رابطه پارادوکسیکال جنبش دانشجویی و جنبش سبز

با نزدیک شدن به سومین سالگرد انتخابات جنجالی ریاست جمهوری دهم علائم و نشانه ها حاکی از پایان جنبش سبز است. جنبشی که بزرگترین حرکت اعتراضی در طول تاریخ جمهوری اسلامی را پدید آورد و میلیون ها نفر را به خیابان ها کشند دیگر بخشی از تاریخ شده است. این جنبش که از ایام تبلیغاتی ریاست جمهوری دهم در بهار ۱۳۸۸شروع شد در مسیری نوسانی تا اسفند ۱۳۸۹به حرکت خود ادامه داد. اما بعد از آن به تدریج مسیر رکود را پیمود و حال دیگر نشانی از علائم حیات در آن دیده نمی شود. چشم انداز رویت پذیری نیز برای تحرک و احیاء آن متصور نیست.
این جنبش آخرین تلاش و مصداق از حرکت تاریخی پر فراز و نشیب ملت ایران پس از انقلاب مشروطه ایران بود که می توان این مبارزه تاریخی مستمر را تحت عنوان جنبش دموکراسی خواهی نامگذاری کرد.
به پایان رسیدن جنبش سبز به معنای خاصش نه عام( که تعبیر بهتر و دقیق تر آن جنبش دموکراسی خواهی است )بدین معناست که نیرو های حامل آن فعالیت ملموس و قابل اندازه گیری ندارند که بتواند توازن قوا را به نفع این جنبش تغییر دهد و یا در حال جدال و اعمال فشار به حکومت باشد.
البته کسانی هستند که تحت این عنوان در جغرافیای سیاسی ایران و بیشتر در خارج از کشور فعالیت می کنند . نهاد شورای هماهنگی راه سبز امید نیز به عنوان رهبری وجود دارد ولی فاقد رابطه مشخص با بدنه اجتماعی است و بمانند بدنی است که سر آن متصل به پیکره نیست.
دیگر علامت فروکش کردن جنبش سبز نبود میل برای پرداخت هزینه از سوی حاملان و فعالان است. البته زندانیان وابسته به این جریان در زندان محکم ایستاده اند اما جریان آنها در بیرون از زندان تداوم پیدا نکرده و دیگر کسانی پیدا نشدند که پی زندان رفتن را به بهای استمرار رویارویی آشکار با قوای سرکوب به تن خود بمالند فراخوان های متعدد شورای هماهنگی راه سبز امید با پاسخ چشمگیر از سوی نیرو های اجتماعی همراه نشد.
اینک احمدی نژاد منتخب انتخابات مخدوش و تقلبی سومین سال فعالیت خود را پشت سر می گذارد و تنها یک سال از دوره فعالیت وی باقی است بر مبنای اهداف جنبش سبز قرار بود انتخابات باطل شود تا بدینگونه این دوره اصلا آغاز نشود و احمدی نژاد نیز به عنوان منتخب دروغین مردم بر کرسی ریاست جمهوری تکیه نزند.
در عین حال باید توجه داشت که به پایان رسیدن جنبش سبز به معنای از بین رفتن مطالبه برای دموکراسی ، اعتراض ، آزادی ها و تغییر وضعیت سیاسی موجود نیست. این مطالبه ها و توقع ها زنده است . اما در حال حاضر رکود سیاسی جامعه مانع از ان است که این مطالبات موضوع فعالیت جنبش اعتراضی قوی و با نشاطی قرار گیرد.
آینده نشان خواهد داد که شکل دیگر جنبش اعتراضی چگونه و بر چه بستری شکل خواهد گرفت. اما هر سیما و شاکله ای پیدا کند در این واقعیت خللی ایجاد نمی شود که جنبش اعتراضی بعدی بر بستر تجارب جنبش سبز استوار خواهد بود. همچنین بروز جنبش محتمل جدید لزوما به معنای عدم استفاده از ظرفیت کنشگران و رهبران نمادین جنبش سبز نیست.
