۱- چه رابطه ی معرفتی-سیاسی بین منافع جمهوری اسلامی و اجباری بودن حجاب برقرار است؟
از منظر سیاسی رابطه مشخصی بین حجاب اجباری و مبانی مشروعیت و اقتدار سیاسی جمهوری اسلامی وجود دارد. از آنجاییکه در تلقی خاص دینی حکومت ،ظواهر و نشانه ها تعیین کننده اسلامی بودن یک جامعه هستند لذا حکومت برای اثبات اسلامی بودن جامعه و در نتیجه تحکیم مشروعیت خود نیاز به نمایش حجاب در جامعه دارد.
طبیعی است وقتی این مساله به صورت رضایت مندانه توسط زنان تحقق نمی یابد حکومت به حربه اجبار متوسل می شود. علاوه بر وجود قوانین پشتیبان حجاب اجباری ، مجازات هایی نیز برای محکم کردن کار و همچنین برخورد های برنامه ریزی شده و مستمر ادواری نیز وجود دارد. این مجازات ها و برخورد ها هیچ پشتوانه مذهبی و اخلاقی ندارد.
به عبارت دیگر به لحاظ عملی دست گذاشتن بر روی مواردی چون حجاب برای زن و ظاهر معروف به حزب الهی چون ریش و لباس های خاص برای مردان و کلا رعایت صوری احکام شرعی از همان ابتدا ابزار های حکومت برای حذف نیرو های غیر مذهبی از حوزه مشارکت سیاسی بود.
به نظر می رسد تا زمانی که جمهوری اسلامی در قالب کنونی اش برقرار است زنان گروگان معادلات قدرت و بقاء سیاسی حکومت هستند و نمی توانند از حق خود مبنی بر آزادی در انتخاب پوشش و سبک زندگی برخوردار شوند.
الغاء حجاب اجباری فقدان مشروعیت حکومت دستکم در بخشی از جامعه را به صورت خدشه ناپذیر عیان می سازد.
البته نافرمانی مدنی زنان در طول سی و دو سال گذشته که حجاب به صورت مرحله ای اجباری شد باعث گشته که خطوط قرمز در خصوص نوع حجاب و انواع پوشش های ممنوع به مرور کمرنگ تر شود و سیمای کنونی جامعه به لحاظ نوع پوشش زنان بسیار متفاوت از سیمای دهه شصت و هفتاد است.
از این رو وضعیت کنونی دیگر به مانند گذشته تقویت کننده اقتدار و نمایش مشروعیت حکومت نیست و وضعیت بسیار کم رنگ حجاب که در ادبیات حکومت ” بد حجابی” نامیده می شود و تعداد زیاد اخطار و بازداشت در بخش هایی از جامعه که تنوع طبقاتی ، سنی ،جغرافیایی و سیاسی چشمگیری دارد، عملا بخش مهمی از بحران مشروعیت حکومت را آشکار می سازد.
اما تاکید حکومت بر حجاب اجباری تنها مربوط به بعد سیاسی و معادلات قدرت نیست. من این انگاره کلیشه ای را قبول ندارم که برخی تبلیغ می کنند که ابتدا جمهوری اسلامی بر بدن زن مسلط شد و سپس ارکان جامعه را به تسخیر خود در آورد! توسل به دخالت در نوع پوشش زنان جنبه های اعتقادی و مذهبی نیز در حکومت دارد. ایدئولوژی حکومت، اسلام فقاهتی است و طبیعی است در این بینش حجاب امری لازم و ضروری برای زنان محسوب می شود. بخش مهمی از پایگاه اجتماعی هوادار حکومت انتظار دارد که در جمهوری اسلامی زنان محجبه باشند و در واقع از دید آنها یکی از نمود های اسلامی بودن جامعه جلوگیری از ظهور بی حجابی است و از این منظر به حکومت فشار می آورند. حکومت دینی با بد حجابی تعارض دارد. بر همین مبنا مراجع تقلید و روحانیت نیز علی العموم چنین انتظاری از حکومت دارند. بخصوص مراجع سنتی که از حکومت ناراضی هستند بعضا انتقادات خود را از این زاویه مطرح می کنند که برای آنها هزینه کمتری دارد.
