آیت الله بهشتی و تحکیم استبداد دینی (بخش شانزدهم)

آیت الله بهشتی سعی زیادی در یکپارچه سازی کارگزاران نهاد های حکومتی پس از انقلاب داشت. او معتقد بود نیرو های باور مند به بینش اسلام ناب و خالص و غیر التقاطی و غیر ارتجاعی به عنوان حاملان اصلی انقلاب باید مسئولیت ها را در دست بگیرند . او این تلاش را لازمه حفظ انقلاب و ضمانت تداوم آن می دانست و یکپارچگی نیرو ها را در خدمت بهتر به اهداف انقلاب و مردم توجیه می نمود.


وی همچنین تز برتری تعهد بر تخصص را نیز مطرح ساخت. به باور وی مسئولین ارشد حکومت باید متعهد به آرمان های انقلاب و ایدئولوژی نظام باشند. مسئله شایستگی و تخصص ثانویه است و در برابر تعهد رنگ می بازد. مهندس مهدی بازرگان در این خصوص می گوید:
« اولین اختلافی که در چارچوب شورای انقلاب با آقای دکتر بهشتی پیدا کردم بر سر شرط چهارم فوق( لزوم برخورداری از تخصص ، تجربه و دانش اختصاصی مسئولین دولت موقت و نهاد های حکومتی) بود و ایشان عقیده به خلاف آن و اکتفا کردن و ارجحیت دادن شرط سوم ( تعهد و باور به آرمان های انقلاب و مرزبندی قاطه با موازین حکومت پهلوی) به همه شرایط داشته، می‌فرمود می‌توانم فقدان تخصص و صلاحیت و سابقه و تجربه را با انتصاب یک معاون جبران نماییم.»
اما حضور نیروهایی که اعتقادی به تعریف مورد نظر او و جریان خط امام از انقلاب نداشتند ، از دید وی تهدیدی جدی تلقی می شد که باید جلوی آن را به هر طریق گرفت. بر همین مبنا بهشتی از ابتدای انقلاب به دنبال در دست گرفتن کنترل تمامی مجموعه های عمومی بود و سپردن آن به نیرو های همسو که عمدتا در حزب جمهوری اسلامی جمع شده بودند.
دست او نیز تا حدودی باز بود . در طول چند دهه فعالیت نیرو های متعددی را پروش داده بود و حال نوبت بهره برداری از تلاش های تشکیلاتی گذشته بود. اما بهشتی به صورت تدریجی و با حوصله برنامه تصفیه و حاکمیت تک صدایی خود را جلو برد و در پایان تا حد زیادی موفق شد ایده اش را حاکم گرداند. آنگونه که خود او می گوید ترکیب ایده آل وی برای شورای انقلاب جمع محدود چند نفره از روحانیت همفکر بود. اما در نهایت مجبور به پذیرش نظر آیت الله خمینی شد و جمع بزرگتر را پذیرفت.
او به پشتوانه حمایت بنیانگزار جمهوری اسلامی زمام شورای انقلاب را در دست گرفت و نیرو های غیر روحانی را به حاشیه کشاند. او سپس کوشید تا نهاد های انقلابی جدید التاسیس را با کادر های همسو و مطیع پر نماید. محسن رفیقدوست تعریف می کند که در مسجد علوی بوده که آیت الله بهشتی او را صدا می کند می گوید الان حکم مسئولیت سپاه حجت الاسلام لاهوتی صادر شده است و شما سریع بروید به باغشاه که در آنجا برنامه ریزی و تقسیم مسئولیت می کنند.
مرتضی داستانی از حامیان بهشتی و عضو حزب جمهوری اسلامی می گوید: « یادم می آید که وقتی شهید بهشتی قصد داشتند که حزب جمهوری را تشکیل دهند، گفتند که اگر فعالیت های اجتماعی ما انقلابیون در گردونه یک تشکیلات منسجم حزبی جمع نشود، تضمین موفقیت فعالیت ها، غیر ممکن است»(۱۱۸)
بر همین مبنا به تدریج وی و حزب متبوعش کوشیدند تا مدیران میانی وزارتخانه ها و بخصوص پرسنل امنیتی ،قضائی ، نظامی و وزارت کشور را از نیرو های خود شان بگمارند.
حسین مهدیان یکی از نزدیکان بهشتی می گوید حتی او با وزیران پیشنهادی مهندس بازرگان برای دولت موقت قبل ازانتصاب انها تماس می گرفته و اتمام حجت کرده است. از جمله در خصوص دکتر کریم سنجابی می گوید:
