انقلاب فرهنگی پروژه ای سیاسی ، اقدامی دانشجویی یا دیدگاهی نظری ؟(بخش نخست)

انقلاب فرهنگی یکی از مهم‌ترین رویداد‌های سیاسی و دانشگاهی پس از انقلاب است. آثار و نتایح مخرب آن هنوز باقی است. اما پیرامون چگونگی وقوع این رویداد هنوز تحلیلی جامع و مستند به واقعیت‌ها ارائه نشده است. مهم‌ترین مانع نبود اطلاعات دست اول و مدارک معتبر برای کشف کل ماجرا است. هنوز سویه‌هایی از این رویداد مبهم و تاریک مانده است.
انقلاب فرهنگی در دانشگاه‌ها را می‌توان در سه مرحله دسته بندی کرد: بسط تئوریک ضرورت دگرگونی انقلابی در نظام آموزشی دانشگاه، تلاش برای تعطیلی دانشگاه و بیرون کردن گروه‌های دانشجوی دگر اندیش از دانشگاه، تعطیلی دانشگاه و تاسیس ستاد انقلاب فرهنگی
در ادامه کوشش می‌شود تا با بازخوانی ماجرای انقلاب فرهنگی در دو مرحله فوق، تصویری حتی المقدور نزدیک به واقعیت ارائه گردد و نقش افراد و گروه‌ها نیز در برخوردی واقع بینانه و بدور از حب و بغض و سمت گیری‌های سیاسی مشخص شود.
تئوری‌پردازی در خصوص ضرورت تغییر بنیادی نظام آموزشی دانشگاه
از فردای انقلاب ضرورت تغییر بنیادین نظام اموزشی دانشگاه در بین نیروهای انقلابی مطرح شد و به تدریج گسترش یافت. در این دیدگاه اکثر گرایش‌های انقلابی اعم از چپ، لیبرال و مذهبی متفق القول بودند که نظام آموزشی دانشگاه ایراد دارد و باعث وابستگی به غرب می‌شود. در واقع نظام آموزشی دانشگاه پایگاه فرهنگی امپریالیسم است. دروس به نحوی تنظیم شده است که با نیاز‌های بومی و محلی کشور سازگاری ندارد و باعث می‌شود تا وابستگی اقتصادی و تکنولوژیک تثبیت گردد.
دکتر محمد اسلامی نخستین فردی بود که به طور مشخص طی یک سخنرانی در دبیرستان البرز تهران پیشنهاد انقلاب فرهنگی را مطرح ساخت. وی با بیان نکاتی در خصوص ” فرهنگ توحیدی” و ” فرهنگ شرک ” ضرورت انقلاب فرهنگی برای عرضه اسلام و ساختن یک جامعه الگو را مطرح ساخت. (۱)
سخنرانی شمس آل احمد در دانشگاه تهران پیرامون هنر و انقلاب نمونه دیگری است که انقلاب فرهنگی با رویکرد توجه به اسلام را برجسته می سازد. وی با حمله به سیاست های فرهنگی نظام پهلوی ، هنر در آن دوره را حلوا و نان توصیف کرده و سپس از ضرورت” انقلاب فرهنگی ” سخن به میان آورد. او اظهار داشت :
« انقلاب فرهنگی با انقلاب اجتماعی و کشاورزی فرق می کند. فرصت یک نسل لازم است. انقلاب ما نیازمند یک انقلاب فرهنگی است و نیازمند اینست که شیفتگی نسبت به به هر چه همسایه داشت را از خود دور کنیم. و این شیفتگی را از دست بدهیم باید متوجه گنجینه های خود باشیم. اروپا اروپا نشد مگر به این مرحله از خود شناسی در رنسانس رسید. تو باید فرهنگ خود را بشناسی همه ما تصور میکنیم که در بسیاری از علوم ما هنرمند نداریم. در صورتیکه آگوست کنت را می شناسیم اما همتای او ابن خلدون را نمی شناسیم و حتی بمقام ابن سینا که ۱۴۰۰ سال پیش علم روانشناسی را با چنان تبحری عرضه می کرد آگاهی نداریم. تمام اسلام شناسان و ایران شناسان ایرانی و اسلامی را همواره همدوش و همردیف ه. بکار برده اند و این وظیفه تو اندام عصبی جامعه است که بخود سازی خودت به عنوان وظیفه انقلابی نگاه کنی.» (۲)
همچنین نظام دانشگاه بخشی از فرهنگ طاغوتی و ضد انقلابی تصور می‌شد. این سخن گوهر الشریعه دستغیب گویا ست که می‌گوید: «حفظ نظام محمد رضا خانی دانشگاه‌ها، پلی برای رجعت امپریالیزم است.» (۳) این نگرش باعث شد تا اجماعی در خصوص تغییر نظام آموزشی دانشگاه بوجود بیاید. اما پیرامون چگونگی عملی کردن این کار اختلاف نظر وجود داشت. دولت موقت در راستای سیاست گام به گام معتقد به روش‌های اصلاحی و تدریجی بود. بنابراین تا زمانی که این دولت سر کار بود نظام دانشگاهی سابق تداوم یافت. همچنین گرفتاری و مشغولیت‌های مختلف باعث شد تا اصلاح نظام آموزشی دانشگاه‌ها اولویت نیابد و با تاخیر مواجه شود. تغییراتی که صورت گرفت فعال شدن گروه‌های سیاسی در دانشگاه‌ها و کسب امکاناتی چون اتاق، تلفن، تابلو و نشریه و… بود.
در برخی دانشگا ه‌ها مانند دانشگاه تهران شورا‌هایی متشکل از اساتید، دانشجویان و کارمندان برای اداره دانشگاه انتخاب شدند. همچنین از تدریس برخی اساتید که متهم به همکاری با ساواک و رژیم گذشته بودند جلوگیری شد. این ممانعت‌ها نظم و شیوه معین نداشت و هرج و مرج ماه‌های اولیه بعد از انقلاب بر آن حاکم بود. برخی از محذوفین انقلاب فرهنگی در آن دوره معتقد به پاکسازی اساتیدی بودند که با دربار و یا نهاد های دولتی همکاری کرده بودند.
