خمینی و منتظری علیه آمریکا

۲۶سال از فاجعه انسانی سقوط هواپیمای مسافربری ایرانی توسط ناو آمریکایی وینسنس می گذرد. این اقدام اعم از اینکه ناشی از خطای شخصی فرمانده ناو فوق باشد یا تصمیم عمدی دولت وقت آمریکا باشد نقطه منفی بزرگی در کارنامه روابط آمریکا با ایران است.

انتشار خاطرات رفسنجانی در خصوص این رویداد تلخ فرصتی برای شناسایی حوادث سیاسی ایران در آخرین سال رهبری آیت الله خمینی است.

0744

رفسنجانی در خاطراتش به نامه آیت الله منتظری به آیت الله خمینی در خصوص ضرورت اقدام تلافی جویانه بر علیه منافع آمریکا اشاره می کند و پاسخ آیت الله خمینی که موضوع را به رفسنجانی احاله می دهد را نیز ذکر کرده است.

آیت الله منتظری در نامه اش به آیت الله خمینی می نویسد:

“این جنایت دلخراش بار دیگر چهره ضد انسانی و منافقانه دولت آمریکا را برای جهانیان روشن نمود… امید وافر دارم که اگر مقام معظم رهبری مصلحت دیدند و دستور اقدام دادند، توده‌های میلیونی مسلمانان جهان، امکانات مادی و معنوی فوق العاده خود را برای جنگ و مبارزه با دشمن اصلی اسلام و قرآن و ملت‌های مظلوم در اختیار قرار خواهند داد.”

آیت الله خمینی در پاسخ به نامه آیت الله منتظری چنین می گوید :

“جناب آیت‌اللّه‏ آقای منتظری ـ دامت افاضاته

پیام جنابعالی تسکینی بود بر آلام تمامی کسانی که از شیطان بزرگ، امریکای حیله‏گر ضربه خورده‏اند. مردم آزادۀ جهان همیشه از ابرقدرتها خصوصاً امریکای جنایتکار صدمه دیده‏اند و تا عزم خود را برای رویارویی با کفر و شرک جهانی و امریکای سلطه‏گر جزم ننمایند، هر روز شاهد جنایتی تازه خواهند بود.

مردم شریف ایران باید توجه کنند که امروز، روز مبارزه و جنگیدن با تمام شیاطینی است که حقوق حقۀ تمامی پابرهنگان جهان را صرف عیش و نوش و تهیۀ سلاحهایی می‏نمایند که برای همیشه حاکم دنیای گرسنگان باشند.

جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست؛ جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیج فارس نیست؛ جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست؛ جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهای شرق و غرب نیست؛ جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور؛ جنگ ما جنگ اسلام است علیه تمامی نابرابریهای دنیای سرمایه‏داری و کمونیزم؛ جنگ ما جنگ پابرهنگی علیه خوشگذرانیهای مرفهین و حاکمان بی‏درد کشورهای اسلامی است. این جنگ سلاح نمی‏شناسد، این جنگ محصور در مرز و بوم نیست، این جنگ، خانه و کاشانه و شکست و تلخی کمبود و فقر و گرسنگی نمی‏داند. این جنگ، جنگ اعتقاد است، جنگ ارزشهای اعتقادی ـ انقلابی علیه دنیای کثیف زور و پول و خوشگذرانی است. جنگ ما، جنگ قداست، عزت و شرف و استقامت علیه نامردمیهاست.

رزمندگان ما در دنیای پاکِ اعتقاد و در جهان ایمان تنفس می‏کنند و مسلمین جهان هم که می‏دانند جنگ بین استکبار و اسلام است، جهانخواران را آرام نخواهند گذاشت و ضربه‏های خود را بر همۀ کاخ‏نشینان وارد می‏کنند.

جنابعالی که یکی از ذخایر این انقلاب می‏باشید، با پشتیبانی از آقای هاشمی وقت خود را مصروف در ساختن دنیا[یی]از کرامت و بزرگواری نمایید و مردم شریف ایران نیز بدانند که این روزها دستهای ناپاک شرق و غرب برای هدم اسلام و مسلمین در یکدیگر گره خورده است، باید نگذاریم که تلاش فرزندان انقلابی‏مان در جبهه‏ها از بین برود. برای برپایی احکام اسلام عزیز دست اتحاد به یکدیگر داده، محکم و استوار تا پیروزی اسلام حرکت کنیم.