«یک روز شهید بهشتی به من تلفن زدند و گفتند، «به کریم آقا بگویید بیایند منزل شما.» من می دانستم که منظور ایشان، کریم سنجابی، رئیس جبهه ملی است. زنگ زدم و با کریم سنجابی قرار گذاشتم که به منزل ما بیاید. در آن زمان شهید بهشتی عضو شورای انقلاب بود و قصد داشتند در مورد وزرای دولت آینده، رایزنی کنند و پست وزرات خانه را به کریم سنجابی بسپارند. آن دو با هم صحبت کردند و نهایتاً آقای سنجابی مجموعه تعهدات مطرح شده از سوی شهید بهشتی را پذیرفت. شهید بهشتی با همان نظم و اصولی همیشگی خود، به تعهد شفاهی اکتفا نکردند و همه شروط و تعهدات را مکتوب و هر دو امضا کردند. البته کریم سنجابی همین که روی کار آمد، همه آن قول و قرارها را زیرپا گذاشت.»(۱۱۹)
البته کریم سنجابی در خاطراتش ذکر می کند آیت الله مطهری و بهشتی به وی پیشنهاد عضویت در شورای انقلاب را دادند ولی او نپذیرفت.
پس از اینکه مخالفت آیت الله خمینی باعث منتفی شدن کاندیداتوری آیت الله بهشتی در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری شد ، و حزب نیز در انتخابات به بنی صدر باخت. او کوشید تا اکثریت مجلس را در دست گرفته و پس از آن نیز نخست وزیر و ترکیب دولت را تعیین کنند. موفقیت حزب و انتخاب محمد علی رجایی باعث شد تا بهشتی نقش زیادی در تعیین وزرای رجایی و اقناع اکثریت مجلس داشته باشد.
مرتضی داستانی با ذکر خاطره ای می گوید :« من خودم به عنوان فردی که دانش آموز دبیرستانی آن دوره بودم، هر وقت به ایشان مراجعه می کردم یا با دوستان مراجعه می کردیم و یا حرفی داشتیم، احساس می کردیم با کسی رو به رو شده ایم که کاملا ما را درک می کند؛ این امر، چیزی بود که هر کس به راحتی درک می کرد؛ از طرفی در معرفی افراد برای مصادر امور مختلف، مشاهده می کردیم که به چهره های جوان توجه ویژه ای دارند. یا در کشف نیروهای مستعد یک تبحر خاصی داشت. برای مثال آقای موسی کلانتری که ایشان را برای وزارت راه پیشنهاد دادند، به این دلیل بود که ایشان در سفری که به ارومیه داشتند و آقای کلانتری مدیر راه ارومیه بود، دیده بودند که او جوان بسیار فعال و مدیر و مدبر خوبی است که می تواند مسئولیت های بزرگتری هم بگیرد؛ در عرض یکی دو ماه بعد از این سفر به دلیل همین نگاه، ایشان را برای وزارت راه پیشنهاد دادند و ایشان با آن سن جوان خود وزیر راه شدند، لذا این نشان می دهد که ایشان توجه ویژه ای به جوانان داشتند.»(۱۲۰)
در دوران ریاست بهشتی بر قوه قضائیه ، سید هادی خسرو شاهی سفیر ایران در واتیکان بود. او خود تعریف می کند که با دستور بهشتی ، وزارت خارجه بودجه وی را افزایش داد:
« در هر حال قبل از رفتن به واتیکان، نزد مرحوم آقای بهشتی رفتم تا خداحافظی کنم. ایشان گفتند آنجا مقر اداره یک میلیارد کاتولیک و پاپ در رأس آن است. بهتر است روشی داشته باشیم که امکان دیالوگ برقرار شود. آن زمان صحبت گفتمان و دیالوگ با ادیان مطرح نبود و همین نشان می دهد که ایشان چقدر پیشرو بودند. در هر حال مرحوم بهشتی گفتند روی مسائلی که وحدت نظر داریم تکیه کنیم. من به واتیکان رفتم و دیدم بودجه تبلیغاتی ماهی هزار تومان است. یکی دوبار با وزارت خارجه مکاتبه کردم، اهتمام نورزیدند. در هر حال آمدم ایران و یک روز برای دیدن آیت الله آقای موسوی اردبیلی رفتم دادگستری. ایشان گفته بود ساعت ۸ بیا من ۷ رسیدم و دیدم به اتاقی رفت و / ساعت ۵ آمد زیاد می شود. از نگهبان پرسیدم اینج دفتر کیست؟