پیروزی فدائیان اسلام در انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ( قسمت دوم)

آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی در این خصوص حق را به جانب آیت الله بروجردی می دهد: “« «من یک شب ماه مبارک رمضان، از سر شب تا صبح، با مرحوم نواب صفوی صحبت کردم و آنچه را آیت‌الله‌العظمی برجردی نمی‌پسندیدند، به ایشان تذکر دادم. به ایشان گفتم: بعضی از کارهای شما، باعث انزجار از شما می‌شود؛ لذا آیت‌الله برجرودی از شما رنجیده‌اند. به صلاح شما نیست که با آیت‌الله بروجردی مخالفت کنید. این، مثل این می‌ماند که در داخل کشتی با ناخدای کشتی در بیفتید… نامه‌های فراوانی از افراد مختلف می‌آمد که فدائیان اسلام، مراجعه کرده بودند برای کمک مالی… مثلا برای کسی نوشته بودند که شما باید فلان مقدار پول بدهید و به قیام کمک کنید؛ و الا سر و کارت با اینها (منظور خنجر یا اسلحه‌ای بود که شکلش را کشیده بودند) خواهد بود. افراد می‌ترسیدند و به آیت‌الله بروجردی شکایت می‌بردند… آیت‌الله بروجردی می‌فرمودند: «آخر دعوت به اسلام و مبارزه برای اسلام که بدین صورت نیست. با تهدید و غصب اموال مردم که نمی‌شود، مبارزه کرد.» به مرحوم نواب این مطلب را گفتم، در پاسخ گفت: «ما به قصد قرض می‌گیریم. آنچه می‌گیریم، برای تشکیل حکومت علوی است. هدف ما، مقدس و مقدم بر اینهاست. هنگامی که حکومت علوی را تشکیل دادیم، قرض مردم را می‌پردازیم…» فدائیان اسلام مدرسه فیضیه را محل سخنرانی و فعالیت خود قرار داده بودند. هرچه به ایشان تذکر داده می‌شد که مدرسه محل تحصیل است؛ نه جای این کارها، اثر نمی ‌کرد.»(۹)
سید عباس خاتم یزدی معتقد است که آیت الله بروجردی نخست راه موعظه و نصیحت را در برابر نوای صفوی پیش گرفت. (۱۰) اما بی اعتنایی نواب و یارانش باعث شد آیت الله بروجردی به سمت برخورد با آنها پیش برود.
محمد واعظ زاده خراسانی نقل می کند :« آیت‌الله بروجردی روی خوشی به آن حرکت (فدائیان اسلام) نشان نمی‌داد. در آغاز سعی می‌کرد که آنان را با موعظه از این کار باز دارد. مکرر در ضمن درس می‌گفت: «اینان (فدائیان اسلام) طلاب و سادات جوانی هستند؛ ناراحت و عصبانی. باید موعظه بشوند. من از آنان می‌خواهم که این کارها را دنبال نکنند… » اینگونه سخنان، هر از چندگاه، در ضمن درس از ایشان شنیده می‌شد. تا اینکه سال تحصیلی به پایان رسید و قرار بود حوزه، تعطیل شود. حضرت آیت‌الله بروجردی در روز آخر درس، طبق معمول برای شاگردان موعظه کرد. در ضمن موعظه گفت: «اینان یعنی با این موقعیت و وضع مرجعیت من مخالفند. کسانی که از این گروه حمایت می‌کنند، انسان در عدالت و اسلامیت آنان شک می‌کند»»(۱۱)
در گزارش شهربانی وقت قم هم به اعتراض آیت‌الله بروجردی اشاره شده است: «آیت‌الله بروجردی در سر کلاس گفته‌اند: اخیرا بعضی از طلبه‌ها پاره‌ای مذاکرات نموده و دست به اقداماتی می‌زنند که خارج از وظیفه طلاب علوم روحانی می‌‌باشد و حتی بر علیه خود من و سایر طلاب صحبت‌هایی کرده‌اند که از مراتب مطلع و به مکنونات خاطر آنها پی برده‌ام. این اشخاص را نمی‌توان جزو طلاب علوم دینیه دانست و باید آنان را از ردیف طالبین علوم روحانی مردود و مطرود نمود و طلاب حقیقی باید به وظایف روحانی خود آشنا و عمل نمایند.» (۱۲)
