یکی از مباحثی که بر حوزه قومیت ها سایه افکنده است مسئله حمایت احتمالی نیرو های خارجی از تجزیه نقاطی از ایران است. به عبارت دیگر عاملی که از دیر باز باعث شده تا مطالبت مناطق قومیت نشین از دید نیرو های مرکز نشین جدی گرفته نشده و یا با سوء ظن با آن برخورد گردد ، وابسته انگاشتن انها به دول خارجی ضد ایرانی بوده است . در واقع از دید آنها تصور می شود که این مسائل از حالت داخلی و ملی خارج شده و با نیرو های خارجی که جایگاهی در ماجرا ندارند آمیخته شده است. در این یادداشت بدون اینکه به درستی و یا نادرستی این نگرش پرداخته شود و یا منشا و چگونگی آن مورد بحث قرار گیرد کنکاشی بعمل می آید که مسئله وجود اراده ای خارجی برای تجزیه ایران چقدر با واقعیت تناسب دارد.
اظهار نظر در این خصوص به دلیل محدودیت در دسترسی به اطلاعات دشوار است. این مباحث معمولا به صورت مخفی و د رسطح فعالیت های پشت پرده دنبال می شوند و ناگزیر باید بر اساس نشانه و گمانه ها مسائل را بررسی کرد. در این مطلب کوشش می شود تا تنها بر اساس مطالب مستند و معبتر حتی المقدور تکیه شود .همچنین باید توجه داشت در هر کشور خارجی نیرو ها وعلائق سیاسی متفاوتی وجود دارند . بنابراین مواضع رسمی دولت ها و نیرو های مهم سیاسی مد نظر قرار می گیرند. در عین حال ذکر این نکته مهم است که وجود سیاست و برنامه در کشور های خارجی اهمیت دارد . نفس علاقه و یا تمایل بالقوه موضعیت ندارد. ممکن است وقتی امکان تجزیه در داخل کشوری جدی شود دولتی خارجی هم حمایت کند چنین حالتی را نمی شود وجود برنامه و تلاش هدفمند و سازمان یافته برای تجزیه کشور به حساب آورد یا تجزیه طلبان را ایادی و عمال بیگانگان بشمار آورد.
نتیجه گیری های این مطلب امر قطعی نیست و می تواند در پرتو دستیابی به اطلاعات جدید و جامع دگرگون شود. در واقع هدف تلاش برای واقعی کردن هر چه بیشتر مباحث مربوط به نسبت بین تجزیه طلبی با قدرت های خارجی و بخصوص امریکا است.
سوابق گذشته نشان می دهد نیرو هایی که مقاصد تجزیه طلبانه داشته اند ضمن اینکه محدود بوده اند و وزن اجتماعی بالا نداشته اند اما بیشتر گروه های خود اتکاء بوده اند و وابستگی به خارج بر آنان صدق نمی کند اگر چه در مقاطعی از کمک خارجی بهره برده اند. به عبارت دیگر نخست آنها عمدتا در چهارچوب خاص خود و به شکل مستقل بروز یافته اند و بعد مورد توجه نیرو های خارجی قرار گرفته اند. حتی برخی از آنها مانند کلنل محمد تقی خان پسیان افراد خوشنامی نیز بوده اند. البته ممکن است استثنا هایی نیز وجود داشته باشند که کاملا وابسته بوده اند.
با توجه به روایت ها و نظرات متعارضی که در خصوص جنبش های رخ داده در استان های مرزی وجود دارد این موضوع حساستر می شود. ادعا هایی وجود دارد که میرزا کوچک خان ،شیخ محمد خیابانی و فرقه آذربایجان مدافع حرکت های تجزیه طلبانه بوده اند . در حالی که دیدگاه هایی دیگری وجود دارند که آنها را خواهان نظام فدرال و تداوم زیست در کشور ایران معرفی می کنند. از آنجاییکه در فضای سیاسی ایران مرز های بین این دو نگرش مخدوش است. لذا بدون اینکه وارد داوری بشویم که کدام نگرش درست است اما می توان از این بحث نتیجه گرفت که در گذشته نفس خواست تجزیه در ایران منشاء خارجی نداشته و کسانی بوده اند در داخل قلمرو جغرافیایی ایران که مستقلا به فکر گسست افتاده اند.