در کنار این دیدگاه، نظر دیگری نیز وجود داشت چون انقلاب اسلامی است، دانشگاه نیز باید کارکرد مکتبی و ایدئولوژیک پیدا کند. حامیان این نظر متنوع بودند. روحانیون و سنت گرایان مهم‌ترین دسته بودند که فرصت را برای مهار و به زیر کشیدن رقیب دیرینه مساعد می‌دیدند. برخی از آن‌ها دانشگاه را مرکز فساد فکری می‌دانستند و به علوم جدید به عنوان تهدید می‌نگریستند. آن‌ها سودای تعطیلی علوم انسانی در دانشگاه‌ها را در سر می‌پروردند. در نگاه شمار قابل اعتنایی از روحانیت، حوزه باید دانشگاه‌ها را تحت کنترل بگیرد تا مانع ترویج و تولید افکار ضد اسلامی شود. دسته دیگر که نظرشان در حزب جمهوری اسلامی منعکس می‌شد در چهارچوب نظام ایدئولوژیکی که می‌خواستند پس از انقلاب ایجاد کنند برای دانشگاه و بخصوص علوم انسانی رسالت ترویج اندیشه و هویت اسلامی را قائل بودند.
در کنار این دسته بودند دیدگاه‌های دیگری چون دکتر سروش، دکتر سحابی، دکتر بنی صدر، مهندس سحابی و یازرگان که از دید آنان دانشگاه اسلامی دانشگاهی بود که در آن علم، تولید نظر، پژوهش و خلاقیت به منصه ظهور می‌رسد ونیرو‌های اسلامی فرصت پیدا می‌کنند تا دیدگاه‌های دینی خود را بدون محدودیت ترویج دهند و حقانیت بینش اسلامی را بر مکاتب کمونیستی و لیبرالی نشان می‌دهند. البته آن‌ها به علوم اسلامی باور نداشتند.
همچنین در شورای انقلاب حساسیت نسبت به بالا دستی گروه‌های چپ کمونیستی در دانشگاه‌ها ایجاد شده بود. در یکی از جلسات شورای انقلاب پیش از شروع سال تحصیلی ۵۹-۵۸ آیت الله دکتر بهشتی معتقد بود: «گروه‌های مخالف مسیر انقلاب، ممکن است از تجمع در دانشگاه‌ها و مدارس در جهت اهداف خود، بهره‌برداری کنند، طبعاً باید پیش‌بینی لازم در این امر را داشت.» اما دکتر بنی‌صدر مخالفت می‌کند و در پاسخ می‌گوید: «اگر دانشگاه تعطیل شود، عملاً در دست چپی‌ها قرار می‌گیرد.»
سپس صادق قطب‌زاده چنین می‌گوید: «چپی‌ها، طرح وسیعی را برای دانشگاه‌ها و مدارس دارند و می‌خواهند در هفته اول شروع سال درسی، همه را به اعتصاب و شورش بکشانند.»
هاشمی‌رفسنجانی هم می‌گوید: «جلوی شلوغی دانشگاه‌ها را می‌توان گرفت فقط کافی است عده زیادی از بچه مسلمان‌ها تهران باشند، آنگاه از انقلاب دفاع خواهند کرد.» اکثریت اعضای شورای انقلاب (همسو با حزب جمهوری اسلامی)، اعتقاد دارند دانشگاه کاملاً در دست گروه‌های مخالف قرار گرفته و وضع به مرحله خطرناکی رسیده است. هاشمی رفسنجانی ‌ پیشنهاد، جلوگیری فوری از آشوب‌ها و اصلاح ساختاری دانشگاه را مطرح می‌ کند. در پاسخ به انتقادات که ممکن است این طرح با محالفت گسترده گروه‌های دانشجویی همراه شود پاسخ می‌دهد: «بگذارید آن‌ها شلوغ کنند… آن وقت جلوی مردم آن‌ها را تخطئه می‌کنیم. جلوگیری از کار گروه‌ها کاملاً ممکن است، می‌شود از شلوغی جلوگیری کرد. ما هم که از خشونت نمی‌ترسیم. امروز شروع شود، بهتر از سه ماه دیگر است.» (۴)
این فضا زمینه را برای مرحله دوم که پروژه‌ای سیاسی بود مساعد ساخت. نیرو‌هایی که تعطیلی دانشگاه و انقلاب فرهنگی از انتساب غرب زدگی به نهاد و نظام دانشگاه بهره زیادی بردند و از ایده ضرورت انقلاب آموزشی در دانشگاه سوء استفاده کردند.
اخراج خشونت بار و خونین گروه‌های دانشجویی دگر اندیش و تعطیلی دانشگاه‌ها
این مرحله از ۲۶ فروردین ۱۳۵۹ با تصرف ساختمان دانشگاه تبریز توسط دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشگاه تبریز شروع می‌شود و تا ۶ اردیبهشت که ستاد‌ها و دفا‌تر گروه‌های دانشجویی هسمو با جریانات سیاسی بیرون دانشگاه به طور کامل بسته شد ادامه می‌یابد. تعطیلی دانشگاه‌ها به صورت کامل از ۱۴ خرداد ۱۳۵۹ آغاز می‌شود.
