بخش اول – سترونسازی ارتش
هنوز پیامدهای جنگ هشت ساله با عراق در مسائل سیاسی، اجتماعی و امنیتی ایران تاثیرگذار هستند. علیرغم گذشت ۲۶ سال از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ اما هنوز این رویداد در وجدان جامعه زنده است و در مناسبات و رقابتهای سیاسی وجود دارد. به عبارتی دیگر میتوان مدعی شد که پرونده جنگ با عراق هنوز برای نیروهای سیاسی و اجتماعی ایران بسته نشده است. حجم بالای مطالب ناگفته و محرمانه ماندن ابعادی از جنگ و چگونگی تصمیم گیریها عاملی مهم در تداوم حیات سیاسی جنگ ۸ ساله با عراق است.
از سویی دیگر تبعات مخرب و هزینههای جانی و مادی بالای این جنگ و فرصت سوزیهای تباه کننده آنها برای میهن و ملت باعث شده تا کشف و پیگیری دستهایی که باعث تداوم جنگ و تحمیل خسارتهای سنگین آن شدند مطالبهای جدی در جامعه ایران باشد. شکاف در بلوک قدرت و رقابتهای بین جناحهای حکومت نیز سبب میشود هر از چند گاهی اطلاعاتی تازه به بیرون نشر کرده و باعث توجه مجدد افکار عمومی به مسائل پشت پرده جنگ شود. بازگشت اجساد برخی از شهدای جنگ نیز احساسات و عواطف جامعه را بر میانگیزد.
در این میان سوال محوری که با گذشت بیش از دو دهه هنوز پاسخ روشن و قطعی برای آن وجود ندارد این است که آیا جنگ با عراق گریز ناپذیر بود یا نه؟
با مستندات و دلایل کافی میتوان نشان داد حداقل از فروردین ۱۳۵۹ به بعد وقوع جنگ و برنامه صدام در حمله به ایران قابل پیشبینی بود. این اتفاق از تیر ماه ۱۳۵۹ به بعد جدیتر شد. سیر سعودی درگیریهای ۱۹ ماهه مرزی خود دلیل محکمی است که خطر جنگ با عراق جدی بود ولی مقامات سیاسی و نظامی حکومت و بخصوص آیتالله خمینی اهمیتی به این مساله نداده و تهدیدات صدام را دست کم گرفتند.
صدام حسین انگیزههای تهاجمی برای حمله به ایران داشت. او فردی ماجراجو بود و خیالاتی در سر داشت تا سردار قادسیه ثانی شده و به قهرمانی در جامعه عرب بدل گردد. الغاء قرار داد ۱۹۷۵ الجزایر، ضمیمه کردن حداقل خط تالبوت شط العرب، تسلط بر حوزه شمالی خلیج فارس، افزایش قدرت ژئوپلتیکی و عمق استراتژیک عراق در خاور میانه اهداف وی را تشکیل میدادند. او حتی تمایل داشت بخشهایی از خاک خوزستان را نیز به عراق ضمیمه نماید. مستندات متعددی برای این تمایلات و انگیزههای صدام وجود دارد. به عنوان نمونه بعد از دیدار صدام و دکتر یزدی در هاوانا، صلاح عمر علی، سفیر عراق در سازمان ملل به صدام گفته لازم است مشکلات دو کشور از راههای مسالمتآمیز حل شود اما صدام پاسخ داده این فرصت به دست نمیآید مگر در هر صد سال، یک بار و ما سرهای ایرانیها را خواهیم شکست و خرمشهر و شط العرب را باز خواهیم گرداند.
یاسر عرفات در سال ۱۳۵۸ خبر داد صدام یک نقشهای کشیده که تا مسجد سلیمان را جزو عراق قلمداد کرده است.
اما تحقق برنامه و آرزوهای صدام نیازمند شرایط مساعد بود. خود وی نیز میدانست که امکان برنامه وی دشوار است و ریسکهای زیادی دارد. در عالم سیاست نفس برنامه و قدرت منجر به تحقق آن نمیشود. عوامل دفاعی و ضرورت مهار اپوزیسیون شیعی مخالف و در بن بست بودن مسیرهای سیاسی و دیپلماتیک برای حل و فصل اختلافات در مجموع وی را به سمت حمله نظامی تمام عیار به ایران سوق داد تا ضمن دفع خطر، آرزوها و برنامههای تهاجمیاش را نیز در معرض آزمون بگذارد. حمله صدام بیشتر ناشی از هراسهایش بود تا ارضای جاه طلبیها و طمعی که به خاک ایران داشت.
صدام در ابتدا خواهان جنگ با ایران نبود و از چندین مسیر دیپلماتیک کوشید تا به توافقی با جمهوری اسلامی ایران برسد. البته اقدامات تحریک آمیز را داشت و میخواست مناسبات ایران و عراق بعد از انقلاب به سمتی برود که عراق از موقعیت ضعیف گذشته فاصله بگیرد.