در حال حاضر ازسوی عده ای آمریکا و اسرائیل به عنوان کشور هایی که در تمام نقاط پیرامونی بحرانی ایران برنامه تجزیه دارند، در نظر گرفته می شوند .همچنین عربستان سعودی و متحدین عربی اش متهم هستند که مقاصد تجزیه طلبانه برای خوزستان دارند. برخی پای آلمان را نیز به این معادله باز کرده اند.
اما وقتی دقیق به مساله نگریسته شده و برخورد های ایدئولوژیک ، هویت طلبانه و تک بعدی کنار گذاشته شود. با توجه به واقعیت های موجود به سختی می توان نتیجه گرفت که دولت های خارجی برنامه و طرح جدی برای تجزیه ایران در دستور کار داشته باشند. البته این ادعا بدان معنی نیست که از برخی از دول خارجی از تجزیه ایران خوشحال نمی شوند. بلکه بحث بر سر این مساله است که اقدام عملی و پشتیبانی تدارکاتی و سیاسی به عمل نمی آورند. بیشتر به نظر می رسد آنها از بحران قومیتی ایران به عنوان اهرم فشاری برای حل مشکلات شان با حکومت ایران استفاده می کنند.
دولت آمریکا و بخصوص نئوکان ها از سوی جریان هایی متهم هستند که در طرح خاور میانه بزرگ تجزیه ایران را در نظر دارند. در این خصوص اشاراتی به نظرات برنارد لوئیس شرق شناس و اسلام شناس شهیر و بحث هایی که در اندیشکده های وابسته به جناح های راست افراطی امریکا در جریان است، دارند..همچنین کمک های مالی از سوی برخی سازمان های غیر دولتی غربی به گروه های هویت طلب قومیتی و تجزیه طلب را دیگر سند ادعایی خود به حساب می آورند که غرب خواب هایی برای چند تکه کردن ایران دیده است.
ولی سابقه آمریکا در ایران عکس این ادعا را آشکار می سازد. امریکا در ماجرای اولتیماتوم به شوروی برای خروج از آذربایجان و همچنین مخالفت با قرار داد وثوق الدوله که ایران را به منطقه نفوذ دول وقت روسیه و بریتانیا تقسیم می کرد ، به نفع حفظ تمامیت ارضی ایران موضع گرفت. تا کنون نیز رفتاری دال بر همراهی با تجزیه ایران به صورت رسمی نشان نداده است. آمریکا در افغانستان و عراق نیز به سمت تجزیه نرفت که استعداد و آمادگی این کار را داشتند.
با توجه وجود گرایش های سیاسی مختلف و کانون های تاثیر گزار متعدد در حوزه قدرت امریکا ،باید مواضع رسمی این دولت را مورد توجه قرار داد. نظرات یک گروه سیاسی خاص تا زمانی که تبدیل به سیاست دولت امریکا نشده است نمی تواند مبنا قرار بگیرد . البته باید در برابر آن هوشیاری داشت. اما در حال حاضر هیچکدام از دو حزب اصلی و زیر مجموعه های این کشور طرح و سیاستی در خصوص تقویت گرایش های تجزیه طلب ندارند. بحث هایی به صورت پراکنده و فردی در آنها جریان داشته که تبدیل به نتیجه مشخصی نشده است. برنارد لوئیس نه سیاستمدار است و نه دولتمرد . وی ایده ای را مطرح کرده که تا کنون فقط در سطح نوشته باقی مانده است.
مهمترین این بحث ها مقاله رالف پیترز در نشریه نیرو های مسلح ارتش امریکا تحت عنوان “مرز های خونین ” است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شده است. (۱)وی در برخوردی سطحی و شتابزده مدعی شده است که دموکراسی و ثبات پایدار در منطقه خاور میانه و از میان برداشتن تروریسم اسلامی نیازمند تغییر مرز های مصنوعی این منطقه است که توسط چرچیل با قلم روی نقشه ایجاد شده است.