خشن‌ترین و سیاه‌ترین فصل انقلاب فرهنگی در این دوره صورت گرفت. اما آنچه تحت عنوان انقلاب فرهنگی ظاهرا توسط دانشجویان انقلابی و مسلمان صورت گرفت پروژه‌ای سیاسی و از قبل برنامه ریزی شده بود که شروع آن را باید در ترم دوم سال تحصیلی ۱۳۵۸-۱۳۵۹ جستجو کرد. البته همه اجزاء انقلاب فرهنگی از قبل طراحی نشده بود. در خصوص کلیات آن برنامه ریزی و سازمان دهی شده بود. انچه در صحنه عمل رخ داد به شکل کامل تطابق با یک برنامه از قبل تعیین شده نداشت. واکنش‌های متقابل نیروهای موافق و مخالف بخشی از روند را به صورت غیر منتظره شکل داد.
دو نیروی عمده باعث کلید خوردن پروژه سیاسی انقلاب فرهنگی شدند. آن‌ها حرکت خود را بر پایه تئوری ضرورت تغییر بنیادین نظام آموزشی دانشگاه و اسلامی کردن دانشگاه قرار دادند. این دو نیرو عبارت بودند از طیف راست دانشجویان عضو انجمن‌های اسلامی دانشجویان و مدافع آیت الله خمینی وهمچنین حزب جمهوری اسلامی.
وقتی حزب جمهوری اسلامی در ۲۷ بهمن ماه ۱۳۵۸ سر مقاله «رجعت به سوی فطرت الهی» را منتشر کرد و تداوم انقلاب را مستلزم حذف جریانات غیر خط امام تحت عنوان کفر غرب وکفر شرق دانست. معلوم شد که این سرمقاله یک مطلب عادی نیست بلکه سیاست کلان این حزب برای تصرف انحصاری قدرت و هدایت انقلاب به شکل گیری یک حکومت ایدئولوژیک اسلامی فقه سالار را نمایان می‌سازد. بر این مبنا طبیعی بود در اختیار گرفتن فضای دانشگاه‌ها که با الگوی مطلوب حزب جمهوری اسلامی فاصله چشمگیر داشت، برای مسئولان ارشد حزب جمهوری اسلامی اولویت پیدا کند.
بموازات ،برخی دانشجویانی که مدافع حکومت بودند و در قالب انجمن‌های اسلامی دانشجویان و سازمان دانشجویان مسلمان فعالیت می‌کردند برنامه‌هایی برای تعطیلی موقت دانشگاه سامان می‌دادند. آن‌ها در انتخابات‌های شورا‌های دانشجویی در دانشگاه‌ها شکست خوردند و در همه دانشگاه‌ها حالت اقلیت محض پیدا کردند. در اکثر قریب به اتفاق تمامی دانشگاه‌ها دانشجویان سمپات سازمان چریک‌های فدائی خلق (که تا آن موقع هنوز انشعاب نکرده بودند) و سازمان مجاهدین خلق تحت نام‌های به ترتیب دانشجویان پیشگام و انجمن دانشجویان مسلمان حائز اکثریت آراء دانشجویان شدند. این روند بر خلاف روند کلیت جامعه بود که نیروهای خط امام و سنت گرا بر رقبا مزیت نسبی داشتند.
چنین وضعیتی برای دانشجویان خط امام قابل تحمل نبود وآن‌ها به دنبال راهی برای تغییر وضع موجود بودند. البته آن‌ها اتفاق نظر نداشتند. برخی به اصلاح تدریجی نظام دانشگاه باور داشتند. برخی دیگر دنبال راه کار‌های انقلابی بودند. از دید آن‌ها دانشگاه باید از هویت اسلامی و مواضع آیت الله خمینی دفاع می‌کرد و حضور اندیشه‌های چپ وبخصوص اساتیدی که از مکتب کمونیسم دفاع می‌کردند برای آن‌ها قابل قبول نبود. آنان تفسیری ایدئولوژیک از دانشگاه داشتند و موجودیت مستقل دانشگاه به عنوان کانون نقادی اندیشه‌ها و هویت‌های موجود را برسمیت نمی‌شناختند. این جریان مدعی بود که برخی از گروه‌های چپ و اساتید غیر مذهبی به باور‌های اسلامی و نظرات آیت الله خمینی توهین می‌کردند.
البته طرف مقابل نیز آن‌ها ر ابه گرایش‌های ارتجاعی و مخالفت با آزادی‌ها متهم می‌نمود و القاب تندی را نثار آنان می‌کرد.
از دید یکسری دانشجویان خط امامی درگیری‌هایی که نیر وهای مدافع نظام در کردستان و بندر گنبد داشتند با حمایت و هدایت در دانشگا ه‌ها از سوی گروه‌های مخالف همراه است. آن‌ها گروه‌های چپ و سمپات مجاهدین خلق را متهم می‌کردند که ستا دعملیاتی گروههای ضد انقلاب هستند و دانشگاه را به انبار اسلحه و مرکز فرماندهی تبدیل کرده‌اند. اما نیر وهای مخالف این ادعا‌ها را رد می‌کردند.
به عنوان مثال علیرضا علوی تبار که در آن دوران در سپاه پاسداران فعالیت می‌کرده و در عین حال از دانشجویان مذهبی مدافع حکومت بوده است. اوضاع را این چنین توصیف می‌کند: «دانشجویان پیشگام که طرفدار چریک‌های فدایی بودند، تا پیش از انقلاب معتقد بودند که انقلاب را باید از جنگل‌های شمال شروع کرد، بعد که انقلاب پیروز شد به این نتیجه رسیدند که می‌توانند از کردستان این کار را شروع کنند. به همین دلیل رفته بودند در کردستان پایگاه زده بودند و نیروهای آن‌ها دانشجویان پیشگام در دانشگاه‌ها بودند. کارشان این بود که عضوگیری می‌کردند، تدارکات می‌کردند و تأمین مالی می‌کردند. در واقع گروه دانشجویان پیشگام پوشش ارتباطی و تدارکاتی برای جنگ با نیروهای انقلاب در کردستان بود. سر چهارراه ولی عصر روبه‌روی پارک دانشجو یک چادر زده بودند دانشجویان طرفدار سازمان پیکار داد می‌زدند: حمله پیشمرگان کرد به جاسوسان پاسدار! ماجرا هم این بود که یک جیپ جهاد سازندگی رفته بود آنجا برای ساختن مدرسه و آن‌ها حمله کرده بودند به آن جیپ و بچه‌های داخل آن را تیرباران کرده بودند. بعد در تهران سر چهارراه ولی عصر تبلیغش را می‌کردند. اطلاعیه کومله را پخش می‌کردند و عکس بچه‌های شهید جهاد را!