آقای سیدمرتضی مبرقعی از نزدیکان بیت آیت‌الله بروجردی می گوید : «نواب صفوی آقای بروجردی را قبول نداشت. مثلا عقیده‌اش این بود که آنها (طلاب) بیایند دنبال او. من به نواب گفتم: آخر معنا ندارد ما بلند شویم و بیاییم دنبال تو!»(۱۳)
سید هاشمی حسینی از روحانیون طرفدار نواب صفوی و سازمان دهندگان مخالفت با تشییع جنازه رضا شاه در قم نامه ای را برای تایید حرکت از سوی آیت الله بروجردی پپش وی می فرستد. اما بعد از شنیدن پاسخ منفی عبارات توهین آمیزی را برای آیت الله بروجردی بکار می برد. این مساله باعث اعتراض طلبه ها می شود که چرا به یک عالم بزرگ دینی جسارت می کند اما وی در پاسخ می گوید : « بسیاری از بزرگان صحابه پیامبر نیز با ولایت امیرالمومنین مخالف بودند» .
مشابه این عبارات از سوی طرفداران نواب بیان می شد و آنان تلویجا آیت الله بروجردی را از ریش قرمز هایی می دانستند که باید از آنان دوری جست. این حرف ها به گوش رئیس حوزه علمیه قم می رسید.
آیت الله سید صادق حسینی روحانی تعریف می کند آیت الله بروجردی به وی ماموریت داد که با فدائیان اسلام به سابقه نزدیکی که با نواب داشت صحبت کند و آنها راضی سازد که دست از شلوغ کاری در حوزه علمیه قم بردارند و درس بخوانند . وی از صحبت نتیجه نمی گیرد و در بازگشت به آیت الله بروجردی می گوید :«آقا! ‌من با اینها صحبت کردم، ولی فکر نمی‌کنم دست از اعتراض بردارند.» مرحوم آیت الله بروجردی گفتند: «آخر حرف اینها چیست و چه می‌گویند؟» گفتم: «می‌ گویند که آقا موجب شده که جنازه رضاشاه را به قم بیاورند و یا دست کم می‌توانسته از این کار جلوگیری کند و نکرده.» به‌محض اینکه این حرف را زدم، ایشان برافروخته شد و با صدای بلند گفت: «یعنی من بعد از ۸۰ سال طلبگی، آن‌قدر بی‌دین شده‌ام که بروم از جنازه پهلوی تجلیل کنم؟ چرا چند نفر بچه این قدر بی‌ملاحظه حرف می‌زنند؟ شما که می‌دانید به من قول دادند جنازه را به قم نیاورند. آنها زیر قولشان زدند، ضمن اینکه حالا هرچه بوده تمام شده و رفته و الان دیگر دلیل ندارد اینها سروصدا راه بیندازند».
وی ادامه می دهد : “«به هر حال آن روز گذشت و فردا ایشان سر درس آمد،‌ ولی بسیار بی حوصله و ناراحت بود و با تامل، وقت را می‌گذراند. ایشان صحبت را شروع کرد و گفت: «مگر در روایت نخوانده‌اید که اگر کسی به مرجع تقلید اسائه ادب کند،‌ شرعا عاصی است. مگر نخوانده‌اید که:هم حجتی علیکم و انا حجت‌الله.» یک مقدار اظهار ناراحتی و درددل کرد و درس هم نگفتند. درس که تمام شد، حوالی غروب، عده‌ای در فیضیه و دارالشفا ریختند و شروع کردند به کتک زدن فدائیان!»(۱۴)
.آیت الله فاضل لنکرانی مدعی بود که آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی نقش زیادی در کشاندن نواب به مخالفت با آیت الله بروجردی داشت. (۱۵)
نقل است نواب صفوی برای آقای بروجردی پیغام فرستاده بود که برو غیرت را از آیت الله حسین قمی یاد بگیر که به سیاست های ضد مذهبی رضا شاه اعتراض کرد.