سطح نازل اطلاعات وی تا آنجا ست که نمی داند مرز های کنونی ایران ربطی به تقسیم بندی قدرت های فاتحان جنگ جهانی اول ندارد . وی در نگرشی نادرست برای پایان بخشیدن به نزاع های قومیتی و مذهبی نقشه جدیدی در خاور میانه پیشنهاد می کند که مناطق بلوچستان ،آذربایجان ، خوزستان ، کردستان از ایران منفک شده و به جابش هرات به ایران ملحق می گردد! وی تقسیم بندی جدیدی برای عربستان سعودی ، عراق ، افغانستان ، پاکستان و … نیز ارائه می دهد و همچنین توصیه می کند اسرائیل نیز به مرز های قبل از ۱۹۶۷ برگردد.
اگر چه مطلب وی در ژورنال ارتش امریکا چاپ شده است ولی خودش در مقاله توضیح می دهد که شکست در منطقه خاورمیانه از اسلام نیست بلکه از دیپلمات های امریکایی است که مرز های بین المللی مقدس را پرستش می کنند. مقاله وی جهتگیری انتقادی نسبت به سیاست های امریکا در عراق پس از صدام دارد که چرا طرح تجزیه را دنبال نکرده است. مطلب وی فقط در حد انتشار در نشریه ماند و نه در دستور کار دولت قرار گرفت و نه هیچ بنیاد غیر دولتی و یا احزاب سیاسی به آن بها داد. اکنون شش سال از انتشار این مقاله می گذرد و رد پایی از تعقیب این طرح در سیاست آمریکا در منطقه خاور میانه دیده نمی شود.
کمک هایی که از سوی نهاد های اجتماعی و اندیشکده های امریکایی صورت می گیرد به گروه ها هنوز مشخص نیست دامنه آن چقدر است. حجم بالای اخبار نادرست و برنامه های تخریبی جمهوری اسلامی بررسی را دشوار می سازد. اما معمولا این کمک ها و فاند ها در قالب حمایت های انسانی و یا حقوق بشری انجام می شود. چون گروه های قومیتی در ایران از قربانیان نقض حقوق بشر هستند . آمار افراد کشته شده و همچنین تعداد زندانیان سیاسی بالا مسائلی است که مورد توجه این نهاد ها قرار می گیرد. همچنین سازمان هایی که در خصوص فرایند های حل منازعه مشاوره می دهند نیز به حل بحران های قومیتی ایران علاقه مند هستند منتها جهت گیری آنها دفاع از تجزیه ایران نیست.
رسانه های فارسی زبان وابسته به دولت امریکا از جمله رادیو فردا و صدای آمریکا علی رغم اصرار گروه های تجزیه طلب حاضر نشده است تریبون در اختیار آنها بگذارد.
سیمون هرش ، شبکه تلوزیونی ای بی سی و برخی مقامات سابق امنیتی و سیاسی آمریکا از جمله فرد برتن کارشناس ضد تروریسم که قبلا در وزارت خارجه امریکا فعالیت می کرده است مدعی شده اند که سیا از بودجه های مخفی خود امکاناتی را در اختیار جند الله و دیگر گروه های قومیت طلب با خط مشی مسلحانه قرار داده است.(۲) این ادعا از سوی مقامات رسمی آمریکا تکذیب شده و اطلاعات منتشر شده نیز در حدی نیست که صحت این ادعا را قطعی دانست.
البته مارک پری در نشریه شورای روابط خارجی آمریکا فاش ساخت که نیرو های موساد در پوشش مامورین امنیتی امریکا با نیرو های جند الله تماس گرفته اند و آنها را برای عملیات خرابکارانه در داخل خاک ایران استخدام کرده اند. (۳)
حتی اگر فرض کنیم سیا واقعا به این گروه ها کمک می کند باز نمی توان لزوما نتیجه گرفت که این فعالیت ها در چهارچوب طرح تجزیه ایران صورت می پذیرد. محتمل تر آنست که این اقدامات در قالب کار های ایذائی و فشار به حکومت برای تغییر رفتار در سیاست خارجی انجام می شود.
