آیت الله بهشتی و تحکیم استبداد دینی (بخش هشتم)

پس از راهپیمایی تاسوعا و عاشورا و شتاب گرفتن قطار انقلاب ، نقش بهشتی نیز در هدایت اعتراضات افزایش یافت. او به تدریج مطمئن می شد که شاه رفتنی است. البته تکیه گاه وی آنگونه که محسن رفیقدوست روایت کرده ،آیت الله خمینی بوده است:
« ۱۵ سال در اسلام‌شناسی شاگرد مرحوم شهید بهشتی بودم، زمانی که به پاریس رفتند و با امام ملاقات کردند. پس از بازگشت ما را به منزلشان دعوت کردند، اواخر آبان یا اوایل آذر ۵۷ بود؛ در این دیدار شهید بهشتی با لحن خاص خود گفت: برادران کمربند‌ها را محکم ببندید، کفش‌ها را به پا محکم کنید؛ امام تاریخ رفتن شاه را می‌داند؛ تاریخ آمدن خودش را نیز می‌داند و تاریخ پیروزی انقلاب را هم

می‌داند. و این سخنان زمانی مطرح شد که هنوز سه ماه به پیروزی انقلاب باقی مانده بود.»(۶۹)
البته بهشتی تا قبل از پیروزی انقلاب دیدگاه رادیکال نداشت و به طور نسبی در بین انقلابیون از طرح های آشتی جویانه و حد وسط استقبال می کرده است . در اصل متناسب با وضعیت هر مرحله مواضع خودش را تعیین می نمود. اما در عین حال در هر گام به فکر توسعه نفوذ خود و جریانی بود که بعد ها حامی تاسیس نظام ولایت فقیه گشتند.
در همان زمان جامعه روحانیت مبارز تهران با حدود ۲۰۰ عضو تشکیل شد . هاشمی رفسنجانی می گوید این جامعه کمیته تظاهرات داشت . وی و بهشتی از این کانال در مدیریت تظاهرات ها دخالت می کردند .(۷۰) محمد موسوی خوئینی ها مدعی است اساسنامه جامعه روحانیت مبارز را بهشتی تهیه کرد ولی هیچگاه به آن عمل نشد.(۷۱) وی همچنین در جلسات این تشکل نیز شرکت نکرد و در اعتراض به بهشتی گفته بود که اولا مدیریت این تعداد سخت است و بعد بخش زیادی از افرادی که عضو شده اند اصحاب بعد از فتح هستند و سابقه انقلابی ندارند.
البته بین اکثریت جامعه روحانیت مبارز با بهشتی و حزب جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب تا تشکیل مجلس اول رابطه خوبی وجود نداشت و اوج اختلاف آنها در حمایت جامعه روحانیت مبارز تهران از ابوالحسن بنی صدر در انتخابات نخستین دوره ریاست جمهروی بروز یافت.
تقریبا همه اعضاء شورای انقلاب متفق القول هستند علی رغم اینکه مطهری رئیس شورا در آن مقطع بود ولی بهشتی عملا شورا را رهبری می کرد. هوشیاری ،شم سیاسی ،توانایی اجرایی وتشکیلاتی وی و همچنین برخورداری حمایت اکثریت اعضاء اصلی ( موسوی اردبیلی ، باهنر ، رفسنجانی و خامنه ای) و حمایت حزب الله وقت و نیرو های مذهبی سنت گرا از وی دلایل این مسئله بود. همچنین گرایش پوپولیستی و موج سواری او نیز در این خصوص کمکش می نمود.
او در طول چند دهه گذشته هم نیرو های زیادی را پرورش داده بود و هم با جمع زیادی از جوانان در تماس بود حال آن نیرو ها دور و بر او را گرفته بودند و نیروی اصلی حامی آیت الله خمینی ورهبری انحصاری وی را تشکیل می دادند.
