جنگ داخلی سوریه و منافع ملی ایران

شدت گرفتن احتمال حمله نظامی محدود امریکا به سوریه فضای سیاسی ایران را نیز متاثر کرده و واکنش های متفاوتی را بر انگیخته است. در میان موضع گیری های متفاوت دیدگاهی وجود دارد که بقاء اسد در سوریه را دارای نتیجه ای مثبت برای منافع ملی ایران می داند. از اینرو چشم بر روی فاجعه انسانی سوریه می بندد و یا منازعه کنونی را به رویارویی دو جریان خشونت طلب تقلیل می دهد. همچنین مدافعان این نگرش استدلال می کنند سقوط اسد در سوریه منجر به تقویت موضع ترکیه و عربستان سعودی می شود و ایران یکی از اهرم های مهم تاثیر گذار خود در منطقه خاور میانه را از دست می دهد. آنها معتقدند اگر علویان سوریه قدرت را از دست بدهند سلفی های تکفیری جای آنها را پر می کنند و در این صورت موازنه قوا در منطقه به ضرر ایران بر هم می خورد.

429641_m3w522h400q75v62660_xio-fcmsimage-20130115081158-006024-50f5013e2c1f3.photo_1358159712350-2-0
در این مقاله کوشش می شود این دیدگاه نقد شده و همچنین در سطحی کلان تر رابطه بین جنگ داخلی سوریه و منافع ملی ایران تشریح شود. دیدگاه مورد اشاره متعلق به نیرو های سیاسی منتقد و مخالف است و از انگیزه و ماهیتی متفاوت با حاکمیت برخوردار است . اما نتیجه عملی ان تقویت موضع کنونی حکومت در سوریه است.
نخست باید توجه کرد رابطه نزدیک ایران و سوریه در بستر تاریخ سیاسی معاصر امر نو ظهوری است و عمر آن ۳۱ سال ببیشتر نیست. جایگاه خاص سوریه در روابط خارجی ایران امر مقطعی و گذرا بوده و بیش از آنکه به کشور ایران مربوطه باشد با راهبرد ها و دیدگاه های جمهوری اسلامی تطابق دارد. از منظر متغیر های کلان سیاسی ،معادلات ژئو پلتیک و ژئو استراتژیک و داد و ستد های تاریخی رابطه خاصی بین ایران و سوریه وجود نداشته است. در پیش از اسلام در دوران هخامنشی و ساسانیان سوریه محل نزاع و جنگ ایران با یونان و روم بوده است و به نوعی مرز غربی ایران بزرگ محسوب می شده است. پس از طلوع اسلام ،سوریه تا جنگ جهانی اول بخشی از قلمرو امپراطوری های اسلامی بود.
روابط ایران و سوریه پس از انقلاب اهمیت ویژه یافت. عواملی چون مخالفت با مصالحه اعراب و اسرائیل ، ضرورت استفاده از تضاد حزب بعث عراق با حزب بعث سوریه پس از حمله به ایران ،ضدیت با آمریکا و حلقه اتصال ایران به حزب الله لبنان باعث شد تا سوریه متحد بزرگ اصلی ایران در منطقه شود. اما از ابتدا هم تصور می شد که این پیوند تاکتیکی و متغیر است و پیش نیاز های لازم برای ارتباط استراتژیک را ندارد.
اما علاقه جمهوری اسلامی در کار بست رویکرد ایدئولوژیک و ستیزه جویانه در برابر غرب تا کنون این رابطه نزدیک را حفظ کرده است. اما رابطه حالت متعارف و عادی ندارد. سوریه به شکل طبیعی بهترین متحد ایران در منطقه نیست. اگر منافع ملی ایران در نظر گرفته شود و متغیر های ایدئولوژیک جمهوری اسلامی از ان حذف گردد ،سوریه مانند دیگر کشور های خاورمیانه و آسیای میانه است و اهمیت خاصی برای ایران ندارد.
بعد از سقوط صدام یکی از ستون های توجیه کننده رابطه نزدیک با سوریه کنار رفت. البته تا زمانی که بحران سیاسی عراق حل نشده و رابطه متوازنی بین سنی ها و شیعه ها برقرار نشده است ، کماکان اهرم سوریه کارایی دارد.
تنش زدایی با غرب و تنظیم رابطه خوب با دنیا به انزوای ایران در منطقه و دنیا پایان می دهد از اینرو دیگر ایران نیاز خاصی به رابطه با سوریه ندارد. در این صورت سوریه نیز مانند کشور های حوزه خلیج فارس و یا اردن است.
