واکنش های خشونت آمیز نسبت به انتشار فیلم توهین آمیز به پیامبر اسلام و نا امن شدن سفارتخانه های آمریکا در اکثر کشورهای اسلامی وجه بحرانی روابط آمریکا و جهان اسلام را نمایان ساخت . البته این سخن بدین معنا نیست که قتل سفیر آمریکا در لیبی و یا برخورد های تند و افراطی در حمله به سفارت خانه های آمریکا و آتش زدن پرچم این کشور مورد حمایت اکثریت افکار عمومی جهان اسلام است. اتفاقاتی که در قریب به اتفاق کشور های اسلامی و بخصوص لیبی افتاد وبرخوردی که مقامات اخوان المسلمین مصر نشان دادند روشن ساخت که برخورد های خصمانه و غیر مدنی با آمریکا از نظر غالب مسلمانان دنیا محکوم است. اما این محکومیت وجود مشکل در روابط بین غرب و جهان اسلام را منتفی نمی سازد.
در حال حاضر یک یاز بزرگترین تهدید های امنیتی آمریکا ، گروه های اسلام تند رو هستند. در جامعه سیاسی آمریکا نگرش های متفاوتی وجود دارند. اگرچه گرایش غالب تساهل مذهبی را ترویج می کند و مشکلات را ناشی از اصل اسلام نمی داند. اما هستند نیرو هایی در ارتش و احزاب آمریکا که اسلام را خطر اصلی این کشور می پندارند. از این رو در دوران پسا جنگ سرد و پس از یازدهم سپتامبر ، مهار جهان اسلام یکی از دغدغه های اصلی امنیتی و سیاست خارجی آمریکا است.
بر این مبنا دولت اوباما سرمایه گزاری سنگینی برای کاهش بحران در رابطه با دنیای اسلام انجام داده است .
بهار عربی بحران روابط غرب و دنیای اسلام را وارد مرحله جدیدی کرده و هم در عین حال ابعاد جدیدی از آن را روشن ساخت. در جهان اسلام نیرو های سیاسی متفاوت و متضادی حضور دارند اما برایند نگاه و مواجهه آنها با غرب در مجموع نوعی تنش و تعارض را منعکس می سازد.
گرایش های افراطی در جهان اسلام رویه ترور و برخورد آنتاگونیستی با غرب ر ادر پیش گرفته اند و موقعیت خود را در ستیز آشتی ناپذیر با غرب تعریف می کنند. در واقع غرب ستیزی یک عنصر ثابت و تخلف نا پذیر در هویت آنان است. القاعده ، طالبان و دیگر گرو ه های کوچک و بزرگ جهادی اسلامی حد غایی این جریان هستند و با فاصله اندکی از آنها سلفی ها قرار دارند. سلفی ها عمدتا از فعالیت مسلحانه و جهادی فاصله گرفته و مشی سیاسی اتخاذ کرده اند. این شیفت در عین حال قدرت آنها در جهان اسلام را افزایش داده است. اما تقابل آنها با غرب جدی است. نوع نگاه جمهوری اسلامی و جریان های اصلی حاکم بر آن نیز تا حدودی شبیه به سلفی ها و در تضاد آشتی ناپذیر با غرب استوار است.
اما اسلام گرایان معتدل که در حال حاضر قدرت سیاسی را در دست گرفته اند و اخوان المسلمین را می توان نماد آنها دانست در مواجهه با غرب نسبت به دسته اول رویکرد ملایم تری دارند و از نوعی رابطه متوازن ، برابر و محدود استقبال می کنند اما در عین حال سبک زندگی و باور های تمدنی و سیاسی غرب را نفی می کنند و بدیل و آلترناتیو آن ر ادر کشور های اسلامی جستجو می کنند. به عبارت دیگر نوعی تضاد فرهنگی و برخورد تمدن ها در نگرش آنان به آمریکا وجود دارد.
این سخن اوباما که دولت جدید مصر را نه دوست و نه دشمن امریکا خطاب کرد به خوبی دیدگاه اخوان المسلمین و نیرو های همسو نسبت به غرب را توضیح می دهد.