در همین دانشگاه تهران یک میزی گذاشته بودند برای کمک به خلق ترکمن. لباس و تدارکات برای کسانی که به قول خودشان در مقابل هجوم ارتجاع در ترکمن صحرا می‌جنگیدند. یا اینکه در کردستان یک عملیات انجام می‌گرفت و کومله و ضد انقلاب به یک پادگان حمله می‌کردند. قبلش یک تظاهرات راه‌اندازی می‌شد در خیابان‌های نزدیک پادگان سنندج، تظاهراتی بود به طرفداری از اصلاحات ارضی در منطقه. اوایل نیروهای انقلاب متوجه نمی‌شد چرا درست روزی که راهپیمایی اصلاحات ارضی هست آنجا حمله به پادگان صورت می‌گیرد؟ بعد معلوم شد که در پوشش جمعیتی که آنجا می‌آیند این‌ها تدارکات خود را می‌آورندنزدیک پادگان و در مقرهایی که از قبل آماده کرده‌اند مستقر می‌کنند که بعد به پادگان حمله کنند. همه نیرو‌ها به فکر می‌افتند که یک دفعه این همه خمپاره از کجا زده شد؟ این جمعیت که می‌آمد در شلوغی، خمپاره را می‌آورند. بعد معلوم می‌شود که این تظاهرات و حمله به پادگان نقشه‌اش در دانشگاه تهران ریخته شده. این‌ها از دانشگاه یک پوشش خوب ساخته بودند که نیروهای امنیتی به آن دسترسی نداشتند. اگر به خانه تیمی می‌رفتند به راحتی شناسایی می‌شدند اما در دانشگاه به همراه جمعیت می‌آمدند، هیچ کس هم او را نمی‌شناخت، آنجا جلسه‌اش را دفتر گروهک‌ها می‌گذاشتند و هیچ کس هم خبردار نمی‌شد.» (۵)
اما نیروهای پیشگام و گروه‌های دانشجویی مخالف سپاه و حکومت را به سرکوب خونین خلق کرد، ترکمن و عرب و نادیده گرفتن مطالبات آن‌ها و از جمله خود مختاری محکوم می‌کردند و حمایت خود را در قالب حمایت از خلق‌های تحت ستم و مظلوم تبیین می‌کردند.
دراصل گروه‌های خط امام که به دنبال حکومت یکپارچه بودند ودرگیری با گرو ههای چپ، سازمان مجاهدین، جناح موسوم به لیبرال‌ها و احزاب قومیتی ر اشروع کرده بودند بخشی از موفقیت خود را در خلع ید آن گروه‌ها از حضور در فضای دانشگاهی کشور بشمار می‌آوردند.
برخی دیگر از دانشجویان مدافع نظام فکر می‌کردند که باید بروند و در نهاد‌های انقلابی کار کنند لذا بهتر است دانشگاه تعطیل بشود تا در غیاب آن‌ها جو دانشگاه در درست گروه‌های مخالف نیفتد. البته همین نگرانی را در خصوص حضور گروه‌های مخالف در فعالیت‌های جها دسازندگی و یا مقابله با نا‌ آرامی‌های مرزی نیز داشتند. این نگرانی در خلال گفتگوی حسن آیت با دانشجوی مخاطب در ماجرای نوار معروف مشهود است.
لازم به ذکر است که دانشگاه‌ها در سال ۱۳۵۸ و۱۳۵۹ حالت عادی نداشتند. سطح فعالیت‌های سیاسی بالا بود و کارکرد دانشگاه تحت تاثیر تب بالای مباحث سیاسی قرار گرفته بود. برخی از دانشجویان به کلاس نمی‌رفتند و وظیفه اصلی خود در کسب دانش را به تعلیق در اورده بودند. سطح فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی در دانشگاه‌ها کاهش یافته بود.
گروه‌های دانشجویی در آن زمان بیشتر در قالب سمپات و طرفدار احزاب سیاسی بیرون دانشگاه فعالیت می‌کردند. البته آن‌ها استقلال تشکیلاتی داشتند. همانطور که انجمن‌های اسلامی دانشجویان همسو با دفتر آیت الله خمینی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی و جامعه مدرسین حوزه علیمه قم بودند، گروه‌های دانشجویی دگر اندیش نیز با گرو‌ها ی سیاسی متبوعشان نزدیکی داشتند.
بر طبق مدارک وشواهد اگر چه در داخل دانشگاه درگیری‌هایی محدود و‌گاه رفتار‌های افراطی رخ می‌داد اما فضای بحث و گفتگو غالب بود و گروه‌ها از امکانات نظامی استفاده نمی‌کردند. هیچ مدرکی تا کنون از حضور اسلحه در دانشگاه و یا استفاده گروه‌های دانشجویی از امکانات نظامی در داخل دانشگاه ارائه نشده است وفقط ادعا‌هایی یک طرفه و اثبات نشده وجود دارد. گروههای دانشجویی در قالب تشکل، کتابخانه، گروه کوه، انجمن‌های فیلم و عکس فعالیت می‌کردند.
