مرگ مصطفی خمینی؛ امتیازی برای آیت‌الله، قسمت سوم

آیت الله خمینی از ابتدا «شهادت» و ادعای قتل در مورد مصطفی خمینی را نپذیرفت و هیچ‌گاه وی را شهید نخواند. در پاسخ به تسلیت‌ها به صورت مختصر گفت:

«در روز یکشنبه نهم شهر ذى القعده الحرام ۱۳۹۷ مصطفى خمینى، نور بصرم و مُهجَه (۱) قلبم، دار فانى را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد. اللهم ارحمه و اغفرله و أسکنه الجنه بحق اولیائک الطاهرین- علیهم الصلوه و السلام».

mostafakhomeini1

کسانی که معتقد هستند مصطفی خمینی به نحوی پیچیده و راز آلود توسط حکومت پهلوی و یا سیستم امنیتی عراق کشته شده است در مجموع دلایل زیر را طرح می‌کنند:

– فقدان سابقه مریضی جدی قبلی

– دیده شدن علائم کبودی بر روی قسمت‌هایی از بدن وی توسط معصومه حائری یزدی، علی اکبر محتشمی، سید احمد خمینی و سید محمود دعایی

– اظهار نظر پزشک عراقی دکتر ایاد علی کبیر مبنی بر غیر طبیعی بودن مرگ ( طبق ادعای حسین خمینی)

– اظهار نظر پزشک ایرانی که معتقد بوده نشانه سکته قلبی و مغزی وجود نداشته و خواهان کالبد شکافی بوده است.( طبق ادعای محتشمی پور)

– حضور در مجلس فاتحه‌ای چندین ساعت قبل از مرگ که در آن‌جا بعضی از نیرو‌های وابسته به رژیم پهلوی دست اندرکار دادن چای و قهوه مجلس بوده‏‌ا‌ند( طبق ادعای سید احمد خمینی)

– حضور یک ماشین شورلت با نمره ایرانی که بعد از بردن مصطفی خمینی به بیمارستان، همراهان وی را تعقیب می‌کرده و بعد از معلوم شدن مرگ وی صحنه را ترک می‌کند. ( طبق ادعای سید رضا برقعی)

– ماموریت برای ترور مصطفی خمینی برای ترور در عربستان ( طبق ادعای عبدالعلی باقی)

– برنامه ساواک برای ترور شصت تن از نیرو‌های انقلابی

از آن‌جایی‌که مصطفی خمینی کالبد شکافی نشد، لذا هیچ‌گاه به صورت قطعی نمی‌توان در خصوص قتل احتمالی و مرگ بحث برانگیز وی اظهار نظر کرد. همیشه راز آلود بودن و یا کشتن وی توسط حکومت شاه و نیرو‌های امنیتی در قالب یک احتمال مطرح خواهد بود. اما قاعده اصلی وجود دلیل و مستند معتبر برای صدق ادعایی است. در خصوص ادعای قتل مصطفی خمینی چنین چیزی وجود ندارد و ادعا‌های مطرح شده ضعیف هستند.

علی‌رغم گذشت بیش از سی و پنج سال از سقوط محمد رضا شاه و در اختیار قرار گرفتن کلیه مدارک و اسناد ساواک و دیگر نهاد‌های قضایی، انتظامی و امنیتی حکومت پهلوی هیچ سندی دال بر وجود طرح و برنامه‌ای برای ترور و مسموم کردن مصطفی خمینی مشاهده نشده است. ساواک در آن زمان در گزارش‌های متعددی علت مرگ وی را سکته قلبی ذکر نمود.

هیچ یک از رجال حکومتی و صاحب منصبان امنیتی ارشد حکومت پهلوی اشاره‌ای به قتل مصطفی خمینی نداشته‌اند. هم‌چنین سیستم‌های امنیتی کشور‌های نزدیک و حامی حکومت پهلوی اعم از سیا، موساد و اینتلیجنس سرویس نیز تاکنون ادعایی در این خصوص نداشته‌اند.

در ادامه به نقد و آسیب شناسی دلایل اقامه شده بر مسموم شدن مصطفی خمینی پرداخته می‌شود.

سالم بودن و نداشتن سابقه بیماری جدی دلیل نمی‌شود که فرد مواجه با مرگ ناگهانی نشود. بسیاری از افرادی که سکته کرده و یا به دلایلی دچار مرگ غیر منتظره شدند، سالم بوده و سابقه مریضی قبلی نداشته‌اند.

به لحاظ علم پزشکی رابطه تعیین کننده و الزام‌آور بین مرگ ناشی از مسمومیت با وجود کبودی بر روی پوست بدن و یا زیر پوست وجود ندارد. مسمومیت منشا و علل مختلفی دارد ونشانه‌های آن متغیر است. البته وجود کبودی بر قسمت‌هایی از بدن نفی کننده مسمومیت هم نیست. اما بر این اساس نمی‌توان قطعا گفت مسمومیت رخ داده است.

اظهار نظر پزشکان یادشده چون با کالبد شکافی و آزمایش‌های لازم همراه نشده است لذا ادعا‌هایی کلی و مبتنی بر حدس و گمانه زنی است و نمی‌توان آن‌ها را سندی قابل اعتنا و یا حجت به‌شمار آورد.

حضور در مجلس فاتحه نیز یک حدس است. اما معمولا مسمومیت ناشی از خوردن چای سمی با درد تدریجی هم‌راه است و علی القاعده باید مصطفی خمینی ناراحتی از خود بروز می‌داده است. بخصوص که تا ساعت ۱۲ شب قبل از مرگ میهمان داشته است. ادعا‌هایی از جنس خوراندن سم دراز مدت و یا قرار دادن چیزی در کفش که باعث سرایت سم به بدن می‌شود نیز نوعی افسانه سرایی است و در عالم واقعیت تا الان نشانی از آن‌ها وجود نداشته است.

