موسوی بجنوردی و ایرانیان نابرابر

مصاحبه آیت‌الله سید محمد موسوی بجنوری از اعضای مجمع روحانیون مبارز و از نزدیکان سید حسن خمینی فرصت خوبی برای شناخت خوبی از معضلات اول انقلاب و همچنین مشکلات بخش سنتی نیروهای اصلاح‌طلب در شکل گیری دموکراسی در ایران است.

683c233e25df65d98875ca5ab33c1d03_XL

وی به عادت مالوفش به تطهیر و توجیه عملکرد خشونت‌طلبانه آیت‌الله خمینی پرداخته است. پیرامون بطلان ادعاهای وی در مبری ساختن بنیان‌گزار جمهوری اسلامی مطلب زیاد نوشته شده و به خوبی توضیح داده شده است که بر خلاف ادعای وی مشی اقتدار گرایانه آیت‌الله خمینی با قانون‌گرایی و صلح و مدارا تناسبی نداشته و وی برای جلو بردن سیاست‌ها و نظراتش که آنها را عین دستورات الهی و پیامبر می‌دانست، به هیچ محدودیت شرعی و عرفی قائل نبود.

 

پسر آیت‌الله سید حسن بجنوردی مرجع تقلید وقت مقیم عراق اگر چه خود فقیهی طراز اول نیست اما در بین روحانیت جناح چپ عالم بلند پایه‌ای است. او بعضی نوآوری‌ها در فقه شیعه انجام داده و از جمله چند همسری در زمانه کنونی را دارای شبهه شرعی دانسته است اما در عین حال برخی دیدگاه‌های خرافی دارد و همچنین دچار خود شیفتگی نیز است. او یک بار در بیان خاطره از مصطفی خمینی اظهار نظر عجیبی کرد که یک فرد رهگذری در یکی از مسافرت‌ها وقتی او و مصطفی را می‌بیند بعد از کف بینی به مصطفی می‌گوید او عمری نمی‌کند و در مورد بجنوردی نیز می‌گوید دریای علم او پایانی ندارد! در ادامه می‌گوید احمد خمینی نیز چند روز قبل از مرگ باز شخص فوق را می‌بیند! و از مرگ زود هنگامش با خبر می‌شود!

 

رسانه‌های اصول‌گرا از جمله خبرگزاری شبه امنیتی فارس تا پیش از این میانه خوبی با وی نداشته و چندین بار حملاتی به او داشته‌اند. اما این بار خبرگزاری فارس سراغ وی رفته و از صحبت‌هایش برای تایید موضع رهبری در خصوص تخطئه جنبش سبز و نادرست بودن رویکرد موسوی و کروبی استفاده کرده است. حتی اگر به غلط فرض کنیم روایت بجنوردی از رفتار و دیدگاه‌های آیت‌الله خمینی صحیح باشد آنگاه باید نتیجه گرفت که وی از خشونت‌های دولتی که در دوران ولایت وی صورت گرفت یا بی‌اطلاع بوده و یا توانایی جلوگیری نداشته است.

 

مورد اول براساس شواهد کافی منتفی است. بسیاری از شخصیت‌های انقلابی و دینی از جمله آیت‌الله منتظری و مهندس بازرگان مشکلات را به وی منتقل کرده بودند. او هر روزه اخبار و مطالب روزنامه‌های داخلی و رسانه‌های خارجی از جمله بی بی سی را دنبال می‌کرد. بنابراین تنها حالتی می‌ماند که وی ناتوان از جلوگیری بوده است. بررسی اقدامات او و برخورد‌هایی که در مقاطع مختلف دهه اول حیات جمهوری اسلامی انجام داد این ادعا را باطل می‌سازد. اما حتی اگر آن را نیز نادیده بگیریم باز سید محمد موسوی بجنوری به عنوان یک فقیه شیعه می‌داند که مشکلات شرعی این حالت بیشتر از فرض توانایی است. فقیهی که حکومت تشکیل بدهد و نتواند جلوی خطاهای حکومت را بگیرد، از دید شرع صلاحیتش را از دست می‌دهد و تصرف وی در امور حسبیه و حکومتی خیانت محسوب می‌شود. کثیری از مراجع بلند پایه شیعه در طول تاریخ به همین دلیل از تشکیل حکومت دینی امتناع کردند. اما همانطور که قبلا گفته شد رصد کردن حوادث ایام رهبری آیت الله خمینی نشان می‌دهد او حاکمی مبسوط الید بود.

