چگونگی گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی

در ۲۴ آبان ۱۳۵۸ کار مجلس خبرگان قانون اساسی پس از فعالیتی سه ماهه تمام شد و نسخه مصوب قانون اساسی برای ارائه به همه پرسی تدوین گشت. محور اصلی این قانون اساسی اصل ولایت فقیه بود. اما غلط مشهوری وجود دارد و تقریبا در فضای سیاسی جا افتاده است که طرح ولایت فقیه به صورت اتفاقی توسط حسن آیت در مجلس خبرگان مطرح شد و با تمهیدات وی آیت الله منتظری وارد صحنه گشته و بدینترتیب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی گنجانده شد!


در این یادداشت کوشش می گردد تعارض این برداشت با واقعیت های تاریخی توضیح داده شود و روایت درست از چگونگی طرح ولایت فقیه و قرار گرفتن آن در جایگاه مرکز ثقل نظام سیاسی تشریح گردد.
در پیشنویس قانون اساسی مصوب شورای انقلاب که قرار بود مبنای کار مجلس خبرگان قرار بگیرد ، ولایت فقیه وجود نداشت. این مساله مورد اعتراض آیت الله خمینی و دیگر مراجع برجسته وقت نیز قرار نگرفت.
اما ماجرای طرح ولایت فقیه پیش از تشکیل مجلس خبرگان آغاز شد. حتی در مجلس خبرگان نیز ابتدا محمد کیاوش نماینده خوزستان و سپس عبدالرحمن حیدری نماینده ایلام ضرورت حضور ولایت فقیه در قانون اساسی و در نظر گرفتن مسندی دائمی برای ولایت امر آیت الله خمینی را گوشزد کردند. سپس حسن آیت به جمع آنان پیوست.
نخست باید توجه داشت. آیت الله خمینی ماه ها پیش از پیروزی انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ همگام با تشکیل شورای انقلاب خود را در جایگاه ولایت فقیه می دید و بر این مسند قرار گرفته بود. وی در حکمی که برای اعضاء شورای انقلاب صادر کرد و همچنین حکم نخست وزیری مهندس بازرگان در متن احکام به صراحت قید نمود که بر اساس اختیاری که شرع انور به فقیه جامع الشرایط داده انتصابات را انجام می دهد!
بنابراین مجلس خبرگان در اصل جنبه نهادی و قانونی ولایت فقیه را ایجاد کرد. از لحاظ عملی پیش از تصمیم مجلس خبرگان قبای ولایت به اندام آیت الله خمینی پوشانده شده بود و وی در این جایگاه اعمال ولایت می نمود.