دلایل زیادی وجود دارد که امریکا در تجزیه ایران منفعت ملموسی ندارد و یا دستکم ضرر ها از منافع احتمالی بیشتر است. تجزیه ایران یک سری جنگ ها و برخورد های نظامی سنگین در پی دارد که دور جدید از بی ثباتی را وارد منطقه می سازد. افزایش نا آرامی ها در منطقه استراتژیک خاور میانه و یکی از شاهراه های اصلی ترانزیت انرژی غرب به ضرر آمریکا است. افزایش واحد های سیاسی- جغرافیایی و طولانی بودن دوره ثبات یابی آنها بستر فعالیت مناسبی برای افزایش فعالیت های تروریستی فراهم می سازد . این کار همچنین باعث بالا گرفتن جو ضد امریکایی در ایران شده و مردم را در کنار حکومت قرار می دهد. تجزیه ایران موازنه قوا را در منطقه به ضرر ترکیه ، روسیه و پاکستان به هم می زند چنین امری بر تنش روابط آنها با امریکا می افزاید بدون اینکه دستاورد مشخصی نصیب امریکا شود. بنابراین می توان نتیجه گرفت رویکرد امریکا به مسائل قومیتی ایران در چهارچوب اعمال فشار به حکومت و توجه به مطالبات این گروه ها بر اساس ارزش های آمریکایی است. در واقع این گروه ها حکم اهرم فشار را برای امریکا و به طور کلی غرب دارند. همچنین آنها بخشی از نیر وهای معترض در ایران نیز از دید آنها محسوب می شوند.
اسرائیل دیگر کشوری است که در مظان اتهام برای دامن زدن به تجزیه ایران قرار دارد. برخی از منابع به تواتر از وجو مراکزی اموزشی در کردستان عراق خبر می دهند که دولت اسرائیل در آنجا با جذب نیرو از مخالفین قومیتی و آنها را برای انجام عملیات خرابکارانه علیه جمهوری اسلامی آموزش می دهد.
همچنین شایع است که به برخی از گروه های قومیت نشین ناراضی نیز سلاح می دهد. البته حکومت اقلیم کردستان در بیانیهای وجود مراکز جاسوسی و اطلاعاتی اسرائیل را در خاک کردستان عراق رد کرد. اما تردید ها در این خصوص درستی این موضعگیری بالا است.
وخامت رو به تزاید روابط ایران و آذربایجان ،می تواند این همسایه شمالی را به دیگر مرکز فعالیت نهاد های اسرائیلی بر علیه حکومت ایران تبدیل کند.
اما مجموعه فعالیت های تهاجمی دولت اسرائیل که به احتمال زیاد صحت دارد ، در قالب واکنش و برخورد های تلافی جویانه با حمایت ایران از گروه های فلسطینی و لبنانی معارض با اسرائیل صورت می پذیرد. اسرائیل در جایگاه و موقعیتی نیست که برنامه ای برای تجزیه ایران داشته باشد.
عربستان سعودی اگرچه از تجزیه خوزستان ایران و تبدیل این منطقه به یک کشور عربی استقبال می کند ولی مصلحت این حکومت محافظه کار اجازه نمی دهد تا اقدامی عملی در خصوص تقویت گروه های تجزیه طلب انجام دهد. آسیب پذیری عربستان حوزه مانور آن را محدود می سازد. تا کنون شاهد و مدرک معتبری در حصوص حمایت حکومت عربستان سعودی از گروه های تجزیه طلب مشاهده نشده است. البته می توان این حالت را در نظر گرفت که به صورت کنترل شده از گروه های عرب تجزیه طلب در حد اعمال فشار و یا خنثی سازی حرکت های تهاجمی حکومت ایران حمایت کند اما دامنه این حمایت محدود است و درسطحی افزایش پیدا نمی کند که حساسیت ایران را بر بیانگیزد. بررسی عملکرد ومواضع رهبران سعودی نشان می دهد علی رغم تیره شدن روابط در سالیان اخر ،ولی هنوز آنها امید دارند تا چهره های اصلاح طلب و میانه روی حکومت بتوانند مصالحه نمایند . این نیرو ها برای عربستان در اولویت هستند .