اما این ادعا که وی از اول کاملا برای جنگ سراسری و نا محدود با ایران تصمیم گرفته بود و خلاء قدرت نظامی در ایران بعد از انقلاب وقوع جنگ با عراق را اجتناب ناپذیر ساخته بود با توجه به مستندات موجود محل تردید جدی است. البته نمیتوان به شکل قطعی آن را رد کرد و درستی آن محتمل است. اما احتمال آن پایین است و بر عکس فرضیه اجتناب پذیری و امکان پیشگیری از جنگ در پرتو فکتها و مستندات قابل قبولتر به نظر میرسد.
در ادامه عواملی که باعث شدند تمایل صدام برای حمله به ایران با بازدارندگی مواجه نشود و برعکس زمینه تحقق جنگ را تسهیل کردند به اختصار تشریح میشوند. برای جلوگیری از جنگی که زمینههای شکل گیری آن بوجود آمده بود سه نوع رویکرد کلی بازدارندگی، یارگیری سیاسی و ارائه امتیاز میبایست مورد توجه قرار میگرفت. عواملی که بعدا توصیف میشوند در واقع عدم تحقق این راه حلها را نشان میدهند که میتوانست جنگ با عراق را اجتناب پذیر سازد. منتها تاکید میشود این عوامل حداکثر تهاجم نظامی عراق را پیشاپیش مسدود نکردند و مسائلی مربوط به ایران هستند. اشاره به این عوامل خدشهای در مسوولیت شروع جنگ و تجاوز به ایران از سوی دولت وقت عراق ایجاد نمیکند.
برخوردهای تحریک آمیز آیتالله خمینی قبلا در مطلبی تحت عنوان «چرا آیتالله خمینی در شکل گیری جنگ با عراق مقصر است» توضیح داده شدند.
· سترونسازی ارتش
ارتش ایران بعد از انقلاب دچار آشفتگی شد. این عامل در وهله نخست به خروج شاه بر میگشت که سازمان ارتش به رهبری همیشگی وی وابستگی داشت. بعد از انقلاب اعدامهای شتابزده و خارج از ضوابط دادرسی منصفانه و قانونی نیز ارتش را آسیب پذیرتر ساخت. اما این دو عامل قابل ترمیم بودند و ارتش این ظرفیت را داشت تا بعد از انقلاب در چارچوبی متعهد به امنیت ملی و حاکمیت ملی بازسازی شود و قدرت خود را با اتکاء بیشتر به منابع درون سازمانی خود بازیابد. اما این اتفاق نیافتاد وتا کنون ارتش به عنوان نهادی غیر خودی و بچه ناتنی نگریسته شده که تحت هژمونی سپاه محدوده فعالیت آن محدود شده است. این عامل ارتش را در ابتدای جنگ زمینگیر ساخته بود. بیاعتمادی به ارتش در بین بخشهای مختلف حکومت از میانهرو و تندرو بالا بود. میانهروها قائل به استفاده محدود از ارتش بودند و تندروها فعالیت آن تحت هدایت سپاه و نهادهای انقلابی را خواستار بودند. در ان زمینه توضیحات دکتر یزدی در خصوص دلایل عدم ارسال ارتش به کردستان و مناطق غربی کشور هنگام بروز درگیریهای مرزی با عراق از سوی دولت موقت روشنگر است. او توضیح میدهد:
«ولی بیشترین مشکل ما با عراق در کردستان بود. ما موافق دخالت ارتش و اعزام نیروی نظامی به مرز نبودیم. وقتی که در این باره بحث شد من به آقای مهندس بازرگان این مثال را گفتم که در عراق، در دورۀ نوری سعید در مرزهای اردن ناآرامیهایی رخ داده بود. عراق تصمیم گرفت که ارتش خود را به کمک دولت اردن بفرستد. ژنرال عبدالکریم قاسم، رئیس ستاد ارتش کاملاً مجهز از بغداد خارج شد و به سمت مرز رفت، اما چند روز بعد برگشت و بغداد را گرفت و کودتا کرد. به آقای مهندس بازرگان گفتم ارتش ایران از انقلاب شکست خورده است، هنوز هم تصفیه نشده است. ما نمیدانیم که در ارتش چه خبر است. اگر شما به ارتش ماموریت دهید به کردستان برود، چه بسا در یک جنگ با عراق پیروز شود، اما به عنوان ارتش جمهوری اسلامی بیاید و مدعی انقلاب شود.
در کردستان، علاوه بر اینکه پادگان مهاباد سقوط کرده بود و هر چه که در پادگان بود به تاراج رفته بود، ما میتوانستیم ارتش را بفرستیم برود به کردستان. اما آن را به مصلحت نمیدانستیم، به دلیل نقشی که افسران فراری، اویسی و پالیزبان در مرزهای ایران و عراق داشتند و سیاستی که عراق دنبال میکرد. ما این نگرانی را داشتیم که ارتش به آنجا برود و با آنها بسازد و بعد باعث دردسر بزرگی برای ما شود. چون اگر در ۲۲ بهمن آمدند به انقلاب تسلیم شدند، آن فضا عوض شده بود و بعضی از افسران ارشد را تیرباران کرده بودند. همه ترسیده بودند و شرایط متفاوت بود.»
ادامه دارد