ماجرای ترانه جنجالی و حساسیت بر انگیز شاهین نجفی موجبی برای تحرک جریانات ضد مذهب شده است تا پروژه سیاسی خیال بافانه خود مبنی بر حذف اسلام در ایران را جلو ببرند. مقاله مهدی اصلانی تحت عنوان ” تبهکارِ تحقیرکار اعدام باید گردد!” یکی از مصادیق تلاش های این جریان است.
نویسنده که به شهادت مطالب پیشینش در برداشتی اشتباه اسلام را معادل جمهوری اسلامی می داند و در برداشتی کل گرایانه همه مذهبی ها را به یک چوب می راند این بار با طرح دعاوی بی اساس برخی از منتقدین و مخالفین ترانه امام نقی شاهین نجفی را در کنار صدا های نا میمون و شوم مرگ خواهان این خواننده رپ قرار داده است.
وی در تحریفی آشکار و عملی مشمئزکننده به گمان خود فرصتی یافته است تا هم بغض و نفرت خود نسبت به نیرو های مذهبی را نشان دهد و هم از فرصت استفاده کرده کینه دیرینه خود نسبت به جریان اصلاحات را بیرون بریزد. در این میان بدون هر گونه شرم و خجالتی با دادن نسبت های دروغ و انتخاب گزینشی متن های برخی از مطالب بدون اینکه تصویری درست و مطابق با واقعیت مطالب به دست بدهد ، کوشیده است تا صافی گلپایگانی ، مهدی جامی ، مجتبی واحدی ، اینجانب و … را در چهارچوب یک حرکت نشان دهد.
البته طبیعی است وقتی کسی بحثش با جنبش اصلاح طلبی ، انتقاد ،رویارویی منصفانه و سنجش آن از منظر معیار های مردم سالاری نباشد و از دید یک رقیب و خصم به آن نگاه کند که آرزو ها و خیال های اش را به باد داده است ،حاضر می شود تا با چنگ کشیدن به روی حقیقت و پا گذاشتن بر روی اصول اخلاقی ،نسبت های نا روا به کسانی بدهد که به زعم خودش مانع وی هستند و باید با ترور شخصیت آنها را از پیش پای بردارد.
جای جای مطلب وی آکنده از خشونت کلامی است. از دید وی کسانی که در شکل گیری جنبش اصلاح طلبی دوم خرداد نقض داشتند همه یک جور هستند و هیچ تفاوتی بین آنها نیست. از اینرو هیچ توجهی به تفاوت مواضع افراد و سوابق آنها نمی کند .
تعارض مطلب وی با اتفاقاتی که در صحنه سیاست ایران در دهه های هفتاد و هشتاد رخ داد و اطلاعات ناچیز وی از رویداد های سیاسی این دوران حیرت بر انگیز است. اما از همه جالب تر این کل گرایی بی بنیاد از سوی کسی عنوان می شود که پیشینه سیاسی وی به سازمان چریک های خلق بر می گردد که تا امروز جریانات مختلفی از آن منشعب شده اند . یکسان قلمداد کردن اصلاح طلب ها همان میزان خطا است که به صرف عضویت در دوره ای از حیات سیاسی در سازمان فدائیان خلق افراد را در یک دسته و گروه واحد قرار داد و داوری یکسانی برای همه آنان داشت. مطمئنم مهدی اصلانی هیچگاه نمی پذیرد که با فرخ نگهدار یکسان انگاشته شود!
اما مساله فوق در اصل ماهیت اعتقادی دارد که بعدی سیاسی نیز یافته است. بنابراین حتی اگر اصلاح طلبان یکپارچه قلمداد شوند و تمایز ساختار شکنان و پارلمانتاریست ها نادیده گرفته شود ، باز دلیل بر هم نظری اعتقادی آنها نمی شود. موارد زیادی وجود دارد که در گرایش های سیاسی واحد، افراد نظرات مختلفی حول موضوعات عقیدتی و مذهبی دارند. در حال حاضر نیز در جامعه ایران نیرو های مذهبی به لحاظ سیاسی و عقیدتی متنوع هستند. بخشی از منتقدان و مخالفان شاهین نجفی به مذهبی های مستقل و مخالف حکومت تعلق دارند.