مسئولین نظام باید تمامی همّ خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه امریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول اللّه‏ ـ صلی اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ است. اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه‏های نبرد، تقدیم می‏نمایم.

انفجار هواپیمای مسافربری، زنگ خطری است برای تمامی مسافرتهای هوایی. باید با تمام وجود تلاش کنیم تا چنین صحنه‏های دردناکی پیش نیاید.اینجانب به تمامی بستگان این فاجعه تسلیت عرض نموده و خود را در غم و اندوه از دست دادن عزیزانشان شریک می‏دانم. من به جنابعالی و تمام کسانی که برای رسیدن به هدف مقدس پیروزی اسلام تلاش می‏نمایید، دعا می‏کنم.”

نامه آیت الله منتظری و پاسخ آیت الله خمینی نکته های مهمی برای فهم مسائل دهه شصت دارد که به برخی از آنها در ادامه پرداخته می شود:

 

۱- روابط منتظری و خمینی

آیت الله خمینی در پاسخ از آیت الله منتظری تجلیل می کند و او را ذخیره انقلاب معرفی می کند. همچنین در پایان نامه برای آیت الله منتظری که به زعم وی برای پیروزی اسلام تلاش می کند دعا می نماید. تاریخ نامه ۱۳ تیر ۱۳۶۷ است و مدتی بعد از ماجرای دستگیری سید مهدی هاشمی، دلخوری آیت الله منتظری و اعدام مهدی هاشمی و تقریبا ۸ ماه پیش از نامه معروف ۶-۱ ۸-۱ بر علیه آیت الله منتظری است.

این امر نشان می دهد پرونده مهدی هاشمی اگر چه کدورتی بین آیت الله خمینی و قائم مقامش پدید آورد ولی روابط آنها کماکان برقرار بود. بنابراین ماجرای سید مهدی هاشمی بر خلاف قول مشهور دلیل عزل آیت الله منتظری وغضب آیت الله خمینی نبود و وقایع بعدی موجب آن رویداد شد. آیت الله منتظری چندی بعد از این نامه، به اعتراض محرمانه در خصوص اعدام های گسترده در مرداد وشهریور ۱۳۶۷ پرداخت. در مطلب دیگری به صورت مستند استدلال کرده ام که دلیل برکناری آیت الله منتظری سخنرانی وی در سالگرد پیروزی انقلاب و تاکید وی بر ضرورت تجدید نظر در سیاست های کلان نظام بود.

 

۲- شکاف در داخل حکومت بر سر نوع مواجهه با آمریکا

همانگونه که محتوی نامه آیت الله منتظری آشکار می سازد او در آن مقطع موضع ضد آمریکائی شدیدی داشته است و از مبارزات نامتقارن بر علیه منافع آمریکا در سراسر جهان دفاع می کرد. دیدگاه های آیت الله منتظری در ان مقطع تند ترین دیدگاه جناح های حکومتی در مواجهه با غرب بود.

در مقابل رفسنجانی دیدگاه میانه رو را نمایندگی می کرد که دنبال تنش زدایی بود. رفسنجانی به عنوان فرمانده جنگ در برابر دیدگاه های مشابه آیت الله منتظری که بر واکنش تلافی جویانه سریع و انتقام جویی بر علیه آمریکا تاکید داشتند، مقاومت کرد. از احاله نامه آیت الله منتظری به رفسنجانی از سوی آیت الله خمینی و تاکید بر ساختن دنیایی از کرامت و بزرگواری و مخالفت او با صدور حکم جهاد بر علیه آمریکا می توان فهمید آیت الله خمینی نیز مدافع نظر رفسنجانی بوده است. رصد کردن مواضع آیت الله خمینی روشن می سازد که وی هیچگاه حکومت را در موضع رویارویی مستقیم وصریح با آمریکا قرار نداد و از سال ۱۳۶۵ به بعد نیز نسبت به فعالیت های نظامی و شبه نظامی بر علیه غرب و تقویت جریان های اسلام گرا و ضد غرب در خاور میانه نظر مخالف داشت. در اصل مهدی هاشمی قربانی اصرارش بر حفظ سیاست دفاع از نهضت های های آزادی بخش در جهان اسلام، رویارویی با محسن رضایی و جناح راست در سپاه و افشاگری پیرامون مذاکرات مخفیانه با آمریکا شد.

