روز های خاکستری پلی تکنیک

اینک سه ماه از دور جدید برخورد با دانشجویان دانشگاه پلی تکنیک می گذرد. برخوردی که با بازداشت بیش ار ده فعال دانشجویی برجسته این دانشگاه پس از اعتراض گسترده به استفاده ابزاری از شهداء و قبرستانی کردن دانشگاه امیرکبیر ، آغاز شد و با زندانی کردن در سلول های انفرادی، شکنجه ، اعمال فشار های روحی و انواع و اقسام محرومیت ها به منظور اخذ اعترافات مورد نظر ادامه یافت.اگر چه برخی از بازداشت شدگان آزاد شدند اما هنوز عباس حکیم زاده مسئول سیاسی دفتر تحکیم وحدت ، مهدی مشایخی و مسعود دهقان فرزند شهید ،در وضعیت نامعلومی در بازداشتگاه اوین بسر می برند.
مسئولین دادگاه انقلاب و دستگاه امنیتی کشور می کوشند تا با انتساب اتهاماتی سنگین چون ارتباط با سازمان مجاهدین خلق و … به اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه پلی تکنیک به زعم خودشان رویای چندین و چند ساله خود را جامه عمل بپوشانند و توقف قلب تپنده جنبش دانشجویی را جشن بگیرند.
از بدو تجدید حیات جنبش دانشجویی در دهه هفتاد ،دانشگاه پلی تکنیک در کانون خشم وکینه دشمنان آزادی و سعادت ملت قرار داشته است. نخستین برخورد های امنیتی با دانشگاه ها پس از انقلاب فرهنگی با پلی تکنیک در سال ۱۳۷۰ شروع شد و تا به امروز نیز در زمانه های مختلف اعم از دولت های سازندگی ،اصلاحات و مهرورزی ادامه یافته است.ریشه اصلی برخورد ها به ایستادگی و آشتی ناپذیری دانشجویان مبارز و آزاد اندیش این دانشگاه بر می گردد که تحت هیچ شرایطی حاضر نشدند مسئولیت ملی ،شهروندی و دانشگاهی خود را در زیر فشار ها ،تطمیع ها و دسیسه های گوناگون فراموش کنند و مطیع خواست و برنامه های واپسگرایانه، ضد مردمی و خرد ستیزانه نهاد های نمایندگی رهبری و وزارت اطلاعات شوند.
در این میان توجه به مصاحبه حداد معاون امنیتی دادستانی انقلاب بسیار روشنگر است. وی از عناصر اصلی قضایی- امنیتی سرکوب جنبش دانشجویی در دهه اخیر است که علاوه بر وظیفه سازمانی، انگیزه شخصی و کینه عمیقی از فعالان دانشجویی نحول خواه و مدافع دموکراسی نیز دارد .این خصوصیات باعث شده است تا وی نقشی پر رنگ در پرونده سازی ، بازداشت و صدور احکام سنگین حبس و محرومیت های اجتماعی برای کنشگران دانشجویی مستقل ایفا کند.
وی به صراحت از اهداف دستگیری پرده بر می دارد و می گوید که افراد بازداشت شده از مدت ها پیش تحت مراقبت بوده اند و پس از برخورد امنیتی با آنها دیگر حرکت های رادیکال و به زعم او آشوب گرایانه د ردانشگاه ها مشاهده نشده است.
او ناخواسته اعتراف می کند که بازداشت ها کاملا سیاسی بوده تا فعالیت های دانشجویی حق طلبانه در دانشگاه ها متوقف شود و صدای انتقاد و اعتراض در دانشگاه ها خاموش گردد و الان نیز از کاهش فعالیت های اعتراضی در دانشگاه ها ابراز خوشحالی می کند. بنابراین اتهامات انتسابی بهانه هایی بیش نیستند و این امر به خوبی نشان می دهد که معیار های قضایی و الزامات دادرسی منصفانه در این پرونده رعایت نشده اند.