موقعیت برتر بهشتی در شورای انقلاب که بعضا به قول مهندس بازرگان حالت رئیس مآبی نیز به خود می گرفت باعث شد تا وی در ملاقات با مقامات رژیم گذشته و همچنین دیپلمات های آمریکایی در آخرین روز های حیات نظام پهلوی حضور پر رنگی داشته باشد. گزارش های ساواک وی را به عناون یکی از گردانندگان اصلی اعتراضات و اعتصاب ها معرفی می کند. این مساله مورد توجه سفارت آمریکا نیز قرار می گیرد.
یکی از مواردی جنجالی که هنوز حالت معما گونه آن بر طرف نشده است ادعای دیدار های مقامات آمریکایی با دکتر بهشتی پیش از ۲۲ بهمن ۵۷ است. این دیدار ها آنگونه که دکتر ابراهیم یزدی روایت می کند بدون اطلاع شورای انقلاب و خارج از کانال رسمی آن بوده است. بنا به نظر یزدی ، مهندس بازرگان و موسوی اردبیلی از طرف شورای انقلاب ماموریت مذاکره با مقامات آمریکایی را داشتند و یک بار در منزل فریدون سحابی با سولیوان دیدار کردند .(۷۱)
البته افراد دیگری مانند ناصر میناچی نیز با سفارت آمریکا در ارتباط بودند که برای قانع کردن آمریکا به عدم حمایت از شاه و اقناع ارتش در عدم توسل به کشتار مردم و همچنین تقاضاهای جمعیت ایرانی مدافع حقوق بشر برای آزادی زندانیان سیاسی با آنها تماس گرفته بود.
ارائه نظر جامع و درست در خصوص ماهیت و چگونگی ارتباط بهشتی با مقامات آمریکایی دشوار است. از سویی طبیعی است با چهره شدن آیت الله بهشتی مقامات آمریکایی که در آن زمان بیش از هر زمان دیگری از سیر شتابان تحولات در ایران غافلگیر شده بودند و الویت آنها بازگشت هر چه سریعتر ثبات به ایران و عدم پیشروی نفوذ شوری سابق در ایران بود به دنبال گفتگو و رایزنی با افراد موثر در انقلاب باشند. بهشتی فرد قدرتمندی ارزیابی می شد و همچنین نماینده اصلی آیت الله خمینی در ایران.

نام بهشتی در شورایی متشکل از شخصیتهای سیاسی و بعضاً مذهبی که در آن زمان جرج بال, از اعضای «شورای امنیت ملی» و از مشاوران کارتر, که از طرف او, ماٌمور بررسی اوضاع ایران و ارائه یک گزارش واقع بینانه شده بود, برای اداره امور ایران پیشنهاد داده بود دکتر بهشتی نیز قرار داشت . البته در این شورا ترکیبی از چهره های متنوع سیاسی که با هم اختلافات جدی داشته و از جمله برخی از کارگزاران حکومتی شاه نیز وجود داشتند. (۷۲)
هنوز مدارک تمامی ارتباطات صورت گرفته از سوی اعضاء شورای انقلاب و مرتطبین با آنها با مقامات آمریکایی منتشر نشده است. اما در بین مدارک و مطالب موجود در خصوص دیدار های بهشتی با دیپلمات های آمریکایی موارد زیر قابل بررسی است:
برای نخستین بار ریچارد کاتم از مامورین قدیمی سیا و سفارت آمریکا در تهران که رابطه خوبی با مخالفین شاه و از جمله روحانیون پس از سا ل۱۳۳۲ داشت بهشتی را به برخی افراد سفارت ایالات متحده تحت عنوان ، نماینده خمینی در ایران در ماه های پیش از انقلاب شناساند. نظر کاتم در آن ایام پذیرش انقلاب و خروج شاه به مقامات دولت وقت آمریکایی بود . (۷۵)
سفارت آمریکا تلاشهای زیادی را برای ملاقات با بهشتی انجام داد که شواهد آن در اسناد مختلف موجود است. بیشتر این درخواستها به توصیه وزارت امور خارجه آمریکا بوده است.(۷۶)
سولیوان آخرین سفیر آمریکا در زمان شاه در خاطراتش می گوید که بین سفارت آمریکا و بهشتی ارتباط برقرار بوده است. گری سیک نیز در خاطراتش این ادعا ر اتایید می کند.