 

۳- ناگهانی بودن پذیرش قطعنامه ۵۹۸

در پیام یاد شده آیت الله خمینی تاکید زیادی بر تمرکز نیرو ها بر جبهه های جنگ می نماید و خبر می دهد تحولی عظیم در جبهه های جنگ بزودی پیش می آید و جبهه پیکار با آمریکا را در پیشبرد جنگ با عراق معرفی می نماید. اما ناگهان دو هفته بعد با قطعنامه ۵۹۸ موافقت کرده و فرمان آتش بس صادر می کند !

این مساله نشان می دهد تصمیم گیری پیرامون پذیرش آتش بس با عراق بر اساس طرحی از قبل اندیشیده شده نبود بلکه به صورت آنی و دفعتا و بر خلاف میل و اراده بنیانگذار جمهوری اسلامی اتخاذ شد. این واقعیت وضعیت نابسامان تصمیم گیری در جمهوری اسلامی و بالتبع هزینه های سنگین اعمال شده بر کشور را آشکار می سازد. تصمیم گیری ها شتاب زده و در آخرین لحظات بدو از تامل و برخورد کارشناسی صورت می گرفته است.

در حالی که بعد از فتح خرمشهر در سال ۱۳۶۱ بسیاری از دلسوزان و دوستداران کشور در جریان های مختلف مضرات تداوم جنگ و مصلحت انعقاد هر چه سریعتر صلح را به آیت الله خمینی یاد آور شدند ولی او نه تنها آن سخنان را نپذیرفت بلکه به تخطئه پیشنهاد کنندگان پرداخت.

 

۴- رویکرد ستیزه جویانه آیت الله خمینی

فراز هایی از نامه آیت الله خمینی جایگاه جنگ در ذهنیت وی را روشن می سازد. او برای جنگ توجیه اعتقادی و ایدئولوژیک فراهم می نماید. آیت الله خمینی می گوید جنگ ما جنگ اسلام است علیه تمامی نابرابریهای دنیای سرمایه‏داری و کمونیزم و برای جنگ هیچ مرز جغرافیایی نمی شناسد و همچنین هیچ هزینه ای را نیز به عنوان محدودیت به رسمیت نمی شناسد.

 

او با رد نگاه آشتی جویانه به دنیا بر برخورد تقابلی و جنگ افروزی با پشتوانه عقیدتی تاکید می نماید و ویژگی اصلی اعتقاد به اسلام را در جهاد و جنگ خستی ناپذیر با اردوگاه شرق و غرب معرفی می نماید. البته او نتوانست این دیدگاه را عملی سازد و در جریان جنگ ایران و عراق نیز ناگزیر به تسلیم در برابر واقعیت ها شد. اما نگاه ایدئولوژیک و در عین حال ساده اندیشانه وی به مناسبات بین المللی جایی برای سیاست خارجی متعهد به منافع ملی باقی نمی گذاشت. اکنون نیز میراث وی پشتوانه اصلی سیاست خارجی ستیزه جویانه در جمهوری اسلامی است.

 

۵- نسبت بین سیاست خارجی و سیاست داخلی افراطی

این نامه نشان می دهد نمی توان رابطه الزام آوری بین اعتقاد به سیاست داخلی و خارجی افراطی در بین کارگزاران جمهوری اسلامی برقرار ساخت. آیت الله منتظری در سال ۱۳۶۷ هم دیدگاه تند در سیاست خارجی را نمایندگی می کرد و هم منادی میانه روی و اصلاحات در سیاست داخلی بود.

در نقطه مقابل رفسنجانی و جناح چپ در سیاست خارجی به طور نسبی موضع ملایم تری داشتند اما در سیاست داخلی از اقتدار گرایی و فضای بسته حمایت می کردند. بخش افراطی پایگاه اجتماعی حکومت در اختلاف بین آیت الله خمینی و منتظری جانب بنیانگذار جمهوری اسلامی را گرفت تا معلوم شود که مبنای رفتار سیاسی آنها تبعیت از ولی فقیه وتمرکز قدرت است.

البته در حال حاضر جریان های معتقد به سیاست خارجی و داخلی افراطی همسان هستند و هر دو رویکرد را دارند. اما با توجه به سابقه تاریخی نمی توان رابطه الزام آوری بین تعقیب تندروی در سیاست خارجی و داخلی برقرار داشت.