این نکته نیز قابل تذکر است که انجمن‌های اسلامی دانشجویان و سازمان‌های دانشجویان مسلمان معادل کل دانشجویان مذهبی دانشگاه‌ها در آن مقطع نبودند. آن‌ها بخشی از جمعیت دانشجویان مذهبی بودند وبیشتر تیپ‌های سنتی و طرفدار روحانیت و آیت الله خمینی را نمایندگی می‌کردند. دیگر گرایش‌های مذهبی انجمن دانشجویان مسلمان همسو با سازمان مجاهدین خلق، دانشجویان سمپات جنبش مسلمانان مبارز و جاما، هوادران نهضت آزادی، شریعتی، بنی صدر و برخی از فعالان مذهبی منفرد بودند.
در داخل دانشجویان خط امام نیز یک شکافی وجود داشت که بعد‌ها خود را نشان داد. یک گرایش راست وجود داشت که بیشتر به اسلام فقاهتی و تبعیت محض از روحانیت متمایل بود و دیگری گرایش چپ بود که از تفسیر ایدئولوژیک و مدرن از اسلام دفاع می‌کرد و بیشتر به دنیال جمع آیت الله خمینی و دکتر شریعتی بود. در ادامه توضیح داده خواهد شد که گرایش چپ با راه اندازی انقلاب فرهنگی مخالف بود اما پس از شروع آن و حمایت آیت الله خمینی و دو قطبی شدن فضا با آن همراه شد.
در کل برنامه حزب جمهوری اسلامی و طیف خط امام برای کنار زدن جریانات غیر خط امام همراه با تلاش طیف راست دانشجویان مذهبی طرفدار حکومت زمینه ر ابرای اجرای پروژه سیاسی تحت عنوان انقلاب فرهنگی مساعد ساخت. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که بعد‌ها انقلاب فرهنگی را گام چهارم تثبیت انقلاب نامید نیز نقش زیادی در شکل گیری این حرکت داشت و با نفوذی که این سازمان در سپاه و کمیته‌ها داشت؛ ظرفیت‌های این مجموعه‌های نظامی و انتظامی را در اختیار این پروژه قرار دادند. همچنین حزب جمهوری اسلامی نیرو‌ها رسانه‌ها و نهاد‌های در دست خود را از جمله وزارت خانه‌های کشور، وزارت دفاع، شورای انقلاب و ائمه نماز جمعه را برای این پروژه بسیج کرد.
قبل از اینکه وارد بازگویی سیر حوادث بشوم این نکته را تذکر بدهم. اسامی که مطرح می‌شود صرفا در چهارچوب بازنمایی یک روایت تاریخی است و ارتباطی به داوری در خصوص مواضع فعلی آن‌ها ندارد. طبیعی است نگرش و مواضع برخی از آن‌ها تغییر پیدا کرده و حتی مواضع متضادی را اختیار کرده‌اند. برخی از این افراد در مقاطع بعدی خدمات شایان توجهی به مردم ایران و جنبش دموکراسی خواهی کرده‌اند و همین الان جمعی از آنان در زندان هستند و حقوق آن‌ها تضییع شده است.
ابتدا انجمن اسلامی‌های دانشجویان دانشگاه‌های تهران به همراه شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت تصمیم به برگزاری جلساتی برای حل مشکلات دانشگاه می‌گیرند. لازم به ذکر است پس از تسخیر سفارت آمریکا اعضاء دوره قبل شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت عمدتا به سفارت آمریکا می‌روند. در غیاب آن‌ها شورای مرکزی جدید تشکیل می‌شود که اکثرا وابسته به طیف راست بودند.
ابراهیم سید‌نژاد از اعضاء دومین دوره شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و دانشجوی دانشگاه تربیت معلم در این خصوص می‌گوید: «بعد از شکل‌گیری تحکیم در مهرماه ۵۸، کار فرهنگی را در مجموعه تحکیم شروع کرده بودیم. مثلاً روشنفکران مشروطه مثل آخوندزاده و طالبوف را نقد می‌کردیم و کار پژوهشی انجام می‌دادیم. برخی افراد هم مسئول شده بودند تا روی انقلاب فرهنگی چین کار کنند. کتاب‌هایی هم گمان می‌کنم در خصوص انقلاب فرهنگی چین منتشر شد. براساس همین مطالعات به بحث انقلاب فرهنگی در ایران پرداختیم. مقرر شد ایده‌مان را با مسئولان کشور همچون اعضای شورای انقلاب در میان بگذاریم. دولت موقت سقوط کرده بود و ما در همین فاصله تا فروردین ۵۹ جلساتی را برگزار کردیم. ۲۰ تا ۳۰ نفر بودیم که برای بررسی این موضوع جلسه می‌گذاشتیم در دانشگاه تربیت معلم. »(۶)
علی شکوری راد عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده پزشکی دانشگاه تهران در آن دوره ماجرا را این چنین تشریح می‌کند:
«روزی دعوتنامه‌ای به کانون رسید که در آن خواسته شده بود نماینده‌ای جهت شرکت در جلسه‌ای که در دانشگاه پلی‌تکنیک و با حضور نمایندگان انجمن‌های اسلامی برگزار می‌شد اعزام شود. قرار شد از طرف کانون من در آن جلسات شرکت کنم و این اولین جلسه‌ای بود که در خارج از دانشکده در آن شرکت می‌کردم.
در اولین جلسه‌ای که در اتاق شورای دانشگاه پلی‌تکنیک برگزار شد و نمایندگان انجمن‌ها در آن شرکت داشتند گرداننده جلسه اعلام کرد وزارت علوم (دوره‌ای که حسن حبیبی وزیر علوم بود) در حال تهیه لایحه استقلال دانشگاه‌هاست و سازمان ملی دانشگاهیان طرحی را بدین منظور تهیه و ارائه کرده است و خوب است ما نیز به عنوان دانشجویان طرفدار انقلاب اسلامی و پیرو خط امام طرحی تهیه کنیم و به وزارت علوم بدهیم.