حضور ماشین بر مبنای نظر سید رضا برقعی نیز چالش برانگیز است. چون اولا معلوم نیست ادعای برقعی چه میزان ناشی از تصور وی بوده و یا منطبق بر واقعیت است. اما حتی اگر چنین ماشینی وجود داشته لزوما دلیل بر قتل مصطفی خمینی توسط نیرو‌های حکومت پهلوی نیست. علی القاعده ساواک تحرکات اطراف منزل آیت‌الله خمینی و پسرانش را کنترل می‌کرده است. از سوی دیگر در یک پروژه سری و مخفی منطقی نیست که ماشینی با پلاک ایرانی به تعقیب ماجرا و حصول اطمینان از مرگ مصطفی خمینی بپردازد.

سندی دال بر برنامه ترور در عربستان تاکنون مشاهده نشده است. اما امکان ترور در ایام حج دشوار تر از عراق بوده و هزینه‌های آن نیز بیشتر بوده است.

در خصوص لیست ترور ۶۳ نفره چون تروری صورت نگرفت لذا این ادعا نیز اعتبار چندانی ندارد.

در مورد انجام قتل از سوی سیستم امنیتی عراق نیز وضعیت مشابهی وجود دارد دلایل ادعایی قوی نیستند. قتل مصطفی خمینی تاثیر خاصی بر قرار داد ۱۹۷۵ نداشت. زیرا برای حکومت وقت ایران این موضوع آن‌قدر ارزش نداشت که به خاطر آن بین دو کشور تنش ایجاد شود. سیستم امنیتی عراق نیز استفاده خاصی از ماجرا نکرد.

بعد از سقوط صدام و در دست گرفتن دولت از سوی نیرو‌های هم‌سو با جمهوری اسلامی نیز تاکنون سندی دال بر برنامه ریزی ترور از سوی استخبارات عراق منتشر نشده است. عدم هم‌کاری مصطفی خمینی با دولت وقت عراق نیز امر جدیدی نبود. وی موقعی مرد که تنش بین روابط دولت‌های ایران وعراق کاهش یافته بود.

اما از منظرانگیزه‌یابی عده‌ای استدلال می‌کنند حکومت شاه برای مهار آیت‌الله خمینی و ضربه زدن به وی مصطفی خمینی را مسموم کردند. هم‌چنین گزاره‌های دیگری چون جلوگیری از سیاسی شدن حوزه علمیه نجف، ایجاد فشار روانی بر امام خمینی، جلوگیری از پیدایش خطرهای بعدی از سوی خمینی دیگری آن هم جوان و پرتوان، جلوگیری از سیاسی شدن حوزه علمیه نجف، ایجاد رعب و وحشت در بین مبارزان و مخالفان خود نیز مطرح شده است.

اما باید توجه داشت در آن مقطع خبری در جامعه ایران نبود. جنبش اعتراضی راه نیافتاده بود. اقتدار حکومت پهلوی برقرار بود و مخالفان در وضعیت ضعیف و سرکوب شده‌ای قرار داشتند. فضای جامعه اما بعد از مرگ مصطفی شلوغ شد و نیرو‌های انقلابی فرصت عمل و تحرک پیدا کردند. در واقع مرگ مصطفی خمینی فرصتی برای بسیج و سازماندهی اعتراضات ایجاد کرد. مصطفی خمینی فعالیت سیاسی خاصی که حکومت را تحت فشار قرار دهد، نداشت و همان‌طور که در ادامه توضیح داده می‌شود او در مقطعی که فوت می‌کند مخالف دیدگاه‌های انقلابی بوده است.

مصطفی خمینی در هیچ‌یک از کلاس‌هایش در حوزه نجف بحث‌های سیاسی را طرح نمی‌کرد. حوزه نجف نیز پتانسیلی برای سیاسی شدن نداشت. تمامی نزدیکان و شاگردان آیت‌الله خمینی در نجف متفق القول هستند که آیت‌الله خمینی در نجف مهجور بود. حکومت پهلوی پیش از مرگ مصطفی، مخالفین را مرعوب ساخته بود و تقریبا تمامی گروه‌های مخالف سیاسی متشکل را منهدم ساخته بود. آیت‌الله خمینی نیز بعد از مرگ مصطفی شروع به صدور پیام‌های سیاسی‌تر کرده وبه نحوی صریح شاه را آماج حمله قرار داد.

اگر حکومت پهلوی می‌خواست آیت‌الله خمینی را با قتل پنهان پسر ارشدش تضعیف کند، می‌توانست خود وی را مسموم سازد که با توجه به کهولت سن او، باور پذیرتر بود و در بین نزدیکان وی چهره‌ای نبود که جایش را بگیرد.

بنابراین، با توجه به مباحثی که مطرح شد و دلایلی که اقامه گشت، احتمال مسمومیت و کشته شدن مصطفی خمینی توسط حکومت شاه و نیرو‌های امنیتی عراق کم است. البته نمی‌توان احتمالات را نادیده گرفت.

شواهد و قرائن محکم‌تری وجود دارد که وی به مرگ طبیعی مرده و سکته کرده باشد. وزن بالای او و هم‌چنین ناراحتی ریوی این احتمال را قوت می‌بخشند. اما از آن‌جایی‌که هر ادعایی نیازمند سند و مدرک است، لذا تا زمانی که مدرک معتبری از سوی مدافعان تزقتل سیاسی مصطفی خمینی ارائه نشود، دلیلی وجود ندارد تا مرگ وی را غیرطبیعی به‌شمار آورند.

ادامه دارد

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.