سولویوان در خاطراتش بهشتی را اینچنین توصیف می کند: « آیت الله بهشتی و آیت الله طالقانی، جالبترین چهره در میان آیت الله های ایران بودند. هر دو با هوش، تربیت یافته و دانشگاه دیده و از دنیا با خبر بودند. خصوص بهشتی که از دانشگاه توبینگن در آلمان مدرک گرفته بود … او بمدت هشت سال در هامبورگ زیسته و مرکز اسلامی شیعه را اداره کرده بود. در این مدت نه تنها تربیت غربی پیدا کرده بود بلکه تنفری شدید از روسیه و کمونیستهای آلمان شرقی یافته بود که مهار حزب توده را در دست داشتند.» (۷۷) البته اشتباه فاحش سولویان در خصوص تحصیلات دانشگاهی آیت الله طالقانی اعتبار بخش های دیگر سخنان وی را زیر سئوال می برد ولی در هر صورت این روایت صرفا گزارش یکطرفه سولیوان است و در بر گیرنده نظر خود بهشتی نیست.
سولیوان در گزارشی دیگر بهشتی را اینچنین توصیف می کند : « ویلیام سولیوان،سفیر آمریکا پس از این ملاقات در نامه‌ای به وزارت خارجه کشور متبوع خود بهشتی را اینگونه توصیف می‌کند: او به وضوح سیاستمداری خبره است. زبان انگلیسی را خوب می‌داند. او متفکری قوی و روشمند و مدیری توانا است. سخنانش متمرکز است و از شاخه‌ای به شاخه دیگر نمی‌پرد. بهشتی می‌گوید تلاش می‌کنیم به مردم خود بیاموزیم که شکیبا باشند و سعی کنند کسانی را که تاریخ گذشته ایران، آنان را لایق نمی‌شناسد درک کنند. او این سخنان را در پاسخ به سئوالی درباره روابط ایران و آمریکا مطرح کرد. او گفت: سیاستهای آمریکا برای مخالفان اسلامی، دردسرهای زیادی ایجاد کرده و همه مردم جهان از این سیاست ها متنفرند.»(۷۸)
در مجموعه اسناد لانه جاسوسی که سال ۱۳۸۷ منتشر شد،به دیدار بهشتی با ویلیام سولیوان،سفیر وقت آمریکا در تهران بشرح زیر اشاره شده است:« روز ۲۸ اسفند ۱۳۵۷ و در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب، “جی. بی. لامبراکیس”،مسوول بخش سیاسی سفارت آمریکا در تهران به همراه دو عضو دیگر سفارت در منزل شهید بهشتی با وی دیدار کردند.
