نگاهی به جنبش سبز

بی تردید جنبش سبز یکی از مطرح ترین جنبش های سیاسی تاریخ معاصر ایران را تشکیل می دهد که علاوه بر خیزش گسترده عمومی در داخل ، پژواک بین المللی مهمی نیز یافته است. شناسایی عوامل تشکیل دهنده این جنبش به دلایل محتلفی آسان نیست. همچنین چون هنوز فرجام این حرکت مشخص نشده است، لذا تحلیل چیستی ماهیتش و توصیف نیروهای پیش برنده آن دشوار به نظر می رسد . اما در مجموع این حرکت امیدواری های زیادی را برانگیخته و از طرفی به نوعی بزرگترین و فراگیرترین کنش اعتراضی بر علیه جمهوری اسلامی از بدو حیاتش تا کنون را به تصویر کشیده است. میدان داری بخشی از نیروهای بنیانگذار نظام سیاسی ، معتقدان به انقلاب اسلامی و وفاداران به دیدگاه های آیت الله خمینی ویژگی جالب این حرکت را تشکیل می دهد. این نیروها با شعار نجات انقلاب و نظام از حطر انحراف وارد میدان انتخابات ریاست جمهوری دهم شدند. البته جلوگیری از حذف کامل از قدرت و تداوم حضور در نظام سیاسی نیز ، دیگر انگیزه آنان بود تا نگذارند سیاست یکپارچه سازی حاکمیت در دست نیروهای افراطی به مقصد نهایی برسد. در این میان بخشی از نیروهای جناح راست و مخالفان اصول گرای احمدی نژاد نیز به آنها پیوستند.اگر چه تا پایان فروردین ماه هنوز چشم انداز میزان مشارکت مردم معلوم نبود ، اما گسترش یافتن کارزار انتخاباتی ،فضا را به شدت گرم کرد. بکارگیری شیوه های جدید تبلیغاتی ، طرح مواضع رادیکال و متفاوت با سابقه گذشته از سوی کاندیداهای اصلاح طلب و مناظره های انتخاباتی و رویکرد تهاجمی احمدی نژاد بر رونق بازار فعالیت های انتخاباتی افزود و سرانجام پشتیبانی گسترده مردم و بخصوص نسل جوان رکورد مشارکت در انتخابات های ریاست جمهوری را شکست و حد نصاب مشارکت ۸۵ درصد همگان را غافلگیر کرد. اما کودتای انتخاباتی صحنه را عوض کرد و فعالیت های تغییر خواهانه از مسیرحضور در صندوق های رای به اعتراضات خیابانی تغییر مسیر داد. در اصل در این مقطع جنبش سبز وارد یک جهش شد و حالت جنبشی بیشتر یپیدا کرد. تفاوت نوع کنش های اعتراضی در قبل و بعد از انتخابات آنقدر پر رنگ است که به سختی بتوان انها را از یک جنس بر شمرد. نوع شعار ها و ترکیب نیروهای شرکت کننده و نوع مواجهه با بخش های انتصابی نظام سیاسی تغییرات اساسی پیدا کردند و در مجموع ترکیب متنوع و متعارضی ا زدیدگاه ها و نگرش های گوناگون در این جنبش حضور پیدا کردند و نقش آفرینی کردند . این تنوع که شاکله ای کاملا متفاوت با جنبش های سیاسی دیگر در تاریخ معاصر ایران دارد ، از رادیکال ترین نیروهای اپوزیسیون تا نیروهای اصلاح طلب ، اصول گرایان میانه رو و ریزشی های مدافعان نظام و ولی فقیه را در بر می گیرد. به عبارت دیگر عمق استراتژیک این حرکت تا درونی ترین لایه های حکومت می رود. اما علاوه بر جنبه های مثبت این تنوع و فراگیری ، نوعی بی نظمی و اعوجاج نیز در حرکت وجود دارد . در واقع ترکیب ناهمگن و نا موزونی در جنبش سبز به چشم می خورد که اهداف ، خواسته ها و ویژگی های رفتاری متفاوت و بلکه متعارضی را دنبال می کند. این تنوع و تفاوت اگر در قالب یک ساختار چند وجهی سازگاری و ساماندهی می یافت ، می توانست این نقص را به قوت تبدیل کند. اما این جنبش تا کنون چنین ویژگی را نشان نداده است و حتی منازعاتی در داخل آن پیرامون شعار ها ، برنامه ها ، رهبری و راهکار های اعتراضی وجود دارد. به عبارت دیگر همبستگی و کار مشترک کنونی حالت شکننده ای دارد. اگر چه برخی از نیروهای حامی حرکت را مرحله ا ی می دانند و تغییر دولت احمدی نژاد را مرحله اول ارزیابی می کنند اما گروه های دیگر این هدف را پایان جنبش می دانند. بنابراین ملاط همبستگی نیروها محکم نیست و تضمینی برای تداوم چسبندگی آن وجود ندارد.البته دیالکتیک بین مطالبات حداقلی و مطالبات حداکثری موجود ممکن است وضعیت غیرمترقبه ای را پدید آورد و جنبش را در مسیری متفاوت به جریان اندازد.
