نیاز به ایجاد نیروی فراگیر سیاسی برای پیشبرد تحولات سیاسی مثبت و پیشرفت کشور در چارچوب افزایش مشارکت سیاسی بحثی ریشه دار در تاریخ سیاسی معاصر ایران است. در بزنگاه های سیاسی ونقاط عطف تحولات کشور از نهضت مشروطه تا کنون تمایل به شکل دهی ائتلافات فراگیر در شرایطی که تزلزل در ساخت مطلقه قدرت بوجود آمده است، وجود داشته است. در این شرایط عمدتا نیاز پراگماتیستی به وحدت باعث نادیده گرفتن اختلافات مبنایی و اتفاق نظر حول یک شخص و یا جمع بر اساس وعده های غیر قابل سنجش شده است. وجود دشمن مشترک و معطوف کردن حساسیت ها به تضاد اصلی نیز این رویکرد را تقویت کرده است.
اما ائتلاف کنندگان بعد از پیروزی به دلیل شکاف ها و تضادهای حل نشده که موکول به آینده نامعلوم شده بودند و پایه های منطقی و مستحکمی نداشتند، خیلی زود فروپاشیده و پیروزی ها به دولت مستعجل ختم شدند. نتیجه کار مدار بسته دمکراسی و حاکمیت ملی ایران و تداوم بقای پاردایم استبداد در اشکال مختلف بوده است. البته تداوم استبداد یک پدیده چند وجهی است و عوامل متعددی در آن نقش دارند اما شتابزدگی در ایجاد وحدت های صوری و ناگهانی در بستر توسعه نیافتگی سیاسی ایران و فقدان نهادسازی سیاسی و ضعف کار تشکیلاتی عنصر مهمی است.
برای درک بهتر این مسئله نگاهی اجمالی به تاریخ معاصر ایران و ائتلاف های ناپایدار و ناکام شکل گرفته روشنگر و سودمند است. پیش از آن باید متذکر شد که این جمع شدن ها و اتحادهای مقطعی در بستر هیجانات وفضای احساسی و دامن زدن به نگرانی از وضعیت خطیر کشور بوقوع پیوسته اند که گویی کشور و ملت در آستانه نابودی هستند و باید هر چه سریعتر اختلاف نظرها را کنار گذاشت و به آرزو اندیشی، منجی گرایی و اعتماد به وعده های نسیه دل بست. این تعجیل البته در شرایطی که ناشی از نگرانی از تداوم وضعیت فلاکت بار موجود و ضرورت انجام اقدام فوری بوده، قابل درک است یا اینکه همسویی مقطعی بوجود آمده در برهه ای از زمان بین نیروهای متفاوت سیاسی فرصتی برای تغییرات مثبت فراهم ساخته است. اما تا زمانی که راهکاری اصولی برای حل مناقشات و تبیین دقیق محل نزاع انیدشیده نشود، این ائتلاف های مقطعی حکم گره زدن بر باد و درغتطیدن به حلقه های تکراری دارد ودر مقاطعی حتی شرایط را بدتر کرده و منجر به سیر قهقرایی شده است.
نهضت مشروطه در پیروزی اولیه و شکست استبداد صغیر بر مجموعه ناهمگونی از نیروها استوار بود که از زوایای مختلف و بعضا متضاد با دربار قاجار و سلطنت مطلقه آن مشکل پیدا کرده بودند. برخی از روشنفکران با روحانیونی پیوند برقرار کردند که از زاویه سنت و یا دست یابی به سهم بیشتری از قدرت در پی مشروطه خواهی برآمده بودند. این روشنفکران به تعارض ها و تضادهای عمیق در دیدگاه این طیف از روحانیت که البته معرف همه روحانیون وقت نبودند، توجهی نکرده و با افراط در نگاه پراگماتیستی حل اختلافات را به آینده احاله دادند. همین اشتباه را در خصوص برخی از رجال قاجار و اشرافیت زمین دار و سنتی ایران نیز مرتکب شدند. نتیجه این غفلت و ارزیابی شتابزده خیلی زود خود را نشان داد و مشروطه خواهان بعد از خلع سلطنت محمدعلی شاه دچار تفرق ودرگیرها شدند و در نتیجه مشروطه به حاشیه رانده شد. افزایش تنش ها و درگیری ها باعث بدبینی به مشروطه در توده مردم شده تا جایی که در اواخر دوران سلطنت قاجار “استبداد منور” پارادایم مسلط در بخش مهمی از نیروهای سیاسی تحول خواه وتجدد طلب شد!