اما برخورد با اصلاح طلبی نیز نه بر اساس واقعیت ها و معیار های نقد منصفانه بلکه برخوردی تخریب گرایانه برای حذف رقیبی است که خواب های خوش برخی را آشفته کرده است. حال به خاطر انتقام رویا های بر آورده نشده باید در هر فرصتی لگدی به هر چه که نام اصلاح طلبی دارد زد و با هر وسیله ای آن را زیر ضربه برد تا حقانیت کسانی آشکار شود که به کمتر از براندازی به یکباره حکومت رضایت نمی دهند و مخالفت آنها با جنبش اصلاح طلبی از جنس ایدئولوژیک و نفی کنندگی تام است. همانطور که برخی اصلاح طلبی به رفورم قداست و منزلتی همیشگی می بخشند.
البته شدت بالای ظلم و ستم هایی که زندانیان سیاسی دهه شصت تحمل کرده اند و عملکرد برخی از اصلاح طلبان که حاضر به پذیرش خطا های گذشته خود نیستند نیز به این فضا دامن زده تا برخی به سمت انتقام جویی متمایل شوند.
به نظر می رسد موضوع شاهین نجفی و ترانه مشکل ساز وی که در زمینه عباراتی نا مناسب را برای امام دهم شیعیان بکار برده ، جریان ضد مذهبی را به طمع انداخته است تا با مخدوش کردن مرز بین نقد و توهین ،از این عمل تحت عنوان نقد مذهب و ساختار شکنی تجلیل کنند.
از دید این جریان و نویسنده مقاله فوق ،اسلام همان گفته های آیت الله صافی گلپایگانی و تهدید های مرگ باری است که شاهین نجفی را نشانه گرفته است. به گمان آنها عملکرد جمهوری اسلامی عین اسلام است و ده ها ادعای نادرست مشابه دیگر.
اصلانی در مطالب دیگر نیز با استدلال هایی نا درست فاجعه اعدام های گسترده ۱۳۶۷ را نیز محصول اسلام می داند چون حاکمان بنام اسلام آن فجایع را بوجود آوردند. اما چشم بر روی این حقیقت می بندد که اکثر قربانیان نیز با اعتقاد به اسلام و ایمان به قرائت دیگر از آن جان باختند. بیشتر کسانی که قربانی آن جنایت ننگین شدند با عشق به ائمه و از جمله امام هادی مظلومانه چشم بر این دنیا بستند. نماینده اسلام رحمانی و فقیهی طراز اول به خاطر اعتراض به آن اعمال غیر انسانی و ضد دینی عطای ولایت فقیهی را به لقایش بخشید.
او این واقعیت های مسلم تاریخی را کتمان می کند که بخش مهمی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی مذهبی بوده و هستند. او اعتراضات و هزینه هایی که روحانیون طراز اولی چون آیت الله شریعتمداری ، آیت الله محمد طاهر آل شبیر خاقانی ،آیت الله مرتضی حائری یزدی ،آیت الله سید صادق روحانی ، حجت الاسلام لاهوتی ،آیت الله حسن قمی ، آیت الله مرتضی حائری یزدی ،آیت الله پسندیده ، آیت الله منتظری ،آیت الله بهاء الدین محلاتی ،آیت الله سید احمد خوانساری، آیت الله سید علی اکبر برقعی، آیت الله گلزاده غفوری، آیت الله علامه نوری ،حجت الاسلام محمد مجتهد شبستری، حجت الاسلام احمد قابل ،حجت الاسلام مروارید ، حجت الاسلام سید هاشم حکم آبادی آیت الله سید محمد شیرازی ، شیخ عزالدین حسینی ، و نوگرایان مذهبی چون مهندس بازرگان ،مهندس عزت الله سحابی ، ریاضی، دکتر جامی ، حاج مدیرشانه چی ،مهندس برازنده ،خسرو منصوریان ،مهندس هاشم صباغیان ،اسلام کاظمیه ،حسن نزیه ، علیزاده ، ، لطف الله میثمی ، ابراهیم یزدی ، صادق قطب زاده ، طاهر احمد زاده ، آیت الله طالقانی ، دکتر محمد ملکی ، ابوالحسن بنی صدر ، حبیب الله پیمان ، دکتر سحابی، دکتر محمد توسلی و .. در دهه شصت پرداختند را کتمان می کند. و یا آنها را در سطح جنگ قدرت و دعوای داخلی تنزل می دهد. مسئله ای که به سازمان سیاسی متبوع وی( سازمان چریک های فدائی خلق ( اکثریت)) نیز در حد فاصل سرکوب گسترده ۱۳۶۰ تا زمان دستگیری از سوی برخی مخالفان گروه سیاسی فوق نسبت داده می شود .