اگر چه میرحسین موسوی بکار گیری نماد سبز را با توجه به جایگاه آن در فرهنگ مذهبی شیعی در جامعه مطرح کرد ولی تفسیر متفاوت برخی از نیروهای خواهان تغییر رنگ سبز را به نمادی برای تغییر وضع موجود ارتقاء داد و بنابراین دیگر کار بست ابن رنگ محدود به نگرش طراحان اولیه آن نیست. اما به هر حال موسوی با حضور درعرصه انتخابات و بکارگیری راهبرد موفق سیاسی توانست استارت یک جنبش فراگیر را بزند که ابعادی به مراتب فراتر از یک کارزار انتخاباتی را یافت .از سویی دیگر وی برنده واقعی انتخابات و رئیس جمهور منتخب مردم ایران است. بنابراین این دو عامل به همراه ویژگی های شخصیتی ممتاز و شجاعت تحسین برانگیز وی باعث شده است به لحاظ نمادین او از مشروعیت بیشتری برای در دست گرفتن رهبری برخوردارباشد.
ولی وی تا کنون خود را در موضع رهبری قرار نداده و تکثر در رهبری و کنشگری را پذیرفته است و فقط کوشیده تا چهارچوبی برای حرکت تعیین کند و آن هم پذیرش قانون اساسی موجود به عنوان مبنای فعالیت و مرزبندی با ساختار شکنی است. او مدل شبکه ای و غیر متمرکز را پیشنهاد کرده است تا هر کدام ا زافراد به هر میزان و درهرمحیطی که هستند خود را متشکل نمایند و ارتباطاتشان را حفظ کنند. در عمده فعالیت های اعتراضی پس از انتخابات او در پشت جمعیت معترض قرار گرفته و پس از اینکه حضور مردم در صحنه مسجل شده ، وی نیز حمایت خود را اعلام داشته است. به بیان دیگر رهبری او حالت واکنشی داشته است و از سویی دیگر ارتباط ارگانیک با بدنه جنبش نداشته است. همچنین خصوصیات برخی از چهره ها ی فعال در جنبش و هویت های فرهنگی آنان نیز تطابقی با خصلت های ایدئولوژیک وی ندارد. اما مروری بر وقایع اعتراضی روی داده نشان می دهد که هر بار او اعلام کرده که به میان مردم می آید ، میزان مشارکت به میزان چشمگیری افرایش یافته است که این واقعیت می تواند سنجه مناسبی برای ارزیابی محبوبیت بالای اجتماعی وی در شرایط کنونی کشور باشد.
اما مهندس موسوی ، اصلاح طلبان درون حکومتی و کسانی که می خواهند خواسته ها و مطالبات مردم را در چهارچوب نظام سیاسی موجود برآورده سازند ، زمان زیادی برای حفظ هژمونی خودشان ندارند. اگر انها نتوانند توازن قوا را در کوتاه مدت به نفع مردم تغییر دهند ، فضای عمومی ناگزیر به سمت ساختار شکنی و تغییرات رادیکال خواهد رفت و جنبش سبز در قالب کنونی سرنوشتی چون جنبش اصلاح طلبی دوم خرداد پیدا خواهد کرد.