لذا بخشی از سخت گیری های حکومت نیز بخصوص در فصل تابستان به همین دلیل است تا منتقدان سنتی و روحانیت معترض را آرام کرده و همچنین انتظارات پایگاه حامی خود را نیز بر آورده سازد و به آنها برای تداوم فعالیت های خود انگیزه ببخشد.
از سوی دیگر آزاد گذاشتن بی حجابی ممکن است تاثیراتی بر بخشی از افراد محجبه داشته باشد که بر اساس شناخت فردی خود و آگاهانه این پوشش را انتخاب نکردندو لذا آنها به سمت بی بی حجابی تمایل پیدا نمایند. طبیعی است این اتفاق تبعات منفی برای بقاء حکومت دارد چون پایگاه اجتماعی آن را کاهش می دهد.
معمولا کسانی که مدتی با حجب بوده اند وسپس بی حجابی را بر می گزینند دستکم نسبت به حکومت دیدگاه انتقادی پیدا می نمایند. اما در عین حال باید توجه داشت عملکرد منفی حکومت خود مشوق بی حجاب شدن در بخشی از زنان کشور نیز بوده که رفتار حکومت را به پای مذهب گذاشته اند.
۲- آیا به کم توجهی منتقدین جمهوری اسلامی-خصوصا طیف روشنفکری دینی و نیروهای سیاسی آن- نسبت به مساله ی حجاب اجباری قائل هستید؟ در صورت پاسخ مثبت، علل و دلایل آن را در چه می بینید؟
بله در این زمینه کم کاری شده است یا به تعبیر دقیق تر در هرم مطالباتی جامعه ؛الویت مناسبی به این خواست داده نشده است. دلایل مختلفی برای این مساله وجود دارد. از ابتدای انقلاب که بحث آزادی زن و حقوق وی مطرح شد و بخصوص اعتراض به حجب اجباری، جامعه روشنفکری کشور و از جمله نو گرایان دینی این خواست را مساله حاشیه ای می دانستند. این جمله مرحوم سیمین دانشور وقتی اعتراض بخشی از فعالان زن نسبت به حجاب اجباری بالا گرفته بود ، بسیار روشن گر است : ” وقتی دهقان و کارگر سر پناه ندارد چه جای آن است که به مساله حجاب پرداخته شود !” گفتمان انقلاب و عدالت این مطالبه را کنار زد.اعتراض به بی حجابی در ابتدای انقلاب به عنوان مقوله ای متعلق به فرهنگ ضد انقلابی و ارزشی طاغوتی در جامعه جا افتاد .
در مقاطع بعدی نیز حساسیت های مذهبی ، ریشه داری فرهنگ مرد سالارانه و عدم توافق بر سر اهمیت این موضوع در بین نیروهای مخالف اجازه طرح گسترده این موضوع را نداد. این مساله فقط مربوط به روشنفکران و فعالان سیاسی مرد نبود. جامعه فعالان زن نیز برخورد یکپارچه ای با این موضوع نداشت. به عنوان مثال لغو حجاب اجباری در فهرست مطالبات کمپین یک ملیون امضا نبود به خاطر اینکه آنها نمی خواستند حساسیت بخش مذهبی جامعه و بخصوص مراجع را بر انگیزانند.
اما من دست بر روی یک عامل دیگر نیز می گذارم که به نظر من نقش مهمی در تردید و دودلی برخی در اعتراض به حجاب اجباری داشته است و آن هم فمینسیت های افراطی و جریانات مذهب ستیز است.
آنها با طرح حذف حجاب و ترویج بی حجابی اجباری عملا نوع مغلوب “یکسان سازی سبک پوشش” در زنان را ترویج می کنند. پیوند زدن بین حجاب و استبداد دینی و معادل دانستن حجاب با ارتجاع و واپسگرایی و همچنین ارزش مبارزاتی قائل شدن برای بی حجابی موارد نا درستی هستند که عده ای را هراسان کرده تا مبادا با مخالفت شان با حجاب اجباری آب به آسیاب جریانی بریزد که به شکل ایدئولوژیک از بی حجابی دفاع می کند و می خواهد از الغاء حجاب عملی قهرمانانه برای زنان بسازد.
