایی پیش رفته است که باطن امور و از جمله شخصیت اصلی افراد را می بیند. مستقل از صحت  وسقم این ادعا ها خامنه ای از ارتباط و نزدیکی با وی انتظار برخورداری از حمایت های غیبی را داشته است. این  رفتار که  مشابه  نگرش سلاطین قدیم ایران  و حتی محمد رضا شاه پهلوی  است، می کوشد تا از طریق ارتباط با عالم غیب با استفاده از ادعیه و توسل و حتی بعضا ارتباط با ارواح تهدید ها را بر طرف ساخته و فرصت هایی برای اقتدار و موفقیت در عبور از مشکلات ایجاد نماید. در واقع به نوعی واقعیت ها و امور عینی را نادیده گرفته و به راه های میانبر و غیر علمی و مبتنی بر الهام و کشف درونی برای تغییرات متوسل می شود.

 

خطای راهبردی این دیدگاه که در نهایت به تقدیر گرایی می رسد و توهم و پریشان خاطری را جایگزین شناخت متعارف و عقلانی امور می کند، در تاریخ ایران به دفعات رخ داده است و آخرین نمود آن ناکامی در  تسخیر بغداد  وآزاد سازی بیت المقدس در جنگ هشت ساله با عراق بود. خامنه ای در پاسخ مصباح یزدی که زبان را قاصر از شکر خداوند به دلیل نعمت وجود او  می داند و در ادعایی گزاف  می گوید   خداوند فضائل وی را می دانسته که رسالتش  را  به وی محول ساخته است،  اظهار داشته است: «بله! دعا کنید که خداوند هدایت کند ما را. یادتان هست که من یک وقت در زمان ریاست جمهوری به شما عرض کردم که نیاز الان من به کمک معنوی خیلی بیش‌تر از سابق است. جناب‌عالی خدمت آقای بهجت(ره) رسیدید و پیغام رساندید که کمکی کنند و بعد از آن ایشان دو تا نامه فرستادند که من آن نامه‌ها را دارم و الحمدلله این کمک‌ها وجود داشته و ما قدر می‌دانیم. الان هم همین‌طور است. من خیلی احتیاج دارم به کمک معنوی و انشاء ‌الله خدای متعال این دعاهای شما را به هدف اجابت برساند و ما را مشمول رحمت و کمک و هدایت خودش قرار بدهد.»

 

بنابراین  مصباح یزدی  یکی از چهره هایی است که خامنه ای به آنها به عنوان واسطه خیر الهی و ارتباط با  خداوند می نگرد و از اینرو تداوم دعای خیر آنها  را برای بقای ولایت خود ضروری بر می شمارد. خامنه ای بر خلاف آیت الله خمینی که  ارتباط با عالم غیب را مستقیم دنبال می کرد و به وجود شخص ثالث باوری نداشت، در امور معنوی به توسل به شخصیت های دینی و استفاده از کرامت های آنان باور دارد. وی پرورش یافته حوزه علمیه مشهد است که در آنجا اعتقاد به امور غیبی و علوم خفیه رایج است. آیت الله خمینی توجهی به علوم خفیه و غیب گویی نداشت  ومی پنداشت انسان مستقیما از طریق عرفان وخودسازی می تواند به عالم بالا متصل شود.  البته وی نیز تصور می کرد مورد توجه الهی است  وتصمیماتش متکی به امداد های غیبی است.

 

همچنین به نظر می رسد عدم باور به شخصیت ثالث در ارتباط با غیب  نیز مربوط به دوران اواخر زندگی وی باشد.  طبق ادعای شیخ نصر الله شاه آبادی که در انتخابات تهران به دلیل حضور در فهرست خبرگان مردم، عضو خبرگان مجلس پنجم شد، آیت الله خمینی به وی گفته بود  موقعی که در پیش پدرش آیت الله شاه آبادی بزرگ به سیر و سلوک مشغول بوده است ، از او شنیده که  تو انقلاب خواهی کرد و پیروز هم می شوید و جنگی برایتان در خوزستان رخ خواهد داد که یکی از اقوام ما نیز در آن جنگ به شهادت نایل خواهد شد!

 

البته درستی و نادرستی این ادعا درست نیست، اما  شاید آیت الله خمینی جوان نیز قائل به برخورداری از کرامت شخصیت های دینی بوده است اما در دوره پیری دیگر خود را بی نیاز از استفاده دیگران می دانسته است. کمابیش روحانیت شیعه به دلیل باور هایی چون توسل، نیابت عامه  امام زمان در دوره غیبت کبری و ولایت تکوینی و امکان تشریع امامان شیعه در مواجهه با مسائل و مدیریت امور  به بعد غیبی توجه دارد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.