به هر حال انچه مسلم است این است که جنبش سبز نه اولین و نه آخرین تلاش مردم ایران برای رسیدن به آزادی، رفاه و کرامت انسانی است. اما آخرین جلوه و محل بروز جنبش بیداری و تحول خواهی ایرانیان را بازتاب می دهد. اگر چه تمامی فعالیت های سیاسی دگر خواهانه و مبارزات سیاسی و اجتماعی را نیز نمی توان بدان تقلیل داد.این جنبش پس از انتخابات از موضع اصلاح طلبانه به موضع نیروهای رادیکال و مدافع ساختار شکن نزدیک شد و به نوعی نافرمانی مدنی در برابر احکام حکومت روی آورد و با کشاندن مردم به خیابان ها کوشید فشار اجتماعی خلق کند. در حالی که اصلاح طلبان تا قبل ا زانتخابات این راهکار ها را نفی می کردند و در مقابل فقط بدیل صندوق های رای را مطرح می ساختند. تلقی ها از جنبش سبز متفاوت است برخی بر این باورند که جنبش سبز فراتر از بازگرداندن آراء و برکناری دولت نامشروع احمدی نژاد است و برخی آن را جنبشی اصلاح طلب و صرفا برای تحقق این هدف و پاسخگو کردن رهبری در چهارچوب نظام و قانون اساسی می دانند.اما به نظرمی رسد که جنبش سبز فاقد شاکله و ماهیت سازمان یافته و منسجم است وطیفی از میروهای گوناگون در آن فعالیت دارند که در داخل هسته ها و لایه های جداگانه فعالیت می کنند و از طریق ارتباطات افقی در ساختار شبکه ای بر سر پروژه های مشخص توافق می کنند و یک عمل سیاسی را انجام می دهند. این جنبش خصلت گروهی و جناحی ندارد و بر دوش جریانات مختلف سیاسی واجتماعی استوار گشته است. وجه مشترک آنها این است که خواهان تغییر وضع موجود هستند ولی بر سر دامنه تغییرات بین آنها توافق وجود ندارد. حضور بخشی از حاکمیت و بخصوص اصلاح طلبان از عوامل موثر در رفتار معترضین است و همچنین گشترش فناوری های ارتباطی نوین، ماهواره و فضای مجازی نیز بدان ها کمک کرده است تا حصار امنیتی و انسداد اطلاع رسانی حکومت را شکسته و برای کنش های اعتراضی برنامه ریزی و اطلاع رسانی نمایند.با این وجود با عنایت به اینکه جنبش سبز با ابتکار موسوی به افتاد و همچنین با ایستادگی وی بر خواسته هایش و نافرمانی در برابر احکام ظالمانه خامنه ای به اوج رسید وی کماکان از هژمونی برخوردار است و جدا کردن حنبش سبز از وی ممکن به نظر نمی رسد. اما با توجه به ویژگی های ذکر شده اگر موسوی و کروبی و کلا اصلاح طلبان بخواهند بالادستی خود را حفظ نمایند باید بتوانند چشم انداز امیدوار کننده ای را برای موفقیت ترسیم کنند ، در غیر این صورت نیروهای سیاسی و اجتماعی خواهان تغییر از آنها عبور خواهند کرد. البته اگر این اتفاق بیفتد دیگر جنبش وارد مرحله جدیدی از تکاپو برای گذار مسالمت امیز به دموکراسی می گردد که چه بسا دیگر نام آن جنبش سبز نخواهد بود.
در حال حاضر نیروهای تشکیل دهنده جنبش سبز را می توان در پنج دسته کلی تقسیم کرد: اصلاح طلبان اعم از لایه های محافظه کار و پیشرو که تیغ حذف و اتهامات جریان افراطی حاکمیت هر دوی آنها را در سرنوشت مشابهی قرار داده است. نیروی دوم اصول گرایان معتدل هستند که از مخالفت با افراطیون و بخصوص گسترش نقش نظامیان در سیاست به این جریان پیوسته اند، نیروهای ریزشی از مدافعان نظام ولایت فقیه و شخص خامنه ای در این دسته جای می گیرند ، روحانیت سنتی که گسترش جریان روحانیت زدایی ، خرافه گرایی و مهدویت گرایی هزاره گرا را تهدیدی برای خود به عنوان صنف حافظان کیان شیعه و دین اسلام می پندارند ، نسل سوم که بیشتر دغدغه آزادی سبک زندگی و دستیابی به رفاه و پیشرفت و لذت را دارد و در بند عقاید سیاسی و ایدئولوژیک نیست و اما در عین حال خصلت رادیکال دارد. دسته پنجم برخی از نیروهای اپوزیسیون ، ساختار شکن و انقلابی هستند که این جنبش را فرصتی مناسب برای تحرک بخشیدن به تغییر نظام سیاسی قلمداد می کنند.
نوع مواجه نظام سیاسی با بحران در آینده ، میزان مقاومت جنبش سبز در برابر فشار وسرکوب حاکمیت و سرنوشت جنگ قدرت در داخل حکومت ، موضع گیری رهبری ،میزان گسترش سازمانی ، جغرافیایی و طبقاتی جنبش و نوع برخورد و تعامل نیروهای حامل جنبش تعیین خواهد کرد که جنبش سبز به کدام مسیر خواهد رفت و کدام نیرو هدایت آن را در دست خواهد گرفت.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.