اما مجموعه مطالب پیش گفته روشن می سازد که اختلاف بین آیت الله بروجردی و نواب صفوی بسیار عمیق تر از تحریک افراد دیگر بوده است
آیت الله بروجردی علی رغم همه بد گویی های نواب از شاه تقاضای عفو وی و لغو حکام اعدامش را کرد. آیت الله منتظری در خاطراتش می گوید : « وقتی سران فدائیان اسلام دستگیر شدند و قضیه اعدام آن‌ها مطرح شد از قراری که گفتند آقای بروجردی برای آزادی آن‌ها اقدام کرد و حاجی احمد را همراه با نامه‌ای برای ملاقات با شاه فرستاد، ولی آن وقت گفته بودند که شاه رفته است آبعلی یا جای دیگر و ایشان را معطل کرده بودند تا وقتی که فدائیان را اعدام کرده بودند بعد نامه آقای بروجردی را قبول کرده بودند.» (۱۶)
آیت الله سید حسین بدلا نیز نقل می کند : « آیت‌‌الله بروجردی، پس از شنیدن خبر شهادت این آقایان، بسیار متأثر شدند. به طوری که ملاقاتی را که ما روزانه با ایشان، به خاطر کارمان داشتیم، آن روز تعطیل کردند و فرمودند: از ناراحتی حال هیچ کاری را ندارم.» (۱۷)
همچنین وی می گوید :« برخی از طلبه‌های فدائیان اسلام، مانند سایر طلاب، شهریه می‌گرفتند، ولی برخی دیگر را آیت‌‌الله بروجردی به صورت خصوصی شهریه می‌دادند. بدلا در خاطرات خود گفته که: «از جانب آقای بروجردی شهریه‌ای مقرر شده بود و خود من هم واسطه پرداخت آن بودم. این پول تا زمان حیات ایشان ادامه داشت. پس از شهادت واحدی‌ها نیز این پول داده می‌شد؛ برخی کمک‌های ایشان، عنوان شهریه نداشت و بیشتر از حد شهریه بود که گاهی اوقات، خود من واسطه بودم که آن را به مرحوم نواب تحویل بدهم. می‌آمدم تهران و چون مرحوم نواب مخفی بودند، با زحمت ایشان را می‌جستم و پول را تحویل می‌دادم در یکی از آن موارد آقای عبدخدایی هم شاهد بودند… ولی نمی‌دانم چرا بعضی‌ها نمی‌خواهند این حقیقت گفته شود؟»(۱۸)
اما جدا از آیت الله بروجردی روابط نواب با دیگر بزرگان حوزه علمیه قم و نجف نیز ارتباط داشت. برخی مانند آیت الله گلپایگانی نظری شبیه آیت الله بروجردی داشتند. افرادی نیز نظیر آیت الله مرعشی نجفی ضمن مرزبندی با برخورد های تند و مواضع سیاسی وی از او کمک مالی می کردند. آیت الله شریعتمداری رابطه خیلی کم رنگی داشت و در اواخر دوران فعالیت فدائیان اسلام با آنها دیدار می کرد.
اما نزدیک ترین رابطه را سید صدر الدین صدر ( پدر امام موسی صدر ) و سید محمد تقی خوانساری از آیات مشهور به ثلاثه داشتند. مشهور است اعضاء فدائیان اسلام عمدتا مقلدین آیت الله صدر الدین صدر بودند. وی در تمجید نواب گفته بود : « من تاکنون هر راهی را که نواب صفوی رفته، تأیید کرده ام و هم اکنون هم تأیید می کنم».
