ولایت نیابتی آیت الله خمینی- قسمت اول
درگذشت صادق طباطبایی باعث شد تا نامش در افکارعمومی مطرح گردد. مجموعه خاطرات وی که شامل شرح فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است در پنج جلد منتشر شده است. به دلیل موقعیت خاصی که او در آن قرار داشت خاطراتش دریچهای به روی وقایع تاریخ معاصر و بهخصوص بعد از انقلاب میگشاید.
وی در فرازی از خاطراتش به ماجرای عجیبی اشاره میکند که در صورت صحت تصویر جدیدی از زمامداری و نظریه ولایت فقیه آیت الله خمینی ارائه میدهد. در عین حال این خاطره با واقعیات مرتبط تطبیق نداشته و احتمال درستی آن ضعیف است.
وی ماجرا را این گونه شرح میدهد: «در همان ماههای اول انقلاب، یعنی در اردیبهشت یا خرداد سال ۱۳۵۸ بود که شبی خواهرم زنگ میزند و به پدرم میگوید، امام میخواهند با شما صحبت کنند. امام که آن موقع در قم اقامت داشتند، گوشی را میگیرند وبه پدرم میگوید:”مطلبی میخواهم به شما بگویم که الان احمد برایتان توضیح خواهد داد!”. چون حال خیلی مساعدی نداشتند گوشی را به احمد آقا میدهند. ظاهرا با این جمله میخواستند تاکید کنند که مطلب موثق است. احمد آقا گوشی را میگیرد، ایشان مثل ما به پدرم آقاجون میگفتند. احمد آقا میگوید: “آقا جون! آقا میگویند که شما ولایتتان را به من تقویض میکنید.” آقا جون در جواب میگویند: “ما هر چه داریم از شما داریم. شما بر ما ولایت دارید. من بر کسی ولایت ندارم.» احمد آقا میگوید: “امام میگویند من نه تعارف میکنم و نه شوخی! من احساس مسوولیت شرعی میکنم و تکلیف برایم شاق است. باید اجازه داشته باشم که تصمیم میگیرم. بنابراین شما این اجازه را به من بدهید و ولایت خود را به من تفویض کنید.” آقا جون میگویند: “این بزرگواری و شکسته نفسی شماست؛ اما چون عنوان شرع را رویش گذاشتهاید، من هر چه دارم در اختیار شماست و از جانب من مختار هستید؛ اما من یک خواهشی از شما دارم و آن اینکه جز کسی که الان رابط است، هیچکس دیگر از این ماجرا اطلاع پیدا نکند.” خواهرم از قسمت اول این قضیه که برقراری اتصال بود اطلاع داشت اما از قسمت دوم قضیه که اصل مطلب است، جز مرحوم حاج احمد آقا هیچکس اطلاعی نداشت تا زمان کوتاهی قبل از فوت مرحوم حاج احمد آقا. تا آن موقع هیچ کدام از ما هم هیچ چیزی نشنیده بودیم؛ البته گاه و بیگاه پدرم و امام یک سری ملاقاتهایی با یکدیگر داشتند، آنهم در ساعات خیلی غیر عادی.»
صادق طباطبایی ادعا میکند که احمد خمینی این خاطره را در اواخر عمر خود برای آقایان مهدی کروبی، علی اکبر آشتیانی و سید محمد موسوی خوئینیها و تنی چند از دوستان دیگرش تعریف کرده است. البته تاکنون هیچیک از افراد یاد شده خاطره فوق و ادعای صادق طباطبایی را تایید نکردهاند. موسسه تنظیم آثار امام خمینی که متولی رسمی بررسی صحت استناد مطالب به آیت الله خمینی است نیز تا کنون در این خصوص موضعی نگرفته است. ولی انتشار مطلب فوق در کتابی که توسط این موسسه منتشر شده به صورت تلویحی دال بر تایید آن است.
طباطبایی انگیزه و هدف سید احمد خمینی در بیان خاطره فوق را ذکر فضائل و موقعیت بالای آیت الله محمد باقر سلطانی طباطبایی عنوان کرده است.
این ادعا خیلی عجیب به نظر میرسد و باور کردن آن دشوار است. زمانی که خاطره بیان شده تنها احمد خمینی از سه نفری که شاهد گفتگوی ادعایی بودهاند، زنده بوده است. روایت وی تنها یک گمانه است و به زبان علما خبر واحد حجت نیست. لذا این روایت را نمیتوان سند و مدرکی قطعی به حساب آورد. اما بررسی آن و پیامدهای اجتناب ناپذیرش اهمیت دارد.