بدینترتیب طراحان سیاست قبرستانی کردن دانشگاه ها انتظا ردارند که با این برخورد سنگین ،چشمه فعالیت های انتقادی در دانشگاه ها خشک گردد.
سرکوب خشونت آمیز آزادی های اکادمیک ، بازداشت ، اخراج از تحصیل و بستن فرصت های شغلی در آینده ،ابزار های اصلی حاکمیت در مهار و کنترل جنبش دانشجویی بوده اند. دولت نهم که با هدف ریشه کن کردن جنبش دانشجویی مستقل کارش را در دانشگاه ها آغاز کرد، بر خلاف انتظار به سد محکم مقاومت دانشجویان برخورد کرد و علی رغم همه تلاش های محدود کننده نتوانست تک صدایی را بر نظام دانشگاهی کشور تحمیل کند. پس از تجربه این واقعیت تلخ، سیاست برخورد مستمر و سرکوب نرم جایگزین شد تا در سایه برخورد های پیاپی و فزاینده با مراکز اصلی تحرک جنبش دانشجویی، در بستر زمان به تدریج روحیه مقاومت و فعالیت انتقادی مستهلک گشته و میرا شود. در این راستا نیروهای اطلاعاتی می پندارند که با هجمه سنگین اخیر به انجمن اسلامی امیرکبیر توانسته اند بالاخره ضربه کاری را به جریان آوانگارد جنبش دانشجویی وارد سازند و آن را زمینگیر کنند. استفاده از مواد اتهامی سنگین هم چاشنی این استراتژی است تا هم مجموعه را مرعوب کنند و هم وجهه آن را در جامعه و بین نیروهای مخالف تخریب نمایند تا حمایت موثر از دانشجویان بازداشتی صورت نگیرد.
بنابراین با دستمایه قرار دادن سوابق گذشته خانواده یکی از دانشجویان ،سناریوی بی پایه ارتباط این انجمن با سازمان مجاهدین خلق را تدوین کردند. در صورتی که خودشان بهتر می دانند چنین ارتباطی فقط در ذهن توطئه گر افراطیون امنیتی جریان دارد و در عالم واقعیت ، وجود خارجی ندارد. خانواده نامبرده که چندی است به نحوی غیر قانونی و در شرایط نا معلومی در بازداشت بسر می برند، سال ها است که فعالیت سیاسی ندارند و اینک حقوق شهروندی و خدادادی آنها قربانی این ترفند غیر اخلاقی و دسیسه گرانه شده است .
از سوی دیگر سازمان مجاهدین خلق مدت ها است که با گرفتاری های خودش در عراق دست و پنجه نرم می کند و تحرک قابل ملاحظه ای در داخل ایران ندارد. بنابراین هدف دیگر سلسله جنبانان این سناریو فراهم کردن خوراک برای تقویت تقاضای استرداد ساکنان شهرک اشرف و دامن زدن به اختلافات بین سازمان مجاهدین و نیروهای سیاسی داخل از جمله جنبش دانشجویی است.
البته اتهام وابستگی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به مجاهدین خلق امر جدیدی نیست. در سال ۱۳۷۵ نیز چنین اتهامی زده شد و وزارت اطلاعات ناجوانمردانه یکی از اعضا مجموعه را به دروغ منتسب به ارتباط با مجاهدین کرد و علی رغم اینکه وی را چند ماه در بازداشتگاه مخوف توحید در سلول انفرادی زندانی کرد و با اعمال فشار و شکنجه نتوانست این اتهام واهی را ثابت کند، باز به شکلی غیر قانونی با استفاده از کمیته انضباطی وزارت علوم وی را از دانشگاه اخراج نمود وتاکنون نیز از اثبات این ادعا و ارائه مستندات عاجز بوده است.