البته شواهدی وجود دارد که نشان می دهد آیت الله صدر به صورت کامل مواضع نواب ر اتایید نمی کرده است. پس از اینکه هتاکی های نواب به آیت الله بروجردی به اوج رسیدو جزوات آنها به دست آیت الله بروجردی رسید. ایشان با ارسال سفیری از آیت الله محمد تقی خوانساری و صدر الدین صدر جویای نظر شان پیرامون تایید نواب صفوی و نیوسندگان جزوات فدائیان اسلام شد . آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری گفته بود که «مورد تایید من نیست». آقای صدر هم اظهار داشته بود : «من این تکلیف را می‌دانم که معنویات آیت‌الله بروجردی صرفا برای حفظ روحانیت است و باید حفظ شود و من از این جریان اطلاعی ندارم.» (۱۹)
محمد مهدی عبدخدایی نیز مدعی است که وقتی عبدالحسین واحدی دستور ترور دکتر حسین فاطمی را می دهد وی طلب فتوی می کند. واحدی در جواب می گوید ما به صورت کلی از آیت الله صدر الدین صدر فتوی گرفته ایم.(۲۰)
پاره ای از منابع نیز مدعی هستند آیت الله خوانساری در اواخر نظر منفی نسبت به نواب صفوی پیدا کرده بود.
در خصوص مراجع نجف اظهارات ضد نقیض و متفاوتی وجود دارد. در خصوص قتل کسروی نواب صفوی مدعی بود که حکم فتوی را از مراجع نجف و کربلا چون آیت الله سید حسین قمی آقا ،شیخ محمد تهران ، آیت الله امینی( صاحب الغدیر) و شیخ محمد حسین مستبط(کمپانی) دریافت کرده است. اما مستندات نشان می دهد آیت الله امینی با ترور کسروی مخالفت کرده است. البته نواب به صورت صریح این تقاضا را مطرح نکرده بود اما وی متوجه منظور او می شود و در پاسخ توصیه به ماندن وی در کربلا و ادامه تحصیل می کند. حسین اکبری از یاران نواب مدعی است چون در مورد مهدور الدم بودن کسروی دچار تردید شده است از آیت الله محمد علی شاه آبادی، شیخ محمد حسن طالقانی، آیت الله کاشانی و آیت الله سید محمد بهبهانی کسب تکلیف نموده و همگی او را به کشتن کسروی تشویق کرده اند.(۲۱)
آیت الله سید صادق روحانی روایت دیگری ر ا بشرح زیر بازگو می کند :« او می گوید نواب رویه مشابهی را بر علیه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی زعیم حوزه های علمیه قم و نجف در سطحی محدود تر در پیش گرفته بود »
«من همان زمان به واسطه رفاقتی که با او داشتم، گفتم اینکه حالا ما بیائیم و مرجعیت را تضعیف کنیم و علیه آن حرف بزنیم، علاوه بر اینکه خلاف شرع است، خلاف مصالح مسلمین هم هست و هیچ تاثیری ندارد. نظر من این است که شما سعی کنید با عواملی که فساد فکری و عقیدتی را در ایران اشاعه می‌دهند،‌ مبارزه کنید و کسانی را که واقعا مسبب این وضعیت هستند به مجازات برسانید، والا تخفیف حوزه، ضربه زدن به خود است. مرحوم نواب قبول کرد و گفت: «شما می‌توانی برای قتل کسروی از آقایان مراجع برای ما فتوا بگیری؟» گفتم:‌ «بله.» البته در آن زمان مشهور بود که آقایان، کسروی را مهدورالدم می‌دانند، ولی نواب می‌خواست برای این کار خود یک نوع رضایتی از آقایان علما داشته باشد، لذا رفتم و از آیت الله آسید ابوالقاسم خوئی و آیت الله حاج آقای حسین قمی برای ایشان فتوا گرفتم. با آیت الله خوئی خودم صحبت کردم و فکر می‌کنم بخشی از پول سفر نواب و پول