آن جلسات هر هفته در دانشگاه‌ پلی‌تکنیک برگزار می‌شد و مباحث مختلفی در باب مفهوم استقلال دانشگاه و چگونگی تعامل آن با دولت و حاکمیت مورد بحث قرار می‌گرفت. با نزدیک شدن پایان سال و تنگنای زمانی جهت ارائه طرح پیشنهادی به وزارت علوم قرار شد ادامه کار به صورت فشرده در ایام تعطیلات نوروزی سال ۵۹ انجام شود. برای این منظور نمایندگان انجمن‌ها در ایام نوروز در یک برنامه فشرده صبح و بعدازظهر در دانشگاه تربیت ‌معلم تهران جلساتی را برگزار و مباحث را دنبال می‌کردند. در روز سوم یا چهارم، بحث‌ها متوجه و متمرکز برپیام نوروزی امام شد که در بند ۱۱ آن به مساله ضرورت انجام انقلابی ‌اساسی در دانشگاه‌های سراسر ایران اشاره کرده بودند. از آن پس بحث‌ها معطوف به آن شد که چگونه می‌توان پیام امام را در دانشگاه‌ها تحقق بخشید. برخی می‌گفتند اساسا باید دانشگاه‌ها منحل و مجدداً براساس معیارهای انقلابی تاسیس شوند. برخی دیگر می‌گفتند باید اصلاح ساختار اداری و آموزشی صورت بگیرد و برای این منظور پیشنهاد تعطیلی موقت از سه روز و یک هفته تا بیشتر را جهت اصلاح سیستم مدیریتی و متون آموزشی می‌دادند اما یک اتفاق نظر وجود داشت و آن اینکه باید جهت ایجاد تحول لازم یک اقدام انقلابی صورت بگیرد
در فاصله نهم تا سیزدهم فروردین‌ماه طبق برنامه‌ای که از قبل تدارک شده بود برنامه چهار روزه کوهنوردی صعود به قله شیرکوه یزد برای اعضای کانون فعالیت‌های اسلامی دانشکده پزشکی داشتیم و لذا من در جلسات این چند روز حاضر نبودم. پس از بازگشت از آن برنامه متوجه شدم آن گروه از دانشجویان طرحی جهت تعطیلی موقت دانشگاه‌ها با عنوان انقلاب فرهنگی تهیه کرده‌اند و به شورای دفتر تحکیم وحدت که پس از تسخیر لانه جاسوسی امریکا مجدداً توسط افراد جدیدی در حال شکل‌گیری بود ارائه داده‌اند و دفتر تحکیم ضمن پذیرش آن در حال آماده ‌سازی و هماهنگی انجمن‌ها به منظور انجام آن است.» (۷)
محمد علی اثنی عشری از اعضاء وقت شورای مرکزی انجمن اسلامی علم و صنعت این چنین توضیح می‌دهد: «اگر اشتباه نکنم در طرحی که برای تعطیلی دانشگاه‌ها آماده شده بود و متأسفانه آلان آن را در اختیار ندارم، قرار بود اواخر سال ۱۳۵۸ اجراء شود. لکن بدلیل لو رفتن یا به اصطلاح افشای آن توسط یکی از اعضاء گروههای مخالف تعطیلی دانشگاه‌ها، کار به مطبوعات کشیده شد و بدین ترتیب بود که کار به تعویق افتاد. بهرحال از اواخر سال ۵۸ طرحی آماده و نهایتاً قرار بود ۱۵ فروردین که پس از تعطیلی نوروزی هر سال بود، اجراء شود. در‌‌ همان روز‌ها بیاد دارم که حتی جزئیات طرح در بعضی نشریات دانشجویی و روزنامه‌های بعضی گروههای سیاسی منتشر شد.
از ۱۵ فروردین ۵۹ تقریباً همه روزه بین دانشجویان هر دانشگاه یا مرکز آموزش عالی از یک طرف و در دفتر تحکیم وحدت (شورای عمومی) از طرف دیگر، جلساتی تشکیل می‌شد. حقیقت امر به گونه‌ای این موضوع اهمیت یافته بود که تقریباً در تمام محافل یعنی در شوراهای مرکزی تمام گروه‌ها مثل مجاهدین خلق – حزب جمهوری – روحانیت مبارز – حوزه علمیه قم – دفتر مراجع، مطرح بود و بحث و جدلهایی در صحن دانشگاه‌ها برقرار بود. واقعیت دیگر این است که تعداد دانشجویانی که پیگیر انجام تعطیلی دانشگاه‌ها بودیم در اقلیت کامل قرار داشتیم!!» (۸)
اگر چه روایت‌ها فوق همخوانی کامل ندارد و تعارضاتی بین آن‌ها وجود دارد ولی از جمعبندی آن‌ها و دیگر منابع موجود می‌توان نتیجه گرفت که پس از گروگانگیری اعضاء سفارت آمریکا ترکیب جدید شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت جلساتی را زیر نظر کمیته آموزش به طور مرتب با هدف حل مشکل دانشگاه‌ها تشکیل می‌دهد. خروجی این جلسات در ‌‌نهایت منجر به طرح تعطیلی موقت دانشگاه می‌شود. آن‌ها این طرح را با برخی اعضاء شورای انقلاب، مسئولین ارشد حکومت و آیت الله خمینی مطرح می‌کنند.