در این دیدار راجع به مسائل مختلف انقلاب و روابط خارجی ایران پس از سقوط شاه و از جمله روابط آتی با آمریکا که دغدغه مقامات واشنگتن بود سخن به میان آمد. (پیشین)
سولیوان همچنین بیان می دارد : « از طریق یکی از ماموران خود که فارسی میدانست و پیش از این زمان در ایران کار میکرد و من او را از نو باز گردانده بودم… با بهشتی رابطه بر قرار کردیم. ما هر دو، این گروه مردان را شخصیتهای جالبی یافتیم. اغلب برغم علائق نزدیک ما باشاه و رژیمش، نظر مساعدی به ایالات متحده داشتند. بنظر میرسید که قبول دارند خطر اول برای آینده ایران از ناحیه شوروی است و می پذیرند که آمریکا برغم همشرکتی با شاه، نیروئی پشتیبان ترقی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران بوده است.ما هیچ مطمئن نبودیم تمایلاتی که نسبت به ما نشان میدهند، بیانگر تمایلات پیروان آنها باشد… »(۷۹)
بهشتی ملاقات با سولیوان را به صورت قطعی قبول نمی کندو می گوید شاید با او ملاقات کرده باشد ولی یادش نمی آید . وی ب هصورت کلی مدعی است ملاقات هایش با مقامات امریکایی پس از تشکیل شورای انقلاب بوده است و از اصل مذاکره با آنها و دشمن ( مقامات امریکایی و سران شاه) دفاع می کند وآن را مفید در انتقال پیام و تاثیرگزاری بر آنها می دانست. او ترجیح می داده تا ملاقات ها در منزل خودش ویا یک یاز اعضاء شورای انقلاب تشکیل شود. همچنین مدعی است برای ملاقات ها از طریق ارسال پیام بدون ذکر نام مخاطب از ایت الله خمینی اجازه گرفته می شده وسپس در خصوص مفاد مذاکرات در شورای انقلاب تصمیم گرفته می شد.( روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ ۲۳ بهمن ۱۳۵۸، ص ۱۰)
گری سیک در خاطراتش می گوید آیت الله بهشتی هم در تماس با سفارت گفت: ما از دخالت مستقیم ارتش هراسی نداریم، زیرا تمامی سربازان و افسران جزء، حامی و پشتیبان ما هستند. (۸۰)
دیدار دیگر مربوط به ملاقات هایزر است. بهشتی می گوید وی هیچگاه با هایزر دیدار نداشته و در دو مورد به این سئوال اینگونه پاسخ داده است : « «من هیچ برخوردی نداشتم که فردی به نام هایزر در آن وجود داشته باشد.مگر اینکه کسی بدون این نام در برخوردها حضور داشته و شرکت داشته باشد.به هر حال دیدار و قراری با شخصی به نام هایزر برایم گذاشته نشده بود تا دیداری داشته باشم.»در گفت و شنود دیگری این مساله بار دیگر مطرح شد که بهشتی در پاسخ گفت:«من با ایشان(هایزر)آشنایی نداشته ام و تا آنجا که به خاطر دارم ملاقاتی هم نداشته ام.در موقعی که شورای انقلاب تشکیل شده بود،این صحبت به میان آمد که سران ارتش از طریق آقای مهندس بازرگان تماس گرفته بودند،چون آن موقع آقای مهندس بازرگان هم عضو شورای انقلاب بودند، سران ارتش از طریق آقای مهندس بازرگان تماس گرفته بودند که می خواهند با بعضی از اعضای شورای انقلاب ملاقاتی داشته باشند،از جمله پیشنهاد شد که در این ملاقات من هم شرکت کنم.ولی من به دلایلی در این ملاقات شرکت نکردم.اگر هایزر در آن جمع سران ارتش در آن موقع بوده و ملاقاتی با بعضی از اعضای شورای انقلاب که در آن جمع حضور داشتند،داشته اطلاعی ندارم.ولی تا آنجا که بخاطر دارم با او هیچگونه ملاقاتی نداشته ام…در عیم حال لازم می دانم این مطلبی را که در مصاحبه های پارسال هم گفته ام تکرار کنم که اگر حل و فصل مسایل ایران ایجاب می کرد که هایزر را بپذیرم می پذیرفتم.