اسلحه‌اش را هم آیت الله خوئی داد،‌ ولی با آیت الله حاج آقا حسین، خود آیت الله خوئی صحبت کردند. آیت الله حاج آقا حسین قمی شوهر عمه من بود و خیلی هم به ما لطف داشت،‌ ولی تصور کردم اگر آیت الله خوئی به ایشان بگوید تاثیر بیشتری دارد و عملا هم همین طور شد. یادم هست که به آیت الله خوئی گفتم‌ نواب جوان متدینی است و ما نظیر او را در میان خود نداریم که این طور عزم خود را جزم کرده باشد و بخواهد با کسروی بجنگد. او می‌رود، یا موفق می‌شود و یا شهید می‌شود، ولی ما باید وظیفه‌مان را در قبال او انجام بدهیم. آیت الله خوئی هم موافق بود. آیت الله قمی که اساسا خودش انگیزه مقابله با مظالم دستگاه را داشت و بالطبع زودتر از هر کسی با چنین کاری موافقت کرد.»(۲۲)
ولی تا کنون سندی کتبی دال بر صدور فتوی در خصوص ضرروت قتل کسروی از سوی مراجع بدست نیامده است.اما حمایت اکثر علماء بزرگ از آزادی سید حسین امامی قاتل کسروی و رفع اتهام از وی در دادگاه تجدید نظر نشانگر حمایت اکثر علما در مهدورالدم دانستن کسروی و مشروع دانستن عمل فدائیان اسلام است.
آیت الله حسین قمی در دیدار هیات ویژه شاه که پس از درگذشت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی برای مذاکره با علما به نجف رفته بودند ،در پاسخ به سؤال یکی از اعضای هیأت مذکور «عمل فدائیان را مانند نماز از ضروریات دانسته که احتیاجی به فتوا ندارد »(۲۳)
برخی نیز آیت الله ابوالحسن اصفهانی و آیت الله سید محمود شاهرودی را نیز جزو صادر کنندگان فتوی برای قتل کسروی برشمرده اند.
راست آزمایی این اظهارات دشوار است و لی قرائن و روایت های موجود بیشتر تایید می کند که فتوی ترور کسروی توسط آیت الله حسین قمی صادر شده وترور های سیاسی نیز با مجوز آیت الله کاشانی صورت گرفته است.
در تمام دوران بازداشت نواب صفوی .یارانش مراجع معروف نجف و کربلا از جمله آیت الله سید عبدالهادی شیرازی ، ابولحسن شیرازی ، ابولقاسم خوئی ،سید محمود شاهرودی با مکاتباتی خواستار آزادی وی شدند و اعمال وی را تحت دفاع از شرع و مبارزه برای جلوگیری از رواج بی دینی توجیه کردند.
نواب در آخریم سفرش به عراق با آیت الله حکیم و سید هادی میلانی نیز دیدار کرد و آنها از وی پذیرایی خوبی کردند.
ناگفته نماند که شمس قنات آبادی مدعی است آیت الله کاشانی در بین اقدامات فدائیان اسلام، قتل هژیر و رزم آرا را تأئید می کرد ولی از کشتن کسروی، خشنود نبود. چون ترورش او را به امامزاده ای تبدیل کرد.(۲۴)
نواب در برخی جلسات آیت الله شیخ محمد شاه آبادی در تهران شرکت می کرده است . نقل است شاه آبادی به وی گفته بود : «شما جوان متدینی هستید، مواظب خودت باش. آن وقت از خدا بخواه که شهید بشوی».(۲۵)
ویژگی های چندی باعث شد تا نواب صفوی پیروان زیادی در روحانیت پیدا کند. البته بیشتر طرفداران وی از سطوح پایین روحانیت و بیشتر طلاب بودند. جهت گیری بر علیه دربار و حکومت و مبارزه برای تغییرا ت سیاسی باعث شد تا برخی از روحانیون سیاسی و حتی اسلام گرایان نو گرا چون مهندس عزت الله سحابی به وی دل ببندند. این سخن آیت الله طالقانی روشن کننده چرایی حمایت آنها از نواب است.
