جریان احمدی‌نژاد، رسیدن به خط پایان یا رویشی دوباره

اسفندیار رحیم مشایی در آخرین لحظات ثبت نام کرد تا رویدادی که از مدت ها پیش روی سر و زبان‌ها بود، تحقق یابد. حضور وی چه بسا سرنوشت جریان احمدی‌نژاد را تعیین کند.

اسفندیار رحیم مشایی گفته است برای سرمایه‌گذاری و دوام آمده‌اند و حضور انها فرصت زایش انقلاب و رویش نیرو‌ها است. اما رصد کردن وقایع و به‌خصوص واکنش مقامات ارشد نظام نشان می‌دهد این جریان راه سختی را برای تحقق مدل پوتین – مدودف در پیش دارد. حضور مشایی در کنار احمدی‌نژاد در سفرهای استانی دو ماه پیش و پرچم گردانی مشترک احتمال کاندیداتوری وی را به شکل جدی مطرح کرد.

Untitled-1 copy

اما خودداری وی از صحبت پیرامون کاندیداتوری و بخصوص سکوت در روزهای آخر شک و تردیدی ایجاد کرد که آیا وی واقعا قصد کاندیداتوری دارد یا اینکه جریان دولت اهداف دراز مدتی دارد. با ثبت نام وی معلوم شد که جریان احمدی‌نژاد بقای خود را در پیوند با حضور پر رنگ در رقابت های انتخاباتی دیده است. از اینرو احمدی‌نژاد حتی حاضر شد ریسک زیادی کرده و خود را در معرض انتقادات زیادی قرار دهد اما با همراه با مشایی به وزارت کشور رفته و عمل خود را در پوشش مرخصی توجیه نماید.عمل احمدی‌نژاد غیر قانونی نبود اما با رعایت اصول انتخابات آزاد و منصفانه مغایرت داشت و نوعی سوء استفاده از امکانات دولتی است. ثبت نام علی اکبر جوانفکر، محمد رضا رحیمی، رامین میهمان‌پرست و صادق خلیلیان این تصور را قورت بخشید که دولت به صورت چند لایه در انتخابات شرکت کرده است. اما انصراف سریع جوانفکر محمد رضا رحیمی و صادق خلیلیان نادرستی این تصور را روشن ساخت. البته خلیلیان از ابتدا اعلام کرد بدون اطلاع احمدی‌نژاد ثبت نام کرده و در موقع انصراف نیز اعلام کرد به نفع هیچکس کنار نرفته است. بنابراین نمی‌توان وی را کاندیدای جریان دولت به حساب آورد. جوا‌ن‌فکر که در دوران مرخصی از حبس بسر می‌برد به نفع مشایی کنار رفت. رد صلاحیت وی با توجه به سابقه محکومیت قطعی به نظر می‌رسید اما انصراف زود هنگامش بیشتر تعجب آور بود. اقدام حمایتی وی از مشایی نیاز به ثبت نام نداشت. رحیمی نیز در انصرافش اشاره ای به حمایت از کاندیدای خاصی نکرد. البته شاید پست اجرایی وی باعث شده تا به دلیل منع قانونی به این کار مبادرت نورزد.

میهمان‌پرست نیز در مصاحبه با دولت فاصله گرفت البته تقابل هم نکرد. بدین ترتیب جریان احمدی‌نژاد فقط بر روی مشایی سرمایه‌گذاری کرده است. شاید در نگاه اول به نظر برسد این کنار رفتن‌ها عملی تبلیغی بوده است. اما مدت زمان کم وقوع آنها اعتبار این تحلیل را مخدوش می‌سازد. همچنین کاندیدا‌ها فرصت داشتند تا در هنگام کاندیداتوری موثرتر تبلیغ کنند. رد صلاحیت جوانفکر ظرفیتی را در خدمت این جریان قرار می‌داد تا با گرفتن وجهه اپوزیسیونی بخشی از آراء معترضین را جذب کنند. فرض نا‌هماهنگی رحیمی و جوانفکر با احمدی‌نژاد نیز دور از واقعیت است. اگر در نظر بگیریم این جریان نمی‌خواسته هزینه رد صلاحیت توسط شورای نگهبان را بپزدازد باز در تطبیق با واقعیت با مشکل مواجه می شویم. چرا که احتمال رد صلاحیت مشایی کم نیست.

بنابراین ثبت نام و انصراف رحیمی، خلیلیان و جوان‌فکر عملی عجیب است. البته رفتار جریان احمدی‌نژاد تا کنون نشان می‌دهد خیلی اهل محاسبه نیستند و بیشتر بر موج‌سازی‌های مقطعی تکیه دارند. این کار آنها نیز می‌تواند ریشه در همین مساله داشته باشد.

