میترا استاد و نجفی و داستان پردازی در فرهنگ سیاسی

قصد نداشتم به ماجرای نجفی بپردازم ، اما طرح برخی از مسائل و بخصوص کمپینی که برخی از اصلاح طلب ها این بار همسو با سایت های فیک نیوز به اصطلاح اپوزیسیونی راه انداخته اند تا نجفی را قربانی توطئه سیستم امنیتی جلوه داده و میترا استاد را پرستو یا تحت هدایت مدیریت امنیتی های سپاه جلوه بدهند و برخی از داعیه داران هم فرصت پیدا کرده اند تا با طرح داستان سرایی  در این باد بدمند و برای خودشان فرصتی تبلیغاتی درست کنند، باعث شد تا مواردی را طرح کنم:

قابل درک است که اصلاح طلبان در واکنش به بهره برداری سیاسی رقیب و بخصوص عملکرد غیر قابل صداو سیما و کاهش پیامدهای منفی جنایت نجفی تحرکاتی داشته باشند اما آنها مثل همیشه مسیر غلط را برگزیده اند که نه تنها آب رفته به جوی بازنخواهد گشت بلکه شرایط هم برای آنها و هم نجفی در افکار عمومی و بویژه زنان بدتر خواهد شد. برخورد این دسته از اصلاح طلبان و بازوهای سیاسی و رسانه ای آنها در خارج از کشور غیر اخلاقی بوده و از سنخ هدف وسیله را توجیه می کند، هست.

آن بخش از اصلاح طلبانی که ظاهرا متدین هستند و اهل قرآن شناسی را خطاب قرار می دهم که چگونه به خودشان اجازه داده اند بدون شواهد و مستندات قابل قبول و صرفا بر اساس گمانه زنی اتهامات سنگین اخلاقی و امنیتی به زنی بزنند که دستش از دنیا کوتاه است  و امکان پاسخگویی ندارد. اگر به شرع اسلام واقعا متعقد هستید علی القاعده باید بدانید که گناه اتهام زدن بلااستناد چقدر بالا است و چقدر قران نهی کرده است از اینکه بدون اطلاع به فردی تهمت زد و حتی در صورت ارتکاب عمل بد نیز اشاعه فحشا تقبیح شده است. داوری در هر کشمکشی که شوربهتانه در این ماجرا رنگ خون به خود گرفته است، نیازمند شنیدن حرف های هر دو طرف است نه اینکه یکطرفه بر مسند قضاوت نشست. متیرا استاد مرده است، ما حرف های وی نیز باید شنیده شود.

من نمی دانم استاد مراواداتی با دستگاه امنیتی داشته است یا نه و در مقام دفاع از او هم نیستم. اما اصل برائت وضرورت پایبندی به حقیقت  و عدالت حکم می کند که بدون وجود شواهد و ادله کافی نمی توان چنین اتهاماتی را به وی باور کرد و یا بر زبان آورد.

همچنین حتی اگر وی پرستو و یا همکار نهادهای اطلاعاتی بوده و یا در دعوا با نجفی به سمت آنها کشیده شده است، باز عمل مجرمانه نجفی را توجیه نمی کند و شهردار اسبق تهران کماکان به دلیل قتل بخصوص در ماه رمضان و اصلا ورود به این زندگی با مختصات ادعایی و پشت پا زدن به ۴ دهه زندگی با همسر اولش مقصر و درخور ملامت و سرزنش است.

اما اگر بخواهیم ادعای یادشده را بررسی کنیم آنگاه فقط  نفس ادعا که مطرح نیست باید کلیت مسئله را دید. مواردی که مطرح شده از شدت داستان سرائی نه تنها فیلم های به اصطلاح هالیوودی بلکه بالیوودی را هم روسفید کرده است. هرکسی که اندک آشنائی با شیوه عمل نهادهای امنیتی در ایران و مختصات فضای سیاسی و ویژگی های رفتاری فعالان سیاسی و مدنی دارد، می داند که این  ادعاها از جنس داستان پردازی است.

حال اگر فرض کنیم میترا استاد پرستو بوده باشد، بدین معنا است که وی یک عنصر اطلاعاتی ولو با درجات پایین بوده است. عنصر اطلاعاتی وظیفه اش اجرای ماموریت است که یک نقطه پایانی دارد. اگر قرار بوده نجفی از شهرداری تهران برود ویا پیگیری فساد شهرداری در دوران قالیباف متوقف شود، دیگر هر دوی آنها حاصل شده و نیاز به ادامه فعالیت وی نبوده است. حتی ازدواج نیز لازم نبوده است. پرستو به دنبال گرفتن اموال سوژه نمی رود! حداقل به لحاظ سازمانی ممکن نیست.