«فداییان اسلام یک اقدام انقلابی کردند، وکلای واقعی مردم را به مجلس فرستادند؛ اقدام انقلابی دیگر کردند، نفت ملی شد».
مهندس سحابی نیز دلیل ارتباطات انجمن اسلامی دانشجویان با نواب صفوی را مبارزه وی بر علیه دربار پهلوی می داند. وی در این خصوص می گوید : « هنگام کودتای ۲۸ مرداد، نواب در بغداد بود و روی سوابقی که با مصدق داشت، در مصاحبه ای، از سقوط حکومت او اظهار رضایت کرد. او در آذر سال ۳۲ به ایران برگشت و ما در ملاقاتی که با او داشتیم، درباره فساد زاهدی و اعوان و انصارش با نواب صحبت کردیم. البته او خودش هم در جریان امور بود و از همان لحظه تصمیم گرفت که با رژیم کودتا کنار نیاید. دولت کودتا که از مواضع ضد مصدق نواب آگاه شده بود، سعی کرد به او نزدیک شود؛ اما نواب، مبارزه با رژیم را آغاز کرده بود. در دی و بهمن ۳۲، در جریان انتخابات دوره هجدهم مجلس، افراد وابسته به رژیم سعی کردند او را به پذیرش مقام وادار کنند؛ اما نواب زیر بار نرفت. حتی به او پیشنهاد پول هم دادند؛ ولی نواب قاطعانه رد کرد. دوستان نواب، بی آنکه او را در جریان امر قرار دهند، او را از قم کاندیدای مجلس کردند. نواب به محض اینکه متوجه شد، دستور داد همه اعلامیه هایی را که برای این کار چاپ شده بودند، بسوزانند و حاضر نشد کاندیدای مجلس شود. به این ترتیب، رژیم متوجه شد که نواب با او سر سازگاری ندارد»(۲۶)
البته نزدیکان نواب بر خلاف مهندس سحابی معتقدند که نواب خود اصرار داشت کاندید مجلس بشود و مخالفت برخی از هوادارانش باعث شد با اکراه کنار بکشد .سید هاشم حسینی چهره شاخص فدائیان اسلام در قم بعد از این اتفاق از فدائیان اسلام جدا شد وبیانیه ای شدید اللحنی علیه نواب صادر کرد وی را به پیوستن به خط شیطان و انحراف از اسلام متهم نمود. نواب با صدور بیانیه ای در این خصوص اعلام کرد « نامزدی نمایندگی را با وجودی که از هر مرگی دردناک تر می داند، به خاطر دفاع از اسلام و پیشبرد اهداف اسلامی در جامعه پذیرفته است که به دلیل کوته بینی عده ای، مبادرت به انصراف نموده است.»(۲۷)
مهندس سحابی حتی می گوید در جلسه ای که وی همراه با مهندس بازرگان رئیس نهضت مقاومت ملی با نواب و خلیل طهماسبی (ضارب رزم آرا) داشته است. نواب پیشنهاد ترور سرلشگر زاهدی را می دهد جمع می پذیرد ولی نهضت مقاومت ملی به دلیل مخالفت با ترور این پیشنهاد را نمی پذیرد.(۲۸)
این اظهارات نشان می دهد علی رغم تفاوت چشمگیر در بینش مذهبی ولی مواضع سیاسی مشترک چهره هایی موسوم به ملی – مذهبی را به سمت همکاری مقطعی با بنیاد گرایان اسلامی کشاند.