اما در خلال مصاحبه طولانی موسوی بجنوردی دو محور مهم وجود دارد که در ادامه به آنها پرداخته می‌شود. وی در صحبت‌هایش می‌گوید بهائی‌ها چون دشمن اسلام هستند از حقوق شهروندی محروم هستند و نمی‌توانند از حق آموزش برخوردار شوند. امتداد منطقی حرف‌های وی چنین است که آنها اگر برای حکومت اسلامی و جامعه اسلامی مزاحمت ایجاد کنند و یا به تبلیغ آئین خودشان بپردازند حتی از حق حیات نیز برخوردار نیستند.

 

این حرف‌ها که در بین فقهای شیعه ریشه‌دار است معضل اصلی پیش روی بهائیان ایرانی برای استیفای حقوق شهروندی و آزادی‌های اساسی را نشان می‌دهد که فراتر از سرکوب حکومتی و خشونت دولتی است. مراجع و علمای شیعه همیشه نسبت به فعالیت و تحرکات بهائی‌ها حساسیت زیادی دارند و برای آنها شان انسانی قائل نیستند. تنها آیت‌الله منتظری در بین مراجع بلند پایه بود که در اقدامی شجاعانه و روشنگرانه حقوق شهروندی را برای آنان به رسمیت شناخت. این دیدگاه همچنین نشان می‌دهد در بین بخشی از اصلاح‌طلب‌ها نه تنها موافقت با حقوق برابر برای همه ایرانی‌ها از جمله بهائی‌ها وجود ندارد بلکه با سخت‌گیری و اذیت و آزار آنها نیز همراهی می‌کنند.

 

موسوی بجنوردی حقوق شهروندی را تنها به مسلمانان و اهل کتاب ( پیروان آئین ابراهیمی ) محدود می‌کند و از اینرو به دیدگاه سنتی قبل از مشروطه در اندیشه فقهی و سیاسی شیعه تاسی می‌کند که در اسلام مساوات بین مسلمان و غیرمسلمان وجود ندارد. از همین جا می‌شود فهمید چرا وی که عضو شورای‌عالی قضائی در دوره حکم‌رانی ولی فقیه اول جمهوری اسلامی بود عملکرد آن دوره را سیاه نمی‌داند. چون وی حقوق انسانی را محدود به مسلمانان می‌کند و با قرائت خاص حکومت از اسلام بخش‌های مهمی از جامعه شهروند درجه دو و سه می‌شدند و آنهائی که این نابرابری ظالمانه را نمی‌پذیرفتند قربانی خشونت می‌شدند.

 

از اینرو او برای توجیه خشونت بی‌رحمانه با زندانیان سیاسی در دهه شصت در ادعایی گزافه گویانه می‌گوید مجاهدین خلق هر روز مردم و مدافعان حکومت را ترور می‌کردند! در حالی که شمار ترورهای صورت گرفته توسط سازمان فوق که اعمال ناقض حقوق بشر و غلطی بودند، مشخص است و به هیچوجه در اندازه‌ای نیست که بجنوردی ادعا می‌کند. همچنین وی ماجرا را از نیمه راه تعریف می‌کند و توضیح نمی‌دهد که برخورد‌های انحصارطلبانه و تضییع حقوق این گروه آنها را به سمت بیراهه‌های بعدی سوق داد. بنابراین حکومت نیز در اتفاقات ناگوار فوق مسوولیت دارد.

