نرگس محمدی و نیروی شگرف مقاومت

اجرای حکم حبس نرگس محمدی بدون اعتنا به وضعیت جسمانی نا مناسب وی از تلخ ترین رویداد های اخیر بود. بی اعتنایی به بیماری او و فرزندان خرد سالی که در غیاب پدر به آغوش گرم مادر نیاز داشتند ، نقض موازین حقوق بشری در شکلی شدید را به نمایش می گذارد .
البته در کارنامه جمهوری اسلامی نقاطی سیاه تر نیز وجود دارد که فرزندانی در پشت میله های عبوس زندان به دنیا آمدند و با مشاهده درد ها و زخم های شکنجه مادران شان بزرگ شدند ویا کودکانی که پس از بازداشت پدران و مادران شان ، دیگر هیچگاه آنها را ندیدند.
اما در زمانه کنونی داستان نرگس محمدی از غمناک ترین ظلم ها وستم هایی است که بر فعالان سیاسی ومدنی مستقل و منتقد ایرانی می رود. جدا از بیداد آشکار عمله استبداد دینی ، حبس نرگس محمدی تقابلی را نمایان می سازد که یک سوی آن ترس پایان نا پذیر و تشویش آور قدرت استبدادی است و در سوی دیگر رهایی طلبی انسانی بی سلاح است که با نه گفتن به تسلیم ،گفتمان رهایی و پیکار برای تغییر را زنده نگاه می دارد.
نرگس محمدی در پی حماسه نیست اما او می خواهد نیرو های محذوف جامعه از حقوق انسانی وشهروند خود برخودار باشند و همه آحاد جامعه طعم آزادی و برابری را بچشند. نرگس محمدی از شروع فعالیتش در دانشگاه امام خمینی قزوین تا به امروز رهرو مسیری بوده است که پایان استبداد و حکومت فرد و یا اقلیتی بر جامعه را بشارت داده است.
او هیچگاه از پا ننشست و در فراز و فرود ها مطابق توان و صلاحدیدش به مسئولیت در برابر جامعه و میهن عمل کرد. همسرش تقی رحمانی نیز چنین بود. او از عنفوان جوانی تا کنون زندگیش اسیر مزاحمت های توقف ناپذیر اصحاب استبداد بوده است و دمی او را آسوده نگذاشتند تا ناچار شد بار هجرت بر بندد و تن به زندگی در غربت بسپارد.
این دو گانگی امر عجیبی است و در عین حال دوان ساز است. حکومتی که مدعی است مردم ایران را در پشت سر خود دارد و تمامی امکانات جامعه را در دست دارد اما نمی تواند حضور اعتراضی یک مادر بیمار در جامعه را تحمل کند. پس از اینکه چند بار وی ر ا بازداشت کردند. سازمان متبوعش را منحل نمودند. در مسیر کار وشغل او سنگ اندازی های بسیار کردند تا بگویند که در این مملکت نمی توانی زندگی بکنی اگر در برابر ما بایستی. اما او همه این سختی ها را تحمل کرد ولی حاضر به تسلیم نشد.
با همه مشقت ها حضور در داخل کشور را ترجیح داد وحال در واپسین ضربه راهی حبس شد تا بدین ترتیب ترس و هراس بیمار گونه قدرت استبدادی فرو نشیند.
این ترس ویژگی اصلی حکومت های غیر مردمی است. این حکومت ها حتی اگر حمایت توده ای اکثریت مردم را نیز داشته باشند باز از وجود نیروی منتقد و معترضی که موی دماغ شود می هراسند.
نمونه آن دوران رهبری آیت الله خمینی است . او حمایت اکثریت مردم را داشت و می توانست در مسیری که می خواست جامعه را بسیج کند. اما وجود مخالف را نپذیرفت. دوران طولانی زندانی تقی رحمانی گواه این مدعا ست.
حکومتی که حاکمان بقاء خود را در ترس مردم و با اتکاء به دستگاه های هراس آور و وحشت پراکن می بینند ، هیچگاه آرامش نخواهد داشت و مدام در پی زمینگیر کردن و نابودی نیرویی است که تن به اطاعت و رعایت محدوده های ممنوعه نمی دهد .
این ترس تا آخر همزاد جباریت سیاسی است و در آخرین گام چون سنگی شیشه حیات آن را می شکند. این ترس باعث می گردد تا هر صدای معترضی فرو خوابانده شود و زندان ها پر از کسانی گردد که قدرت نمایی حکومت را به چالش طلبیده اند. روزنه های تغییرات آرام و تدریجی بسته شود و همه چیز برای انفجار ناگهانی خشم و طغیان سرکوب شدگان مهیا گردد. این خوف همانطور که آرامش را از حاکمان می ستاند آنها را به تدریج به کریدور مرگ وتباهی هدایت می کند.
اما در نقطه مقابل مردان و زنانی هستند که به امید طلوع خورشید آزادی ، مرارت ها را در نظر نمی گیرند و از خود می گذرند تا درد ها و آلام جامعه کاهش یابد. نرگس محمدی و کسانی که امروز عمدتا در صحنه پیکار برای جامعه مدنی مقتدر و دموکراسی حضور دارند، به دنبال برقراری جامعه طراز نوین و مدینه فاضله نیستند.
آنها می خواهند ملت ایران از مزایای مردم سالاری و استیفای حقوق شهروندی برخورد دار شود. گفتمان مقاومت آنها به دنبال خواسته های حدا اکثری نیست اما با اتکاء به عقلانیت سیاسی و نیروی اراده می کوشد تا مسیر دستیابی به آرمان ها را هموار سازد.
اینک نرگس محمدی تصویرگر انسانی است که با تمام هستی خود به ایستادگی برخاسته است. مبارک و میمون باد این ایستادگی مقدس وسرشار از نیروی شگرف که دیر و یا زود بنای استبداد در ایران را متزلزل خواهد کرد.
زندانیان سیاسی و افرادی شجاعی چون پرویز قدیانی که در بیدادگاه دادگاه انقلاب ، طاغوت زمانه را رسوا می سازند ،در شرایط کنونی که تند باد نا امیدی وتردید مبارزه سیاسی اصولی و آرمانی را آماج حمله قرار داده است ، شاهدانی هستند که چونان نفخه صور فضای مبارزه را زنده نگاه می دارند وبا اراده آهنین و سلاح ایمان اجازه نمی دهند تا کالبد جامعه خواب آلود گردد.
این مبارزات پنهان و آشکار و تحمل حبس ها و آزار ها سرمایه انسانی را پدید می آورد که منجر به بلوغ سیاسی و زوال اختناق خواهد شد.
اراده برای رهایی پاشنه آشیل ولایت فرعون است. این حقیقت از درون هزار توی تاریخ و در میان سیلابی از خون و آتش شکفته است. سردمداران استبداد دینی بیهوده می انگارند که با تحقیر، سرکوب ، شکنجه ،ترور و بسط اختناق می توانند شعله های مبارزه را خاموش گردانند. اراده ،ایمان و عزم خلل ناپذیر کوشندگان راه آگاهی و رهایی ثابت خواهند کرد که اقتدار ظاهری کنونی حاکمان خواب و خیالی بیش نیست.
الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی
کزین شب های ناباور منت آواز می دادم
در آن دوری و بدحالی نبودم از رخت خالی
به دل می دیدمت و ز جان سلامت می فرستادم
سایه

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.