بی پروایی در انتساب خیانت و اختلال در فرهنگ سیاسی

یکی از نقاط ضعف جدی فرهنگ سیاسی نخبگان ایرانی پایین بودن سطح مدارا و ریشه دار بودن خصومت سیاسی است. معمولا در عمل دامنه شمول تکثر سیاسی محدود است و گروه ها با ترسیم خطوط قرمز بخش هایی از جغرافیایی سیاسی کشور را در محدوده ممنوعه قرار می دهند. از اینرو مرز های مخالفت سیاسی با تکفیر سیاسی مخدوش می شود.

Untitled-3 copy
بخشی از نیرو های سیاسی فعالان و رهیافت های سیاسی که در تضاد با مواضع شان قرار دارند را به دیده دشمن می نگرند. از این رو فرهنگ حذف نه فقط در حاکمان بلکه ریشه های قدرتمندی در مغلوبین و اپوزیسیون نیز دارد.
یکی از مفاهیمی که به خصومت سیاسی میدان می دهد و آن را فربه می سازد ،خیانت است. معمولا این صفت در عرصه سیاسی ایران با گشاده دستی نثار فرد و یا گروهی می شود که در فراسوی حوزه مشروع فعالیت سیاسی قرار گرفته است. معیار این داوری نوع نگرش خاص گروه است بدون آنکه توافق همگانی در این خصوص وجود داشته باشد. یعنی یک فرد و یا گروه تشخیص خود را برای طرح چنین اتهام سنگینی کافی می داند! که بعضا با شتابزدگی و تاثیر پذیری از جو سازی های سیاسی همراه است.
طبیعی است جریانی که مصداق خیانت بر آن صدق کند از هر نوع حقوقی نیز محروم گردد و مشمول برخورد حذفی شود. اگر گروهی که جریانی را خائن قلمداد کند وقتی منابع قدرت اعم از نظامی ،امنیتی و قضائی در دستش بیفتد ؛آنگاه دشوار بتوان تصور کرد که تا مرز نابودی کامل جریانی که خائن خوانده شده پیش نرود.

