زبان مادری و اعتلا بخشی به همبستگی ملی

زبان عنصری کلیدی در هویت افراد است. اجتماعی شدن افراد نخست از بستر زبان مادری شروع می شود. زبان ابعاد مختلفی دارد اما خصلت هویت بخش آن برجستگی بیشتری دارد . این ویژگی در جوامعی که مفهوم شهروند و مناسبات مدرن تثبیت نشده است ، به مراتب پر رنگ تر است.
در این یاداشت کوشش می شود اهمیت بهاء دادن به زبان مادری در تقویت همبستگی ملی با توجه به شرایط کنونی جامعه ایران تشریح گردد.

Untitled-1 copy
فرانید نیمه تمام ، ناقص و بحرانی ملت سازی مدرن ، چگونگی بروز زبان مادری و جایگاه آن در نظام آموزشی وسیستم اداری در کشور را به مسئله ای چالشی تبدیل کرده است. دیدگاه های متفاوت ومتضادی در این خصوص وجود دارد. علی رغم اینکه در قانون اساسی به صراحت ضرورت تدریس و آموزش زبان مادری ، تصریح شده است اما این حق از ساکنان مناطق قومیت نشین دریغ شده است.
طبیعی است فرزندی که در جمع خانواده و محیط زندگی اش با زبان مادری صحبت کرده و همه مفاهیم برایش از دریچه واژه ها و عبارت های این زبان قابل درک و تجسم است ، با دشواری های زیادی در مدرسه ابتدائی مواجه می گردد. برای او درک لغاتی که در زندگی اولیه او جایگاهی نداشته اند غامض است.
این مسئله در فرایند اجتماعی شدن وی و برقراری مناسبات صحیح با خانواده و جامعه ایجاد اخلال می نماید. از سوی دیگر نوعی بیگانگی با زبان فارسی را تشدید می نماید که گویی زبانی خارجی و در تقابل با زبان مادری را دارد فرا می گیرد. ممکن است این مسئله از سطح نا خود آگاه وی جلو تر نرود .اما با توجه به مطرح بودن فعالیت های هویت طلبانه قومیتی بسهولت این بیگانگی به دو گانگی زبانی تبدیل شده و در سطح خود آگاه فرد فعال می شود . شناخت وی از هویت ملی را دچار مشکل می کند. در نتیجه وی به جای اینکه با حفظ هویت قومی خود در جمع بزرگتر هویت ملی ادغام شود به ذره ای جدا و رها تبدیل می گردد.
این حالت با اتمیزه کردن بخشی از جامعه رشتههای همبستگی ملی را سست می نماید. همبستگی ملی از رهرو در هم تنیدگی مناسب و رضایت مندانه پاره های مختلف جامعه قوام می یابد.
زمانی یک ملت معنای واقعی و محصل خود را پیدا می نماید که اجزاء و زیر مجموعه های ان احساس تعلق به کلیت واحد داشته باشند. اگر جزئی ارتباط و پیوند ارگانیک و درون بودگی نداشته باشد آنگاه تجمیع چنین اجزائی بافتی نا همگون را شکل می دهد. چنین بافتی به فراگرد همبستگی ملی آسیب می زند. در نتیجه تداوم این روند به استفاده از نیروی اجبار و روند از بالا به پایین منتهی می شود. در واقع همبستگی ملی وابسته به قوه قهریه و اقتدار حکومت مرکزی می گردد.
همبستگی ملی موجودیت از پیش تعین یافته و ثابتی ندارد. این تصور که نطفه ملت درسپیده دم تاریخ هر کشور و چه بسا آسمان ها بسته شده است و مستقل از تحولات روزگار و خواست ساکنان ، ملت موجودیت ثابت و همیشگی دارد . همبستگی ملی امری مکانیکی و ارادی است ، نا درست است و با حقایق تاریخی سازگاری ندارد. همبستگی ملی امری پویا و تحول یابنده است. رضایت و خواست ساکنان مختلف یک ملت و استواری رشته های مودت در بین آنها است که همبستگی ملی را حفظ و اعتلا می بخشد.
اما اگر بخش هایی از جامعه خود را منزوی حس کنند آنگاه همبستگی ملی به سمت واگرایی سوق پیدا کرده ودستکم بخشی از پیکره آن میان تهی می گردد.
از این رو توجه به زبان مادری و در نظر گرفتن آن در فرایند شکل گیری و تداوم همبستگی ملی نقشی کلیدی دارد.
این تصور که اصرار و مداومت بر حضور انحصاری زبان مشترک در بیرون از خانه در گذر زمان اتباع و مردم یکسان و همبسته ای را خلق می کند ، اشتباهی آشکارا است. بطلان این امر در نا کامی تلاش های نو سازانه در زمان رضا شاه پهلوی آشکار شده است. علی رغم منع آموزش زبان های مادری و ایجاد محدودیت در این حوزه که در آن دوران شروع شد و جمهوری اسلامی نیز کم وبیش این میراث را ادامه داد ، مطالبه فراگیری و زندگی با زبان مادری در مناطق مرزی کشور به نحو ملوسی وجود دارد. این مطالبه در ازاء سپری شدن هشت دهه از بین نرفت.
