بخشی از مصاحبه روزنامه جمهوری اسلامی با اکبر هاشمی رفسنجانی به تعارض نظر اغلب فقهای شیعه با دیدگاههای انقلابی و تشکیل حکومت دینی اختصاص یافته است. در واقع مصاحبه کننده با طرح سوال میکوشد نظر رفسنجانی در خصوص رشد تشکیک در حوزهها نسبت به تاسیس و حفظ حکومت دینی را جویا شود. تلفیق دین و دولت در نگاه آیت الله خمینی و برخی از روحانیون طرفدار وی به تشکیل نوعی از حکومت دینی در قالب جمهوری اسلامی منتهی شد که در اندیشه سیاسی شیعه بی سابقه بود.
مصاحبه کننده جمهوری اسلامی با اشاره به روحانی ناشناسی میگوید:
«اتفاقا نکتهای که میخواستم عرض کنم، همین است. یکی از دوستان بسیار عزیز که حضرتعالی هم میشناسید، کتابی در باب حکومت دینی نوشتند که کتاب سال جمهوری اسلامی شد. زمانی که در دبیرخانه خبرگان، مسوول مرکز تحقیقات و مجله بودم، با اعضا خدمت آیتالله خامنهای رفتیم. من ایشان را که معرفی کردم، آیتالله خامنهای اشاره کردند که کتابتان را گذاشتم تا بخوانم. ایشان الان مدتی است که از مدرسین حوزه هستند. همین هفته جلسهای در قم داشتند. چون قبلا با هم بحث کرده بودیم، اختلافنظرهایی در این جهت داریم. به هر حال کل فقه شیعه هیچگاه ـ جز حرکت امام خمینی(ره)ـ روی خوشی به انقلاب و حرکتهای انقلابیون نشان نداده است. معنای تلویحی این سخن این است که این هم نتیجه نداده و اشتباه بود. این همان سوال اولی است که در آن جلسه عرض کردم که حضرتعالی میفرمایید در داخل و خارج همیشه همینطور است. بنی عباس ۵۰۲ یا ۵۰۳ سال حکومت کردند. کسی هم به فکر انقلاب نبوده و فقهای شیعه هم به فکر نبودند. این بحث به سوال اول برمیگردد که آیا باز هم انقلاب را به کشورهای دیگر توصیه میفرمایید؟
( پاسخ رفسنجانی)- درباره تکرار انقلاب، این مربوط به مردم آن کشورهاست. در مورد بخش اول صحبتهای شما اولا اینگونه که این گفته، نیست. مگر قبل از ما علمای نجف انقلاب مشروطه را بپا نکردند؟ چطور ایشان میگوید که علمای شیعه کاری نکردند؟ فاطمیها در مصر، ادارسه در غرب آفریقا، علویان در گیلان و مراعشه در طبرستان حکومتهای محلی داشتند.
* به هر حال یک آدم صاحبنظر به این نتیجه رسیده، این حرفها برای من طلبهگران است.
– ( پاسخ رفسنجانی )این حرف انکار بدیهیات است. برای اینکه علمای نجف بودند و علمای تهران هم به آنها کمک میکردند. قاجار را مجبور کردند تا مجلس را تصویب کنند و اجازه شکلگیری مجلس را دادند. مگر اینطور نبود؟ حتی علمای بعدی که مبارزه میکردند، وقتی که پهلوی آمد، به کرمانشاه مهاجرت کردند و دیدند که در آنجا نمیشود و به ترکیه رفتند و مبارزه میکردند. چون میخواستند حکومت را درست کنند یا برگردانند. مگر قبلش جمالالدین اسدآبادی و امثال ایشان چه کار میکردند؟ اگر به گذشته برگردید، در خیلی جاها میبینید که اینگونه بوده است. بعضیها این حرف را بدون سند میگویند).