رابطه کنونی با حزب الله لبنان و ارتباط نیابتی از طریق آنان با شیعیان لبنان، محصول غرب ستیزی جمهوری اسلامی و تلاش برای تقویت بنیاد گرایی اسلامی است. و گرنه در غیر این صورت ایران به رابطه ۴۰۰ ساله خود با شیعیان لبنان بر می گردد و نیازی به استفاده ابزاری از حزب الله برای ایجاد موازنه مورد نظر و خنثی سازی تهدید ها نیست.
در چارچوب سیاست خارجی مطلوب و متعهد به منافع ملی ، رابطه خوب با شیعیان در چارچوب رابطه منطقی و نرمال با دولت لبنان حاصل می شود و شیعیان لبنان نیز تشویق می شوند تا در چارچوب دمکراسی در نظم سیاسی لبنان مشارکت کنند و حقوق خود را مطالبه نمایند. ایران در جایگاه حامی حقوق آنها قرار می گیرد و سعی می کند از مزیت آنها برای بهینه سازی رابطه دو کشور و پیشبرد سیاست های خود استفاده نماید . نه اینکه عملا عرصه سیاسی لبنان گروگان خط مشی سیاسی ، عقیدتی و نظامی حزب الله شود که لزوما در چارچوب واحد سیاسی لبنان عمل نمی کند.
بررسی روابط ایران و سوریه در سه دهه پیش آشکار می سازد سوری ها منافع بیشتری برده اند.
اما حال که در سی سال گذشته سرمایه گزاری سنگینی در خصوص نزدیک کردن رابطه ایران و سوریه صورت گرفته است ، عقلانیت حکم می کند این رابطه را حفظ کرد ولی لازمه آن بازبینی این رابطه و تعریف مجدد آن بر بستر گفتمان متعهد به منافع ملی است.
در نظر گرفتن منافع ملی و دست رد زدن به رویکرد غرب ستیزانه و مدافع نابودی اسرائیل نیازمند در نظر گرفتن ملت و کشور سوریه به عنوان طرف مقابل ایران است نه اینکه رابطه با سوریه را به شخص اسد و حاکمیت علوی ها در سوریه گره زد.
در مناسبات سیاسی بسیار متغیر و پیچیده خاور میانه به صلاح نیست که روابط خارجی با یک کشور و از جمله سوریه را با حاکمان آن محدود کرد.
در تحلیل آخر مردم و کشور سوریه مهم هستند . سیاست خارجی ایران و نگاه معطوف به سوریه باید از جناح ها و جریان های سیاسی رقیب سوریه ارتفاع بگیرد.
اما بعد از بحران دو سال سوریه و کشته شدن بیش از صد هزار نفر ، بشار اسد مشروعیتش را از دست داده و یک کارت سوخته است.
کسی که با ملتش به جنگ پرداخته و با راه انداختن حمام خون در هیبت یک دیکتاتور خونخوار ظاهر شده است ، شایستگی حکمرانی را از دست داده است.
مذمت و نا درستی همراهی با چنین حکومت ستمکاری فقط از منظر اخلاقی و نگاه انتزاعی و روشنفکری به سیاست نیست ،بلکه از منظر پراگماتیستی ،فنی و کارکرد گرایانه نیز مشکل دارد.
جایی که خیلی عظیمی از انسان ها کشته شوند منافع سیاسی و اقتصادی ارزش ندارد. اما حکومتی که دست به این جنایت می زند دیر یا زود زوال می یابد. آن وقت هزینه سنگین حمایت و کینه و نفرت انباشته شده در مردم سوریه جایی برای حضور ایران در آن کشور نمی گزارد.
در حال حاضر جو ضد ایرانی در سوریه بالا گرفته است و حتی دامنه ان به مردم کشور های عربی نیز تسری یافته است. طبیعتا چنین وضعیتی تاثیرات منفی بر منافع ملی ایران دارد بخصوص که منافع خاصی هم از ناحیه ارتباط با حاکمان کنونی سوریه نصیب کشور و مردم ایران نمی شود.
تداوم حضور بشار اسد در قدرت تنها برای ماجراجویی و ستیزه جویی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی مفید است. در عین حال مزایایی هم برای جریان های غرب ستیز دارد.