اگر ایجاب می کرد و وظیفه بود می پذیرفتم.آنچه می گویم فقط به عنوان این است که چنین واقعیتی نبوده است و نمی خواهم بگویم که آن دوستانی که رفته اند و صحبت کرده اند کار بدی کرده اند.چون آنها بر طبق وظیفه ای که شورای انقلاب به عهده آنها گذاشته بود،عمل کرده اند.»( منبع : ابراهیم یزدی،آخرین تلاش ها در آخرین روزها،ویرایش دوم،چاپ دوم،۱۳۸۶،انتشارات قلم)
محمد هاشم پور یزدان پرست از دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا می گوید : « یک گزارشی بود درباره شهید بهشتی که ایشان رفته بود با بختیار و سران ارتش مذاکره کرده بود، برای این که بدون خون‌ریزی کنار برود، که البته این دیدار با اطلاع امام بود. در این جلسه ژنرال‌هایزر نیز در انتهای سالن حضور داشته و این در حالی بوده است که شهید بهشتی از آن مطلع نبوده است. این ژنرال که برای کودتا به ایران آمده بود از مطالب این جلسه گزارشاتی به سفیر امریکا داده بود که متأسفانه این گزارش توسط نفوذی‌های منافقین دزدیده شد و از لانه جاسوسی بیرون برده شد و آنگونه که آنها می‌خواستند و به صورت ناقص چاپ شد. این گزارش که به‌عنوان سند ارتباط شهید بهشتی با سفارت آمریکا منتشر شد یکی از ظلم‌های بزرگ به آن شخصیت مبارز و به قول خودشان آن راست قامت جاودانه تاریخ بود» (۸۱)
اما هاشمی رفسنجانی دیدار بهشتی با هایزر را تکذیب می کند : « دیدار شهید بهشتی با هایزر که شایعه بود. هیچ‌وقت از شهید بهشتی نشنیدم که ایشان بگویند مذاکره کرده‌اند ولی در مجموع این کار‌ها در آن زمان تابو نبود؛ ملاقات و مذاکرات انجام می‌شد. مثلا ۳-۲ ماه قبل از پیروزی انقلاب که از زندان آزاد شدم و آن موقع امام در پاریس بودند، آقای مطهری از من برای جلسه‌ای در منزل خودشان دعوت کردند که وقتی رفتم، دیدم آقایان منتظری، شهید بهشتی و دوستانی که انقلاب و مبارزه را اداره می‌کردند، جمع هستند. آقای مقدم – رییس ساواک – هم آمد. قرار بود آقای منتظری به پاریس بروند و با امام ملاقات کنند. مقدم آمده بود که مسائل را توضیح بدهد.» (۸۲)
در خصوص ملاقات و مذاکره با مقامات ارتش شاه دکتر یزدی اظهار می دارد که بهشتی این درخواست را مطرح می سازد اما ابتدا آیت الله خمینی مخالفت می کند ولی بعدا می پذیرد و اجازه می دهد تا بهشتی و اعضاء شورای انقلاب با ارتش مذاکره کنند. « اما در مورد تماس میان سران ارتش با اعضای شورای انقلاب، نظر امام در ابتدا این بود که تماس و مذاکرات مفید نیست و من همان روز با آقای دکتر بهشتی تماس تلفنی گرفتم و نظر آقا را بیان کردم. آقای دکتر بهشتی ضمن گزارش کار های جاری تهران که باید به اطلاع امام برسد، از قبیل موفقیت کمیته نفت و کار شکنی توده ایها در کار کمیته مزبور، گفتند که اعلامیه و ابلاغیه آقا در مورد ارتش حُسن اثر داشته است. روز بعد آقای بهشتی تلفن زدند و گزارش سفر خودشان به قم، که قرار بود بروند و با مراجع سه گانه صحبت کنند… و در مورد تماس با نظامیان، آقای بهشتی در باره علل و ضرورت و مفید بودن تماس با نظامیان توضیحاتی دادند و از من خواستند که توضیحات ایشان را به عرض امام برسانم و جواب آن را فوری بدهم.
