لوینسون و رمزگشایی از مراودات پنهانی حکومت

لوینسون وضعیت نا معلومی دارد ولی قرائن و شواهدی وجود دارد که فرضیه بازداشت وی در دست نیرو‌های امنیتی ایران را تایید می‌کند
اگر چه هنوز به قطعیت در این خصوص نمی‌شود نظر داد. یکی از شواهد مصاحبه محمود احمدی‌نژاد با چارلی رز با شبکه سی بی اس است.

12279_L16x9

وی در این مصاحبه در پاسخ رز بازداشت لوینسون را رد نمی‌کند و می‌گوید گفتگوهایی بین مقامات امنیتی ایران و آمریکا برقرار بوده و وی تصور می‌کرده آن‌ها به نتیجه رسیده بودند. اما اضافه می‌کند وی موضوع را دنبال نکرده و تخصصی در این مسائل ندارد. صحبت احمدی نژاد خیلی صریح اشاره به برنامه تبادل زندانی داشته است.
اما ماجرای گم شدن رابرت لوینسون و اخبار و اطلاعاتی که پیرامون آن به بیرون درز کرده است، حاشیه‌های جالبی دارد.

میانجی‌گری برخی از قاچاق‌چیان شاخص اسلحه و باند‌های جرایم سازمان یافته حاشیه مهمی را آشکار می‌سازد. آن‌ها مدعی رابطه نزدیکی مستقیم و یا غیر مستقیم با حکومت ایران هستند. اگر چه ناکامی آن‌ها در پیدا شدن لوینسون، ادعای ارتباط آن‌ها را در معرض تردید قرار می‌دهد اما در عین حال دریچه‌ای به روی فهم مناسبات خارجی حکومت می‌گشاید. البته این ارتباطات پیچیده و تو در تو هستند و مستقیما با نهاد‌ها نیست اما شامل شبکه‌های مرتبط با محافل قدرتمند امنیتی، نظامی و تجاری می‌شود.

این ماجرا و بررسی سوابق کسانی که مدعی رابطه نزدیک با حکومت ایران شده‌اند، بستر مناسبی برای کشف چگونگی موقعیت نفوذ باند‌های مافیایی در ایران است. همان‌طور که مناسبات مافیایی در داخل کشور رو به رشد است و به نوعی با حیات بخش اقتدار گرای جمهوری اسلامی گره خورده است، ماجرای لوینسون احتمالی را برجسته می‌سازد که جریان‌های مافیایی خارجی نیز ممکن است روابط حسنه‌ای با حکومت برقرار کرده باشند.. از کسانی که تاکنون معلوم شده به دنبال وساطت برای رهایی لوینسون بوده‌اند، نام‌هایی چون سرگئی سوقانلیان و الگ دریپسکا مطرح است.

سرگئی سوقانلیان که در ارمنستان متولد شده و سپس تبعیت لبنان را پذیرفته است، به سوداگر مرگ معروف است. او از قاچاق‌چیان معروف اسلحه در دنیا بوده که در سال ۲۰۱۱ مرد. کار‌های او در اواخر عمر دیگر از رونق افتاده بود. وی مدعی می‌شود که می‌تواند از طریق حزب الله لبنان مشکل را حل نماید. سفری هم انجام می‌دهد و در عوض خواهان کاهش محدودیت‌ها برای انجام معاملات اسلحه می‌شود. میانجی‌گری وی بی‌نتیجه می‌ماند.

الگ درپیسکا تاجر ثروتمند روسی که در زمینه معدن کار می‌کند از سوی دولت آمریکا متهم به هم‌کاری با باند‌های تبه‌کاری سازمان یافته در روسیه است. او پا وسط می‌گذارد و می‌گوید حاضر است میلیون‌ها دلار خرج کند به شرط این‌که از وی نامی برده نشود. او سفری به ایران انجام می‌دهد؛ مدعی ارتباط با یکی از افراد خانواده خامنه‌ای می‌شود. اما ادعا‌های وی نیز به واقعیت نمی‌پیوندند. او از مامورین اف بی آی انتظار داشته تا منع سفر وی به آمریکا را بردارند تا بتواند با بانک‌های آمریکایی داد و ستدی داشته باشد. وزارت خارجه موافقت نمی‌کند. اف بی آی تحت برنامه مخصوصی او را به خاک آمریکا می‌‌آورد. اما علی‌رغم همه این تمهیدات، خبری از لوینسون به دست نمی‌آید.

ادعاهای این دو نفر مبنی بر رابطه خوب با حکومت ایران هستند، اگر درست باشد با توجه به بدنامی آن‌ها در عرصه بین‌المللی هزینه حیثیتی برای حکومت دارد.

دیگر حاشیه قابل توجه، حضور افرادی دیگر در ایران است که دارای سابقه هم‌کاری قبلی با سیا بوده‌اند. هم‌چنین برخی مقامات امنیتی ایران نیز با مقامات اطلاعاتی آمریکا بر سر لوینسون گفتگو‌هایی داشته‌اند. این مساله نشان می‌دهد، کریدور تماس‌های اطلاعاتی و امنیتی بین ایران و آمریکا برقرار است. هر گاه که مصلحت‌هایی پیش بیاید و زمینه هم‌کاری مشترک فراهم شود، کریدور فوق فعال می‌شود.

رابرت بائر، مامور سابق سی آی اِی مدعی شده است هم‌زمان با لوینسون در ایران بوده است. اما وی آشکارا به مقامات ایرانی گفته که سابقه فعالیت در سیا داشته است. آن‌ها نیز با توجه به برخورد شفاف وی، به او ویزا می‌دهند تا در مورد حملات انتحاری فیلم بسازد! اما از همه جالب‌تر می‌گوید وقتی احمدی‌نژاد شهردار تهران بوده است در دفتر وی کار می‌کرده است!

این اتفاق درست در زمانی افتاده است که نهاد‌های اطلاعاتی و قضایی حکومت منتقدین و ناراضیان در حوزه‌های مختلف که در طول عمرشان نیز با یک آمریکایی صحبت نکرده بودند به هم‌کاری با پروژه براندازی نرم سیا متهم کرد و برخی از آن‌ها بازداشت شده و فشار‌های سنگینی را تجربه کردند!

البته ممکن است واقعا آقای بائر کار اطلاعاتی را کنار گذاشته باشد و به دنبال فیلم سازی بوده است. اما پذیرش این ادعا دشوار است. جمهوری اسلامی و پارانوئیای حاکم بر دستگاه اطلاعاتی آن نیز پذیرای چنین خوش‌بینی‌هایی نیست. آن‌ها معمولا از چنین موضوعاتی سناریو می‌سازند. مگر این‌که حضور وی و یا دیگر نیرو‌های امنیتی غربی در چارچوب پروژه‌های مشترک باشد.

در مجموع ماجرای لوینسون فرصتی را فراهم کرده است تا فهم جدیدی از مراودات پنهانی خارجی حکومت بدست آید و هم‌کاری احتمالی با باند‌های مافیایی مورد بررسی قرار گیرد.

 

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در سیاسی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.