با این مقدمه به رابطه جنبش دانشجویی و جنبش سبز در گذشته و حال می پردازم. جنبش دانشجویی هم حامی جنبش سبز بود و هم بخشی از آن. اما از منظر حجم فعالیت مستقل و متمایز نسبت معکوسی با آن داشته و دارد.
اوج گیری جنبش سبز به معنای عملی شدن رسالت اجتماعی جنبش دانشجویی و مطالبات سیاسی آن بود. طبیعی بود حجم فعالیت های مستقل جنبش دانشجویی کاهش یابد.
اما بگاه رکود جنبش سبز و تنگ شدن مجاری فعالیت در عرصه عمومی باز نقش سیاسی جنبش دانشجویی پر رنگ تر شده و دانشگاه ها به بستر اصلی فعالیت جنبش سبز تبدیل شدند.
این رابطه معکوس از این واقعیت بر می خیزد که رسالت اجتماعی و کارکرد سیاسی جنبش دانشجویی خصلت موقتی است و هنگام تثبیت توسعه سیاسی در ایران و تحقق مراحل اولیه گذار به دموکراسی به پایان خود می رسد.
پیدایش ابر جنبش سیاسی و اعتراضی جرقه امید به استقرار دموکراسی در ایران را بر می افروزد و از این رو دیگر شدت و حجم فعالیت متمایز و جداگانه جنبش دانشجویی در بیرون از دانشگاه ها کاهش چشمگیر پیدا می کند.
جنبش دانشجویی یکی از گروه های اصلی شکل دهنده جنبش سبز در قبل و بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم بود از زاویه تاثیر پذیری جنبش های اجتماعی از یکدیگر می توان گفت جنبش سبز تداوم و پسامد طبیعی تلاش های جنبش دانشجویی در دوره اصلاحات و پسا اصلاحات بود.
در اصل رسالت اصلی دانشجویان به مثابه چشمان بیدار و میزان الحراره جامعه تسهیل گذار به دموکراسی و تحرک بخشی به مبارزات تحول خواهانه مردمی بوده است. آنان می کوشند تا با کنش های انتقادی خود ، انعکاس مطالبات و مشکلات مردم و انتقال پیام نخبگان و گروه های سیاسی به مردم زمینه شکل گیری حرکت فراگیر در جامعه را مساعد سازند. بواقع جنبش دانشجویی موتور کوچکی بود که موتور بزرگ جامعه را به حرکت انداخت.
پس از اوجگیری جنبش سبز دانشجویان کارکرد سیاسی خود را تحقق یافته دیدند و به صفوف مردم پیوستند و با جنبش همراه شدند. اما پس از شدت گرفتن سرکوب و فضای اختناق پس از عاشورا که عرصه را بر اعتراضات خیابانی تنگ کرد، مجددا جنبش دانشجویی به تدریج نقش سابق خود را بازیافت و دانشگاه ها به بستر اصلی کنش های اعتراضی جنبش سبز تبدیل شدند.
بنابراین جنبش دانشجویی بخش خاصی از جنبش سبز بود که یک جنبش فراگیر سیاسی و یک ابر جنبش تغییر خواهی را بازتاب می داد .
خصلت سیاسی جنبش دانشجویی نقطه اتصال و الحاق آن به جنبش سبز و در سطح کلان جنبش دموکراسی خواهی بود. البته جنبش دانشجویی در دوران فعالیت در جنبش سبز تا حدی توانست از ادغام و هضم فاصله گرفته و موجودیت مستقل خود را حفظ کند.
پیروزی جنبش سبز در پایان بخشی به استبداد و تسهیل گذار به دموکراسی و شکل گیری توسعه سیاسی می توانست نقطه پایان کارکرد سیاسی جنش دانشجویی باشد.