اثنی عشری در رابطه با این رایزنی‌ها که خوددر برخی از آن‌ها حضور داشته می‌گوید: «در فاصله زمانی ۱۵ لغایت ۲۹ فروردین با آیت الله منتظری، مذاکره کردیم. بنده هم در آن جلسه حضور داشتم. ایشان موافق با تعطیلی دانشگاه‌ها بودبه شرحی که در طرح ما بود (حداکثر یک ترم یا دو ترم تحصیلی) آنهم بدلیل اینکه تعدادی از دانشجویان می‌خواستیم به جبهه برویم، تعدادی در سفارت آمریکا مانده بودند، تعددی را هم برای مسئولیت‌ها و کارهایی مثل نهضت سوادآموزی – جهاد سازندگی و حتی مسئولیت‌هایی مثل فرماندار – بخشدار – استاندار – کاردار – مدیرکل و… مسئولیت‌هایی نظیر آن‌ها نیاز به حضور می‌دیدیم و این خواسته‌ای بود که خودم چندین بار از آقای امامی کاشانی و مرحوم شهید چمران شنیده بودم که مدام می‌گفتند دانشجویان بیایند موقتاً در این کار‌ها کمک کنند تا فرصتی باشد برای بکار گماردن افراد مناسب برای این پست‌ها و مسئولیت‌ها.
در جلسه با آیت الله منتظری و آیت الله مشکینی من شخصاً حضور داشتم و نوار صوتی هم ضبط کردیم. نمی‌دانم الان آن نوار کجاست.‌‌ همان توضیحاتی را که ذکر شد به آقایان دادیم (طرح تعطیلی موقت تعدادی از دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی)، آیت الله منتظری موافق بوده و تنها نگرانی ایشان این بود که چون اکثریت اعضاء شورای انقلاب و شخص آقای بنی صدر به عنوان رئیس جمهوری و هم بعنوان فرمانده کل قوا قبلاً مخالفتشان را با این کار اعلام کرده فلذا ممکن است برای دانشجویانی که دست به تعطیلی دانشگاه‌ها می‌زنند، مشکلات جدی بوجود بیاورند.
آیت الله مشکینی صد در صد مخالف و موضع او مثل مخالفین جدی داخل دانشگاه بود. (بنده خدا از سیاست چیزی نمی‌فهمید و می‌گفت مملکت دکتر می‌خواهد – مهندس می‌خواهد – انگار قرار بود دانشگاه‌ها تا ابد بسته شود!!) فلذا هیچ توجهی به توضیحات ما نداشتند.
در تهران هم حضوراً با مرحوم آقای بهشتی –رفسنجانی و باهنر که هر سه عضو شورای انقلاب و شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودند، گفتگو شد و آقایان انگار که با آیت الله منتظری صحبت کرده بودند، لیکن حرفشان یکی بود و موافق برای انجام طرحی که توضیح دادیم. فکر می‌کنم مرحوم آقای باهنر بود که می‌گفت ما سه نفردر شورای انقلاب موافق هستیم که از شما حمایت می‌کنیم. اکثریت شورا به ریاست آقای بنی صدر با کار شما مخالفند و نگرانی شدیدی داشت که مبادا برای دانشجویانی که اقدام به چنین کاری می‌کنند مشکلات جدی بوجود آید.
آیت الله خامنه‌ای نه مخالف بودند و نه موافق. من شخصاً با او در حزب جمهوری اسلامی صحبت کردم و نظر همه آقایان دیگر را (آیت الله منتظری – آیت الله مشکینی – آقایان بهشتی – باهنر – رفسنجانی) به ایشان گفتم و هیچ جواب روشنی ندادند و گفتند باید فکر کنند. »(۹)
به گفته سیدنژاد، محمد علی رجایی از طرح تعطیلی دانشگاه محکم حمایت می‌کند و می‌گوید:« من اگر می‌توانستم مدارس را هم تعطیل می‌کردم ولی چه کنیم که – به تعبیر ایشان – معلمان‌‌های بچه‌های مردم هستند و خانواده‌ها مطمئن‌اند که یک بزرگتری بالای سر بچه‌هاست و اگر مدارس تعطیل شود، ‌ خانواده‌ها اذیت می‌شوند. از نظر آقای رجایی مدارس هم بهره‌وری‌ نداشتند. »(۸)
در خصوص نفش آفرینی حزب جمهروی اسلامی افشای نوار مشهور سخنان خصوصی دکتر حسن آیت دیگر مدرک قابل ملاحظه است. در بخشی از مفاد این گفتگو آیت می‌گوید:« مطمئن باشید که نقشه آماده است و اصلاً زیر و رو می‌شود تمام مسائل و غیر از مسائلی که شما فکر می‌کنید، می‌شود. بعد از ۱۴ خرداد، مطلقاً نه امتحانی [برگزار] خواهد شد، نه دانشگاهی باز خواهد بود. دانشگاه‌ها تعطیل خواهد شد. […] یک هجوم خیلی شدیدی خیلی شدید‌تر، آغاز می‌شود و در حدی می‌شود که بنی صدر را به طور کلی فلج می‌کند… و حتی این هجوم خواهد شد. حالا بگذارید ایشان [بنی‌صدر] هرچه بیشتر تاخت و تاز کند این بهتر است. اگر یکجا جلویش بایستی یکی از زرنگی‌هایش این است که خودش را زود هماهنگ می‌کند، فوری می‌پرد روی موج. […] برنامه‌ای داریم که بابای بنی‌صدر هم نمی‌تواند مقاومت کند. این دفعه مثل دفعه قبل نمی‌تواند مقاومت کند. مسئله مهم الآن امام است، یک کلام بگوید. […] به بچه‌ها بگویید و (منظور دانشجویان انجمن اسلامی که در تبریز دانشگاه را در اشغال خود دارند) [توضیح از خود روزنامه است] قرص و محکم باشند. بزودی موج عوض می‌شود. به بچه‌ها بگویید که قرص و محکم باشند و ترس نداشته باشند. تصمیمی گرفته شده لا یتغیّر، تغییرناپذیر است. دانشگاه‌ها بعداز ۱۴ خرداد تعطیل می‌شود و بعد ما برنامه‌ای خواهیم داشت و بابای بنی صدر هم نمی‌تواند روی این برنامه کار کند. حتی ترتیبی داده شده که برخلاف دفعه قبل نمی‌تواند بیاید مقاومت کند، ظاهراً هم همراه می‌شود. »(۱۱)
البته مفاد این نوار دقیقا نشان نمی‌دهد که بازه زمانی طرح کی است و تا چه حد نظر آیت با نظر کل حزب جمهوری اسلامی منطبق است. اما به هر حال وی از وجود اراده و برنامه‌ای خبر می‌دهد. اما وی اصرار عجیبی دارد که این طرح را به سمت ضدیت با بنی صدر سوق دهد. امری که در ادامه توضیح داده خواهد هدف اصلی طراحان انقلاب فرهنگی نبود. هدف برکناری بنی صدر نبود بلکه هدف اصلی خارج کردن دانشگاه از دست نیروهای مخالف و در وهله نخست زمین گیر کردن گروه‌های چپ و سازمان مجاهدین خلق بود. تضعیف موقعیت بنی صدر هدف ثانویه و یا نتیجه طبیعی این اتفاق بود.
