حقیقت در تنهایی

عنوان سخنرانی کوتاهی که به مناسبت بزرگداشت زنده یاد مهندس عباس امیرانتظام  انتخاب کرده ام “حقیقت در تنهایی است” . او  شجاعانه زیست ،صبورانه و محکم حبس ظالمانه را تحمل کرد، در برابر بیداد و کینه جویی ها تسلیمی نشد، متواضعانه ندای انسانیت سر داد و سرفرازانه چشم بر دنیا بست.

حقیقت در تنهایی است. این عبارت پارادوکسیکال به نظر می اید  اما  زندگی سیاسی مهندس انتظام ترجمان موقعیتی است که حقیقت در تنهایی  متبلور می شود  ویا می توان گفت حقیقت در قلمرو رنج و تنهایی ثبت می شود . یعنی زمانه ای که انسان های کم شماری فراتر از زمانه خود حقایق را درک می کنند و بی هراس از هیاهو ها و تصورات غالب هشدار های خود را می دهند. مهندس انتظام در واقع قربانی ایستادگی در برابر برخاست هیولای استبداد دینی از خاکستر های اتش انقلاب بود.او به فراست دریافت که تاسیس نهاد ولایت فقیه در مجلس خبرگان طرح خطرناکی است که منسابات استبدادی را در شکلی مخوف تر بازسازی می کند. از این رو برخاست و کوشید تا با انحلال مجلس خبرگان طرح حزب جمهوری اسلامی و بنیاد گرایان اسلامی برای تنزل انقلاب ضد استبدادی به تشکیل حکومت دینی مبتنی بر سنت گرایی ایدئولوژیک خنثی سازد. او در این مسیر تنها بود و خشم صاحبان قدرت بعد از انقلاب را به جان خرید. دومین مواجهه وی با حقیقت که او را همچون استادش مهندس مهدی بازرگان در غلبه نگرش ضد آمریکایی در فضای پسا انقلاب  مهجور ساخته بود، دفاع از رابطه توام با عزت با امریکا بود . امیرانتظام به عنوان انسانی که توانایی های دیپلماتیک بالایی داشت، دریافته بود که رابطه خصمانه با آمریکا ایران را به مسیر غلطی خواهد برد. ا وقربانی حقیقت گویی اش در زمانه ای شد که این حرف ها خریداران چندانی در جامعه نداشت. اما ایستادگی تحسین برانگیز او وسیر  تحولات باعث شد تا در آینده حقانیت نظرات وی روشن شود و این دقیقا انجایی است که رومن رولان از زبان ژان کریستف به ستایش تنهایی می پردازد ” تنها بود و تنها و تنهایی چه سعادت بزرگی است بدیهی است حقیقت همیشه در تنهایی نیست و همانگونه که نظر اکثریت لزوما حقیقت نیست اما سامان انسانی بگونه ای است که پایداری حقیقتی که سیال است و لغزنده و درک عینی آن دشوار  در عرصه اجتماع باید از مجرای پذیرش اکثریت بگذرد.

سعاتمند و شرافتمندانه زیست.چون کوه استوار بود تا پایان عمر بر بیگناهی و پاکی خود پافشاری کرد، اگرچه افسوس تقاضایش برای اعاده دادرسی مورد اجابت قوه قضائیه جمهوری اسلامی قرار نگرفت. اما در عین حال در حوزه انسانیت بشدت انسانی رئوف و آرام بود چون زلالی آب چشمه ساران . با بزرگواری قاضی بی دادگاهش را بخشید و نشان داد که اصرار بر کشف حقیقت و اطمینان از عدم تکرار جنایت ها  با چشم پوشی بر انتقام و کینه توزی ، استعلا می یابد.

متبرک باد نام او، روحش شاد و یاد و مرامش همیشه مانا باد

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سخنرانی‌ها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.