اما مهمترین چالش جریان احمدی‌نژاد، عبور از مانع شورای نگهبان است. تصمیم‌گیری در این خصوص در تحلیل آخر با رهبری است. جریان احمدی‌نژاد در برابر خامنه‌ای پیچیده بازی می‌کند. آنها در ظاهر خود را مطیع و حامی رهبری بشمار می‌آورند. حتی در تجمعاتی که مشایی همراه احمدی‌نژاد بود‌، شعار مشایی و احمدی دو یار ولایی سر داده می‌شد. جریان فوق از هر تریبونی وفاداری خود را به ولایت فقیه و رهبری اعلام کرده است. اما در عمل تفاوت و تعارض آشکاری با رهبری دیده می‌شود. احمدی‌نژاد در دوره دوم ریست جمهوری دیگر خود را تدارکاتچی نمی‌دانست. او گفتمانی را مطرح کرد که با نظرات خامنه‌ای زاویه داشت. به نظر می‌رسد آنها به نام خامنه‌ای بر علیه اش عمل می‌کنند. منتها این تفاوت در حدی نیست که به رویارویی علنی بیانجامد. از این منظر استراتژی آنها در نمایش ظاهری هماهنگی با رهبری، مشابه هاشمی رفسنجانی و برخی از اصلاح‌طلبان است. البته برخورد دوگانه فوق از محدودیت‌های عمل سیاسی مستقل در چارچوب نظام سیاسی ولایت فقیه است. اما علی رغن اختلافات، اشتراکات گفتمانی بین آنها با رهبری و اصول گرایان تندرو نیز وجود دارد. آنها محصول و از بینان‌گذاران جریان سوم تیر هستند. اگرچه با ان زاویه گرفته‌اند ولی هنوز رشته‌هایی این متحدان قدیمی را به هم پیوند می‌دهد. سیاست مورد نظر رهبری فرود آرام دولت دهم است و می‌کوشد چهره مثبتی از وجه غالب دولت احمدی‌نژاد و عملکردش ترسیم نماید. در عین حال کاستی‌ها و کبود های آن را فرعی نشان دهد. این سیاست ناشی از عزم رهبری برای تداوم وضع موجود با چهره و مصداقی دیگر و پوشاندن شکستش در بر کشیدن و میدان دادن به احمدی‌نژاد است. او می‌خواهد نشان دهد که هزینه چندانی نپرداخته است و فوائد دولت دهم و کنار زدن دیدگاه‌های اصلاح‌طلب و تجدید نظرگرا به مراتب بیشتر بوده است. خامنه‌ای ترجیح می‌دهد به شکل آرام احمدی‌نژاد را مهار سازد. اما از آن سوی میدان نیز این تمایل وجود دارد که درگیری به سمت نقطه جوش نرود. استراتژی جریان احمدی‌نژاد خلق فشار و انجام مانورهای تاکتیکی برای اثرگذاری به رهبری است تا تصمیمات وی در مسیر مطلوب آنها قرار بگیرد. این جریان خود را بخشی از نظام می‌داند و از افتادن در مسیرهایی که به تقابل با نظام و ساختار شکنی بیانجامد، پرهیز می‌نماید. اما تفسیری از ولایت فقیه ارائه می‌کند که با دیدگاه‌هایش تطبیق داشته باشد و بدین‌ترتیب خود را از ضدیت با ولایت فقیه بری سازد. آنها می‌گویند لازمه مشروعیت ولی فقیه، حاکمیت بر دل ها و قلوب مردم است. از این رو بین «ایران‌گرایی» و شعارهای پوپولیستی خود و نظریه ولی فقیه پیوند برقرار می‌کنند. ولی فقیهی که خود را محدود به اقلیتی بکند و با اکثریت جامعه تضاد پیدا نماید، از دید آنان دیگر ولی فقیه نیست. همچنین از دید انها اعتقاد به ولایت فقیه لزوما به معنای عدم مخالفت با تصمیمات و نظرات رهبری نیست. آنها به شیوه خود خامنه‌ای در برابر آیت الله خمینی استناد می‌کنند که با استنکاف از پذیرش نخسست وزیری مهندس موسوی به مقاومت در برابر بنیان‌گذار جمهوری اسلامی پرداخت و وقتی دید نمی‌تواند نظر موافق وی را جلب کند تسلیم شد. احمدی‌نژاد نیز تا کنون ضمن مشخص کردن تمایزش و پافشاری برای جلو بردن نظر خود اما وقتی از تغییر نظر رهبری در موارد اختلافی نا امید شده، تمکین کرده است. اما ماجرای ریاست جمهوری فرق می کند. شکل‌گیری و تداوم حیات جریان احمدی‌نژاد که حلفه کوچکی هستند و فعالیت‌های‌شان مانند فرقه‌ها راز آمیز و پنهانی است به میزان زیادی وابسته به کنترل و تصاحب قوه مجریه بوده است. انها در جامعه پایگاه اجتماعی متشکلی ندارند و همچنین جا پایی نیز در جناح‌های سیاسی حکومت ندارند. لذا خروج از قدرت تهدیدی جدی باری موجودیت آنها است. بنابراین کاندیداتوری و وزن کشی انتخاباتی به نوعی حکم زندگی و مرگ را برای این جریان دارد. احمدی‌نژاد حتی در دولت نیز حامیان اندکی دارد. وزرای علوم، دفاع، کشور، دادگستری صراحتا تمایز خود را اعلام کرده‌اند. دیگران نیز به غیر از نیکزاد موضعی بینابینی و خنثی دارند. حال اگر تنش بین وی و رهبری بالا بگیرد، وزراء و مسئولین عالی رتبه اجرایی کشور بیشتر ریزش می‌کنند.