در متن واکنش های رخ داده به نشست های استکهلم ، بروکسل و پراگ جدید ترین نمود برخورد های خائن یابانه قابل مشاهده بود. به باور نگارنده نشست های فوق قابل انتقاد بود و از سوی کسانی که این نوع حرکت ها را نمی پسندیدند مرزبندی را می طلبید. اما در حوزه اطلاعات موجود و مستندات حاضر امری که دلالت بر خیانت کند وجود ندارد. در اصل این واکنش افراطی بازتاب مشکل قدیمی نیرو های سیاسی ایران در بر نتافتن آداب مخالفت است. می توان با هر حرکتی که آن را صحیح ندانست مخالفت کرد. اما این مخالفت باید در چارچوب موازین اخلاقی ،قواعد دموکراسی و تکثر سیاسی رخ بدهد. معنی پذیرش تکثر سیاسی این است که موجودیت گروه های سیاسی مختلف ایران که بعضا با هم تضاد هویتی نیز دارند به رسمیت شناخته شود و سپس در این فضا رقابت و تعامل صورت بگیرد. اما استفاده از برچسب هایی چون خیانت چه علنی گفته شود و یا چه در خفا ، فضا را از حالت بهداشتی بیرون آورده و خصومت سیاسی و پسامد محتوم آن یعنی مناسبات معطوف به حذف رقیب را باز تولید می نماید.
مفهوم خیانت بسیار حساس است و کاربرد آن باید با احتیاط کامل صورت پذیرد. نگارنده مدعی این نیست که خائن وجود ندارد بلکه در میان هر ملتی ،افرادی خائن هم پیدا می شوند. ولی باید موقعی از این برچسب استفاده کرد که ضریب اطمینان بالایی در خصوص صحت ادعا وجود داشته باشد . نه اینکه به مجرد خشمگین بودن از کار گروهی و یا نگران شدن از فعالیت آنها از این حربه برای از میدان به در کردن استفاده نمود. افرادی که در نشست های فوق شرکت کردند چه موافق باشیم و چه مخالف بخشی از علائق سیاسی در جامعه ایران را نمایندگی می کنند.
جوامع آزاد دنیا آزمایشگاه خوبی برای درس گرفتن هستند. در امریکا محافظه کار ترین محافل جمهوری خواهان مثل تی پارتی تا مترقی ترین بخش دموکرات ها علی رغم تضاد شدید مواضع ولی موجودیت هر یک را به عنوان نماینده تفکر و خواستی از جامعه آمریکا قبول دارند. استقرار دموکراسی پایدار در ایران نیز محتاج چنین نگرشی است.
جامعه ایران از دیدگاه های متنوع و متفاوتی تشکیل شده و دامنه گستردگی نظرات سیاسی و فرهنگی نیز رو به افزایش است. در مواجهه با این واقعیت باید از برخورد های تنگ نظرانه و هژمونی طلبانه اجتناب کرد و شکل رنگین کمانی و حالت موزائیکی جامعه را پذیرفت. طبیعی است هر چقدر هم مواضع یک جریان و شکل فعالیتش از سوی گروه دیگر نا مناسب ارزیابی شود ، نباید نسبت خیانت به آن زد مگر اینکه واقعا بر اساس مستندات و نه حدس و گمان ها اقداماتی بر علیه حقوق ملت و منافع ملی انجام داده باشد. یعنی وضعیت بگونه ای باشد که گروه و فرد مورد نظر عملش آنچنان باشد که بر فرض حضور در دادگاه صالح و با رعایت اصول آئین دادرسی منصفانه ، احتمال محکومیتش بالا باشد. این امر نیازمند نگاه ابجکتیو و عینی به مقوله خیانت است نه اینکه بر اساس برخورد ذهنی و بینشی خاص داوری کرده و خود خوانده حکم نهائی صادر شود . چنین برخوردی این ریسک جدی را به همراه دارد که خیانت به مثابه چماق و برچسبی در رقابت ها و دعوا های سیاسی بکار رود و یا پشتوانه برخورد های غیر اخلاقی و اتهام زنی بلا استناد قرار بگیرد .
همچنین باید توجه داشت خیانت در نهایت یک مفهوم حقوقی است اگر چه بار مفهومی و نظری نیز دارد. ولی خیانت در گستره مفهومی خود به معنای نقض قرار داد و شکستن عهد است. در عرف سیاسی شامل پشت کردن به ملت ،زیر پا گذاشتن عامدانه منافع ملی ، همکاری با دول متخاصم بر علیه منافع کشور و حقوق ملت و جاسوسی است. یعنی فرد و گروه خود را از واحد سیاسی و جغرافیایی ایران به عنوان پیکره واحد خارج سازد و تعهدی به منافع و کیان آن نداشته باشد. مصداق بارز خیانت به ملت و میهن مسئولین ارشد حاکمیت هستند که منافع ملی و زندگی مردم را بازیچه اغراض سیاسی و گروگان بقای خود در قدرت قرار داده اند.
در حملات تندی که به نشست های فوق شد، پیش فرض حمله کنندگان ، تمایل جریان سازمان دهنده به مداخله خارجی و تامین هزینه های کنفرانس از محل کمک های خارجی بود. در حالی که مستندات معتبری برای این ادعا تا کنون ارائه نگشته است. اما حتی دفاع از مداخله خارجی نیز فی نفسه به معنای خیانت نیست بلکه چگونگی آن محل بحث است. می شود ادعا ها و نوع عملکرد طراحان نشست ها را به صورت جدی به چالش طلبید و زیر سئوال برد. اما زدن برچسب خیانت به آنها و طرح اتهامات بلا استناد با توجه به اطلاعات موجود درست نیست. البته طرح این موضوع به خاطر ملموس کردن بحث است و شانیتی جز طرح مثال ندارد. هدف مطلب فراتر از این مثال ، نقد کلی این آسیب است.
مشکل موقعی حاد تر می شود که از نظر گاه های دیگری ،خیانت مصادیق متفاوتی پیدا می کنند. برخی از کنشگران سیاسی ایران فعالین وابسته به حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت که حاضر به برخورد انتقادی با عملکرد گذشته خود نشده اند را به دلیل و.ابستگی و تبعیت از شوروی سابق و پاره ای از همکاری های ادعایی با دستگاه امنیتی آن حکومت خائن بر می شمرند. سلطنت طلب ها کلیه طرفداران انقلاب و تغییر حکومت شاهنشاهی را خائن قلمداد می کنند. جمعی از طرفداران انقلاب نفس حمایت از سلطنت را مترادف خیانت بشمار می آورند. از دید شماری دیگر از جامعه کسانی که به تثبیت نظام ولایت فقیه و دستگاه های سرکوب چون سپاه پاسداران وزارت اطلاعات کمک کردند ، خائن محسوب می شوند. ابوالحسن بنی صد آیت الله خمینی ،جناح خط امام و حاکمیت وقت را متهم می کند که با زد و بند با رونالد ریگان و جرج بوش پدر به کشور و مردم ایران خیانت کردند. در مقابل حکومت وی را به وابستگی به آمریکا و خیانت در فرماندهی جنگ متهم می نمایند. نگارنده همه این نگاه ها را نا درست می داند و چنین قضاوت کل گرایانه ، آسان گیرانه و فاقد مستندات لازم را رد می کند. ممکن است فعالیت های خاصی در موارد فوق پیدا شوند که مصداق عمل خیانت آمیز باشند اما نمی توان آن را تعمیم داد .
منظور از بر شمردن این موارد روشن کردن دشواری و مشکلات قضیه است. انتساب بی ضابطه و استفاده نادرست از خیانت فضا را برای این آشفته بازار مساعد می سازد. نتیجه این کار متهم شدن بخش های زیادی از نیرو های مخالف به خیانت و بی اعتبار شدن است . بی نیاز از توضیح است که منفعت این کار به سود جمهوری اسلامی و ساختار قدرت است.
بنابراین خویشتن داری در نسبت دادن بی پروای خیانت به مخالفان سیاسی نقش مهمی در ایجاد تعادل در فضای سیاسی و گسترش فرهنگ دموکراسی و مدارا دارد. در این فضا می توان به نقد و مخالفت جدی پرداخت و رقابت ها را با رعایت قواعد بازی جلو برد. کژی ها و نا درستی ها را به بحث عمومی گذاشت. در صورتی که شواهد قطعی و معتبری برای عمل خائنانه وجود داشت آن را به اطلاع افکار عمومی رساند که البته باید در نهایت مسیر حقوقی خود را طی کند. همچنین باید در نظر داشت انتساب خیانت موقعی حالت منطقی می یابد که نسبت دهنده خود صلاحیت لازم را داشته باشد و گرنه حکایت رطب خورده کی منع رطب کند خواهد شد. چه بسا گفتگوی عمومی جهت مشخص کردن مرز های خیانت و ایجاد توافق عمومی بر روی این مساله ثمر بخش باشد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.