درباره Afshari

در سا ل1352 در خانواده ای فرهنگی در شهر قزوین چشم به دنیا گشودم. پدرم دبیر ادبیات و صاحب یک هفته نامه محلی است. تا پایان دبیرستان در قزوین بر کشیدم. کتابخانه پدر پناهگاهم بود و ارتباط با دوستان و فامیل گرمابخش زندگی ام. به ورزش ، سیاست و مطالعه از ابتدا علاقمند بودم. کوهنوردی تا حدودی حرفه ای را از نو جوانی شروع کردم. در سال 1370 در رشته مهندسی صنایع دانشگاه پلی تکنیک قبول شدم. ورود به سیاسی ترین دانشگاه ایران فرصت تحقق به انگیزه ها و آرزو هایم بخشید. از فعالیت های فرهنگی در خوابگاه شروع کردم و سپس حضور در شورای صنفی دانشکده و سرانجام در انجمن اسلامی دانشجویان . در سال 1374 به عضویت شورای مرکزی انجمن اسلامی انتخاب شدم. در پایان آن دوره طعم اولین تجربه بازداشت و سلول انفرادی را در زندان توحید چشیدم . در سال1375 برای اولین بار به جمع شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت برگزیده شدم. همان سال مسئول بخش دانشجویی ستاد سید محمد خاتمی نیز شدم. برای راه اندازی راهی جدید شروع کردیم ولی پیروزی دور از انتظار غافلگیرم کرد. در سا ل1376 مجددا برای تحصیا در دوره فوق لیسانس به دانشگاه پلی تکنیک برگشتم . دو دوره دیگر را در شورای مرکزی انجمن این بار در مسند دبیری گذراندم. سال 1377 دوباره به مرکزیت دفتر تحکیم وحدت بازگشتم که تا سال 1380 ادامه یافت. تا سال 1379 به اصلاحات در درون قانون اساسی باور داشتم و همه هم و غمم را بر این پروژه گذاشتم. اما پس از تجربه نا فرجامی کوی دانشگاه ، زندانی شدن چهره های مورد توجه مردم و سرانجام از دستور کار خارج شدن دیدگاه انتقادی پیدا کردم وبعد به اصلاحات ساختاری و تغییر قانون اساسی گرایش پیدا کردم. شرکت در کنفرانس برلین راهی زندان اوینم کرد. بعد از دو ماه بازداشت موقت دوباره آزا دشدم ولی سخنرانی هی ارادیکال و بخصوص نقد صریح وبی پرده خامنه ای باعث شد تا همراه با مهندس سحابی اولین طعمه اطلاعات موازی در بازداشتگاه 59 بشوم. تجربه ای سخت و هولناک و توام با شکنجه های فیزیکی و روانی را از سر گذارندم. در میانه راه کم آوردم وشکستم . حاصل آن تن دادن به مصاحبه اجباری و توبه آمیز بود. بار سنگینی بود اما به لطف خدا توانستم خود را در درون بازداشتگاه بازسازی کنم و به مقاومت دوباره روی بیاورم. نتیجه جبران کار و افشاگری از دورن بازداشتگاه 59 بود. اما یازده ماه پشت سر هم در سلول انفرادی و انزوای گزنده آن سپری گشت. پس از آزادی با وثیقه 200 میلیون تومانی حکم دادگاه برلین قطعی شد و همراه با محکومیت یک ساله در خصوص کوی دانشگاه ، در مجموع دو سال را در بخش عمومی اوین گذارندم. پس از آزادی فوق لیسانس را تمام کردم و با همسر دوست داشتنی و یکی از بزرگترین سعادت های زندگی ام ازدواح کردم. دوباره در سال 1383 به عضویت شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدم. پس از د و سال کار در محیط های صنعتی ، مجددا دادگاه انقلاب 6 سال حبس برایم صادر نمود. این مساله و همچنین برنامه ام برای ادامه تحصیا در مقطع دکتری پایم ر ابه مهاجرت کشاند. در سال 1384 از ایران خارج شدم .سه ماه در ایرلند بودم و بعد به آمریکا رفتم. اکنون کاندیدای دکتری در رشته مهنسدی سیستم در دانشگاه جرج واشنگتن هستم و به زندگی مشعول. در حوزه سیاسی ، نوشتاری و تحقیقات تاریخ معاصر فعال هستم. در کل اگر چه سخت خودم را می توانم مقید به جمعی خاص بکم. اما گرایش به روشنفکری دینی دارم. قائل به سکولاریسم به معنای تفکیک دین و دولت. هوادار لیبرالیسم سیاسی هستم اما در حوزه اقتصاد به سوسیالیسم را می پسندم. جهان وطنی وشهروند جهانی بودن نیز دیگر باور هویتی من ضمن پابندی و احساس غرور از هویت ملی ایرانی ام است.
این نوشته در پژوهش‌های تاریخی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.