دلائل تضعیف کننده ادعای ولایت نیابتی
عدم تقارن زمانی
صادق طباطبایی زمان کسب اجازه آیت الله خمینی از پدرش را برای اعمال ولایت بهار ۱۳۵۸ اعلام کرده است. در حالی که آیت الله خمینی دستکم از پاییز ۱۳۵۷ از جایگاه فقیه صاحب صلاحیت، اعمال ولایت مذهبی و سیاسیاش را شروع کرده بود. وی در حکمی که برای اعضاء شورای انقلاب صادر کرده بود به اختیاراتی که شرع به فقیه صاحب صلاحیت داده است ارجاع داده بود. این اتفاق به صورت علنی در هنگام تعیین حکم نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان نیز تکرار شد. او در جایگاه ولی فقیه پیش از آنکه این تئوری به اصل محوری قانون اساسی تبدیل شود، دوره گذار از حکومت پهلوی به جمهوری اسلامی را مدیریت کرده و دولت موقت و نهادهای انقلابی را تاسیس نموده بود. حال اگر ادعای احمد خمینی و صادق طباطبایی درست باشد چرا آیت الله خمینی بعد از سپری شدن چندین ماه از اعمال ولایت به فکر کسب اجازه افتاده است؟
موقعیت فقهی بالاتر آیت الله خمینی
آیت الله محمد باقر سلطانی طباطبایی فقیه و مدرسی برجسته بود. وی در محضر اساتید بزرگ حوزه علیمه قم و نجف چون آیت اللهها ابوالحسن اصفهانی، سید ضیا عراقی، شیخ محمدحسین غروی اصفهانی، سید صدر الدین صدر، محمد تقی خوانساری، سید احمد خوانساری، میرزا محمد فیض قمی، محمد علی حایری قمی و میرزا محمد علی شاه آبادی درس خوانده بود. اما وی اعلام مرجعیت نکرد و همچنین در تدریس نیز از آموزش سطوح بالاتر نرفت. او هیچگاه جزو فقهای درجه یک شناخته نشد. موقعیت فقهی آیت الله خمینی از وی به نحو روشنی بالاتر بود. بنابراین اگر در اعمال ولایت، خبرویت فقهی شرط باشد، دلیلی بر کسب اجازه ولایت از سلطانی طباطبایی از سوی بنیانگذار جمهوری اسلامی وجود نداشته است.
مرتبه عرفانی
اگر مرتبه عرفانی و حکمت نیز در نظر گرفته شود، باز آیت الله خمینی برجستگیهای بیشتری دارد و به مراتب سلطانی طباطبایی بیشتر سزاوار کسب اجازه ولایت بوده است. برجستهترین بعد نظری آیت الله خمینی عرفان و حکمت است . او در این زمینه از اساتید بنام حوزه علمیه قم بود. آیت الله خمینی فقط در حوزه نظری در عرفان صاحب نظر نبود. بلکه تصوری که از خودش در عرفان عملی داشت خیلی بالا بود و میپنداشت که بالاترین مرتبه یک سالک و واصل را پیموده است. خاطرهای که از آیت الله دکتر سید مهدی حائری یزدی نقل شده است در این خصوص روشنگر است.
وی وقتی به دلیل تلفات انسانی بالای جنگ ایران و عراق در دیداری خصوصی از آیت الله خمینی میخواهد که به جنگ خاتمه دهد ، این پاسخ را از آیتالله میشنود که با ارجاع به اسفار اربعه ملا صدرا مدعی میشود وی در مرحله چهارم سفرهای فوق است. این ادعا بدین معنی است که بین او و حق فاصلهای وجود ندارد.
طبق نظر ملاصدرا وادی سلوک چهار مرحله دارد. مرحله اول من الخلق إلى الحق است که سالک با شناخت جامعه و مادیات از سطح امور ظاهری فراتر رفته و حرکت به سمت خداوند و کشف حقیقت را شروع میکند. مرحله دوم بالحق فی الحق است که سالک به شناخت عمقی حقیقت نائل شده و تجلیات صفات ذات الهی را درک کرده و به فهم حکمت الهی آراسته میگردد. من الحق إلى الخلق بالحق مرحله سوم است که سالک در سایه هدایت خداوند و انوار حق به جامعه بر میگردد و به دعوت حق میپردازد. مرحله چهارم بالحق فی الخلق است که سالک به مرتبه فنای در حق رسیده و همه چیز را از چشم حق میبیند. در این حالت هر چه سالک میکند عین اراده حق است. موضع هر چیز را مىداند و خیر را از شر و نیک را از بد و سود را از ضرر تمیز میدهد.
بررسی رفتار و عملکرد آیت الله خمینی بعد از انقلاب نشان میدهد وی به نوعی این همانی بین نظرات خود و شارع و اراده الهی قائل بود. با توجه با این مساله سخت بتوان باور کرد او برای اعمال ولایت از روحانی دیگری اجازه بگیرد!
ادامه دارد
منبع:
کتاب خاطرات سیاسی- اجتماعی صادق طباطبایی، جلد دوم ، ص ۲۷ و ۲۸، موسسه تنظیم آثار امام خمینی، چاپ سوم ۱۳۹۲