حتی آیت الله شریعتمداری که منتقد و مخالف تفسیر از ولایت فقیه اعمال شده در قانون اساسی به دلیل تعارض آن با حاکمیت ملی بود، ولایت فقیه و مشروعیت اقدام فقیه جامع الشرایط در رهبری دوران گذار که هیچ قانون و ساختاری برای فعالیت وجود ندارد ، را ضروری می دانست . وی به صراحت می گفت ولایت فقیه در جاهایی ضرورت دارد اما کاربرد آن همیشگی نیست. به عنوان نمونه روند تعیین دولت موقت ، رفراندوم ۱۲ فروردین و تشکیل مجلس خبرگان را مثال می زد. چون ساختار قانونی حکومت سابق فرو پاشیده بود و اعتباری نداشت و ساختار جدید هم شکل نگرفته بود لذا به زعم وی در این خلاء اختیارات فقیه در قالب نظریه ولایت فقیه باید بکار گرفته شود. چون امور حکومتی متولی ندارد.
اما بعد از اینکه نسخه قانون اساسی دولت موقت نهائی شد و مورد تصویب شورای انقلاب قرار گرفت. برخی از نیرو های مذهبی سنتی و ایدئولوژیک بنای انتقاد و اعتراض را گذاشتند.
در حد فاصل ماه های خرداد تا مهر ۱۳۵۸ جمعی از نیرو های مذهبی کنفرانس هایی را به صورت منظم در قالب کنگره منتقدین مسلمان قانون اساسی تشکیل دادند. چهره های شاخص سازمان دهنده این کنگره آیت الله صادقی تهرانی ، حسن آیت ، جلال الدین فارسی، سید محمد خامنه ای ، سید محمود کاشانی و .. بودند. افراد مختلفی نیز در قالب سخنران شرکت می کردند. جلسات در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار می شد .
جهت گیری کلی جلسات کنگره ها دائر بر این نکته بود که اسلامیت قانون اساسی کافی نیست و این نقیصه باید بر طرف شود. به عنوان مثال در کنگره ۸ و ۹ که در تاریخ ۱۳ و۱۴ تیر ماه ۱۳۵۸ حدود یک ماه پیش از انتخابات مجلس خبرگان، عباس معارف بیان کرد: ” آراء عمومی تنها مبنای حکومت نیست . با توجه به نتایج تاریخ به این نتیجه می رسیم که عملا مبنای حکومت زور است. بنابراین حتی اگر اکثریت آراء ، مسلط شدن گروهی را پذیرفت ، این وقتی قابل قبول است که این گروه صلاحیت حکومت را داشته باشد. در ضمن در هیچ جا [ منظور قانون اساسی مصوب شورای انقلاب] اشاره ای به این موضوع نشده که منشا قانون اساسی ، قران و سنت است. اگر ولایت فقیه در قانون اساسی تصریح نشود ، ماهیت چنین قانونی، اسلامی نخواهد بود.» (۱)
حسن آیت نیز در این کنگره می گوید : « اگر ما این انقلاب را دومین حادثه تاریخ یعنی بزرگترین حادثه پس از ظهور اسلام بحساب می آوریم ، انتظار ما هم از قانون اساسی در همین حدود است. مسئله تنها تغییر رژیم نیست، قانون اساسی بایستی بیان کننده تبلور مجاهدت های پیامبر اسلام ، مجاهدت علی (ع) ،امام حسین و ائمه و تبلور مبارزاتیکه در طی قرون و اعصار چه در ایران و چه در کشور های اسلامی در راه حفظ نظام اسلامی صورت گرفته باشد. … در اسلام با بودن فاضل حکومت منحصرا در اختیار افضل است. در اسلام رهبر باید اتقی و اعلم باشد » (۲)
آیت الله دکتر صادقی تهرانی از بانیان این کنگره نظراتی بشرح زیر داشت : « کلا قوه مقننه حذف شود چون تقنین کار خدا است » …«بالاترین شخص رئیس جمهور است که معلوم نیست پدر و مادرش کیست و مذهبش چیست و رئیس جمهور و مجلس هر کاری بخواهند میکنند و امام در حال حاضر و اشخاصی اینچنین بعد از ایشان حق وتو ندارند » …« رئیس جمهور شیعه اثنی عشری , عادل و عالم به احکام اسلامی ..و مادام الصلاحیه باشد » …« اگر کسی غیر از امام خمینی رئیس جمهور شود بر خلاف شرع عمل کرده است چرا که امام بالاترین شخصیت مذهبی و سیاسی می باشد » (۳)