بررسی سیر تحولات در اندیشه سیاسی شیعه و رویکرد اکثریت علما و امامان شیعه بطلان سخن رفسنجانی را نشان میدهد. اغلب قریب به اتفاق علمای طراز اول شیعه نگاهی مثبت به رویکردهای رادیکال ( قیام و خروج مسلحانه بر علیه حاکم) و تشکیل حکومت دینی نداشتند. البته باید رویکرد انقلابی به معنای جدید را از سامان سیاسی در سده های قدیم را تفکیک کرد. در اصل برای مقایسه درست باید تفاوت سیاق و شرایط مکانی و زمانی را در نظر گرفت. انقلاب پدیده سیاسی جدید است. نمونه مشابه آن در زمانهای قدیم قیام است.
در بین ائمه شیعه بعد از صلح امام حسن، گرایشی به تشکیل حکومت دینی و قیام بر علیه حکومت نامشروع وجود نداشت. امام حسین که رویکرد استثنایی را دنبال کرد ابتدا در اندیشه قیام نبود بلکه میخواست از بیعت اجباری با خلیفه وقت که او را شایسته این مقام نمی دانست، سر باز زند. جنگ بر وی تحمیل گشت. هیچیک از امامان دیگر شیعه مسیر وی را ادامه ندادند. البته زید پسر امام سجاد شیوه مشابه پدر بزرگش را در پی گرفت ولی او در مذهب شیعه دوازده امامی جایگاهی ندارد. امام صادق رسما پیشنهاد ابومسلم خراسانی برای تصدی خلافت بعد از بنی امیه را نپذیرفت. امام رضا پذیرفت ولی عهد خلیفه وقت عباسی باشد. امام کاظم و نقی اگر چه تمایل به زعامت سیاسی و حکمرانی داشتند اما عملی بر علیه حاکم وقت انجام ندادند.
در قرنهای بعد گروههایی از شیعیان به سمت در دست گرفتن حکومت رفتند اما رویکرد آنها در زمانهای بود که حکومت دینی رایج بود. آنها خواهان تصدی حکمرانی یا نفوذ در قدرت در چارچوب خلافت بودند. از اینرو اقدامات جریانهایی چون آل بویه، فاطمیها، علویان، ادارسه، سربداران و… در این راستا بود. حرکت آنان در چارچوب نظم سیاسی قدیم حکومت که مذهب محور بود، صورت میگرفت و مبتنی بر نظریه ولایت فقیه نبود. بعد از تشکیل سلسله صفویه که حکومت دینی بود اندیشه سیاسی شیعه وارد مرحله جدیدی شد. در این دوره فقها در خدمت پادشاهانی بودند که جایگاه معنوی و عرفانی بالایی داشتند. البته شاه اسماعیل صفوی مدعی بود که به دستور امام زمان تشکیل دولت داده است. تنها استثنا شاه طهماسب صفوی بود که به نیابت از محقق کرکی سلطنت کرد. با سقوط صوفیه رابطه روحانیت و قدرت سیاسی متزلزل شد. در دوره قاجار با تفکیک ولایت سیاسی و دینی این رابطه بازسازی شد.
انقلاب مشروطه به عنوان مرز بین ایران قدیم و جدید سامان مدرن سیاسی را وارد ایران کرد. رویکرد سیاسی روحانیت در این دوره با سه گرایش همراه بود که هیچیک از آنها قابل تطبیق کامل با دیدگاه سیاسی آیت الله خمینی نیست. اگر چه شباهت زیادی بین مبنای نظرات او و مشروعه خواهان قابل مشاهده است. دسته روحانیت مدافع مشروطه به رهبری چهره های شاخصی چون آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی، ثقه الاسلام تبریزی، سید محمد طباطبایی، فاضل ترشیزی و… با درک ضرورت پذیرش قواعد دنیای جدید به مشروط شدن حکومت در چارچوب قانون و مردم سالاری رضایت دادند. آنها فقط خواستار تطبیق قوانین با شرع بودند. اما پذیرفتند که اداره کشور بر مبنای قانون در چارچوب عرف باشد. دسته دوم مخالفان مشروطه و حافظان نظم کهن بودند که سلطان در قالب حکومت مطلقه فردی حکمرانی کرده و حافظ قوانین شرعی باشد.