از منظری دیگر در پارادایم جدید منافع ملی ،رعایت صلح ، امنیت و کرامت انسانی در همه جای دنیا بخشی از منافع ملی هر کشور است. به عبارت دیگر اگر در هر گوشه ای از دنیا مردم قتل عام شوند و یا جنایت های تروریستی سنگین اتفاق بیفتد منافع ملی و امنیت ملی کشور های دیگر نیز به خطر می افتد چون بی ثباتی ایجاد شده بر مناسبات جهانی تاثیری منفی می گزارد.
اما خطرناک ترین جنبه دخالت های مخرب حکومت در سوریه و همراهی با جنایت های بشار اسد ، شدت گرفتن خشم و نفرت از ایران در سوریه است. این روند می تواند فضا را برای گسترش حرکت های تروریستی و ضد انسانی سلفی های افراطی در داخل خاک ایران باز کند. در این حالت راهبرد جمهوری اسلامی در بردن جبهه درگیری به بیرون از مرز ها نتیجه معکوس داده و منجر به بروز نا آرامی و تروریسم در ایران می گردد. این خطر تهدیدی جدی است و نا دیده گرفتن آن مشکلاتی را برای امنیت و ثبات کشور ایجاد می کند.
ممکن است عده ای بگویند سقوط اسد ، وضعیت را در سوریه بدتر ساخته و نیرو های ضد ایرانی حاکم می شوند. این دغدغه قابل اعتنا است. اما پاسخ ان حمایت از اسد نیست. بلکه باید با مخالفت با اسد بر ضرورت هر چه سریع تر انتقال قدرت در سوریه تاکید نمود. آن وقت می توان در فرایند جایگزینی اسد تاثیرگذار بود . در این میان تفکیک بین حکومت و مردم ایران ضرورتی استراتژیک است و می باید چهره های شاخص اپوزیسیون دمکراسی خواه و مدافعین حقوق بشری مخالفت خود شان ربا اعمال بشار اسد و نا مشروع بودن حکومت وی اعلام کنند. به موازات گروه های افراطی و اسلام گرایان جهادی در مخالفین نیز باید محکوم شوند.
کارکرد موثر نیرو های اپوزیسیون ایران اعمال فشار بر حکومت برای متوقف کردن مداخله منفی در سوریه و استفاده از نفوذ خود برای اقناع اسد به کناره گیری و برگزاری انتخابات آزاد است.
در این صورت ایران می تواند با همراهی با مردم سوریه و حق انتخاب آنها موقعیت خود در سوریه را تا حدی حفظ کند و اجازه ندهد موازنه قوای خارجی به نفع محور عربستان- قطر و ترکیه تغییر پیدا نماید. نیرو های سلفی و نزدیک به القاعده بخش کوچکی از مخالفین سوریه هستند. قدرت آنها در عملیات های نظامی غیر متقارن است اما وزن و پایگاه اجتماعی بالایی ندارند. مردم سوریه به شهادت نظر سنجی ها و موضع گیری های گذشته نظر مثبتی به اسلام گرایی غیر دموکراتیک و گرایش های افراط گرا ندارند. خشونت گسترده و نفرت برانگیز حکومت سوریه و سرسختی بشار اسد عملا فضا را برای رشد جریان های افراطی در مبارزات سوریه مساعد ساخت. حمایت از اسد منجر به دفع خطر گرایش های ضد ایرانی در سوریه نمی شود بلکه با تشدید احساسات بر علیه ایران ،نفوذ و عمق نظرات بر علیه ایران را در جامعه سوریه گسترش می دهد.در غیاب خشونت دولتی حوزه فعالیت سلفی های تکفیری محدود می شود.
موقعیت علوی ها در سوریه حساس است آنها اقلیت هستند اگر رویه کنونی اسد به نام علوی ها تمام شود آنگاه بقاء آنها در دراز مدت در سوریه دشوار می شود . سیاست مناسب در خصوص علوی ها مشابه شیعیان در لبنان است.
در مجموع مدعای این نوشته این بود که رعایت منافع ملی ایران مستلزم مخالفت با حکومت بشار اسد و همراهی با خواست مردم سوریه است. این رویکرد یوتوپیایی ،انتزاعی و اخلاقی نیست بلکه ارتباط ملموس و عینی با منافع ملی ایران دارد . داوری یاد شده بر این پیش فرض استوار است که پشتیبانی از بشار اسد تنها در قالب تلقی ایدئولوژیک و راهبرد ستیزه جو در سیاست خارجی توجیه و معنا دارد.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی, مقالات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.