امید عربستان سعودی به نیرو های میانه رو محدودیت زیادی برای سیاست این کشور در حمایت از حرکت های تجزیه طلبانه ایجاد می نماید. اصولا گرایش ناسیونالیسم عربی و پان عرب ها در منطقه تقویت تعصبات عربی و بروز هویت عربی متمایز با هویت ملی ایرانی در خوزستان بوده است. جریانی مثل جبهه التحریر که شاخه حزب بعث در خوزستان بود یک نمونه از این حرکت بود . در حال حاضر مجموعه الاحواز در خارج از مرز های ایران نقشی مشابه را ایفا می کنند .
عربستان و کلا کشور های عربی و از جمله عراق و همچنین ترکیه به ترتیب مناطق عرب نشین و ترک نشین ایران را حوزه نفوذ خود می پندارند. همانطور که ایران شیعیان عراق و لبنان ،آذربایجان و عربستان سعودی و تاجیک ها و هزاره ها در افغانستان و کرد ها در عراق را متحدین خود می پندارد. این رویکرد خصلت تجزیه طلبانه ندارد بلکه تقویت دستیبابی به منافع ملی از رهرو ارتباط و نزدیکی با نیرو های هسمو در مناطق همسایه و یا مجاور را دنبال می کند.
تجمع های محدودی از جمعیت های ترک و عرب تجزیه طلب در خارج از کشور برگزار می شود برخی از نها در ترکیه و در محل دفتر حزب مساوات آذربایجان برگزار می شود. این تجمع ها کنترل شده هستند. برخی نشست های محدود دیگر نیز در کشور های اروپایی برگزار می شود که معمولا از امکانات عمومی متعلق به این جوامع باز ، استفاده می شود که مستقل از دولت ها هستند.
القاعده نیز ارتباطاتی با گروه های تجزیه طلب بلوچ دارد همچنین سیستم امنیتی پاکستان نیز از آنها به صورت ابزاری استفاده می کند. ولی این همکاری ها در سطح محدودی است .
وزن گرو ههایی که در میان فعالان هویت طلب کرد ،ترک ، بلوچ و عرب رسما و علنا اهداف تجزیه طلبانه را تبلیغ می کنند هم به لحاظ کیفی و هم کمی پایین است.
اکثر گروه های شناخته شده و پر طرفدار دستکم ظاهرا خواسته خود مختاری را مطرح می کنند. ضمن اینکه نفوذ و عمق استراتژیک این گروه ها در توده مردم مناطق قومیت نشین بالا نیست .
البته بغرنجی مسئله در اینجا ست که برخی نیرو های سیاسی مرکز نشین ایران نسبت به گروه هایی که خواهان فدرالیسم هستند سوء ظن دارند و تمایزی بین آنها و تجزیه طلبان قائل نمی شوند. در این صورت باید گفت دولت اقلیم کردستان عراق از خود مختاری کردستان ایران حمایت می کند وهمچنین اکثر کشور های عربی نیز از خواسته خود مختاری عرب ها در خوزستان پشتیبانی می کنند. این خواسته ممکن است مورد حمایت غرب نیز قرار بگیرد. اما در این خصوص باید حساب نیرو های خواهان فدرالیسم را از تجزیه طلبان جدا کرد و سپس با گفتگوی انتقادی سوء ظن ها را از بین برد و یا حداقل به یک شناخت درست دست پیدا نمود.