جهت گیری اصلی حسن آیت برای پس از ۱۴ خرداد است. اتفاقاتی که منجر به تحمیل نخست وزیری محمد علی رجایی به بنی صدر شد. در ان زمان برنامه برکناری بنی صدر در دستور کار حزب جمهروی اسلامی قرار نداشت.
قبل از شروع تدارک برای بستن دانشگاه سه اتفاق مهم دیگر در دانشگاه‌ها رخ می‌دهد که مقدمه تلاش برای تعطیلی دانشگاه می‌شود. نخست در دانشگاه مشهد در گیری بین شورای دانشجوییان دانشگاه و دانشجویان مجمع احیای تفکرات شیعی که از سوی عبدالحمید دیالمه راه‌اندازی شده بود منجر به گروگانگیری و جرح تعدادی از دانشجویان شد و دانشگاه چند روز تعطیل گشت.
اتفاق دوم درگیری‌ها در دانشگاه تهران بود که منجر به استعفای دکتر محمد ملکی سرپرست دانشگاه و مشاجره وی با بنی صدر شد. اتفاق سوم در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ رخ داد. در این روز آنگونه که یکی از اعضاء انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم توضیح می‌دهد:« ۵۸ نفر از دانشجویان دانشگاه در اعتراض به عملکرد غیر مکتبی دکتر جعفر شعار تصمیم گرفتیم وی را خلع ید کنیم. وی رئیس دانشگاه را متهم به برگرداندن یک سری از نیرو‌های ساواک در دانشگاه کرد. »(۱۲)
دکتر جعفر شعار استادی مذهبی و غیر انقلابی بود که بر اساس اصول متعارف دانشگاه را اداره می‌کرد. او اتهامات وارده از سوی دانشجویان فوق را قویا رد می‌کرد. وی وقتی پس از وضو گرفتن به دفتر ریاست دانشگاه مراجعه می‌کند با ابراهیم سید‌نژاد مواجه می‌شود که کت وی را بر دوشش انداخته و به وی گوشزد می‌کند که سریعا دانشگاه را ترک نماید. این اقدام دانشجویان انجمن اسلامی با اعتراض اکثر هیات علمی و کارکنان دانشگاه مواجه می‌شود. تلاش‌های بنی صدر برای اقناع دانشجویان تصرف کننده دفتر ریاست دانشگاه برای تخلیه دفتر نیز به جایی نمی‌رسد.
منابع:
۱- روزنامه کیهان مورخ ۲۰/۱۲/۱۳۵۷ ص ۶
۲- روزنامه کیهان مورخ ۰۳/۰۸/۱۳۵۸ ص ۹
۳- روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ ۰۶/۰۱/۱۳۵۹، ص ۱۱
۴- تسخیر دژ مارکسیست‌ها و تعطیلی دانشگاه‌ها
http: //www. ghatreh. com/news/nn۵۰۴۰۱۴۱/%DA%AF%D۸%B۲%D۸%A۷%D۸%B۱%D۸%B۴%DB%۸C-%D۸%AF%D۸%B۱%D۸%A۸%D۸%A۷%D۸%B۱%D۹%۸۷-%D۹%۸۶%D۹%۸۲%D۸%B۴-%D۸%A۲%D۹%۸۱%D۸%B۱%DB%۸C%D۹%۸۶%D۸%A۷%D۹%۸۶-%D۸%A۷%D۹%۸۶%D۹%۸۲%D۹%۸۴%D۸%A۷%D۸%A۸-%D۹%۸۱%D۸%B۱%D۹%۸۷%D۹%۸۶%DA%AF%DB%۸C-%D۸%AA%D۸%B۳%D۸%AE%DB%۸C%D۸%B۱-%D۹%۸۵%D۸%A۷%D۸%B۱%DA%A۹%D۸%B۳%DB%۸C%D۸%B۳%D۸%AA-%D۸%AA%D۸%B۹%D۸%B۷%DB%۸C%D۹%۸۴%DB%۸C-%D۸%AF%D۸%A۷%D۹%۸۶%D۸%B۴%DA%AF%D۸%A۷%D۹%۸۷
۵- پیشین
۶- پیشین
۷- انقلاب فرهنگی- چرا و چگونه آغاز شد، علی شکوری راد، روزنامه شرق
http: //gollejeh. ir/۲۰۰۷/۰۹/post_۵. shtml
۸- تأملی در چگونگی شکل گیری انقلاب فرهنگی فروردین سال ۵۹؛ محمد علی اثنی عشری
http: //drfatemi. blogspot. com/۲۰۱۱/۰۹/blog-post_۰۴. html
۹- پیشین
۱۰- ر. ک ۲
۱۱- گفتگوی محرمانه دکتر آیت
http: //www. irdc. ir/fa/content/۱۰۳۰۱/default. aspx
۱۲- روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۳/۰۲/۱۳۵۹ ص ۹

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.