اما دسته دیگری نیز در جهان اسلام وجود دارد که از منظر نو گرایی اسلامی از آشتی وروابط خوب و توام با احترام متقابل با غرب دفاع می کنند. حزب عدالت و توسعه در ترکیه نماد دولتی این جریان است .آنها با استقبال از عناصر اصلی تمدن غرب معتقد به برخورد تلفیقی و ارائه هویتی منبعث از بازخوانی انتقادی سنت در پرتو عناصر مثبت تمدن غرب هستند. در عین حال این جریان نیز به استقلال و هویت متمایز از غرب باور دارد ولی از خصومت پرهیز کرده و خواهان تعامل است. در کنار این جریان های اصلی نیرو های غیر مذهبی نیز در جهان اسلام هستند که هم در میان آنان لیبرال های هوادار غرب وجو ددارد و هم چپ های غرب ستیز. اما در کشور های عربی وزن این نیر وها در مقایسه با جریان های مذهبی پایین است. به نوعی می شود گفت تنها در ایران وزن نیرو های غیر مذهبی تا حدودی نزدیک به نیرو های مذهبی است.
اما صرفنظر از این دسته بندی هنوز سایه شکست جها ن اسلام از غرب و عصر استعماری بر کشور های اسلامی سنگینی می کند. برخورد های هژمونی طلبانه غرب ،تقویت نیرو های وابسته و دخالت در امور داخلی این کشور ها در پاره ای از مقاطع تاریخ معاصر دنیا ، محور های جدی انتقاد به غرب در کشور های اسلامی هستند. برخی غرب را اصلاح پذیرمی دانند و برخی دیگر نیز تضاد ورویارویی و نابودی غرب را اجتناب نا پذیر تلقی می نمایند.
حمایت از اسرائیل و نبود چشم انداز امیدوار کننده برای حل منازعات فلسطین و اسرائیل دیگر موضوع انتقادی در کشور های اسلامی است.
در چنین فضایی است که بحران وتقابل در روابط غرب و جهان اسلام تداوم یافته است. یازدهم سپتامبر نقطه عطفی در این روند بود اما خویشتن داری و محکومیت این حرکت غیر انسانی و ظالمانه از سوی اکثیت قاطع مسلمانان دنیا اجاره نداد تا ذهنیت حاکم بر انفجار برج های دوقلوی اقتصادی جهان به پارادایم غالب در کشور های اسلامی بدل شود.
بهار عربی وقدرت گرفتن اسلام گرایان و رشد نسبی کشور های اسلامی از زاویه ای منجر به تشدید بحران شده است. غلط نیست اگر بگوئیم پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی ، جهان اسلام تا کنون این قدر قوی نبوده است. حل این بحران نیازمند اقدامات متقابل است. نخست موجودیت این بحران را باید پذیرفت. این شکاف و در گیری امری نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و یا به راه حل های دستوری و مقطعی دلخوش ساخت.
نگاه انتقادی به انچه در گذشته رخ داد ضروری است. اما در بند اتفاقات نا خوشایند گذشته نباید اسیر ماند بلکه با نگاهی رو می تواند مشکلات را حل کرده وفصل جدیدی در وابط مثبت بگشاید . همچنین با روش های اقتدار گرایانه واستفاده از قدرت نظامی نیز نمی توان مشکلات را بر طرف ساخت. غرب از سویی باید ذهنیت برتری طلبانه را به شکل کامل کنار گذاشته و حضور مستقل جهان اسلام ر ا به رسمیت بشناسد. در واقع گذار از دنیای تک قطبی به سمت جهان چند قطبی نیازمند پذیرش دنیای اسلام به عنوان یک مرکز قدرت در دنیا است. اما در آن سوی میدان نیرو های مسلمان نیز باید بکوشند با مها رگرایش های افراطی ، اسلام گرایی را به سمتی سوق دهند که الزامات دموکراسی و پلورالیسم را پذیرا باشد. برقراری مصالحه و پایان دادن به تنش بین غرب و جهان اسلام امر دشواری است اما نا ممکن نیست. لازمه این کار کنار گذاشتن هژمونی طلبی در عرصه فرهنگ و روابط بین الملل و رد یکسان سازی فرهنگ و سبک های زندگی است. در این میان چگونگی سمت گیری و جایگاه شهروندان غیر مذهبی در جهان اسلام نیز فاکتوری تعیین کننده در ساماندهی روابط کشور های اسلامی و غرب است.
تعامل مناسب جهان اسلام وغرب عنصری مهم در پروسه کاهش تضاد های تمدنی و درگیری های خونین بین مذاهب و فرهنگ های مختلف در دنیا است و نقشی کلیدی در تثبیت صلح پایدار در دنیا دارد.