بنابراین همانگونه که دیدگاه بخش های سنتی و بنیاد گرای مذهبی در خصوص معادل قرار دادن بی حجابی و فساد امر غلط و غیر انسانی است یکسان دانستن حجاب با واپسگرایی و همچنین دخیل دانستن نفس حجاب در ظلم و ستم حکومتی نیز امر غلطی است.
کسانی که نفس بی حجابی را ابزار مبارزه با جمهوری اسلامی بشمار می آورند و سعی می کنند به بی حجابی خود و یا کنار گذاشتن حجاب وجهه یک عمل اعتراضی و رهایی بخش بدهند عملا تمامی زنان محجبه را به همراهی با حکومت متهم می نمایند. این ادعا ضمن اینکه با واقعیت تعارض دارد ، باعث می شود تا مساله آزادی سبک پوشش عملا به رویارویی کلیت زنان مذهبی و کسانی که به حجاب اعتقاد ندارند منجر گردد.
لازم به توضیح است تعداد در خور اعتنایی از زنان معتقد به حجاب خود قربانی سرکوب حکومتی اعم از اعدام ، زندان ، محرومیت از حقوق سیاسی و رفاهی بودند.
اخیرا گرایش دیگری در بین فعالان زن افراطی و ضد مرد دیده می شود که سعی می کنند بین حجاب اجباری و خواست مردان ایرانی رابطه برقرار نمایند. بی پایه بودن این ادعا بی نیاز از توضیح است اما رواج این حرف ها عملا به ضرر گفتمانی تمام می شود که می خواهد آزادی پوشش را به مثابه مصداقی از حق بزرگ تر “آزادی سبک زندگی” در ایران جا بیندازد.
۳- انتقادی به کمپین نه به حجاب اجباری وارد می شود مبنی بر اینکه مسائل اصلی چون تورم و وضع اسفناک اقتصادی کشور فروگذاشته شده است و به مساله ای فرعی چون حجاب اجباری توجه شده است. این انتقاد تا چه اندازه از وجاهت برخوردار بوده و چه پاسخی می توان برای آن داشت؟ اصلا بنا به نظر جنابعالی، حجاب اجباری تا چه اندازه برای جامعه ی امروز ایران، “مساله ” قلمداد می شود؟
من موافق این مساله نیستم. هر مساله جایگاه خودش را دارد. اعتراض به حجاب اجباری منافاتی با پرداختن به مشکلات اقتصادی ندارد. این ایراد درست تکرار همان دلایلی است که در ۳۲ سال گذشته برای به حاشیه راندن مطالبات جامعه زنان در برابر ابر جنبش ها و یا گفتمان های مسلط در جامعه مطرح شده است. گذشت زمان نا درستی این برخورد را نشان داد. این مسائل را می توان در حوزه های مختلف جلو برد. به نظر من حجاب اجباری و اساسا دخالت دولت در خصوص سبک زندگی و رفتار اجتماعی افراد اعم از نوع پوشش و بخصوص حجاب اجباری برای زنان یک مساله مهم برای بخش های از جامعه است.
۴- ارزیابی شخصی تان از کمپین نه به حجاب اجباری چیست؟ نقاط ضعف و قوت آن را در چه می بینید؟
من جا دارد از دوستانی که این کمپین را راه انداختند. تشکر کنم. بسیار ابتکار خوب و بجایی بود و همچنین بهنگام بود و این زمان چنین حرکتی را می طلبید. به نظر من نقطه قوت این کمپین زمان مناسب طرح آن و همچنین شیوه تبلیغ درست و توانایی در کسب موافقت طیف متنوعی از کوشندگان سیاسی و اجتماعی ایران است. این کمیپن توانست مطالبه الغاء حجاب اجباری در عرصه عمومی ایران را جدی تر سازد و به تردید و محافظه کاری د ر طرح پر رنگ این موضوع خاتمه دهد.
اما به نظر من جا دارد در این کمپین بتواند تعداد بیشتری از خانم های با حجاب را به صحنه بیاورد و این کاستی دیده می شود. همچنین فراتر از جلب حمایت کوشندگان سیاسی و اجتماعی، گفتمان سازی نیز انجام بدهد و بتواند اعتراض به حجاب اجباری را از مخالفت با خود حجاب کاملا متمایز سازد.