سال ها نیروهای افراطی راست در پایگاه های خودشان تبلیغ می کردند که امروز انجمن های اسلامی دانشجویان در حکم منافقین جدید هستند. آخرین مورد نیز تلاش شکست خورده و نا کام وزارت اطلاعات در انتساب ارتباط با سازمان مجاهدین خلق به دو عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بود. البته این برچسب فقط محدود به انجمن های دانشجویی نبوده است. آیت الله منتظری نیز از این اتهام بری نماند وبرای پایین کشیدنش از منصب قدرت او را متهم ساختند که مجاهدین در بیتش نفوذ کرده اند.
سابقه جمهوری اسلامی نشان می دهد هر بار که کفگیر نیروهای اطلاعاتی برای تخطئه کردن مخالفین داخل و پرونده سازی برای حذف آنها به ته دیگ خورده است ،بعضا از برچسب وابستگی به مجاهدین استفاده کرده اند تا برنامه شان را به پیش ببرند و صد البته از تبعات دراز مدت کارشان غافل بوده اند که این بهره برداری عملا منجر به تقویت موضع مجاهدین شده و با سیاست رسمی آنها در برخورد با سازمان مجاهدین خلق منافات دارد که انها را گروهی ورشکسته و فاقد پایگاه اجتماعی معرفی می کنند.
تلاش برای تعطیلی خبرنامه انجمن اسلامی امیرکبیر دیگر هدفی است که از این بازداشت ها تعقیب می گردد. این خبرنامه وزین اکنون از موثرترین سایت های خبری و تحلیلی در داخل کشور است که به تولید اخبار دانشجویی و پوشش موارد نقض حقوق بشر در محیط های دانشگاهی می پردازد. بنابراین دستگاه امنیتی در تداوم سیاست انحصار رسانه ای خود می کوشد تا این دریچه را نیز ببندد و به دلیل هراس از آگاه شدن افکار عمومی نسبت به انچه که در دانشگاه ها می گذرد از انتشار واقعیت های تلخ موجود در فضاهای دانشگاهی و دانشجویی کشور جلوگیری کند. همچنین چون این رسانه ها ابزار ارتباط با فضای بیرون از دانشگاه ها هستند ، حاکمیت پادگانی با مسدود کردن آنها ، خط انزوا و گسست دانشگاه از جامعه را نیز دنبال می کند.
اما این بار نیز تیر دستگاه امنیتی به سنگ خواهد خورد. کنش های اعتراضی حق طلبانه ریشه در بطن دانشگاه دارد که از اراده عام بدنه دانشجویی بر می خیزد و فعالان و رهبران دانشجویی ترجمان و حاملان این خواست اجتماعی هستند. این اراده را نمی توان با تخریب فیزیکی دفتر ، قطع امکانات رسمی ،ترور شخصیت ، تحت فشار قرار دادن خانواده ها ، حبس ،شکنجه ،تواب سازی و اخراج از تحصیل از بین برد . نگاه امنیتی به دانشگاه ، سرکوب این خواست و بی اعتنایی به مطالبات دانشجویان در میان مدت بر انباشت اعتراضات و گسترش شکاف حکومت – دانشگاه خواهد افزود که وضعیت حکومت در دانشگاه ها را وخیم تر کرده و آتش خشم ها و کینه ها را شعله ور تر خواهد ساخت.
بی تردید عباس حکیم زاده ، مهدی مشایخی و مسعود دهقان بخاطر حقانیتشان ، سرافرازانه از این حبس بیرون خواهند آمد و با کمک دانشجویان آزاده و رشید پلی تکنیک و دیگر فعالان دانشجویی این دانشگاه ، کشیدن بار رسالت روشنگرانه و تحول خواهانه را ادامه خواهند داد و به قول حافظ
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
پلی تکنیک از این روز های سخت زیاد به خود دیده است ولی هیچ وقت زیر بار ظلم و زور کمر خم نکرده است که بنا به سنت الهی و ماهیت سرشت بشری ، سرانجام اندیشه و قلم بر زور و سرنیزه غلبه خواهد کرد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.