او غافل از آن است که بنام اسلام کاری را انجام دادن لزوما دلیل نمی شود تا نفس و اساس اسلام را محکوم کرد. آن هم در شرایطی که قرائت های دیگری از اسلام مقابل قرائت رسمی حاکم ایستاده و مخالفت کرده است. اگر این منطق غلط پذیرفته شود پس باید هر کمونیست و مارکسیستی را الی ابد برای جنایات استالین مورد شماتت قرار داد! یا بر اساس تجربه عملکرد آزادی ستیزانه و توتالیتر بلوک شرق سابق برای همیشه پرونده ایدئولوژی مارکسیسم را بست!
قدرت توتالیتر فراتر از مکتب ، آئین و مذهب بر برداشت مطلق انگارانه از قدرت تکیه دارد. نمی توان بین مکتب سیاسی و عقیدتی خاصی و جباریت سیاسی پیوند الزام آور و تعیین کننده برقرار کرد. آنچه بنای اقتدار گرایی و تمامیت خواهی سیاسی را شکل می دهد احساس مالکیت حقیقت و مطلق گرایی است و استفاده بی رحمانه از منابع خشونت.
در متن آشفته اصلانی این خود حق بینی مطلق مشاهده می شود که خود می تواند نطفه یک اقتدار گرایی سیاسی را پرورش دهد.
نویسنده چنان طلبکارانه و از موضع بالا برخورد می کند انگار او آئینه ای زلال و عاری از خطا است که محق است هر عیب و ایرادی را بدون مستند به افراد مخالف وارد سازد. در حالی که چنین نیست و او نیز انسان محتمل الخطائی مانند دیگران است.
اولا او تنها کسی نیست که زندان رفته و هزینه داده است. ثانیا زندان رفتن برای نظرات کسی حقانیت و مشروعیت نمی آورد. ثالثا او سخنگو و نماینده جان باختگان کشتار وسیع ۱۳۶۷ نیست . رابعا اعتراض به سلب جان آن افراد و مطالبه عدالت برای کسانی که قربانی سرکوب حکومت در دهه شصت شدند به معنای تایید ،همراهی و درستی مواضع سیاسی و عقیدتی آنها نیست.
در قاموس حقوق بشر ، انسان فراتر از عقیده صاحب حقوقی سلب ناشدنی است و بنابراین دفاع در چهارچوب موازین حقوق بشری دفاع از حق است نه لزوما از عقیده. دیدگاه سیاسی و عقیدتی اکثر کسانی که مورد ظلم و ستم حکومتی در آن دوران سیاه واقع شدند ، مورد پشتیانی اکثریت مردم ایران نبودند. بنابراین جا ندارد تا دفاع از حق قربانیان را با تقدیس و حقانیت مرام سیاسی و ایدئولوژیک آنان خلط کرد . مسئله ای که متاسفانه از سوی برخی سازمان های سیاسی ایدئولوژیک به شدت دنبال می شود و مرز بین اقدام انسانی و حقوق بشری با تبلیغ سیاسی در عملکرد آنها مخدوش شده است.
اصلانی در حالی منتقدین ترانه شاهین نجفی را به ناحق و دروغ متهم می کند که با اعدام شاهین نجفی همراه شده اند و یا تبعیضی نژاد پرستانه را دامن می زنند که مطالب بنده و مهدی جامی و سخنان مجتبی واحدی مخالفت صریح و آشکاری با کشتن و برخورد های خشونت آمیز و موهن با شاهین نجفی دارد. بخش مهمی از مطلب نگارنده در محکومیت و مخالفت با فتوی آیت الله صافی گلپایگانی و دیگر مراجعی است که این روز ها انگار در میدان مسابقه صدور فتوی ارتداد قرار گرفته اند تا موقعیت خود را بهبود بخشند!