 

البته بجنوردی در قیاس با گروه‌های افراطی در آن موقع دیدگاه معتدل‌تری داشته و در مواردی کوشیده تا ابعاد خشونت‌ها و نقض حقوق‌ها کاهش یابد ولی وی با اصل سرکوب و خشونت دولتی همراهی کرده و فقط دیدگاه معتدل تری داشته است. در عین حال تلاش‌های وی برای کاهش ابعاد خشونت تاثیرات مثبتی داشته ولی دامنه آنها محدود بوده است. به‌خصوص وقتی مواضع و اقدامات آیت‌الله منتظری در آن دوره مبنای مقایسه واقع گردد.

 

او ادعا‌هایی کرده که اثبات خلاف واقع بودن آنها ساده است. وی می‌گوید باعث شده تا مجازات سلول انفرادی در میانه‌های دهه شصت متوقف گردد و آیت الله خمینی نیز از تصمیم وی حمایت کرده است. در حالی که در تمامی ادوار حیات جمهوری اسلامی و از جمله دوره فوق سلول انفرادی و حبس کوتاه و طولانی افراد در آن برقرار بوده است.

 

محور دوم اظهارات مهم بجنوردی به جنبش سبز بر می‌گردد. او می‌گوید بعد از اولتیماتوم خامنه‌ای صف خود را از موسوی و کروبی جدا کرده و به مجمع روحانیون هم گفته تا دیگر از راهپیمایی‌ها حمایت نکرده و به حکم خامنه‌ای به عنوان ولی فقیه گردن بنهند. او مدعی است فشار وی باعث شده تا دیگر مسوولان مجمع از جمله سید محمد خاتمی و سید محمد موسوی خوئینی‌ها نیز با مشی موسوی و کروبی فاصله بگیرند. البته دعوت خاتمی به شرکت در راهپیمایی‌های قدس و ۲۲ بهمن در درستی ادعای وی تردید ایجاد می‌کند.

این موضع موانع ذهنی و سیاسی اصلاح طلبان سنتی، میانه و عملگرا را در همراهی با جنبش سبز آشکار می‌سازد که چگونه پشت موسوی و کروبی را خالی کردند. این موضع گیری در عین حال زمینه مثبت برای تحقق سیاست خامنه‌ای در ایجاد شکاف و دو دسته‌گی در اصلاح طلبان را نیز روشن می‌سازد که همیشه از آن به خوبی بهره گرفته است. همچنین ارزش کار موسوی و کروبی را نشان می‌دهد که چگونه برای عبور از این دیدگاه در بین همراهان قدیمی همت و شجاعت به خرج دادند.

 

این واقعیت بستر مناسبی برای فهم و تبیین تمایز جنبش سبز از گفتمان اصلاح‌طلبی به رهبری سید محمد خاتمی است که توانایی رویارویی با استبداد دینی را ندارند و خواسته و یا ناخواسته آب به آسیاب آن می‌ریزند. در واقع توان اصلاح‌طلبانه آنها در پای گزاره تبعیت مطلق از اوامر ولی فقیه و نادیده گرفتن فضیلت و ضرورت نافرمانی در برابر حاکم جائر رنگ می‌بازد.

 

مصاحبه موسوی بجنوردی که دیدگاه‌های بخش مهمی از اصلاح‌طلبان سنتی و میانه را نمایان می‌سازد به خوبی از تنگنا‌ها و ناتوانی‌های این جریان در استقرار دمکراسی در ایران پرده بر می‌دارد که در نهایت سامان سیاسی مطلوب آنها جمهوری اسلامی معتدل است که در آن حقوق برابر برای همه ایرانیان وجود ندارد. البته این نکته را باید متذکر ساخت که دیدگاه بخش مهمی از نیروهای جبهه مشارکت که شعار ایران برای همه ایرانیان را طرح می‌کرده و می‌کنند با این دیدگاه هم‌خوانی ندارد.

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.