اگر هم هدف تخلیه اطلاعاتی بوده که پرستو به دنبال روابط تنش آلود نمی رفته بلکه بر عکس می کوشیده با استفاده از مهارت های ویژه سوژه را بیشتر در روابط ظاهری عاشقانه و سکوسالیته گرفتار ساخته و اطلاعات را به مقصد برساند. نجفی در حالی که می توانسته وی را طلاق بدهد، اما به دنبال طلاق توافقی وراضی کردن وی بوده و طبق ادعای خودش نگران بوده که  اسرارش توسط همسر دومش فاش شود. میترا استاد شب قبل از مرگش نیز تماس هایی با رسانه ها برای مصاحبه و بازگوئی مشکلات زناشوئی  اش داشته است. حال کدام پرستو اولا خود را در شرایط پر خطر قرار داده و به جای انتقال اطلاعات به امنیتی ها خود مسئولیت انتشار عمومی آنها را بر عهده می گیرد؟ این تناقض را اصلاح طلیان و مدعیان پرستو بودن استاد باید توضیح بدهند. از فیک نیوزها که انتظاری نمی رود آنها به دنبال گرم کردن بازار خود به هر قیمتی هستند.

میترا استاد اگر مامور امنیتی بود، آن اطلاعات ویژه را به مقامات مافوق خود منتقل می کرد و آنها سراغ نجفی می آمدند. نیاز به کشمکش وگروکشی نبود. اینها نکات خیلی روشنی هستند که تردید جدی در درستی ادعای پرستو بودن استاد ایجاد می کند.

اما نکته اصلی که ابهام این معما را روشن می سازد، آن اسراری است که نجفی از ترس افشا شدن آنها ریسک قتل و خودکشی را پذیرفته است.  البته ممکن است نجفی دچار مشکلات روانی شده و توهم و سوء ظن ها وی را به این تباهی و ادعاهای مربوط سوق داده است.

اما سئوال بزرگ تر آن است که مگر نجفی چه می کرد که دستگاه امنیتی و نظام نگران وی باشند؟نجفی بعد از انتخابات ۸۸ فعالیت خاص سیاسی نداشت .خودش بعدها مدعی شد که پس از سخنرانی  خامنه‌ای در نماز جمعه روز ۲۹ خرداد ۱۳۸۸  در هیچ یک از تجمعات اعتراضی حضور پیدا نکرده بود.

او به جمعی از اصلاح طلبان تعلق داشت  که خیلی سریع بازگشت از جنبش سبز را کلید زدند. در مجلس و هنگام دریافت رای اعتماد نیز خطوط قرمز نظام را رعایت کرد. وقتی شهردار شد در دوران اولیه تلاش زیادی کرد که نظر مساعد رهبری وبخش مسلط قدرت را جلب کند ، در انتصابات خطوط قرمز را رعایت کرد. بعد که ناامید شد به سمت برخورد تقابلی رفت. اوج کارش افشای تخلفات و مفاسد دوران قالیباف بود که در سطح گزارش متوقف ماند و عملی انجام نشد. بعد هم با تشر دستگاه قضائی بعد از جنجال بر سر رقص کودکان دختر در مراسم شهرداری وی به بهانه بیماری از شهرداری استعفا داد. وی حتی از برنامه هم دفاع نکرد و گفت بهتر بود رقص دختران انجام نمی شد. بعد از آن هیچ حضوری در عرصه سیاسی نداشت.

بنابراین نجفی مشکلی برای نظام ایجاد نمی کرد که دستگاه امنیتی بخواهد برای وی چنین هزینه ای کند. نه نجفی بلکه اغلب اصلاح طلبان چنین هستند. ماجرای آنها مشابه  حکایتی مذهبی است که عالمی در خواب شیطان را دید که در مسیری می رود و سه زنجیر بزرگ را با خود حمل می کند. عالم پرسید این زنجیر ها چیست ؟ شیطان  پاسخ داد اینها برای سه عالمی است که  ترفند های وی در آنها کارساز نیفتاده و ناگزیر باید آنها را به زنجیر ببندد تا در پی او راه بیفتند. عالم پرسید پس زنجیر من کو و پاسخ شنید که تو خود داری می آئی و نیازی به زنجیر نداری!

نجفی و غالب اصلاح طلبان نیاز به پرستو و گروگان واقع شدن از سوی بخش مسلط قدرت ندارند و نظام خیلی راحت تر از اینها می تواند آنها را جذب و یا ساکت کنند.

