چرا باید به کالبد شکافی پروژه هسته‌ای پرداخت؟

در نبود فضای نقد و مطالبه کشف حقیقت، این نگرانی وجود دارد که پرونده ماجراجویی هسته‌ای همانند پرونده‌های دیگر فیصله یابد و صورت‌بندی‌های غلطی از چگونگی آغاز و پایان آن در اذهان عمومی ترسیم شود. در مرور موشکافانه پروژه هسته‌ای باید بحران‌سازی و خط تقابل را عامل زیربنایی دید و نقش رهبری و مقامات حکومتی تا منتقدان و روشنفکران را در عظمت‌طلبی اتمی بررسی کرد.پرونده هسته‌ای ایران ظاهرا به ایستگاه آخر رسیده هرچند هنوز چند مرحله باقی مانده است تا برجام توافق شده در وین وارد فاز اجرایی شود. اما قرائن گواهی می‌دهند که نهایی شدن این توافق از گزینه‌های دیگر بیشتر محتمل است.

ARCHIV - Mit gelben Tonnen und dem Radioaktiv-Zeichen demonstrieren Greenpeace-Aktivisten am 01.02.2013 in Hannover (Niedersachsen) gegen das Atommüllendlager in Gorleben. Foto: Sebastian Kahnert/dpa (zu dpa «Regierungs-Berater: Atommüll-Chaos droht» vom 09.02.2015) +++(c) dpa - Bildfunk+++

ARCHIV – Mit gelben Tonnen und dem Radioaktiv-Zeichen demonstrieren Greenpeace-Aktivisten am 01.02.2013 in Hannover (Niedersachsen) gegen das Atommüllendlager in Gorleben. Foto: Sebastian Kahnert/dpa (zu dpa «Regierungs-Berater: Atommüll-Chaos droht» vom 09.02.2015) +++(c) dpa – Bildfunk+++

با فرض اینکه توافق اجرایی می‌شود و نگاه اکثریت مردم و گروه‌های سیاسی ایران نیز با نگاه حداقلی بدان مثبت است، سئوالی پیش می‌آید که با توجه به رضایت نسبی موجود، باید از کنار این بحران دوازده ساله گذشت یا اینکه به کالبد شکافی آن پرداخت؟ به باور نگارنده زمانی دستاوردهای مثبت مصالحه هسته‌ای تاثیر ماندگار و معنادار خواهد داشت که ابعاد مختلف چرایی تحمیل این بحران سنگین بر کشور و ملت مورد بررسی عمیق و ژرف کاوی قرار گیرد.

باید مشخص شود که چه کسانی به بحران و مناقشه دامن زدند و با طرح ادعاهای گزاف و بی‌اعتنایی به نظام قواعد بین‌الملل و تحریم‌ها، بر کوره ماجراجویی هسته‌ای دمیدند و در نهایت نیز تن به عقب‌نشینی داده و با پذیرش محدودیت های سنگین و کم‌سابقه دامنه فعالیت‌های هسته‌ای را محدود کردند. باید مشخص شود آیا فعالیت‌های هسته‌ای انجام شده از نقطه‌نظر فنی و اقتصادی توجیه داشته و اساسا بر مبنای انگیزه‌های علمی و توسعه‌گرایی پیش رفته و یا دلایل امنیتی و دکترین بحران‌سازی برای استمرار بقا، خاستگاه برنامه هسته‌ای بوده است.

ضرورت روشنگری

ممکن است عده‌ای بگویند حال که نظام و به طور مشخص رهبری آن به این نتیجه رسیده‌اند که دست از تداوم تقابل بردارند و با تعامل با غرب و آمریکا به تحریم‌ها و انزوای ایران خاتمه ببخشند و از این اتفاق نیز نیروهای صلح‌دوست دنیا شادمان هستند، دلیلی ندارد به گذشته پرداخت و با طرح بحث‌های جدلی کام شیرین ملت را تلخ کرد؛ مهم از این به بعد است که دیگر بحران هسته‌ای خاتمه یافته است. در پاسخ باید گفت اگرچه بحث‌های عمقی و ریشه‌یابی مسائل مهم سیاسی که بعدی تاریخی پیدا کرده است با هیجانات جاری سازگاری ندارد و حتی ممکن است باعث نگرانی مقطعی افکار عمومی نیز بشود و تنش‌هایی را نیز به همراه داشته باشد، اما در غیاب تلاش برای روشن کردن حقیقت بحران هسته‌ای و معرفی مسئولان آن، هیچ ضمانتی برای پایداری دستاوردهای حاصل از مصالحه هسته‌ای وجود ندارد.