اما وجه صنفی آن که مبتنی بر مطالبه محوری در حوزه نیاز های زیست دانشجویی ، استقلال دانشگاه، سامان بخشی به اشتغال فارغ التحصیلان دانشگاهی و تنظیم درست بازار کار ،استقلال دانشگاه، فعالیت آزاد و متکثر تشکل های دانشجویی ، آزادی های اکادمیک و ارتقاء وضعیت علمی ، آموزشی و رفاهی در دانشگاه ها است تعطیل بردار نبود. جنبش دانشجویی نتوانست به نحو رضایت بخشی خواسته های صنفی خود را در جنبش سبز برجسته نماید.
شکل مطلوب رابطه می بایست بگونه ای بود که جنبش دانشجویی ضمن حضور فعال در جنبش سبز و تقویت تمرکز آن بر دموکراسی و پایبندی به خواست ملت اما در ان ادغام نشده و سعی می کرد جایگاه مناسبی به این خواسته های صنفی در جنبش ببخشد.
ناکامی در این امر به مشکل تاریخی جنبش دانشجویی بر می گردد که در برقراری توازن مناسب بین مطالبات صنفی و خواسته های سیاسی موفق نبوده است .
ولی با توجه به جمیع جوانب در کل جنبش دانشجویی به خوبی توانست وظایفش در برابر جنبش سبز را عملی سازد . نه در پرتگاه ادغام و هضم گرفتار شود و نه در دام انفعال ، دوری گزینی و مناسبات جزیره وار اسیر گردد.
از پاییز ۱۳۸۸ که اعتراضات خیابانی فروکش کرد ،محیط های دانشگاهی نقش فعال تری در شکستن فضای پلیسی و زنده نگاه داشتن جنبش سبز ایفا کردند. این امر طبیعی بود هر گاه فشار و برخورد های پلیسی در جامعه گسترش می یابد دانشگاه ها به دلیل مزیت هایی که دارند بیشتر مورد توجه کنش های اعتراضی قرار می گیرند.
اما در حال حاضر جنبش دانشجویی در شرایط خاصی به سر می برد . به نوعی کم رونق ترین دوران فعالیت خود پس از دهه هفتاد را تجربه می کند. فضای پلیسی و انقباضی کنونی حاکم بر دانشگاه ها از انقلاب فرهنگی تا کنون سابقه نداشته است .
اما علی رغم این فشار های کمر شکن جنبش دانشجویی هنوز به طور محدود تحرک دارد. احضار ها به کمیته های انضباطی در جریان است. هنوز دانشجویانی بازداشت می شوند و یا از دانشگاه به صورت موقت و دائم اخراج می گردند.
این امر به منزله این است که جنبش دانشجویی اگر چه رنجور از زخم های متعدد است اما زنده است . کاهش فعالیت ها طبیعی است اما مهم این است که به نقطه صفر نرسیده است.
جنبش دانشجویی بمانند دیگر جنبش های اجتماعی در مرحله گذار به شکل جدید فعالیت است. آینده جنبش دانشجویی تابعی از عوامل مختلف و بخصوص عبور موفق از مرحله گذار کنونی است که مدت زمان آن طولانی شده و خود بحرانی را در جنبش دانشجویی ایجاد کرده است.
در حال حاضر پیوندی بین جنبش دانشجویی و جنبش سبز مشاهده نمی شود و رابطه آنها در زیر سایه همکاری های پیشین است. چون جنبش سبز دیگر به عنوان یک ابر جنبش سیاسی فعال در جامعه وجود ندارد . حفظ بقاء نیز مسئله اصلی جنبش دانشجویی در این روز ها است .
افول جنبش سبز به معنای افزایش بار مسئولیت جنبش دانشجویی است تا با فعالیت هایش به مصاف جو اختناق و فضای پلیسی برود .
عبور موفق جنبش دانشجویی از بحران های مربوط به مرحله گذار کنونی نقشی مهم در شکل گیری دوره جدید جنبش اعتراضی و همکاری های احتمالی با آن خواهد داشت. شاید این جنبش مسیر ناتمام جنبش سبز را تکمیل کند و بدینترتیب خصلت سیاسی جنبش دانشجویی نیز به ایستگاه نهایی خود نزدیک شود.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.