بانوی مبارز زندان اوین

بهاره هدایت بانوی مبارز زندان اوین در اعتصاب غذا است. او آبروی زندانی سیاسی است. همانطور که حضورش در جنبش دانشجویی بالنده بود و به نیکی از عهده رسالتش برآمد ، اکنون نیز به خوبی اصول و آداب زندانی سیاسی را رعایت می کند. وی با ایستادگی تحسین پذیر در برابر بازجویان و بازپرس ها و بی اعتنایی به بار سنگین نه سال و نیم حبس ، درس مقاومت داد. حکم زندان او که در نوع خود برای فعال دانشجویی و مدافع حقوق زنان کم سابقه است، بغض و کینه حاکمیت را نشان می دهد.
بهاره ،تاوان رد کردن پیشنهاد گزمه های امنیتی را می دهد که از او خواستند تا با نوشتن چند جمله در رد مواضعش و نقادی های جنبش دانشجویی ، زندان را ترک کند و از جوانی اش بهره ببرد. اما او دست رد بر سینه آنها زد و حسرت یک آه را بر دلشان گذاشت . سرسپردگانی که موظفند عصیان کنندگان بر ضد قدرت خودکامه را خرد سازند و آنها را وادار نمایند تا در پای خداوندان قدرت تعظیم کنند ، در برابر او و مقاومتش عاجز شدند و چاره کار را در دمیدن بیشتر بر تنور عداوت دیدند.
یکسال حبس بدون برخورداری از مرخصی ،مجازاتی است تا وی ادب شود و به خیال باطل آنها کوتاه بیاید. اما بهاره راه شرافت وکرامت انسانی را برگزید. وی خود ر احفظ کرد و پذیرفت تا برای حفظ اصولش هزینه بدهد و خم به ابرو نیاورد. اما در مقاومتش معتدلانه رفتار کرد. به جنجال نپرداخت. واکنشی عمل نکرد. از بازجویانش کینه به دل نگرفت و به انها اخلاق انسانی را آموخت. جو گیر شرایط نشد تا در حضور بازجویان لب فروبندد و در غیاب آنها به گاه حضور در “زندان عمومی” شیر شود و در واکنش به تفریط سابق ،افراط در پیش بگیرد و در بیان مظالم رفته ، اغراق کند .
بهاره ادامه دهنده تباری است که آموخته اند دریا دلان را باکی از توفان نیست و مهمترین شوری که راهنمای انسان است عطش برای کشف حقیقت و پرداخت هزینه برای آن است .او فقط به حفظ خود در زندان نمی اندیشد بلکه نسبت به کل زندانیان نیز حساس است. دامن مهر و محبت وی نسبت به زندانیان گشوده است اما در برابر کسانی که با رفتار های ناپسند و همکاری با ساختار سلطه نام زندانی سیاسی را ملکوک می کنند ،می ایستد.
او در زندان هم بیکار ننشست و به فعالیت های حق طلبانه اش ادامه داد. پیامش از درون زندان که بازتاب گسترده ای در فضای های دانشجویی داخل و خارج از کشور داشت، باعث شده است تا وی را از ملاقات های کابینی محروم کنند که دریچه ای بود برای رهایی موقت از فضای سرد و عبوس زندان.
پیام او طنین گسترده ای در برافراشتن پرچم مقاومت و تداوم مبارزه داشت. برخی از دانشجویان فعال در خارج از کشور گزارش فعالیت های یک ساله شان را در قالب فیلمی به او عرضه کردند که شایسته این جایگاه بود.
حال او دست به اعتصاب غذا زده است تا حقوق سلب شده اش در زندان را بازپس بگیرد. رویکرد او حداقلی و دفاعی است. او به خوبی از زندان و شرایط زیست در زندان عمومی آگاهی و درک واقعبینانه ای دارد . زندان عمومی جای سیاست ورزی و مبارزه تهاجمی نیست بلکه رویکرد دفاعی را می طلبد تا مطالبات حداقلی را پی گرفت. این میراث ارزنده نسل های مختلف زندانیان سیاسی در دوره استبداد عرفی پهلوی و خودکامگی مذهبی مخوف تر جمهوری اسلامی است. در زندان عمومی باید خود را حفظ کرد و حقوق متعارف یک زندانی را داشت تا دریچه محدود ارتباط با بیرون از زندان قطع نشود و با بر قراری آرامش نسبی ، از فضای زندان برای رشد ، شکوفایی و خودسازی بهره برد.
حال بهاره علی رغم بیماری به سنگ کیسه صفرا به مصافی دیگر با عمله استبداد دینی دست زده است تا حقوقی را که برای تحمل رنج حبس ضروری است، بدست آورد. او می خواهد نشان دهد که مجازات خللی در اراده وی ایجاد نمی کند. دیوار های زندان هر چه قدر هم بلند باشند نمی توانند جلوی پخش صدا و موضعگیری های وی را بگیرند. او آزاده است. انسان آزاده را نمی توان به بند کشید. نتیجه این مصاف بمانند گذشته سربلندی وی و شکست ساختار سلطه است که امروز بیش از گذشته کوس رسوایی و پلشتی آن به صدا در آمده است.
شجاعت ورشادت وی ستودنی است. اما چرا باید افرادی چون او که مایه مباهات و فخر زندانیان سیاسی هستند مهجور بمانند ، و در عوض نام کسانی در سپهر بین المللی ارتفاع یابد که قد و قامت آنها و عملکرد شان قابل مقایسه با او و امثال زید آبادی ها ، تاج زاده ها ، اسانلو ها ، طبرزدی ها و توکلی ها و دیگر افراد مبارز نیست. زمانه کنونی بد زمانه ای است . تنها بیداد حکومتی جائر آزار دهنده نیست بلکه نبود معیار و قاعده درست و حاکمیت فرهنگ قبیله ای در بخشی از عرصه عمومی داخلی و فضای جهانی نیز مشکل غامضی است. ولی در تحلیل آخر ،جامعه بسته و حکومت استبدادی مسئول به هم ریخته شدن ملاک ها و موازین شایستگی درشرایط پریشان کنونی جامعه ما است.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.