اما احمدی‌نژاد برای حفظ مشایی در انتخابات کارت‌های زیادی در دست ندارد. دسترسی به اطلاعات خاص و استفاده از آنها به عنوان اهرم فشار بر رهبری و تهدید به افشای اسرار مگو شایع‌ترین نقطه قوتی است که برای وی تا کنون طرح شده است. اما اولا معلوم نیست این ادعا صحت داشته باشد و احمدی‌نژاد چقدر اطلاعات محرمانه در اختیار داشته باشد. اما اگر وی از اخبار رسوا کننده‌ای درمورد خامنه‌ای و نزدیکانش و یا سپاه مطلع باشد می‌تواند تایید صلاحیت مشایی را بگیرد. اما در عین حال ممکن است رهبری و نزدیکانش خطر تاثیرپذیری از وی را بیشتر ارزیابی کنند و مخاطرات افشاگری وی را بپذیرند. اما عملی شدن تهدید احمدی‌نژاد نوعی خود زنی سیاسی برای وی نیز است. چون افشاگری‌ها می‌تواند کلیت نظام سیاسی را با بحران مواجه سازد. البته احمدی‌نژاد نشان داده چندان مسائل کلی برایش مهم نیست.

با خارج شدن اجرای انتخابات از دست وزارت کشور، جریان احمدی‌نژاد نفوذ زیادی بر اجرای انتخابات ندارد. حتی وزارت کشور نیز در کنترل آنان نیست. فقط برخی استانداری‌ها تا حدی با آنها هماهنگ هستند. اما اگر احمدی‌نژاد هر عملی در راستای تاخیر و اخلال در اجرای انتخابات بردارد، مجلس آماده استیضاح او است. بر مبنای برخی شنیده‌ها سپاه نیز آمادگی برگزاری انتخابات را دارد. تنها اقدامات غیر متعارف برگ برنده احمدی‌نژاد است اما تنگنای تقید به فعالیت در چارچوب نظام، اثرگذاری آن را محدود می‌سازد. جایگاه احمدی‌نژاد در جامعه و به‌خصوص ارتش یارانه‌گیرها نیز طوری نیست که به نفع وی به خیابان بیایند. همگرایی وی با جنبش سبز می تواند پتامسیلی برای عقب راندن حاککیت درست کند اما با توجه به شکاف‌های عمیق سیاسی و اعتقادی موجود بعید است چنین اتفاقی بیافتد.

تایید صلاحیت مشایی احتمال کمی دارد و اگر هم وی تایید شود با هدف خنثی‌سازی هاشمی رفسنجانی خواهد بود تا آراء خارج از پایگاه اجتماعی حکومت بین آنها توزیع شود. مشکل اصلی جریان احمدی‌نژاد، گرفتن صلاحیت از شورای نگهبان است. در مرحله رقابت‌های انتخاباتی کار انان ساده‌تر است. مشایی به خوبی توانسته از خود شخصیت راز آلودی و پیچیده ای ترسیم کند. در جامعه ایران چنین شخصیتی جذاب است. او نیاز به تبلیغات زیادی ندارد. جریان احمدی‌نژاد از قدرت مالی خوبی برخوردار است. اما پیروزی مشایی نیز نیازمند نرخ مشارکت بالا است. منبع اصلی رای وی، بخش های محروم جامعه و طبقه متوسط ناراضی از زاویه فرهنگی است. آراء جامعه روستایی کشور در حدود ۱۵ میلیون رای است. با توجه به هم‌زمانی برگزاری انتخابات شورا‌ها فرض معقولی است که پیشبینی شود ۸۰ درصد واجدین شرایط شرکت کنند. از این‌رو مشایی ظرفیت جذب ۵ تا ۹ میلیون رای از جمعیت روستایی کشور را دارد. وی برای غلبه بر اصول‌گرایان باید بین ۸ تا ۱۲ میلیون از رای‌های شناور و معترضین جامعه را کسب نماید. این کار آسان نیست ولی محتمل است. او باید برای کسب این آراء رقابت جدی با هاشمی انجام دهد. بنابراین اگر چه رای اوری مشایی قابل تامل است اما قطعیت ندارد و آنگونه که از سوی عده‌ای تبلیغ می‌شود امر محتومی نیست.

اگر مشایی در انتخابات حضور داشته باشد، تقلب بزرگ و جابجا کردن نتایح انتخابات برای حاکمیت دشوار خواهد شد. روزهای آینده نشان خواهد داد که در چنته جریان احمدی‌نژاد چیست. آیا به ایستگاه آخر خواهند رسید یا اقدامات غیر متعارف احمدی‌نژادف، فضا را به سمت دیگری خواهد برد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.