آیت الله سید احمد خوانساری از مراجع سنتی برجسته تهران بود که طی موضع گیری اعلام کرد : « شخص اول روحانیت شیعه باید صلاحیت کاندیدا های ریاست جمهوری را تعیین کند و حق عزل رئیس جمهور و تجدید انتخابات را داشته باشد. در واقع وی انتخاب مردم را به منتخبین فقیه برخوردار از مقبولیت عامه محدود می کرد »(۴)
آیت الله حسینعلی منتظری در تاریخ ۱۰ مرداد دو روز قبل از انتخابات مجلس خبرگان در مصاحبه با رادیو سراسری اظهار داشت: « جنبه غرب زدگی این قانون اساسی [ منظور قانون اساسی تدوین شده توسط دولت موقت است] از شرع زدگی آن بیشتر است و ما باید قانون اساسی تنظیم کنیم که بر اساس قانون اسلام باشد و از جمله مطالبی که باید در قانون اساسی گنجانده شود ولایت فقیه است و اینکه حکومت مال خدا است و هیچکس بر دیگری حق حکومت ندارد. خداوند پیامبران را حاکم قرار داده است و پیامبر اکرم نیز روز غدیر خم طبق ادله ای که ما داریم حکومت را به علی ( ع) تفویض کرد. و همین حق به ۱۲ امام ما رسید. و از طرف ائمه علیه السلام در زمان غیبت ولی عصر به فقهائی که عادل و با تقوی و آگاه به مسائل روز باشند و بتوانند از حریم مقدس اسلام و مسلمین دفاع کنند، این حق تفویض شده است. » (۵)

مهندس سحابی مدعی بود مظفر بقائی نظراتش پیرامون نسخه اولیه قانون اساسی را در قالب کتابچه ای به شورای انقلاب ارسال کرده بود. شاه بیت نظر او چنین بود که انقلاب را روحانیت انجام داده است. اما در قانون اساسی موقعیتی ویژه برای روحانیت در نظر گرفته نشده و تلویحا از قرار دادن اصلی شبیه ولایت فقیه در قانون اساسی دفاع کرده بود.
بدینترتیب مشاهده می شود که چگونه پیش از تشکیل مجلس خبرگان فضا سازی هایی برای افزایش بعد اسلامیت قانون اساسی در چهارچوب تفسیر ایدئولوژیک از اسلام فقاهتی انجام شد. تلاش هایی که حالت تقریبا سازمان یافته داشت و هدف گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی را دنبال می کرد. این تلاش ها که به منزله تمهید مقدمات بود به خوبی در این سخن جلال الدین فارسی منعکس است: «به قول برادر مان حسن آیت ما به مجلس خبرگان آمدیم تا ولایت فقیه را تصویب کنیم. به باور وی منشاء انحراف در جهان اسلام پس از پیامبر جدا بودن حکومت به عنوان مقام اجرائی و امامت به عنوان رهبری امت بوده است.» (۶)

اما در مجلس فوق دو نفر نقش کلیدی در جا انداختن این اصل داشتند. نخست آیت الله منتظری بود که جنبه شرعی قضیه را پوشش داد. در واقع نظریه پرداز اصلی وی بود که در دهه چهل سه جلد کتاب دراسات فی المحضر ولایت الفقیه را نوشت و استدلال های فقهی و روائی را در دفاع از ولایت فقیه جامع الشرائط به شکل مبسوط بیان نمود. آیت الله خمینی به صورت خیلی کلی و تجویزی جزوه ولایت فقیه را تدوین نمود که حنبه استدلالی و اجتهادی آن ضعیف است .
اما دومین فرد که چه بسا از همه تاثیر گزار تر بود، آیت الله بهشتی است. وی با موفقیت تصویب طرح فوق در مجلس خبرگان و پاسخ به مخالفان را رهبری کرد.
بدینترتیب در مجلسی که از ۷۲ عضو ۵۸ نفر روحانی بودند ، ۵۲ نفر به لزوم حضور ولایت فقیه در قانون اساسی رای مثبت دادند. تا نظریه ای که باز کننده مسیر استیداد دینی بود ،مبنای مشروعیت جمهوری اسلامی شود.
منابع:
۱- روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۱۶/۰۴/۱۳۵۸ ،ص ۶
۲- پیشین
۳- دعوای انتخابات ریاست جمهوری بر سر چیست؟ احمد سلامتیان ،گویا نیوز
http://news.gooya.com/president84/archives/031570.php
۴- روزنامه اطلاعات شش تیر ماه ۱۳۵۸
۵- روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۱۱/۰۵/۱۳۵۸ ، ص ۲
۶- روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۱۸/۱۰/۱۳۵۸ ، ص ۱۱

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.