بنابراین ادعای  پرستو بودن میترا استاد به دلیل فقدان شواهد و مستندات لازم حداقل در مقطع کنونی هم فاقد اعتبار است و هم عملی غیر اخلاقی است. همچنین این ادعا با ابهامات و نقائص زیادی نیز مواجه است که باورپذیری آن را دشوار می کند.

در مجموع نجفی پا در مسیر غلطی گذاشت که گام به گام بیشتر سقوط کرد و پایانی فاجعه بار یافت. حکایت او عبرت همگانی است. اما در مورد وی اغراق های زیادی انجام می شود. شخصیت علمی و سیاسی نجفی به هیچوجه آنی نیست که تبلیغ می شود. نجفی در فرایند طبیعی دانشگاه ام آی تی پذیرفته نشده بود و حتی دانشجوی عادی آن دانشگاه نبود. وی جزء دانشجویان بورسیه حکومت ایران بود که طی یک قرار دادو رابطه مالی بین حکومت شاه و دانشگاه ام آی تی شکل گرفته بود. آن قرار دارد بشدت مورد اعتراض دانشجویان وقت دانشگاه ام آی تی قرار گرفت که دانشگاه دارد مدرک فروشی می کند.  نجفی در واقع دانشجوی سهمیه ای ام اتی تی بود که دکترایش را نیمه تمام به خاطر انقلاب رها کرد. البته دریافت این بورسیه نیازمند کنکور  وشرایط بالای تحصیلی در ایران بود. اما  به رعایت شرایط گزینش علمی دانشگاه ام آی تی احتیاجی نداشت.

بعد از انقلاب و در شرایط سرکوب و حاکم شدن تفوق تعهد بر تخصص وی با پیوستن به جریان خط  امام و بنیادگرایی اسلامی شیعه محور وزیر علوم شد و نقش زیادی در حذف دانشجویان منتقد و اساتید ناهمسو با نظام ارزشی جمهوری اسلامی و ایدئولوژیک شدن دانشگاه ها داشت. او وقتی وزیر علوم شد شایستگی و تخصص لازم را نداشت  و شروع دوران طولانی وزارت وی رانتی بود. این بخش از سابقه منفی نجفی کمتر مورد توجه رسانه ها و عرصه عمومی قرار گرفته است.

در دهه هفتاد وی نیز دستخوش تحولات تدریجی شده و به یک تکنوکرات جمهوری اسلامی بدل گشت. عملکرد وی در وزارت آموزش و پرورش و سازمان برنامه به طور نسبی خوب بود اما در حد و قواره جمهوری اسلامی نه بیشتر. وی در حوزه سیاسی و اصلاح طلبی نیز در خط وسط حرکت  می کرد و چارچوب های رهبری و خطوط قرمز نظام را رعایت می کرد.  بنابراین کارنامه سیاسی و مدیریتی وی خاکستری است. نه فرشته ای است که اصلاح طلبان و برخی از نیروهای سیاسی توصیفش می کنند و نه آنقدر چهره سیاهی است که برخی از نیروهای اپوزیسیون وی را معرفی می کنند. البته این قتل و حواشی مربوط به آن به هیچ عنوان با شناخت قبلی از نجفی و ظاهر آرام، مودب و روحیه پرنشاط وی تطبیق نمی کند. اما نجفی به تصدیق همسر اولش تغییرات زیادی پیدا کرده بود و همین تغییرات باعث شروع زندگی دوم و تاثیرات متقابلش شده بود.

همچنین باید در نظر داشت که شخصیت اجتماعی افراد با شخصیت خصوصی آنها در داخل خانواده لزوما یکی نیست و بعضا تفاوت های زیادی دارد. مسائل زناشوئی هم پیچیده هستند و داوری در خصوص اختلافات  همسران هم بسیار دشوار  و چه بسا ناممکن. اتفاق ناگوار رخ داده حالت تیپیکال و نمونه وار در نظام ندارد. شکل یک حادثه موردی را دارد که عاملیت نجفی نقش ویژه ای در آن داشته است. نجفی دستکم بعد از خودکشی نافرجام که معلوم نیست چرا بعد از آن وی کماکان تنها بوده است، حالت طبیعی و نرمال نداشته است.

حال به نظرم  باید اجازه داد پرونده وی سیر طبیعی اش را طی کند و داوری را بر اساس مستندات و شواهد محکم و قابل قبول انجام داد. اما این نکته را نیز نمی توان فروگذاشت که نجفی سزاوار این پایان تیره نبود همانطور که مرگ نیز حق میترا استاد نبود.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.