البته در آن دوران نفس اسلام گرایی باعث وحدت گرایش های مختلف مذهبی بود و تفاوت هایی که پس از انقلاب به وجود آمد در آن دوران وجود نداشت و یا دستکم علنی نشده بود.
دسته دیگری از طلاب بخصوص شیفته دفاع محکم وی از اعتقادات اسلامی و مبارزه با جریان های الحادی و خد اباور بود. وی خواهان اجرای احکام اسلامی و جمع شدن همه مظاهری بود که اصول مذهبی تعارض داشت. روحیه رادیکال وی در بیان مسائل و برخورد با نیرو های ضد مذهبی و سیاست های فرهنگی دربار و حمله به استعمار غرب و نکوهش حکومت از منظر وابستگی به جهان کفر نیز مطلوبیت وی را در صفوف روحانیون افزایش می داد. شجاعت، ، بی‏اعتنایی به دنیا و مظاهر دنیوی ، ساده زیستی ،توجه وی به مبارزه طبقاتی و گرفتن مال اغنیاء و توزیع آن بین فقرا و شیفتگی بسیار به عنصر آرمانی و ایده‏آل شهادت‏طلبی، موجب اشتیاق جوانان مسلمان انقلابی به وی شد.
تعصب و قشریت آزار دهنده نواب در آن مقطع برای این نیرو ها مطرح نبود و متاسفانه نیرو های سیاسی آن دوران متوجه خطرات بنیاد گرایی و برخورد های فاشیستی این جریان نشد. به عبارت دقیق تر نواب صفوی پدر معنوی گروه های فشار و بازوان اجرایی اصحاب استبداد دینی است که راه حفظ و تعالی دین ر ا در استفاده از زور و خشونت بر علیه مخالفان می داننئ
منابع :
۹- چشم و چراغ مرجعیت (مصاحبه‌های ویژه مجله حوزه با شاگردان آیت‌الله بروجردی)، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، چاپ اول، ۱۳۷۹، صص ۴۴ – ۴۳
۱۰- ر.ک. ۳ ص ۵۷
۱۱- چشم و چراغ مرجعیت، ص ۲۴۰ – ۲۳۹
۱۲- منظورالاجداد، سیدمحمدحسین، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، شیرازه، تهران، چاپ اول، پاییز ۱۳۷۹، صص ۴۶۳ – ۴۶۲
۱۳- ر.ک. ۲ ، ص ۳۱۹
۱۴- ناگفته های آیت الله سیدصادق روحانی درمورد ارتباط خود با شهید نواب صفوی، سایت رهوا
http://rahva.ir/96/17212-89.html
۱۵- خاطرات آیت‌‌الله فاضل لنکرانی، سایت حوزه
۱۶- ر.ک. ۴
۱۷- خاطرات آیت الله سید حسین بدلا
۱۸- پیشین
۱۹- ر.ک ۲ ،ص ۳۱۳-۳۱۴
۲۰- نواب صفوی، اندیشه ها، مبارزات و شهادت، سید حسن خوش نیت، انتشارات منشور برادری، تهران: ۱۳۶۰، ص۸۶٫
۲۱- سروش، سال سوم، شماره ۱۳۰، ص۴۵٫
۲۲- ر.ک. ۱۴
۲۳- فدائیان اسلام، داوود امینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران: ۱۳۸۱، ص۱۳۱
۲۴- ر.ک ۱۲ ، ص ۱۹۶
۲۵- مصاحبه خبرگزاری فارس با حاج عباس یموتی معروف به عباس مرشد
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=43306
۲۶- مصاحبه مهندس سحابی با روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۱۶/۱۲/۱۳۵۹
۲۷- ر.ک. ۲۳
۲۸- ر.ک. ۲۶

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.