مشکل فقط در پرونده هسته‌ای نبوده و نیست بلکه نگاه ستیزه‌جویانه‌ای که از طریق خط تقابل و بحران‌سازی می‌خواهد برنامه‌های خود را جلو ببرد، مشکل‌ساز و عامل زیر بنایی است. حوزه هسته‌ای روبنا است و یک مصداق تنش‌زایی را به نمایش می‌گذارد.

آشوب‌آفرینان و مدافعان راهبرد خصمانه در سیاست خارجی با قدرت‌های جهانی از هر حوزه‌ای می‌توانند برای جلو بردن مقاصدشان استفاده کنند. آنها زمانی به تسخیر سفارت آمریکا و گروگان‌گیری روی آوردند، دورانی دیگر تحریک کشورهای عربی و صدور انقلاب مستمسک واقع شد. رویداد خونین برائت از مشرکین در مکه در سال ۱۳۶۶، مصداقی دیگر از نگاه‌هایی بود که سر سازگاری با مناسبات دنیا نداشتند. اصرار لجوجانه بر ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر، بستر دیگر عظمت طلبی‌های متوهمانه بود.

در همه این رویداد ها از کیسه ملت و کشور حاتم بخشی‌های کلان شد و بعد از پایان ناکام همه جنجال‌هایی که بی‌فرجامی آنها از قبل معلوم بود، هیچ کس مسئولیت اقدامات مضر به حال منافع و امنیت ملی و مصلحت همگانی را قبول نکرد و عمده سلسله‌جنبانان، با گریز از پاسخگویی و تحمل تبعات اقدامات ضد ملی و مردمی‌شان، دوباره در عرصه‌های دیگر فعال شدند و این روند معیوب تا کنون استمرار یافته است.

توجیه اهداف بلندپروازانه

در نبود فضای نقد و مطالبه کشف حقیقت و پاسخگویی مسئولان و مسببان، این نگرانی وجود دارد که پرونده ماجراجویی هسته‌ای همانند پرونده‌های مشابه فیصله یابد و صورتبندی‌های غلطی از چگونگی آغاز و پایان آن در اذهان عمومی ترسیم شود.

در حال حاضر نگاه رسمی دولت بر برد- برد بودن برجام تاکید دارد. مسئله به گونه‌ای فرموله می‌شود که گویا استقامت مردم ایران باعث شده غرب از تداوم تحریم‌ها ناامید شده و پای میز مذاکره بیاید و تیم مذاکره‌کننده جدیدی نیز با مهارت های دیپلماتیک آنها را قانع کرده است که تقابل برای هر دو طرف ضرر دارد!

این صورتبندی که البته به صورت خلاصه ارائه شده است، تصویر کمیک و خلاف واقع فاحشی بیش نیست. این توافق با عقب‌نشینی آشکار از ادعاهایی صورت گرفت که برای بیش از یک دهه رفاه مردم و زیر ساخت‌های اقتصادی، توسعه‌ای، عمرانی و اجتماعی کشور را قربانی اهداف بلندپروازانه ومتوهمانه خود ساخت.

فشار عملی تحریم‌ها و نگرانی از تشدید تبعات منفی انزوای بین‌المللی باعث شد تا دستکم یک سال قبل از اینکه اعتدالی‌ها دولت را در دست بگیرند، ناخدای ماجراجویی هسته‌ای ترمز را بکشد و به سمت تنش‌زدایی برود. البته ابعاد این عقب‌نشینی در حد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نیست ولی عدول چشمگیری از مواضع پیشین است. آنچه حکومت از توافق برجام بدست می‌آورد با هزینه‌های بسیار بسیار کمتر و بدون درگیری با جامعه جهانی و تحمیل ده‌ها میلیارد دلار ضرر قابل حصول بود.