گزارش آقای بهشتی را همان روز به امام دادم. ایشان توضیحات آقای دکتر بهشتی را قانع کننده دانستند و از من خواستند که در مورد تماس و مذاکره با نظامیان پیغام بدهم که:
” تماس بگیرید- آنها را دلگرم کنید- اطمینان بدهید که حال ارتشیها خیلی بهتر خواهد شد اما قولی ندهید که عمل نشود.”»(۸۳)
پیشنهاد نزدیک شدن ارتش و روحانیت طرح سولیوان بود که فکر می کرد اینچنین می شود فضا را کنترل کرد.
ارتشبد عباس قره باغی در کتاب خاطراتش توضیح می دهد که هایزر از وی خواسته تا با بهشتی و مهندس بازرگان دیدار کند. وی ماجرا را این چنین شرح می دهد:
«… در ملاقات بعدی از ژنرال هایزر سوال کردم نتیجه صحبت با آقای کار‌تر چه شد؟ جواب داد: می‌دانید که برنامه رادیو بی‌بی‌سی در دست ما نیست! گفتم از دولت انگلستان دوست متحدتان بخواهید. بدون اینکه در این مورد جوابی بدهد درباره جلوگیری از اعلامیه‌ها و آمدن آقای خمینی اظهار داشت: واشنگتن مشغول بررسی است و من منتظر جواب وزیر دفاع و وزیر امورخارجه هستم. سپس اضافه کرد: فکر می‌کنم که خوبست شما تیمسار با مهندس بازرگان و دکتر بهشتی نمایندگان جبهه مخالفین و خمینی ملاقات کنید! و بدون اینکه منتظر جواب از طرف من بشود بلافاصله از ژنرال گس (رییس هیات مستشاران آمریکا در ایران) خواست که شماره تلفن آن‌ها را برای ما بیاورد. ژنرال گس از دفتر خارج شده و در مراجعت چند شماره تلفن آورده روی میز گذاشت. ژنرال هایزر اظهار کرد: این‌ها شماره تلفن دکتر میناچی است، هر موقع بخواهید ایشان ترتیب ملاقات آن‌ها را با تیمسار (شما) خواهد داد .
ضمن تعجب از پیشنهاد ژنرال هایزر در جواب گفتم: به نظر من این قبیل مذاکرات موردی نداشته و بی‌نتیجه می‌باشد. ارتش وظایف و ماموریتش روشن است. اظهار داشت: “این ملاقات به نظر من مفید خواهد بود از این نظر که ببینید آن‌ها چه می‌گویند…” من که از اظهارات ژنرال هایزر متحیر شده بودم جواب دادم به نظر من راه حل همانست که قبلا گفته‌ام. اظهار نمود: “من منتظر جواب واشنگتن هستم.”
تیمساران و من که از پیشنهاد ژنرال هایزر متعجب شده بودیم متحیر به همدیگر نگاه می‌کردیم. بعد از رفتن آن‌ها از سپهبد مقدم سوال نمودم دکتر میناچی و دکتر بهشتی کی هستند؟ جواب داد: “دکتر میناچی از دوستان آقای مهندس بازرگان است. دکتر بهشتی هم نماینده آقای خمینی در ایران می‌باشد.” سوال کردم با آن‌ها آشنائی هم دارید؟ اظهار نمود: “بلی به مناسبت شغلم با غالب مخالفین در تماس هستم، اعلیحضرت هم اطلاع دارند.”» (۸۴)
شاپور بختیار نیز می گوید در نخستین ملاقاتش با سولیوان سفیر آمریکا وی خواستار اطلاع از روابط وی با بزرگان و بهشتی می شود و تلویحا از او می خواهد با آنها مذاکره کند و راهی برای حل مشکلات پیدا کند. وی در تماس تلفنی دیگر باز خواستار تماس بختیار با آنها می گردد. (۸۵)