من به صراحت در مطلب “ترانه جنجال برانگیز و نفی خشونت و اهانت” نوشته ام : « اما برخورد غیر قابل پذیرش برخی از شیعیان در خصوص تهدید به قتل و بهره برداری از فتوی آیت الله گلپایگانی که قبل از خواندن این ترانه صادر شده است ، به مراتب مشکل ساز تر است. تهدید به قتل و صدور جوازمرگ کسی که به هر دلیلی ترانه ای خوانده که با باور های شیعیان تعارض دارد ، عملی غیر انسانی ، مغایر با اصول مذهب ،غیر مدنی و تبهکارانه است.
مسئله ارتداد و مجازات مرگ برای آن که بنا به قولی امری متعلق به دوران اولیه بعثت پیامبر بوده و سپس منسوخ شده است و به باور دیگری احادیث و روایات مربوط به آن ضعیف بوده و قابل استناد نیستند ،صد ها برابر ترانه شاهین نجفی و یا توهین هایی به اسلام می شود برای تشیع و آینده آن خطرناک است.
مسلمانان واقعی و علماء روشن بین باید اراده جدی برای پایان دادن به مسئله ارتداد نشان دهند. تهدید به قتل کسانی که مخالفت با دین می پردازند و یا به رعایت خطوط قرمز شیعیان توجه نمی کنند و جایزه برای کشتن آنها تعیین کردن هم با آزادی های اساسی انسان تعارض دارد و هم با باور های اصیل دینی مطابق نیست. تاریخ اسلام روایات متعددی را از برخورد رئوفانه و روشنگرانه اولیای دین با کسانی می کند که به توهین و تخریب معتقدات دینی پرداخته بودند. ارتداد به معنای تعارض دیانت با آزادی است . یعنی حیات دین اسلام وابسته به ترساندن مخالفان و غیر معتقدان از خشونت عریان است و توانایی در عرصه منطق و استدلال ندارد تا بتواند حقانیت خودش را اثبات کند. شخصیت و جایگاه امام نقی آنقدر ضعیف نیست که با یک ترانه طنز و یا غیر محترمانه به متزلزل شود . این اعتقادات ریشه های چند صد ساله دارد .»(۱)
حال چرا اصلانی به شیوه موسوم به ” بولتن نویسی” این بخش های مطلب من را سانسور کرده است و تصویری وارونه از مطلب را به خوانندگان القاء می کند !
من در نوشته فوق دیدگاهی از مذهب تشیع را مطرح کرده ام که با ارتداد در هر شکلش مخالف است و دلایلی درون دینی برای این ادعا مطرح کرده ام. حال این مطلب به مذاق آقای اصلانی خوش نیامده که می خواهد بگوید ارتداد جزء ذاتی اسلام است و در این مسیر با بنیاد گرا ترین و قشری ترین بخش نیرو های مذهبی ایران هم نظر بوده ، و مسئله را بگونه ای مطرح می کند که انگار من منکر این واقعیت تلخ شده ام که در طول تاریخ برخی از کوشندگان سیاسی و صاحب نظران به دلیل ارتداد کشته شده اند !
بحث من اساسا چیز دیگری است که هر ذهن منصفی می تواند بسادگی آن را دریابد. به باور من ارتداد در اسلام راستین جایی ندارد و هر جا جان انسانی به این بهانه ستانده شده ،تعصب ،قشریت و دلایل سیاسی نقش داشته است.
آنهایی که با قساوت هر چه تمام تر روشنفکران و مخالفان سیاسی ایران را به بهانه ناصبی بودن و یا مرتد یودن کشتند در اصل بر اساس یک سناریوی امنیتی این جنایت ها را مرتکب شدند. اعمال آنها خارج از معتقدات اسلامی بود و برخی از قربانیان نیز از کسانی بودند که به باور های تشیع معتقد بودند. آقای اصلانی می تواند مخالف و یا منتقد نظر من باشد و نظر خودش مبنی بر طرد اسلام را بیان کند . این موضوع مورد اعتراض من نیست اگر چه با آن مخالف هستم اما حق ندارد واقعیت ها را وارونه جلوه داده و نسبت های ناروا بدهد.