بنیاد نگرش فوق بر این فرض غلط استوار است که موجودیت زبان فارسی و تداوم تمامیت ارضی کشور نیازمند حضور انحصاری زبان فارسی در تمامی مناسبات آموزشی ، فرهنگی و اداری کشور است. در حالی که چنین نیست. اگر ساکنان هر منطقه به نحوی قابل قبول و منطقی دارای جمعیتی باشند که به زبان مادری متفاوت و یا گویشی خاص از زبان فارسی صحبت می کنند ، بتوانند در کنار زبان فارسی به آموزش ، بسط و استفاده از زبان خود در ارنباطات اجتماعی و نیاز های کاری بپردازند ، موقعیت زبان فارسی تضعیف نمی شود. هر ملتی برای ارتباط و تعامل نیازمند زبان مشترک است. وقتی حق و سهم زبان مادری به عنوان زیر مجموعه پذیرفته شود ، آنگاه موقعیت زبان مشترک نیز با سهولت بیشتری جا می افتد. از هم گسیختگی زبانی از بین می رود و سامان اجتماعی و فرهنگی کشور از تنوع زبانی حول زبان مشترک غنا می یابد.
در این حالت از خو دبیگانگی به تدریج محو مش شود و جایش را به ادغام سازنده و اعتلا بخش می دهد. توانایی و آگاهی افراد نیز ارتقاء می یابد. دیگر فرد دچار دوگانگی نمی گردد و زبان فارسی را همراه و مکمل زبان مادری خود به حساب می آورد. دیگر مزیت برونداد فوق رشد و فراگیری بیشتر زبان فارسی و بهره گیری موثر تر جامعه از آن است .
در کنار تصور حاکم بر ساختار سیاسی جامعه که استفاده از زبان مادری در امر آموزش و امور اداری را تهدید ارزیابی می کند ، دیدگاه های افراطی نیز در بخشی از ساکنان قومیت نشین میهن بوجود آمده است. آنها بر ادعا های موهوم و خلاف واقعی تکیه می کنند که زبان فارسی چون زبان اشغال و تحمیلی بوده است ، لذا دیگر نمی تواند زبان مشترک باشد! این ادعا ها نیز با حقایق تاریخی ایران در تعارضی فاحش است و برخوردی غیر منطقی را نیز بازتاب می دهد .زبان فارسی در ایران جنبه تحمیلی نداشته است. ساکنان فلات ایران از دیر باز با طیب خاطر زبان فارسی را به عنوان زبان دیوانی و تعامل فرهنگی برگزیده اند. این امر از تاریخ پیشا مدرن ایران تا کنون وجود داشته است. زبان فارسی در ضمیر خود آگاه و نا خود آگاه جامعه برای قرون متمادی زبانی فاخر و مناسب ترین وسیله برای ارتباطات قلمداد می شده است.
هر ملتی برای تداوم زیست مشترک نیاز به زبان سراسری دارد .با توجه به پیشینه و فرهنگ ایران و واقعیت های اجتماعی ، سیاسی و امنیتی زبان فارسی بهترین گزینه برای زبان مشترک است.
کاربست این زبان در سپهر ملی و عمومی جامعه تعارضی با استفاده از زبان مادری ندارد. این تعارض صوری و ساختگی است. در اصل بر ساخته غلطی است که در یک دوره تاریخی خاص ایجاد شده و بر اذهان نشسته است.
لذا در چارچوب حفظ تمامیت ارضی ایران و تحکیم پیوند برادرانه و مناسب بین اعضاء مختلف خانواده بزرگ ومتنوع ملت ایران، توجه و تکریم زبان فارسی به عنوان زبان مشرک الزامی است. البته این الزام زمانی در شکل موثر خود تحقق می یابد و در اعماق جامعه نهادینه می گردد که به زبان مادری بهاء لازم داده شود.
می توان درصدی را در هر استان وشهر کشور تعیین نمود که واجدین آن درصد بتوانند زبان مادری شان در مدارس را در کنار زبان فارسی بیاموزند . همچنین در ادارات زبان آنها نیز مورد استفاده قرار گیرد. به عنوان مثال در امریکا در ادارت و موسسات عمومی در کنار زیان انگلیسی ، زبان اسپانیولی و دیگر زبان ها به فراخور هر منطقه مورد استفاده قرار می گیرند. در این حالت هم خواست فرد به لحاظ پرورش و بهره گیری از ظرفیت زبان مادری تامین می گردد و هم جایگاه زبان مشترک و فرادستی آن در سپهر عمومی حفظ می شود.
بنابراین اهمیت آموزش زبان مادری ، تکریم آن در فعالیت های فرهنگی و بهره گیری در ادارات مستقر در مناطق قومیت نشین ، امری ضروری در حفظ و رشد همبستگی ملی است . تداوم وضعیت کنونی و تنگناهای موجود تهدیدی برای همبستگی ملی بوده و روند انشقاق و چند پارگی در هویت ملی و زیست مشترک تمامی ساکنان ایران زمین را تشدید می نماید.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.