همین خطای راهبردی در بین روشنفکران توسعه گرا و ناسیونالیست در تنظیم رابطه با رضا خان سردارسپه تکرار شد که سرمایه های اجتماعی خود در پای وی وبرکشیدن او در قدرت ریختند و البته خیلی زود بهای سنگینی را پرداخت کردند. کشور هم اسیر استبداد مخوف تری از سلطنت قاجار شد که علی رغم برخی از اتفاقات مثبت اما در مسیر درست بهبود قرار نگرفت.
نهضت ملی شدن صنعت نفت بستر دیگری برای تکرار این رویکرد اشتباه شد. ائتلافی که یک طرف آن فدائیان اسلام و آیت الله سید البوالقاسم کاشانی و شمس قنات آبادی و مظفر بقائی و طرف دیگر آن دکتر مصدق و دکتر صدیقی و دکتر فاطمی و جنبش دانشجویی بود، به یک سال نشده فروپاشید و به شکلی ناخواسته به تحکیم دوباره سلطنت مطلقه منجر شد. انقلاب بهمن ۵۷ و جمع شدن حول رهبری آیت الله خمینی و تصور اینکه با میدان داری وی ایران گلستان می شود، این سمت گیری را به نتایجی هولناک برای میهن و ملت منتهی ساخت. در جنبش اصلاحی دوم خرداد نیز نیروهای تحول خواه و حامی اصلاحات سیاسی در کنار جناح محذوف قدرت و حامیان بازگشت نیروهای موسوم به خط امام به مناصب اجرائی قرار گرفت و اختلافات عمیق در اهداف نقش مهمی در زمینگیر شدن آن ایفا کرد.
حال اکنون شماری از نیروهای سیاسی بدون اینکه از این تجارب درس بگیرند باز در اندیشه تکرار این خطای بزرگ در تاریخ معاصر ایران هستند تا با ایجاد جبهه ها و ائتلاف های خلق الساعه بر فراز اختلافات و تمایزات هویتی وسیاسی و شکاف های موجود با تجویز عملی رویکرد آخر الزمانی اشخاصی را به عنوان منجی به جامعه معرفی کنند. اشخاصی که چون پیامبران بر اساس برانگیختگی درونی رسالت مخصوصی برای خود تعریف کرده اند و در قامت افرادی که ویژگی های برتر دارند مدعی نجات کشور از بحران های فزاینده هستند!
مستقل از اینکه ادعاهای آنها تا چه میزان با واقعیت منطبق است و نیات واقعی آنها چیست و با فرض خوشبینی منتهی این رویکرد ها بعید است به جایی متفاوت با تجارب قبلی برسد. بیش از یکصد سال تجربه داخلی و درس های جهانی و منطقه ای کافی است که از شتابزدگی و تعجیل خودداری کرد. به دنبال ابرانسان های نیچه ای نبود و بر روی زمین و در قامت انسان های متوسط که همه در چارچوب برابری سیاسی شانیت ویژه ندارند، راهکار و مدلی را جستجو کرد که با توجه به شکاف ها و محل های نزاع بتواند نسخه ای واقع بینانه ارائه دهد. در چنین رهیافتی می توان با ریسکی محاسبه شده امیدوار بود ائتلافی که در نهایت شکل می گیرد منطبق بر درک درست از مشکلات بوده و حالت پایدار پیدا کند.
حرکت هایی که به سرعت به دنبال میانبر هستند و مشکلات را نادیده می گیرند و با درکی رمانتیک و فانتزی می پندارند می توان اراده گرایانه مسیر تاریخ را تغییر داد، به همان میزانی که در شکل گیری و جلو بردن برنامه عجله دارند، به همان سرعت هم زوال می یابند و به فرجام مناسب نمی رسند.
قرار گرفتن میهن بر روی ریل درست که منجر به بهبود مستمر ولو با گام های آهسته شود، نیازمند کنارگذاشتن این رویکرد غلط تاریخی و پیدا کردن فرمول هایی است که دنبال رفوکاری وسرهم بندی نیست و ظرفیت های موثری در حل منازعات با تبیین درست از مشکلات ارائه می دهد و از همه مهمتر نقطه عزیمت آنها پذیرش تکثر نیروها و ارائه راه حل با توجه به این واقعیت است نه اینکه آنها را نادیده بگیرد و با اتکا به جامعه توده ای و روش های پوپولیستی به تصورات آرزواندیشانه دل ببندد. هدف نهایی باید مقصد درست باشد نه اینکه فقط از شر موجود خلاص شد و ابهامات پیرامون آینده را به دست قضا و قدر و خوشبینی های ساده انگارانه سپرد.