ناگفته‌های عراقچی

سخنان عباس عراقچی در جمع مدیران و خبرنگاران صدا و سیما، بستر خوبی برای شناخت ماهیت امنیتی و بحران خود ساخته حکومت است که هیچ نسبی با منافع ملی نداشته و ندارد. این سخنان اگر چه تکذیب شد، اما تطبیق آن با فکت‌ها و قرائن بسیار و نوع رفتار صدا و سیما نشان می‌دهد این تکذیب را نباید جدی گرفت و موضوع تنها بر سر علنی ساختن سخنانی است که قرار بود محرمانه بماند.

عراقچی به صراحت می‌گوید از ابتدا برنامه برای تهیه انرژی و کسب فناوری‌های جدید روی ریل قرار نگرفت بلکه شروع مخفیانه که با خرید سانتریفوژهای دست دوم از پاکستان صورت گرفت، با انگیزه‌‌های امنیتی و سیاسی صورت گرفت تا در نهایت حکومت اهرم فشاری برای ایجاد بازدارندگی در برابر آمریکا داشته باشد و این کشور را راضی سازد که موجودیت جمهوری اسلامی را به عنوان یک بازیگر منطقه‌ای به رسمیت بشناسد.

عراقچی در سخنانش تایید می‌کند که برنامه غنی‌سازی در ایران توجیه اقتصادی ندارد. این سخنان همراه حرف‌های علی‌اکبر صالحی، فاصله زیاد ادعاها با وضعیت واقعی توان هسته‌ای حکومت را نمایان می‌سازد. تنها سانتریفوژ هایی که حکومت می‌تواند در برنامه صنعتی به کار بگیرد، از نسل “ای ار ۱” هستند که تکنولوژی نیم قرن پیش دنیا را دارد و سالی یک سو اورانیوم غنی شده تولید می‌کند.

در پایان دوره محدودیت‌های تخقیقاتی قرار است اگر شرایط به خوبی پیش برود، در بهترین حالت، سانتریفوژ های نسل ۶ و ۸ در ابعاد صنعتی مورد استفاده قرار بگیرند تا با ناوگان بیست هزار سانتریفوژی بتوان سوخت هسته‌ای نیروگاه بوشهر را تامین نمود!

هیاهوی بسیار بر سر هیچ

بنابراین چشم‌انداز ده ساله بعد از پایان یافتن وضعیت غیر عادی، چنین خواهد بود که توسعه ناوگان غنی‌سازی نمی‌تواند همه نیازهای انرژی اتمی را در آینده تامین کند. این نقص که علاوه بر اصرار روسیه به صادارت سوخت هسته‌ای بر نبود اورانیوم خام در ایران نیز متکی است، در کنار این واقعیت که قمیت تمام شده غنی‌سازی اورانیوم در ایران سه برابر قیمت جهانی است، نشان می‌دهد تا چه میزان هیاهوی هسته‌ای حکومت در دوازده سال گذشته و بزرگ‌نمایی‌ها پیرامون متن برجام و امتیازات به‌دست آورده، از نقطه نظر علمی، اقتصادی و توسعه‌ای بی‌پایه و اساس است.

در این شرایط مسئولیت ملی حکم می‌کند تا بر اساس برخورد منطقی و منصفانه و در عین حال حساب‌کشی جدی و بدون مسامحه، به کالبدشکافی پرونده هسته‌ای و تمیز اهداف حکومت با منافع ملی و مصلحت ملت و کشور پرداخت.

لازمه این کار وجود فضای آزاد و مخالفت با دیدگاه‌هایی است که از سر مصلحت‌سنجی دعوت به خود سانسوری می‌کنند و یا موضوع را به دعواهای سیاسی تنزل می‌دهند. الیته در مسیر مخرب پیموده شده، فقط رهبران ارشد حکومت دست نداشتند بلکه برخی از نیروهای سیاسی منتقد و روشنفکران نیز آب به آسیاب عظمت‌طلبی اتمی نظام ریختند.

کالبدشکافی به معنای انتقام‌گیری و تسویه حساب‌های سیاسی نیست، بلکه باید با هدف نقد و نکوهش راهبرد و دیدگاه‌های خصومت محور در سیاست خارجی و مصونیت بخشیدن به کشور در برابر این آفت مهلک صورت گیرد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.