آنها که شیخ فضل الله نوری و کاظم یزدی سخنگوهای بارز آن بودند خواهان تداوم پارادایم تفکیک ولایت دینی و سیاسی بودند و در عین حال بر ضرورت ارائه سازو کار قانونی و خدمات عمومی بر اساس احکام شرع و رد مفاهیم مدرن تاکید داشتند. آنها خواهان تشکیل حکومت دینی با محوریت فقیه نبودند. دسته سوم نیز که سخنگوی بارز آن شیخ عبدالله بهبهانی بود خواستار حضور روحانیت در مصادر دولتی و کسب امتیازات در چارچوب مشروطه بود. بنابراین هیچیک از علما و روحانیون وقت در نهضت مشروطه خواهان تشکیل حکومت دینی و یکسانسازی قدرت مذهبی و عرفی در دستان روحانیت و حاکمیت آمرانه یک فقیه نبودند. به عبارت ساده تر آنها نمیخواستند جامع ریاست دین و دنیا باشند.
بعد از مشروطه نیز مراجع تقلید اعلم چون آیتاللهها اصفهانی، حسین قمی، عبدالکریم حائری یزدی، سید حسین بروجردی و ابوالقاسم خوئی نیز با احتراز از سیاست و حکومت صرفا خواهان رعایت قواعد شرع بودند و نه تنها داعیه تشکیل حکومت دینی را نداشتند، بلکه مخالف نیز بودند. آخوند خراسانی طی نامه مکتوب پیشنهاد میرزا حسین نائینی در دست گرفتن حکومت را رد نمود. میرزا حسین نائینی کتابی در مذمت استبداد دینی نوشت.
حرکتی که آیت الله خمینی مبتنی بر تشکیل حکومت اسلامی شروع کرد اتفاق جدیدی در حوزه های علمیه و فقه شیعه بود. او نظریه ولایت فقیه که غالب فقهای مشهور آن ر افقط در امور حسبیه و مسائل مربوط به افراد صغیر و مجانین روا میدانستند به حوزه حکومت تعمیم داد. وی و روحانیت حامیاش از جمله آیت الله حسینعلی منتظری تنها به نظریه پردازی اکتفا نکردند بلکه دست به اقدامات عملی زدند و سرانجام توانستند برنامه خودشان را با استفاده از موقعیت انقلاب بهمن ۵۷ پیاده نمایند. این حرکت یعنی تشکیل حکومت دینی و حکمرانی مطلقه فقیه و بالادستی وی در تمامی شئونات حکومتی در سیره علمای سلف شیعه بیسابقه بود. البته معدود روحانی و فقهایی در منطقهای خاص و در مدت زمان محدودی چون باقر شفتی اعمال ولایت مطلقه کرده بودند. اما دایره اعمال آنها به وسعت کشور نبود.
البته برخی از این علماء در سیاست دخالت میکردند و از حکومتها انتظار رعایت احکام شرع را داشتند. همچنین در برخوردی دفاعی خواهان ممانعت از پیشروی گفتمان مدرن در ایران و کنار زدن الگوهای سنتی در اداره کشور بودند. اما این رویکرد تفاوتهای بنیادی با تشکیل حکومت و بالادستی فقیهانه در امور سیاسی و حاکمیتی دارد.
رفسنجانی با تفسیری کژتابانه از تاریخ معاصر و بخصوص رویکرد علماءدر نهضت مشروطه میکوشد کماکان از اصل نظام ولایت فقیه و حکومت دینی دفاع کند. اما تلاش وی که بر حفظ ساختار ولایت فقیه و تعدیل رفتار و عملکرد آن در چارچوب پراگماتیسم استوار است، بعید است فرجام روشنی در حل تنگناهای سیاسی کشور داشته باشد.