، گفت آقای بهشتی. می دانستم ایشان عادت ندارند بدون وقت قبلی با کسی ملاقات کنند. به مسئول دفترش گفتم به ایشان بگویید فلانی است و از واتیکان آمده. اگر می شود چند دقیقه ای خدمتشان برسم. منشی به داخل رفت و برگشت و گفت آقای بهشتی می گویند یک ربع به هشت وقت صبحانه خوردن من است اگر ناراحت نمی شوند بیایند….. گفتم، “حضرتعالی اروپا بودید و می دانید با هزار تومان یک دعوت نامه هم نمی شود چاپ کرد.” گفت، “شوخی می کنی؟ این که زیر صفر است.”گفتم، “خب ما هم برای همین یخ زده ایم دیگر!” زنگ زد به مسئول مالی وزارت امور خارجه که بنده خدا در ماجرای حزب جمهوری شهید نشد، ولی خیلی صدمه دید. نامش گمانم آقای حسین صادقی بود. در هر حال، آقای بهشتی گفت که همین الان شصت هزار تومان می فرستید و بعد هم ماهانه ده هزار تومان! با این دستور مرحوم آقای بهشتی کارمان راه افتاد. چاپخانه خریدیم و نشریه و مجله چاپ کردیم. بعد هم که آقای دکتر ولایتی آمد، فعالیت بیشتر شد.»(۱۲۱)
این روحیه بهشتی نشانگر نوعی انحصار طلبی و تمامیت خواهی بود که به آن پوششی ایدئولوژیک و عقیدتی می داد. این خصلت با موازین دموکراسی سازگار نیست. این نکته را هم باید متذکر شد که بهشتی در کادر سازی توانسته بود نوعی نزدیکی بین خودش و نیرو ها داشته باشد و گرنه افراد دیگری بودند که از او کادر های بیشتری پرورش داده بودند اما نتوانستند استفاده کنند. به عنوان مثال دکتر ابراهیم یزدی بعد از تاسیس انجمن های اسلامی در دانشگاه های امریکا به مراتب بیشتر از بهشتی نیرو تربیت کرد اما بعد از انقلاب اکثر اعضاء انجمن ها به نیرو های خط امام پیوستند و به نهضت آزادی پشت کردند. البته حمایت آیت الله خمینی و در دست داشتن منابع اصلی قدرت نیز به وی کمک شایان توجهی کرد.
ولی در عین حال باید توجه داشت که همراهی برخی از نیرو ها با وی تاکتیکی و مرحله ای بود. ممکن بود بعد از حذف جناح موسوم به لیبرال ، برخی از نیرو ها با وی زاویه پیدا می کردند. مانند انچه بعد ها در قالب شکاف چپ و راست خود را بروز داد.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پیشنها بهشتی برای الحاق به حزب جمهوری اسلامی را نپذیرفت. بهزاد نبوی دلیل این کار را علاوه بر تفاوت فلسفه تشکیل سازمان پنین توضیح می دهد :« درسازمان عده ای حمایت از شهید بهشتی در مقابل بنی صدر رامصداق دفع افسد به فاسد میدانستند! وحتی کسانی در سازمان تفکر مطهری را التقاطی می‌دانستند»(۱۲۲)
اما حسین فدائی که به نظر می رسد مخاطب سخنان بهزاد نبوی است نظر متفاوتی دارد و تلویحا با متهم کردن بهزاد نبوی و جناح چپ سازمان اظهار می دارد: « آنها اصلاً مواضع فکری شهیدمطهری و شهیدبهشتی را قبول نداشتند، حتی در شوخی‌هایشان به زشتی شهید بهشتی را یاد می کردند و در موضع گیری‌ها که مردم سؤال می‏کردند که نظر شما(سازمان مجاهدین انقلاب) چیست؟ آنها دیدگاه‌های شریعتی را می‌آوردند»(۱۲۳)
بدینترتیب معلوم می شود که دستکم همراهی نیرو های سیاسی موسوم به خط مام با بهشتی بیش از آنکه ناشی از قبول شخصیت کاریزماتیک وی باشد محصول منافع مشترک سیاسی و همسویی مقطعی مواضع بوده و تضمینی بر تداوم همکاری و همراهی وجود نداشت.

 

منابع :
۱۱۸ – http://khabaronline.ir/detail/223819/politics/parties
۱۱۹- http://www.rasekhoon.net/article/show-110798.aspx
۱۲۰-ر.ک. ۱۱۸
۱۲۱- http://www.navideshahed.com/fa/index.php?Page=definitionnews&UID=257901
۱۲۲- http://hrohani.blogfa.com/post-54.aspx
۱۲۳- http://rajaeyezaman.blogfa.com/post-1896.aspx

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.