بنابراین در مجموع حرکت و اراده جدی خارجی برای تجزیه ایران فعلا وجود ندارد و در افق زمانی روئیت پذیری نیز چنین امکانی دیده نمی شود. اما حرکت های ایذائی برای اعمال فشار به جمهوری اسلامی و برخورد های واکنشی و مهار کننده برای سیاست خارجی ستیزه جویانه از سوی غرب و برخی کشور های منطقه وجود دارد. این برخورد ها در سطح استراتژیک انجام نمی شود بلکه فعلا حالت تاکتیکی دارد. به عبارت دقیق تر حمایت کشور های خارجی از گروه های تجزیه طلب بر اساس راهبرد تجیزیه ایران صورت نمی گیرد بلکه به عنوان ابزاری در خدمت سیاست مهار جمهوری اسلامی است . میزان حمایت تابعی از شدت رویارویی و فاصله با حکومت است . نمونه روشن کننده در این خصوص نوع ارتباط شاه با ملا مصطفی بارزانی است. به محض اینکه ایران به خواست هایش در قرارداد ۱۹۷۵ رسید . پشت آنها را خالی کرد.
در عین حال باید توجه داشت همین تاکتیک ها در مقطعی می تواند دردسر ساز شود . بنابراین هوشیاری نسبت به انها برای نیرو های دموکراسی خواه و مداقع تمامیت ارضی ایران ضرورت دارد.
استفاده ابزاری و تاکتیکی از گروه های تروریستی و تجزیه طلب برای دستیابی به منافع سیاسی و ملاحظات امنیتی از مصادیق روش ها و رفتار های منفی در عرصه سیاست بیت المللی هستند ویا قوانین بین المللی نیز تعارض دارند اما متاسفانه در واقعیت وجود دارند.
اما خطر تجزیه طلبی بیش از انکه معطوف به خارج از مرز ها باشد ، از شکاف رو به افزایش بین وضعیت موجود و انتظارات مردم ساکن در استان های مرزی ناشی می شود . کسب رضایت این مردم وقرار دادن خواسته های مشروع آنها در سبد مطالبات ملی و افزایش رشد توسعه و آبادانی در این مناطق محروم مهمترین عناصر رفع کننده خطر تجزیه طلبی هستند که در حال حاضر شدت بالایی ندارد.
مهار سیاست های ستیزه جویانه خارجی حکومت و تعامل با جامعه جهانی دیگر راهبردی است که ظرفیت بالایی در متوقف کردن حمایت های تاکتیکی کشور های خارجی از گروه های تجزیه طلب دارد و آنها را خلع سلاح می سازد.
در عین حال این واقعیت را نیز باید در نظر داشت که توان و امکانات دولت های خارجی برای پیشبرد برنامه های تجزیه طلبانه پایین است و انها در شرایطی نیستند به لحاظ منطقه ای و جهانی که بتوانند چنین کاری را بسادگی انجام دهند.
در این میان برخورد های ایدئولوژیک ، نگرش های شووینیستی و نژاد پرستانه ، بهره برداری های سیاسی و نگرش های غیر اصولی و سطحی نگر با این موضوع ابعاد و نتایج منفی در بر دارد. انتظار می رود با برخورد مسئولانه نیرو های سیاسی مرکز نشین و فعالین هویت طلب قومیتی چهارچوب مناسبی برای حل مشکلات وضع شود و نگرانی از تجزیه طلبی فعلیت پیدا نکند.
منابع :
۱- مرز های خونین ، رالف پیترز
http://www.armedforcesjournal.com/2006/06/1833899
۲- ایالات متحده وجوه گروههای تروریستی برای ایجاد هرج و مرج در ایران ،نشریه تلگراف
http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/1543798/US-funds-terror-groups-to-sow-chaos-in-Iran.html
۳- پرچم دروغین ،مارک پری
http://www.foreignpolicy.com/articles/2012/01/13/false_flag
درباره نویسنده
در سال۱۳۵۲ در خانوادهای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگیام. به ورزش، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفهای را از نوجوانی شروع کردم. در سال ۱۳۷۰ در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسیترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزهها و آرزوهایم بخشید. ادامه...-
نوشتههای تازه
دستهها
آخرین دیدگاهها
اطلاعات