بهشتی خود مدعی است تقاضای ملاقات قره باغی را مشروط به حضور وی در منزل خودش کرده و قره باغی به دلیل وجود خطر و نا امن بودن این پیشنهاد نپذیرفت و لذا ملاقاتی بین آنها صورت نگرفت.( روزنامه جمهوری اسلامی ، مورخ ۲۳ بهمن ۱۳۵۸، ص ۱۰)
اگرچه نمی توان لزوما همه مذاکرات و یا تمامی مفاد گفتگو ها و ارتباطات بهشتی با دیپلمات ها و مامورین آمریکایی را محدود به موارد ذکر شده نمود ولی همین ها نشان می دهد که در این تماس ها رابطه نزدیک ، مسائل شخصی ،وابستگی ،تبادل اطلاعات و یا خط دهی و هدایت بر قرار نبوده است و در کل بهشتی می کوشیده از این فرصت ها برای پیشبرد انقلاب استفاده کند و اعتماد آمریکائی ها را جلب نماید تا از رفتن شاه در ایران احساس خطر نکنند و موانعی که از ناحیه آنها پیش روی انقلاب قرار داشته را بر طرف سازد. وی در عین حال مواضع انتقادی خود را نیز بیان داشته است. لحن وی منطقی ،معقول ، محکم و در عین حال دوستانه و غیر خصمانه است و کاملا با برخی سخنرانی های وی بعد از انقلاب بر علیه آمریکا تفاوت بنیادی دارد. بنابراین بر اساس این اطلاعات نمی توان ایرادی به وی وارد کرد و یا او را به وابستگی به آمریکا منتسب ساخت. اما مشکل اصلی برخورد دوگانهاو و سکوت در برابر حملات جریان سیاسی همسوی وی به جریان رقیب بود که عمل مشابهی را انجام داده بودند. در آن مقاطع بهشتی نه تنها از افرادی چون مهندس بازرگان ، میناچی ، عباس امیر انتظام حمایت نکرد بلکه تلویحا با حمله به آنها همراه شد.
باز تاکید می شود تا زمانی که همه مدارک و مستندات مربوطه در دسترس قرار نگیرد نمی توان اظهار نظر قطعی در خصوص چگونگی رابطه بهشتی با مقامات آمریکائی داشت.

منابع :
۶۹- مصاحبه با محسن رفیقدوست خبرگزاری ایسنا
۷۰- خاطرات رفسنجانی, جلد اول, ص ۳۲۲
۷۱- ر.ک ۵۲
۷۳- گفت و گوی ابراهیم یزدی با سایت ایران گلوبال درباره نشست گوادلوپ،۲۶/۰۹/۱۳۸۶
۷۴- کتاب آخرین تلاشها, در آخرین روزها, ابراهیم یزدی, به نقل از استمپل جان, صفحه ۶۵
۷۵- بازی شیطانی ، نوشته رابرت دریفوس ،ترجمه فروزنده فرزاد ، فصل ۹
۷۶- بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پرونده اسناد لانه جاسوسی، سند ۳۶، مورخ ۱۲ اکتبر ۱۹۷۹
۷۷- کتاب ماموریت به ایران ،سولیوان ،ص۱۹۹
۷۸- اسناد لانه جاسوسی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، بهار ۱۳۸۷
۷۹- کتاب ماموریت به ایران، سولیوان ، ص ۲۰۰ و۲۰۱
۸۰-خاطرات گری سیک در خصوص انقلاب ایران ، ص ۲۱۶
۸۱- شبکه ایران،۱۳/۰۸/۱۳۸۹
۸۲- گفتگوی هاشمی رفسنجانی با روزنامه همشهری
http://hamshahrionline.ir/news-43896.aspx
۸۳- کتاب تاریخ بیست و پنج ساله ایران- سرهنگ غلامرضا نجاتی ص ۲۸۹- یاد داشت های دکتر یزدی
۸۴- سایت تابناک
ttp://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=9532
۸۵- شاپور بختیار،۳۷ روز پس از ۳۷ سال، چاپ پنجم، بهمن ۱۳۶۲

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.