،دیدگاه افراد اگر گزینش می شوند این گزینش باید منطبق بر نظر واقعی آنها باشد نه اینکه گزینشی دلخواه صورت بگیرد.
نتیجه گیری وی مبنی بر پذیرش نقد مذهب و رعایت عدم توهین به دیگر مکاتب و ایدئولوژی ها در مطلب من به تفصیل آمده است. اگر واقعا دغدغه وی این مساله بوده ، دیگر جایی برای طرح ماجرا و یا دستکم طعنه زدن به نویسنده نبوده است. مگر اینکه هدف تخطئه افرادی خاصی باشد که نویسنده با آنها زاویه دارد.
بدیهی است افراد مذهبی از منظر خود به مسائل نگاه می کنند و منطق و زبان خاص خود شان را دارند . قرار نیست آنها طبق خوشایند مهدی اصلانی حرف بزنند و یا جایگاه او را به عنوان قیم فرهنگی بپذیرند ! نقد آداب و اصولی دارد.
نیرو های مذهبی حق دارند ناخرسندی و اعتراض خود ر ا به این ترانه مشکل ساز نشان دهند که با باور ها و مقدسات آنان نا سازگار است. آزادی بیان و نشر حق مطلق نیست بلکه در تمامی جوامع آزاد دنیا از حقوق مقیده است و در چهارچوب رعایت نظم و قانون ، اخلاق حسنه ، حرمت و حیثیت افراد و عدم تضییع حق آنان محدود می شود. قانون و معیار های عرفی تعیین کننده این محدودیت ها است که حالت تغییر یابنده و شناور در طول زمان را دارند.
مسئله اصلی این است که افراد مذهبی و کسانی از آهنگ فوق ناراحت شدند و غیرت دینی آنها به جوش آمده است با شیوه های مدنی و غیر خشونت آمیز اعتراض شان را نشان دهند. کار غلط را با روش های غلط مثل توهین ،تهدید به قتل ،دشنام و هیاهو جواب ندهند.
از سوی دیگر نخبگان فرهنگی ، نیرو های جامعه مدنی و شخصیت های مذهبی بکوشند تا با آرام کردن فضا زمینه بحث و گفتگوی سالم و کارگشا برای تعیین محدوده های مناسب آزادی بیان و بالا رفتن ظرفیت های تحمل بخش های مختلف جامعه فراهم شود. بدیهی است عرصه عمومی ایران باید با اتکاء به جدایی دین و دولت از سیطره و کنترل تام مذهب بیرون بیاید و دیگر مکاتب و هویت ها نیز مجال پیدا کنند خارج از سلطه مذهبیون و قرائت رسمی از دین خود را عرضه کنند و به نقد دین بپردازند . اما این مساله دلیل نمی شود که توهین به باور های مذهبی رواج یابد و یا مذهبی ها و مقدسات شان تحقیر گردند و شان اجتماعی آنان فرو کاسته شود. همچنین حق نیرو های مذهبی برای مشارکت در حیات سیاسی و فرهنگی جامعه سلب گشته و یا نادیده گرفته شود.
در این میان افراد و یا گروه هایی که می خواهند اتفاق رخ داده را سوخت پروژه های مذهب ستیزانه خود نمایند ، نیرو های قشری و همچنین حکومت که ممکن است از این رویداد برای بسیج جامعه مذهبی کشور در راستای برنامه های سیاسی خود بهره برداری کند ، ایجاد اختلال می کنند.
منابع :
۱- ترانه جنجالی و نفی خشونت و اهانت ،روز آن لاین
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2012/may/12/article/-c893ea8ea0.html
درباره نویسنده
در سال۱۳۵۲ در خانوادهای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگیام. به ورزش، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفهای را از نوجوانی شروع کردم. در سال ۱۳۷۰ در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسیترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزهها و آرزوهایم بخشید. ادامه...-
نوشتههای تازه
دستهها
آخرین دیدگاهها
اطلاعات